هشتم محرم از کابل به هزارهجات رفتم که عبور از جلریز، نوشیدن جام مرگ و گذشتن از هفتخوان رستم است. ما در نوجوانی و کودکی جلریز را با سیبهای شیریناش میشناختیم و تصور میکردیم که کاش در میدان زندگی میکردیم تا هرچه سیب میخوردیم تمام نمیشد. اکنون جلریز با طالبان، گلوله، چاقو، خون و خشونت شهرت دارد. جلریز کشتارگاهی است که از سنگ، چوپ، درختان سیب و آدمهای که با چشمان سرمهآلود و موهای بلند در سرکهای این دره گشتوگذار میکنند، وحشت و دهشت میبارد. مسافرین مسیر هزارهجات، جلریز را باچشمان بسته و ظاهرا خواب پشت سر میگذرانند.
بامیان؛ خسته از امروز ناامید از فردا
با عبور از جلریز، کم کم صدا و سیمای بامیان نمایان شد. با دیدن منظرهی دلانگیز بامیان، امید زنده ماندن نیز زنده شد. بامیان شهر شور و هیجان و اعتراض و موسیقی و تمدن و تاریخ است. دار و ندار بامیان نیز همین است. اما این بار چهرهی بامیان افسرده، خسته و بیروح به نظر میرسید. در کنار قامت بلند و شکسته و زخمیِ شهمامه و صلصال کسی دیده نمیشد. فضای شهر غلغله را غبار گرفته بود. انگار که هر شب کسی در سینهی خستهی غلغله مینشیند و آخرین میخ را به قلب شکافتهاش فرو میکند تا آخرین قطرهی خون غلغله را بنوشد و آخرین گنج را بِرُباید. در شهر بامیان نیز قحطی و فقر حاکم بود.
تنها سیمای بامیان تغییر نکرد بود، بلکه سیمای آدمهای بامیان نیز تغییر کردهبود. در مسیر بامیان مردانی با چهرههای جدید و چشمان سرمهآلود به چشم میخورد. در دهن سیاهسنگ یک هوتل شیک و زیبا با مدیریت سادات ولسوالی «یکاو اولنگ» ساخته شده است، اما مسوول و کارمندان هوتل ظاهر شانرا با طالبان همرنگ کردهبودند: موها بلند و چشمان شانرا سرمهکرده بودند.
این شبیهسازی با ظاهر وحشتناک طالبان در حالی توسط کارآفرینان یکاولنگ صورت میگیرد که این گروه تروریستی در سال ۱۳۷۹ حدود ۳۰۰ نفر از مردان این ولسوالی را بهشکل بیرحمانهای قتل عام کردند، خانهها، داراییها، بازار و زندگی شان را غارت کردند به آتش کشیدند و رفتند. بوداهای بامیان را نیز منفجر دادند. فراموشی این فاجعه فقط میتواند پیوندها و زد و بندهای سیاسی جدید باشد که اخیرا سید اعلی رحمتی والی بامیان مقرر شده است. اما از نظر عاطفی و انسانی قتلعام یکاولنگ و تخریب بوداها فراموش ناشدنی است.
صداهایی پیوسته و اعتراض آرام آرام که از بامیان به گوش میرسد، اما شنیده نمیشود. این صداها، صدای نفرت و کینه و حسادت نیست؛ صدای تغییر و خسته از وضعیتی به وجود در بامیان است. بامیان خسته از امروز و نا امید از فردا به چشم میخورد که امید «تغییر» در کوتاه مدت محال به نظر میرسد.
لعل و سرجنگل؛ چشم به راه یک ولسوالی جدید
وقتی به ولسوالی لعل و سرجنگل رسیدم فصل برگریزان بود. دهقانان این ولسوالی مشغول جمعآوری علف، درو گندم و ذخیره آذوقه برای فصل سرد زمستان بودند. زمستان لعل و سرجنگل سرد و سوزان است. درختان میوه کمتر به چشم میخورد. گونههای کودکان ترکیده و و رنگ و رخ مردم خاکآلود بود. ممکن دلیل عمدهی آن هوایسرد، فقر، کمبود ویتامین و میوهجات بوده باشد. اما زندگی و شیوهی کار مردم نسبت به گذشته ۸۰ درصد تغییر کرده است. مردم وابسته به گاو و یوغ نیست. حتی گندم را چپر و شاخ باد نمیکنند. گاو و اسپ از بین رفته و به ندرت دیده میشود.کارها کاملا ماشینی شده است؛ ماشین و تخنیک و صنعت قلهها و درههای سربه فلک کشیدهی هزارهجات را نیز فتح کرده است.
