Slide Show

آبی میرزا؛ آواز در وادی خاموشی

 

نزدیک به یک قرن و نیم است که تاریخ جامعه هزاره پر از رنج و قتل‌عام‌هاست. در این مدت جامعه هزاره، به‌طورکلی، هیچ‌گاهی در زندگانی‌شان کامروایی نداشته است. موسیقی که هنر است و لذات، و پدیده‌ای برای شادکامی، هزاره‌ها به نحوی در این مدت از آن محروم بوده‌اند. بخصوص زنان جامعه هزاره در این زمینه رنج مضاعف را بر دوش کشیده‌اند. بنا برین، موسیقی و خاصتاً هنر آوازخوانی با جامعه زنانه  هزاره میانه‌ای خوبی نداشته است. بعد از قتل‌عام هزاره‌ها توسط عبدالرحمن در اواخر قرن ۱۹ میلادی، سهم زنان هزاره در دنیایی هنر آوازخوانی فقط کشف “مخته” و پناه بردن به آن بوده است. بعدازاین قتل‌عام، کمتر زن هزاره را سراغ داریم که آواز و غزل خوانده باشد و از گلو عاشقانه صدا کشیده باشد. به گونه واضح‌تر می‌شود گفت: هنر آوازخوانی در جامعه زنانه هزاره‌ها صرف به معنایی افلاطونی هنر، کاربرد داشته است. افلاطون به این عقیده بود که ژرفای هنر بجای اینکه شادی و شادمانی باشد، درد و رنج است. زنان هزاره نیز درزمینه‌ای هنر آوازخوانی درگرو درد و رنج بوده‌اند و در تاریخ معاصر این کشور سراسر “مخته” کرده‌اند. مخته‌ای که رنج‌نامه و یا غم‌نامه قتل‌عام هزاره‌ها را می‌شود از درون آن یافت. در میان تمامی درد و رنج و آوارگی در  چند دهه قبل جامعه هزاره، صرف “آبی میرزا” را داریم که شادمانانه می‌خواهد زندگی کند؛ آواز می‌خواند و سرمست زندگانی‌اش است.

آبی میرزا، اسمش “گل‌اندام” بود. بنا بر گفته‌های استاد وحید قاسمی، پژوهشگر درزمینه‌ای موسیقی محلی افغانستان، آبی میرزا در اوایل ۱۹۲۹ میلادی دیده به جهان گشود. زادگاهش قریه “لعل چک” ولسوالی مالستان ولایت غزنی بود. مردم دهکده “گل‌اندام” را ” دل آرام آغی” صدا می‌کردند. دل آرام آغی، “گل‌چهره” لعل چک بود؛ سرشار و شادمان زندگی می‌کرد. خوش‌خلق بود و طبع نیکویی داشت. برای همه احترام داشت و اهالی دهکده نیز دوستش داشتند. به‌پاس این خوبی‌ها، اهالی لعل چک به وی “دل آرام آغی” می‌گفتند.

گل‌اندام از همان دوران جوانی و جوانی‌اش دوبیتی‌های عامیانه هزارگی را زمزمه می‌کردند و به‌طور سنتی و بدون موزیک آواز و غزل می‌خواند. وقتی شوهر کرد و   به «نو دِه» رفت، گل‌اندام مشهور شد. نو ده قریه‌ای پر ساز و پر از ترانه بود: محفل آواز و موسیقی در این قریه همیشه گرم بود. نوازنده و خواننده‌ای زیادی در این قریه وجود داشت. از همه مشهورتر صفدر علی مالستانی بود. محفل عروسی گل‌اندام نیز پر از ترانه و غزل و دمبوره و غیچک نوازی بود و طویش هم گرم. گل‌اندام از همان آوان ورود به نو ده شامل این حلقه آوازخوانان و نوازندگان شد. در اعیاد و دیگر محافل خوشی زانو به‌زانوی صوفیا، جان بیگم، بختاور و حوا می‌نشست و آواز می‌خواندند.

