Slide Show

«طالبان آخرین میخ را برتابوت خون‌آلود موسیقی کوبید»

گفتگو با داکتر احمد سرمست، رییس انستیتوت ملی موسیقی افغانستان

جاده ابریشم: تشکر که فرصت فراهم کردید تا گفت‌وگویی با شما در مورد موسیقی در عصر طالبان داشته باشیم. پیش از این‌که به فعالیت‌های شما در ساحت موسیقی در افغانستان صحبت کنیم، بحث را کلی‌تر و تاریخی‌تر شروع کنیم و آن این‌که موسیقی در افغانستان چقدر قدامت تاریخی دارد و در گذشته به کدام سبک و فرم نواخته می‌شده است؟
سرمست: سوال بسیار کلی و زمان‌گیر است. اگر هدف تاریخ معاصر باشد، یک بحث است؛ اما اگر قرار باشد به تاریخ موسیقی در افغانستان برگردیم که چه زمانی شروع شد، بحث دیگری است. افغانستان در طول تاریخ نام‌های مختلف داشته است؛ مثل خراسان و آریانا که باید به این دوره‌ها برگردیم. جغرافیایی که ما امروز به نام افغانستان یاد می‌کنیم، با مهاجرت آریایی‌ها از شمال به طرف مناطق امروزی افغانستان و جا‌به‌جا شدن‌شان در این مناطق رابطه‌ی ناگسستنی دارد و تاریخ موسیقی افغانستان نیز به همین دوره برمی‌گردد. می‌توانم بگویم که سنگ‌بنای جغرافیای افغانستان با موسیقی گذاشته شده است. برای این‌که در فرهنگ و تمدن ویدایی و فرهنگ و تمدن آریایی‌ها سرودهای مذهبی و آوازخوانی و موسیقی بخشی از مراسم مذهبی و اجتماعی‌شان ‌را شکل می‌دادند و همین سرودها تا به امروز انتقال یافته‌اند. این مسائل را در کتاب‌های ویدایی می‌بینیم. هم‌چنان یکی از ابتدایی‌ترین شیوه‌های نوتیشن‌های موسیقی در کتاب ریگویدا وجود دارد. بنابراین، شیوه‌های موسیقی و سرودخوانی‌ای سرزمینی به نام افغانستان که در گذشته به نام آریانا و خراسان یاد می‌شد با آریایی‌ها رابطه دارد.
جاده ابریشم: موسیقی‌ای که شما از آن یاد کردید، تنها سرود بوده یا با ساز نیز همراه بوده است؟
سرمست: اسناد کافی در کتاب سماویدا وجود دارد و در آن از یک تعداد آلات موسیقی نام می‌برد؛ ولی اکنون مشکل است که بگوییم کدام نوع آله‌ی موسیقی کاربرد داشته است. تار کمانچه‌ای بوده، میرزابی بوده و یا بادی بوده که اشارات به نواختن آن نیست. محققان تاریخ موسیقی به این عقید‌ه‌اند، سرودهایی که امروز برهمن‌های هندی در مراسم مذهبی‌شان اجرا می‌کنند، سرودهایی‌اند که هزاران سال پیش به شکل امروزی اجرا می‌شدند. امروز همان سیستم نوتیشن موسیقی‌ای است که حرکات صداها را در سرودها نشان می‌دادند، این‌که صداها به کدام سو حرکت کنند؛ بالا، پایین و یا در جای خود باقی بمانند. در گذشته سه نوع صدا وجود داشت که امروز همین سه نوع موسیقی بین برهمن‌های هندوستان رواج دارند و در مراسم‌شان اجرا می‌شوند. وقتی در زمان کوشانی‌ها افغانستان به مرکز بودایی تبدیل شد، در آن زمان دو نوع موسیقی کاربرد داشت؛ یکی در مراسم مذهبی و دیگری در مراسم غیرمذهبی اجرا می‌شد. بعد هم در دوره‌ی هخامنشی‌ها و دوره‌های دیگر ما تغییرات بسیار کلی و بنیادی را در ساختار، تئوری و فلسفه‌ی موسیقی می‌بینیم. یکی از قدیمی‌ترین سیستم موسیقی «پرده» است و به تعقیب آن در مورد موزیسن افسانه‌ای که از مرو نشست می‌کند و در دربار ساسانی‌ها می‌رود و سیستم موسیقی که تا به امروز می‌گویند و محققین معتقدند که پایه و اساس موسیقی امروز ایران و یک تعداد زیاد کشورهای عربی و آسیای میانه را تشکیل می‌دهد. «باربد» را داریم که او هم یک سیستم را به وجود آورده بود و از سه بحش تشکیل شده بود؛ سرود خسروانی‌ها بود، الحان بود و دستارها بود. باز هم روابط این‌ها معلوم نیست که این سه کتگوری‌ سیستم‌های آوازی در چه رابطه‌ای باهم قرار داشته‌اند.