دریای هریرود در دو درهی لعل و سرجنگل میخروشید و آرام آرام راه بیانتهایش را میپیمود. هریرود میتواند تمام ولایتهای مرکزی کشور را برق دهد. بند سلما در هرات و نغلو و ماهیپر به پیمانهی هریرود آب و امنیت ندارند، اما دریای هریرود به هدر میرود. این رود خروشان هزارستان با گذر از مرز مشترک افغانستان و ایران در شنزارهای ترکمنستان جذب و ناپدید میشود.
ولسوالی لعلوسرجنگل با داشتن ۶۷۴ قریه ۳۸۳۰۰ فامیل یکی از ولسوالیهای پر نفوس ولایت غور و یکی از دورافتادهترین نقاط هزارهجات در پایتخت کشور است که صدایش به مرکز کشور نمیرسد. جنگهای داخلی، طالبان و کم توجهی حکومت مرکزی صدمهی بزرگی به این ولسوالی وارد کرده است؛ برق و سرک پخته ندارد، اکثر دانشآموزان زیر آفتابداغ و سوزان درس میخوانند، مامورین حکومت محلی لعل در دیوارهای کهنه و مخروبهی قدیمی کار میکنند و کلینیکهایش بالاتر از پرستامول دوا و دارو ندارد.
لعل و سرجنگل همچنان باداشتن چهار نماینده در شورای ولایتی و دو نماینده در مجلس نمایندگان نیاز به تعدیل دو واحد اداری لعل و سفید آب دارد که پروندهی آن چندین سال میشود در ارگانهای محل خاک میخورد، اما اجرا نمیشود. بزرگان سرجنگل با برگذاری جلسات متعدد و تصمیم آمدن مجدد در کابل، چشم به راه صدور حکم ولسوالی سفید آب از جانب رییس جمهور و معاون رییس جمهور بودند.
طنین صدای روضهخوانی
نهم محروم در لعل و سرجنگل رسیدم. صدای روضهخوانی ملاها از منبر و مساجد روستاها به گوشها طنین میافگند. انگار که محشری و قیامتی برپا شده است. در کنار فصل حاصل کشت و کار، اما فصل ذخیرهی معونیت در آخرت نیز بود. در هر روستا، نذر و خیرات عاشورایی فروان بود. به دلیل مهاجرتهای گستردهی مردم به کلان شهرها و خارج از کشور، اما نذر دادن برای ده روز دشوار بود. هر خانه دو تا سه گوسفند ذبح میکردند تا ده روز محرم خالی نماند. ده الی پانزده روز عاشورا فصل در آمد ملاها در هزارهجات است. یک ملا در سه الی چهار قریه روضه و مصیبت میخواند تا اجر بیشتر و مزد بیشتر دریافت کند. روستای که ما در آن زندگی میکردیم یک سید ملا و یک سید چوپان داشت. اتفاقا هردو از یک آغیل بودند. سید کربلایی در ۱۵ روز عاشورا ۴۵ هزار افغانی گرفت، اما سید چوپان که از ماه حمل تا عقرب در کوهها خاک میخورد، آفتاب میخورد، کفشهایش پاره پاره و گونههایش ترکیده میشد و گوسفند میچراند، ۳۵ هزار افغانی کرایه داشت.