 

زندگی افسانه‌ای آبی میرزا

همان‌طوری که یادآوری شدم، گل‌اندام دختر سرشار و یک انسان شادمان بود. این طبعش را تا پایان زندگی نیز با خود داشت. در میان تمام ناملایمات روزگار و غم‌ها و تنهایی‌ها، شادمان زیست و مستانه زندگی کرد. محیط‌زیست گل‌اندام غم‌زده بود و چرخ زمانه و جامعه نیز برخلاف رؤیا و آمال گل‌اندام می‌چرخید. آنچه گل‌اندام انجام می‌داد، زندگی می‌کرد و در پی‌اش بود، جامعه ظرفیت برداشت آن را نداشت و نمی‌توانست زندگی مستانه گل‌اندام را در خود هضم کند. جامعه‌ای آن زمان آبی میرزا در کنار این غم‌زدگی تاریخی، به‌شدت درگیر مخته بود، قدرت و حاکمیت نیز دست سنت‌گراها و رجعت‌گرایان بودند. اگر جو ظلمت‌زده آن زمان، توان تحمل آواز و غزل آبی میرزا را نداشت، از طرف دیگر روحیه کلی جامعه، فرهنگ و اربابان قدرت نیز برایشان آواز و نوای یک زن سخت بود. آبی میرزا در چنین زمانه‌ای زیست، و شجاعانه زیست و باآنکه در کنار شادی‌ها، کامش نیز تلخ می‌شد. چون دوران، دورانی نبود که وی متعلق به آن زمان و یا آن زمان متعلق به وی می‌بود. اثبات این قضیه نیز این غزل و دوبیتی که منسوب به وی هست:

الا ابرِ سیاه پاره‌پاره
دلم تنگ است درین ملک هزاره

اگر خاطر یار جانم نباشد
نمی تانم به مالستان گذارم.
به‌طورکلی سه مسئله و یا رویداد در شهرت آبی میرزا بیشتر از هر چیز دیگری نقش داشته است:
یکم: جسارت؛  آبی برخلاف عرف و جو زمانه‌اش که زنان را زمین‌گیر کرده بود و حضور آنان در اجتماع تابو بود، وی آمده جسورانه در محافل بزم و آواز مردان قریه‌اش شرکت کرد و آواز و غزل خواند و به کارش ادامه داد. امری که وی را با روحیه کلی جامعه‌اش در تقابل قرارداد. وی در عصر و زمانه این تابوشکنی را شروع کرد که هیچ‌گونه زمینه‌ای وجود نداشت و این مسئله است قهرمان گونه که آبی میرزا در زنده‌بودنش به یک زن افسانه‌ای تبدیل کرد.
دوم: تهمت و افتراء؛ مسئله اول را که یادآوری کردم، پی‌آیند آن افتراء و تهمت بستن به وی شد که برای مدت وی را در زندان «کوه باد غزنی» و آوارگی در کابل کشانید. ماجرای تهمتی را به وی بستند بعضی‌ها چنین بیان می‌دارند: “امیر جان، شوهر آبی میرزا در پنج‌سالگی میرزا وفات می‌کند. اربابان قریه در پی غضب زمین و املاک آنان می‌افتند ولی آبی میرزا کنار نمی‌آید. سرانجام به وی تهمت می‌بندند و وی چند سالی دور از یتیمانش در کوه باد می‌گرید و می‌سوزد.”
سوم: آواز صفدر علی مالستانی؛ بدون هیچ تردید یکی از علت‌های مهم شهرت آبی میرزا، صفدر علی و آواز وی هست. بجا و نیک است اینجا کمی در مورد صفدر علی مالستانی نیز بدانیم.