جاده ابریشم: خوب، موسیقی در افغانستان چگونه رشد کرد، پیچیده شد و در کدام زمان با موسیقی اروپا و غرب درهم آمیخت؟
سرمست: افغانستان تا آواخر قرن هجدهم موسیقی مشترک داشت که همین موسیقی در آسیای میانه، ایران و حتا تا قسمت‌های ترکیه رواج داشت؛ اما زمانی‌که مرزهای جغرافیایی شکل گرفتند و روابط گذشته قطع شدند، در افغانستان چه پاد‌شاهان ترک‌نژاد بودند و چه فارسی‌نژاد، پیش از این‌که مغول‌ها به وجود بیایند، به طرف ایران و آسیای میانه نگاه می‌کردند و فرهنگ ما مشترک بود؛ ولی زمانی‌که ابدالی‌ها روی کار آمدند، علاقمندی‌ها تغییر کردند و منابع الهام نیز تغییر یافت. سبک موسیقی دربار به وجود آمد که آهسته‌آهسته مرکز توجه پاده‌شاهان هندوستان ‌شد. از دربار پاده‌شاهان مغول الهام گرفتند و دربار پاد‌شاهان افغانی نیز به همان سبک و رسوم ساخته شد. همان‌طوری که در دربار مغول‌ها موسیقی هندی، آسیای میانه ـ که در کتاب‌ها به نام موسیقی فارسی هم نام برده شده است ـ و موسیقی محلی بود، در افغانستان نیز در دربار شاهان اسناد کافی وجود دارد که حداقل سه نوع موسیقی وجود داشت؛ یکی موسیقی محلی پشتون‌ها بود، دیگری موسیقی خراسانی (ایران، افغانستان و آسیای میانه) بود و به تعقیب آن‌ها هنرمندان هندوستان به افغانستان آورده شدند و این به دوران تیمور شاه فرزند احمد شاه بابا برمی‌گردد. وقتی تیمور شاه پاد‌شاه شد و پایتخت را به کابل انتقال داد، یک تعداد هنرمندان و رقاصان را از هندوستان به کابل دعوت کرد که اکثرشان زن بودند. در مرحله‌ی بعدی تشکیل اردوی ملی و به وجود آوردن رادیو. به این شکل، آهسته‌آهسته اساسات موسیقی اروپایی داخل کشور شد و آمدن سازهای اروپایی و سیستم نوتیشن و تئوری موسیقی اروپایی رابطه‌ی مستقیم با ایجاد اردوی افغانستان دارد که اردو براساس معیارهای اردوی انگلستان جور شد و در تمام اردوهای انگلستان حضور دسته‌های سازهای بادی یک بخش آن را تشکیل می‌داد. به همان ترتیب، در بین وزارت دفاع افغانستان مکتب موسیقی به وجود آمد. تعدادی از دانش‌آموزان را از دارالیتیم‌های مختلف جلب‌وجذب کردند و تحت نظر استادان ترکی آموزش موسیقی دادند. وظیفه‌ی عمده‌ی آ‌ن‌ها عضویت در دسته‌های سازهای بادی برای اجرای قطعات و برای اجرای حضور در قطعات نظامی بود. به همین ترتیب سازهایی اروپایی وارد افغانستان و هنر موسیقی افغانستان شد. تعدادی از همین نوازنده‌هایی که کار می‌کردند، با اردو قطع رابطه کردند وآمدند به رادیوی ملی افغانستان جذب شدند، در آن‌جا آرکست شماره دوم که اولین آرکست سازهایی اروپایی در افغانستان است، ایجاد شد.