نفوذ ملاهای وابسته به ایران در تکیهخانههای هزارستان
گفتگوهای صلح در قطر ظاهرا با جدالها و نزاعهای مذهبی به بنبست مواجه شده است. طالبان تاکید دارند که مبنای مذاکرات صلح بینالافغانی براساس مذهب حنفی باشد. این کار ابعاد سیاسی و اجتماعی دارد؛ در بُعد سیاسی آمریکاهاییها و طالبان فکر میکنند که شیعیان افغانستان وابسته به ایرانند. در بعد اجتماعی با نفیگرایی میخواهند صدای تکثر و تنوع را خاموش کنند. موضعگیریهای حکمیتار علیه مذهب شیعه نیز همسویی با طالبان در جهت اختلافات مذهبی، استبداد سیاسی، هژمونی قومی و جعلتاریخی بود. او گفت که قبلهی شیعیان افغانستان قوم و نجف است. واقعیت، اما این است که هزارهها مردم مدنی، اهل تعامل، تکثر و تنوع است که بیشتر از هر قوم دیگری ارزشهای جدید را زودتر پذیرفته است. قبلهی هزارهها قم و نجف نیست، جهانی است که در آن تنوع، تکثر، حقوق بشر، آزادی بیان و آزادی زنان وجود داشته باشند.
ایران باتوجه به سیاست مداخله جویانهای که در خاور میان و کشورهای اسلامی دارد، افغانستان استثنا نیست. در عاشورای هرسال تعدادی از ملاهای اجیر و خریده شدهاز ایران به هزارهجات میآیند و در بین مردم به نفع حکومت ولایت فقیه تبلیغ میکنند. در همین عاشورای که در هزارهجات بودم، روز چهاردههم عاشورا بود که در نصف خواندن دو ملای ناشناخته وارد مجلس شدند و نظم جلسه را بهم زدند. روضهخوانان حاضر در مجلس گفتند که اینها از ایران برای تبلیغ آمدهاند و ماموریت دارند. یکی از آنها بدون اجازه بالای منبر بلند شد، نظم جلسه را بهم زد و با لهجهی غلیظ ایرانی دعا فرج امام زمان شیعیان را خواند، بعد شروع کرد به مرثیهخوانی، اما مردم به روضهی ملای ایرانی اشک نریخت و گریه نکرد. عذاداری مردم هزارهجات پاکتر از آب زلال است. صادقانه گریه میکنند و و عاشقانه اشک میریزند. مذهب برای آنها تنها کارکرد اجتماعی دارد. اعتقاد و عاشورای شانرا با سیاست دخیل نمیکنند.
حکومت و شعار شکستاندن «زندان جغرافیایی»
برگشت به کابل و عبور از جلریز مثل رفتن دشوار و خطر مرگ در پیدارد. «زندان جغرافیایی» که حکومت یاد میکند، اما خطرناکتر از آن هزارهجات در «زندان امنیتی» به سر میبرد. سالهاست که هزارهها در مسیر راههای شان کشته میشوند. با آنهم اگر ولایات مرکزی را زندان جغرافیایی بنامیم، جلریز در ورود است. سالهاست که شکستاندن قفل «زندان مرکزی» و گشودن درهای زندان جغرافیایی به روی هزارهجات از شعارهای شیک و پرطمطراق حکومت است که بامناسبت و بیمناسبت در محافل سیاسی سر داده میشود.
اشرف غنی، رییسجمهور کشور در کارزارهای انتخاباتی دو انتخابات ریاست جمهوری در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۹ با همین شعار بارها هوادارانش را به کف زدن واداشت: «ما قفل زندان جغرافیایی ولایات مرکزی را میشکنیم.»
اما بعدها روشنفکران هزاره به این شعار خرده گرفتند و در نقد آن زبان انتقاد گشودند. مهمترین نقد که بر این شعار وارد است، معنای آن را از بیخ تغییر میدهد؛ این نقد عبارت است از «زندان سیاسی-امنیتی ولایات مرکزی» که به جای «زندان طبیعی» یا «زندان جغرافیایی» به کار برده میشود. در توضیح این عبارت میتوان گفت که ولایتهای هزارهنشین محصور به کوهای غیرقابل عبور و کوتلهای سر به فلک کشیده نیست که به آن زندان طبیعی بگوییم، بلکه این مناطق مثل سایر ولایتهای افغانستان فقط کوهستانی است و کوتلهای آن بسیار سهلالعبورتر از سالنگ و صخرههای ماهیپر است. مشکل این جاست که به این مناطق توجه صورت نمیگیرد و البته عمدا از سوی حلقات معلوم و مجهول سیاسی در دستگاهای حکومت تلاش صورت میگیرد که جلو هر نوع توجه به این مناطق گرفته شود. بنابراین به این مناطق باید «زندان سیاسی» گفت. اینکه این زندان طبیعی است یا سیاسی، بماند، اما اینکه وضعیت در این مناطق چرا همچنان مثل زندگی در زندان باقی مانده و بهبود نمییابد، مسئله است.