صفدر علی مالستانی
صفدر علی برادر خُرد، مراد علی و احمدعلی(آمدیلی) بود. آنان از مردم باسی و فراری‌های دایه هستند: خانواده آواره در سرزمین و ملک آبی‌شان.
خانواده صفدر شفته هنر و موسیقی بودند. احمدعلی صرف دمبوره و غیچک می‌نواخت و خواهران و برادران اش آواز می‌خواندند. مرادعلی و صفدر علی هم نوازنده بودند و هم‌آواز می‌خواند. خواهرانشان صرف آواز می‌خواندند. ولی در این میان صدا و نوازندگی دمبوره و غیچگ صفدر یک اعجوبه بود و آواز وی به گونه شگفت‌انگیز دل‌نشین. کاستی‌های زیادی نیز از وی ریکارد(ضبط)، پخش و به یادگار مانده است. بعدازآنکه شهرت آبی میرزا کماکان به بیرون از مالستان درز می‌کند، صدای صفدر علی مالستانی به اسم آبی میرزا کلید می‌خورد. در میان نقش رادیو هزارگی که از کویته پاکستان پخش می‌شد بیشتر است. آنان خواندن‌های صفدر علی مالستانی را بنام آبی میرزا پخش می‌کردند و مسئله عالم‌گیر شد.
صفدر علی مالستانی در فقر و تنگ‌دستی به عمر ۷۵ سالگی در ۱۸ حمل سال ۱۳۹۱ در کابل درگذشت. مرادعلی نیز در ایران وفات کرد و احمدعلی هم یکی از قربانیان فاجعه افشار شد.
این سه مسئله و اتفاق، آبی میرزا را به یک زن افسانه‌ای تبدیل نمود. او با جسارتی که داشت، علیه ناروایی‌های که در حق زنان روا داشته می‌شدند عصیان می‌کرد. شورش می‌کرد، اما نحوه عصیانش از راه هنر و آواز بود؛ آواز و غزل خواند و شاید هم دمبوره نواخت، و سبک مالستاتی موسیقی محلی هزاره‌ها را بیشتر از بیش غنا بخشید. در کنار آن به کار کشت و زراعت و مالداری اش رسید. اما پاداش این کارش نیز تهمت و افتراء شد و سرنوشت وی را به زندان کشانید. دو دوبینی زیر که حالا عام‌ترین دوبیتی در میان هزاره‌ها و بخصوص در میان هزاره‌های مالستان است، گفته می‌شود محصول دوران زندان و آوارگی آبی میرزا از مالستان است:
گل صدبرگ تابستانم ای یار
فرار ازملک مالستانم ای یار

از آن روزی که گشتم از وطن دور
به والله من پریشان‌حالم ای یار

***
الا ای دمبوره بیچاره‌ای من
بنال از جگر صدپاره‌ای من

بنالیم تا خدا رحمش بیاید
سخی جان بشکند زولانه ای من

آبی میرزا در سن ۸۷ سالگی در «قریه نو ده» داعی اجل را لبیک گفت. وی به همان میزانی که شهرت یافت، به همان میزان سرشار از شور و زندگی نیز بود. پیش‌زمینه یک تغیر را در جامعه هزاره فراهم کرد و ناگفته‌های قشر زنان را بیاد کرد، ولی با در نظر گرفتم جو حاکم، هنوز هم‌سخن گفتن در مورد این زن هنرمند و تقدیر از آواز وی خالی از ترس نیست. سایه شوم نیم‌قرن قبل که بر سر آبی میرزا می‌تابید هنوز وجود دارد و از بین نرفته است. این مسئله را وی به تمام وجود حس می‌کرد ولی وی بی‌خبر از تأثیرات تابوشکنی دوران جوانی‌اش، رفت و به خاک خفت. آبی میرزا رفت ولی هنوز خیلی‌ها به گونه تلویحی منکر آواز و صدای او هستند و ادعا دارند که وی هرگز آواز نخوانده است. وی صرف در محافل آوازخوانی دیگران اشتراک کرده است. اما محمدحسین فیاض نویسنده و پژوهشگر نیز در این زمینه یادآوری می‌کند که آبی میرزا خواندن‌هایش ریکارد شده و وی کاست ثبت نموده است ولی بنا بر مشکلاتی که در آن زمان به وجود آمده است دوباره آن کاست را جمع‌آوری کرده است.
امروز در کنار صدا و آواز صفدر علی مالستانی که به صدای آبی میرزا شهرت یافته است، بی‌شمار کلیپ‌های صوتی دوگانه و تک‌صدایی از آن زمان و بعدازآن به یادگار مانده است که مشهور بنام دختران مالستانی و دختران نو ده مشهور هست که حال سخت است تشخیص آنان که صدا و آواز آبی میرزا کدام آن‌ها است.

About the author

جلیل سحر

جلیل سحر

Add Comment

Click here to post a comment