جاده ابریشم: ارزش‌های جدید در زمان امان‌الله خان در افغانستان به وجود آمدند. وضعیت موسیقی در زمان حکومت امان‌الله خان چگونه بود و تا چه اندازه موسیقی افغانی تحت تأثیر موسیقی اروپایی بود و این تأثیرپذیری چقدر در رشد موسیقی افغانستان نقش داشت؟
سرمست: آوردن موسیقی اروپایی نیز به دوره‌ی امان‌الله خان بر می‌گردد. اولین مکتب موسیقی در چوکات مکتب صنایع ظریفه در زمان امان‌الله ایجاد شد؛ یعنی در مکتب ظریفه یکی از دیپارتمنت‌ها دیپارتمنت موسیقی بود. در زمان امان‌الله خان موسیقی جزء نصاب درسی نیز شد و در مکتب حبیبیه استادان مثل غلام‌حسین، چاچا محمود و کسانی دیگری موسیقی تدریس می‌کردند. یکی از دلایل قیام ملا عبدالله که به نام ملای لنگ در تاریخ مشهور است، نیز مسأله‌ی موسیقی بود. یکی از خواست‌های وی در مذاکرات با حکومت، برداشتن موسیقی از نصاب درسی مکاتب و بسته کردن دروازه‌ی مکتب موسیقی در هنرها بود. وقتی قدرت از امان‌الله خان گرفته شد، موسیقی نیز از نصاب درسی برداشته شد و مکتب موسیقی نیز بسته شد. مدتی صدای موسیقی خاموش شد؛ ولی در آخر دهه‌ی ۱۹۳۰ و اوایل ۱۹۴۰ و با روی کار آمدن نادر شاه دوباره دیپارتمنت موسیقی در مکتب حربیه تأسیس شد. از شاگردان این مکتب موسیقی می‌توان از ننگیالی، استاد سرمست، اسماعیل اعظمی، ناله، حکیم درم‌نواز و کسانی دیگر یاد کرد. بعد از باترک اردو به رادیو آمدند و به نام آرکست شماره دوم جذب شدند.