بیشتر ولایت مرکزی و هزارهنشین افغانستان راهی پختهای به شهرها ندارد. بیماران این مردم حین انتقال به شفاخانههای کابل در مسیر راههای کمعرض و پرنشیب و فراز تلف میشوند، محصولات کشاورزی و باغداری این مردم به شهرها و بازارها راهی ندارد و در جابهجاییهای روزمرهی انسانی نیز مشکلات فروانی وجود دارد. به عنوان مثال خطر عبور از «درهی دهشت» یا جلریز یکی از آنهاست.
در حکومت جدید نسبت به حکومت قبلی گامهایِ جدیتری برای شکستن این زندان طبیعی هزارهجات برداشته شده است، اما این زندان طبیعی بُعد سیاسی و امنیتی به خود گرفت که با عاملین آن مبارزه جدی از سوی حکومت صورت نگرفته است.
ناامنی جلریز نقشِ مهمی در انکشاف، بازسازی، تجارت، صنعت گردشگری، کشف معادن و تغییر در وضعیت زندگی مردم هزارهجات دارد. شرکتهای کشف معادن و سرکسازی از هراس طالبان نمیتوانند وسایط کارشان را از جلریز عبور دهند. گردشگران خارجی نمیتوانند از مسیر جلریز که کوتاهترین مسیر به ولایت بامیان است، بروند. درحالیکه بامیان ظرفیت بسیار مناسب و بالایی برای رشد صنعت گردشگری دارد و گفته میتوانیم که این صنعت مهمترین منبع عایداتی ولایت باستانی و تار یخی بامیان است.
طاهر زهیر، والی قبلی بامیان در مصاحبهای به جاده ابریشم گفته بود: در سال ۱۳۹۶ در فصل بهار و خصوصاً در زمان تعطیلات تابستانی که فصل طلاییِ گردشگری در بامیان است، مسیر جلریز امن بود و میزان گردشگران در بامیان به مرز ۳۵۰ هزار نفر رسید، اما یک سال بعد، در سال ۱۳۹۷ درجریان تعطیلات تابستانی این مسیر ناامن شد و میزان گردشگران به کمتر از ۲۰۰ هزار نفر کاهش یافت.
از جانب دیگر بر اساس منابع موثق در بخش آمار قربانیان درهی جلریز تا سال ۹۷ در حدود ۱۰۸ نفر از هزارهها شهید شدند که بیشترشان افراد ملکی بودند و شماری هم پولیس و افراد حکومتی. تنها درحملهی که امسال از سوی طالبان بالای هزارهها انجام شد، دوازه نفر شهید شدند.
منابع کلان عایداتی گروههای تروریستی و مافیاها در همین مسیر است. از موترهای مسافربری و باربری به نام عُشر پول میگیرند و تعداد مسوولین حکومت محلی میدان در ناامنی جلریز شریک استند، در وزارت داخله و دفاع جدا درخواست نمیدهند و مشکلتراشی میکنند.
طی سالهای متمادی، وزیران دفاع، داخله و رییسان امنیت ملی و لوی درستیزهای زیادی تعهد حملات تصفیوی در جلریز را دادهاند که تا هنوز هرگز عملی نشده است و جلریز در بیخ گوش کابل همچون قفل طلسم شده بر در وازهی زندان طبیعی یا زندان سیاسی هزارهجات آویزان است و بیکلید مانده است. این بود گزارشی از سفر به هزارهجات که امیدوارم حکومت در برخی موارد آن توجه کند. صدای این مردم را بشنود.
Add Comment