جاده ابریشم: وضع موسیقی در دهه‌ی دموکراسی و پاد‌شاهی ظاهر شاه چگونه بود و آیا جمهوری داوود خان موسیقی را به رسمیت می‌شناخت؟
سرمست: در این دوره رادیو وجود داشت و زمینه‌ی پخش و نشر موسیقی را برای دیگران فراهم می‌کرد. تمام برنامه‌ها به صورت زنده نشر می‌شدند و خصوصاً وقتی که رادیو کابل ایجاد شد، آوازخوانان به صورت زنده می‌خواندند. کلاسیک و نمیه‌کلاسیک‌خوانانی بودند که در رادیو کابل به صورت زنده اجرا می‌کردند؛ در این عرصه می‌توان از استاد قاسم، استاد غلام‌حسین با نوازنده‌های‌شان در رادیو کابل به صورت زنده اجرا می‌کردند. وقتی ارکست شماره دوم زیر نظر استاد فرخ افندی که خودش یک ترکی بود، به وجود آمد، زیر نظر او یک سلسله برنامه‌های زنده را نشر می‌کردند. آوازخوانان خرابات آهنگ‌های کلاسیک و نیمه‌کلاسیک را اجرا می‌کردند و آرکست شماره دوم قطعات و سازهایی اروپایی را اجرا می‌کردند. بعدها موسیقی ایرانی و هندی نیز جزء نشرات رادیو کابل شد. این برنامه‌ها ادامه داشت تا این‌که دست‌اندرکاران رادیو افغانستان تصمیم گرفتند که یک نوع موسیقی‌ای راه بیندازند که برای کتله‌های وسیع مردم شنیدنی باشد. استاد غلام‌حسین وظیفه گرفت که موسیقی پاپ را که امروز اکثر آوازخوانان ما استفاده می‌کنند و آن ترکیبی از موسیقی محلی افغانستان و ساختار غزل هندوستانی است، به وجود آورد. این موسیقی امروز پایه و اساس موسیقی شهری ما را تشکیل می‌دهد؛ اما وقتی روی موسیقی افغانستان صحبت می‌کنیم، لازم است که این نکته گفته شود. ما در کشورمان در گذشته دونوع موسیقی داشتیم؛ یکی موسیقی فولکلور بود که سینه‌به‌سینه انتقال می‌یافت و دیگری موسیقی سنتی و کلاسیک بود که یک دوره جزء فرهنگ بزرگ آسیای میانه بود و به نام موسیقی خراسانی یاد می‌شد و هنوز هم به همان نام یاد می‌شود. علاوه براین، موسیقی کلاسیک هندوستان در پهلوی موسیقی افغانستانی راه یافت و موسیقی شهری به وجود آمد. امروز نیر سه نوع موسیقی داریم؛ یکی موسیقی پاپ یا شهری (اروپایی) است که با تأسیس رادیو کابل و به کوشش استاد غلام‌حسین به وجود آمد؛ موسیقی فولکلور داریم و موسیقی کلاسیک داریم. نوع سوم موسیقی افغانستان در شرایط معاصر افغانستان و در دوصد سال آخر، رابطه‌ی مستقیم با خراباتی‌ها دارد.
اگر دوران ظاهر و داوود را بررسی کنیم، در دوران ظاهر شاه به قاطعیت می‌گویم که همین سه نوع موسیقی وجود داشت. موسیقی کلاسیک هندوستانی که با خراباتی‌ها رابطه داشت و امروز بنیاد موسیقی کلاسیک و نیمه‌کلاسیک ما را تشکیل می‌دهد، موسقی فولکلور و بعد از آن هم موسیقی پاپ و اروپایی به وجود آمد. این سه نوع موسیقی جزء نشرات رادیو افغانستان بودند. برنامه‌های آموزش موسیقی تا ۱۹۷۴م وجود نداشت. مکتب موسیقی‌ای که در چوکات اردو تشکیل شده بود، در آن‌جا استادان ترکی تدریس می‌کردند. آن‌ها بعد از این‌که یک دوره فارغ دادند، به خاطر تمام شدن قراردادهای‌شان از کشور رفتند. تا این‌که آهسته‌آهسته سرمست، ننگیالی و فرخ افندی مسؤولیت تدریس را گرفتند و برای اردو نوازنده تربیه می‌کردند؛ اما در خارج از اردو تا دهه‌ی ۱۹۶۰ برنامه‌هایی به جز از خراباتی که یک تعداد مردم به خرابات می‌رفتند و موسیقی را فرا می‌گرفتند، دیگر برنامه‌های آموزشی موسیقی وجود نداشت. تا این‌که کورس‌های موسیقی اتریشی‌ها در کابل ایجاد شدند و اتریشی‌ها مدت چهار سال در افغانستان بودند و مقدار زیادی از آلات موسیقی را با خود آوردند. بعد از رفتن اتریشی‌ها بازهم کم‌کم گلیم موسیقی جمع می‌شد؛ ولی به همت کسانی مثل غلام‌نبی وهاب که از کارمندان مکتب موسیقی اتریشی‌ها بود این چراغ خاموش نمی‌شود. او بعد از رفتن آن‌ها خود را به آب و آتش‌زد و بربنیاد هرچه از اتریشی‌ها باقی مانده بود، مکتب مسلکی موسیقی را در اسال ۱۹۷۴ افتتاح کرد. من نیز فارغ‌التحصیل همان دوره هستم.

جاده ابریشم: شما از حلقه‌های موسیقی خرابات یاد کردید، در مورد حلقه‌های موسیقی خرابات بیش‌تر صحبت کنید. خراباتی‌ها کی‌ها بودند و چه کارهایی در عرصه‌ی موسیقی افغانستان انجام دادند؟
سرمست: موسیقی در بین خرابات تا مدتی نه چندان دور به صورت سینه‌‌به‌سینه از خانواده‌ها نسل‌به‌نسل انتقال می‌کرد. کسانی که موسیقی را از هندوستان آورده بودند، در گام نخست برای خانواده‌های خود تدریس می‌کردند؛ زیرا آن‌ها آماده‌ی پذیرش و اجرا بودند. آهسته‌آهسته هنرمندان محلی نیز به خرابات راه پیدا کردند و با استادان بزرگ موسیقی خرابات رابطه برقرار کردند و جزء خراباتی‌ها شدند و موسیقی را آموختند و اجرا کردند. در اواخر که موقف و جایگاه موسیقی در افغانستان بهبود یافت، یک تعداد کسانی دیگر نیز در این حلقه راه پیدا کردند. به گونه‌ی نمونه، می‌توان از «خیال» که موسیقی را از «صابر» آموخت و نینواز که مدتی زیر نظر هاشم کارکرده بود، یاد کرد. هم‌چنان کسانی دیگری هرچند که در خرابات نبودند؛ اما از بزرگان موسیقی‌اند. از استادان بزرگ خرابات اگر نام ببریم، می‌توان نام استاد قاسم، استاد غلام‌حسین، استاد سرآهنگ، استاد رحیم‌بخش، استاد چاچا محمود، استاد سارنگی و استاد محمدعمر رباب‌نواز را بر زبان آورد. هم‌چنان امروز فرزندان استاد قاسم نیز در موسیقی حضور فعال دارند؛ مثل قاسم، یعقوب قاسمی، یوسف قاسمی و آصف قاسمی خوانند‌گان زبردستی بودند که سبک استاد قاسم را دنبال کردند. بعد از استاد غلام‌حسین، استاد سرآهنگ راه پدر خود را تعقیب کرد که از ستاره‌های موسیقی افغانستان حساب می‌شود. به تعقیب استاد سرآهنگ، پسرش الطاف‌حسین که از نام‌های مهم و مشهور موسیقی کشور بود و به تعقیب او نواسه‌اش شریف غزل امروز حضور پررنگ در موسیقی افغانستان دارد. این‌ها همه کسانی بودند که در حلقه‌ی خرابات و بیرون از آن موسیقی را با موفقیت تمام دنبال می‌کردند.

جاده ابریشم: جناب سرمست، از حضور زنان در حلقه‌ی موسیقی خرابات بگویید که آیا آوازخوان زن هم در میان آن‌ها بود؟ آیا خانمی را داریم که جزء خراباتی‌ها باشد و در خرابات موسیقی آموخته باشد؟
سرمست: این مسئله بحث طولانی‌ای را می‌طلبد که از حوصله‌ی این گفت‌وگو بیرون است؛ اما آن‌چه که لازم به گفتن است، این است که خود ایجاد خرابات و پایه‌گذاری آن ارتباط ناگسستنی با زنان دارد. این گوشه‌ای از تاریخ خرابات تا اکنون به صورت واقعی و حقیقی‌اش بیان نشده است. زمانی که هنرمندان هندی به افغانستان آورده شدند، در ترکیب‌شان چند رقاص و آوازخوان زن نیز بودند. معمولاً وقتی در مورد خراباتی‌ها صحبت شده است، تمام معلومات به شکل شفاهی جمع‌آوری شده‌اند و در این معلومات تنها به مردان اشاره صورت گرفته است؛ مردانی که نوازنده‌های سارنگ و تبله بودند و بعدها به سیتارنوازان و رباب‌نوازان مشهور شدند. خود سارنگ و تبله در موسیقی کلاسیک هندوستان تا قرن بیست جای نداشت؛ دو سازی که مخصوص رقاص و آوازخوان بود. همین گروپ‌ها داخل افغانستان آمده بودند. نام‌های متعدد از رقاصان و آوازخوانان وجود دارد که تا امروز برای ما رسیده‌اند؛ شوربختانه همیشه تنها به یک گوشه‌ای از زندگی آن‌ها که آوازخوانی است، اشاره شده است؛ اما در کتاب‌هایی که زندگی خراباتی‌ها نقل شده است، به خصوص در نوشته‌های انگلیسی‌، زمانی‌که صحنه‌های موسیقی دربار را ترسیم می‌کند، از آوازخوانی و رقاصی زنان یاد می‌کنند نه از حضور مردان. تصاویر خیلی خوب و اسناد کتبی هم وجود دارند که شاهد این مدعا هستند. عکسی از گروپ رقاصان به جای مانده است. یک رسم بسیار معروف در یکی از خبرهای معروف انگلستان آمده است و آن در صفحه‌ی اول اخبار است؛ صحنه، وجود هنر موسیقی را در دربار عبدالرحمن خان نشان می‌دهد و در آن تصویر یک رقاص زن با دو نوازنده‌اش در حال اجرایند.

جاده ابریشم: امروز آوازخوان زنی ‌را داریم که او را بتوان میراث‌دار هنر موسیقی خراباتی دانست؟
سرمست: بلی، امروز زنان آوازخوانی را داریم که نه اهل خرابات بودند و نه مربوط خانواده‌ی خراباتی؛ اما از خراباتی‌ها آموزش دیدند، تنظیم(کامپوز) خراباتی‌ها را خواندند و تا امروز مشعل‌دار سبک نیمه‌کلاسیکی هستند که در خرابات وجود داشت. به گونه‌ی مثال استاد مهوش که مدتی زیادی شاگرد استاد هاشم بود، یکی از همان بانووان است. آهنگ‌های استاد مهوش که هر یک از شاهکارهای موسیقی افغانستان هسند، از تنظیم‌های مرحوم استاد هاشم‌اند. هم‌چنان مهوش برخی آهنگ‌های نینواز را نیز خوانده است که نینواز نیز از خراباتی‌ها آموخته بود.

جاده ابریشم: پس از کودتای هفت ثور و روی کار آمدن حکومت چپی‌ها در افغانستان، وضعیت موسیقی چگونه بود؟ می‌توانیم بگوییم که دوران چپی‌ها عصر طلایی موسیقی و آوازخوانانی زنان بوده است؟
سرمست: خوب نمی‌توانیم چنین ادعایی بکنیم که دوران چپی‌ها در افغانستان عصر طلایی موسیقی و خصوصاً آوازخوانان زن بوده است. عصر طلایی موسیقی دهه‌ی شصت، هفتاد و هشتاد هم است؛ اما در دوران چپی‌ها حمایت همه‌جانبه از موسیقی وجود داشت. تعدا زیادی از جوانان برای آموزش موسیقی به بیرون از کشور فرستاده شدند. کسانی که در آن زمان در بیرون درس خواندند، هرکدام آن‌ها از جمله موسیقی‌دان‌ها و آوازخوان‌های مطرح و بنام افغانستان هستند.؛ مثلاً استاد زنده‌یاد ظاهر هویدا، خالد آرمان، وحید سمندری از این جمله هستند و خود من هم از شاگردان همان دوره هستم که برای تحصیلات عالی موسیقی به اتحاد شوری فرستاده شدم و اولین کسی هستم که در موسیقی دکترا دارم. استاد فرید شیفته که افتخار همکاری‌اش را در انستیتوت ملی موسیقی داریم، نیز از فارغ‌التحصلان دوران چپی‌ها است. این‌ها همه به خارخ فرستاده شده بودند؛ اما به خاطر شرایط سیاسی و اجتماعی تعداد زیادی از هنرمندان در دوران چپی‌ها مهاجرت کردند؛ مثلاً ببرک وسا اولین آهنگساز و رهبر آرکستر که تحصیلات عالی در موسیقی داشت و امروز از هنرمندان مطرح در جهان و آلمان حساب می‌شود و در دوران حکومت چپی‌ها مهاجر و در بیرون از کشور پناهنده شد. در همین زمان احمدولید نوازنده و ترانه‌ساز از افغانستان رفت؛ اما در دوره‌ی چپی‌ها حمایت همه‌جانبه از موسیقی وجود داشت و از موسیقی برای بیدارسازی جامعه نیز استفاده شد و صدها آهنگ حماسی و میهنی ثبت و نشر گردید که امروز همان آهنگ‌ها تأثیرگذاری خاص خود را دارند.

جاده ابریشم: در دوران حکومت چپی‌ها چند نهادهای آموزش موسیقی وجود داشت؟
سرمست: مکتب موسیقی که در سال ۱۹۷۴ در دوره‌ی ریاست جمهوری داوود خان ایجاد شده بود، تا ۱۹۸۸ به حیات خود ادامه داد. زمانی‌که مکتب موسیقی با مکتب صنایع یکجا شد، هنرها را به وجود آورد. درست در زمان چپی‌ها بود که دیپارتمنت موسیقی در چوکات دانشکده‌ی هنرهای دانشگاه کابل به وجود آمد و ناگفته نماند که در همین زمان تعدادی از اردو برای آموزش موسیقی به اتحاد جماهر شوری فرستاده شدند و در چوکات اردو نیز مکتب و دانشکده‌ی موسیقی وجود داشت.

جاده ابریشم: آوازخوانان دوران چپی‌ها چقدر متأثر از ایدئولوژی چپ بودند و ما آوازخوان چپ‌گرا داشتیم؟
سرمست: اگر قرار باشد که آوازخوان چپ‌گرا بگوییم، نمونه‌های کم داریم؛ اما تمام کسانی که در افغانستان بودند با رژیم چپی کار می‌کردند. یک تعدادی که امروز اتهام می‌بندند که بالای ما به زور ترانه‌های انقلابی و میهنمی می‌خواندند، درست نیست. همه به شوق می‌خواندند، درآمد داشتند، ولی چپ نبودند. کسانی که با چپ رابطه‌ی مستقم هم داشتند، هنرمند چپ‌گرا نیز بودند؛ مثلاً محسور جمال که آوازخوان مطرح افغانستان است و عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود. او بیش‌ترین ترانه‌های حماسی را خوانده است که بخش گنجینه‌ی موسیقی طلایی میهنی امروز افغانستان را تشکیل می‌دهند و تا سال‌های دیگر ارزش میهنی خود را حفظ خواهند کرد.

امروز می‌بینیم که از تلویزون اکثر مجاهدین آهنگ پخش می‌شود و خودشان نیز آهنگ می‌شنوند؛ ولی در زمانی‌که مجاهدین به کمک امریکا و پاکستان پیروز شدند و جنگ‌های تنظیی نیز در افغانستان شروع شد، برخورد آن‌ها با موسیقی چگونه بود؟ آغاز به قدرت رسیدن مجاهدین پایان آن‌ها نیز بودند؛ زیرا آن‌ها جنگ‌های تنظیمی و خانمان‌سوزی را آغاز کردند و هیچ‌گاه یک حکومت مرکزی قوی و مقتدر ساخته نتوانستد؛ حکومتی که دارای سیاست‌های فرهنگی و هنری بوده باشد. با آغاز جنگ‌های مجاهدین شیرازه‌ی تمام زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم از هم پاشید. در دوره‌ی مجاهدین خراباتی‌ها و موسیقی خرابات به خاک و خون کشانده شد. همه خراباتی‌ها آواره شدند و کشور را ترک کردند. مدتی در مزار رفتند که نسبت به کابل آرام‌تر بودند و آن‌جا که جنگ در گرفت، در کشورهای مختلف آواره شدند. سانسور موسیقی در اولین روزهای انقلاب اسلامی شروع شد و با آمدن حزب اسلامی که شامل حکومت شد، فرمان‌های منع سینما و موسیقی صادر شد. با این فرمان صدای ساز و آواز موسیقی در افغانستان خاموش گردید.

طالبان در افغانستان حکومتی را تحت نام «امارت اسلامی» شکل دادند و دارای سیاست فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بودند؛ ولی موسیقی را به رسمیت نمی‌شناختند و هنوز هم نمی‌شناسند. در این دوره چقدر ضربه به پیکر خونین موسیقی وارد شد؛ پیکری که زخم کاری دوران مجاهدین را نیز در خود داشت؟ دوران طالبان ادامه‌ی سیاست‌هایی بود که دیگر برای فرهنگ جایگاهی نمانده بود؛ ولی طالبان متوجه فرهنگ و هنر افغانستان بودند نه به خاطر که رشد و گسترش بدهند، بلکه به خاطری که آخرین میخ را در تابوت خون‌آلود فرهنگ، هنر و موسیقی این کشور کوبیده باشند. این دوران است که هنر به صورت کل و موسیقی به صورت خاص رسماً در انزوا می‌رود و به زور کیبل منع می‌شود. طالبان سینما را بسته و دیدن فیلم و تماشای تلویزیون را منع قرار می‌دهد و آثار تمدن و تاریخ پربار افغانستان را ویران و منهدم می‌کنند. هیچ کسی شکستاندن هزاران تکه از آثار باستانی را از یاد نمی‌برد. به توپ بستن بوداهای بامیان از خاطر هیچ کسی نمی‌رود. تصویرهای زیادی هستند که طالبان سازها، فیته‌ها و تلویزون‌ها را به دار زده‌اند. این‌ها نشان‌دهنده‌ی این حقیقت تلخ است که موسیقی دیگر در جامعه‌ جای نداشت. از همان خاطر خساراتی در طول‌ سال‌های جنگ بر پیکر موسیقی افغانستان وارد بود. طالبان آخرین میخ را در تابوت خون‌آلود موسیقی افغانستان کوبید.

جاده ابریشم: آیا شما می‌دانید که در دوران طالبان چه تعداد آوازخوان و موسیقی‌دان کشته، زخمی و یا ناپدید شدند؟
سرمست: در این مورد، اخبار فراوان به زبان‌های ملی و بین المللی نشر شده‌اند. این اخبار حکایت از ظلم‌های ناروای طالبان علیه موسیقی و هنرمندان، دارند. تعداد زیاد هنرمندان در دوران طالبان مجبور به گدایی شدند که هیچ کسی نمی‌تواند انکار کند. اکثر هنرمندان سازها و آلات موسیقی‌شان‌را دفن کردند، صدای‌شان‌ را خاموش کردند تا مبادا به دست طالبان قرار نگیرند و آن‌ها نبرند و سرشان را نبرند. این حقایق را کسی منکر شده نمی‌تواند. فیلم‌های وجود دارند که هنرمندان موسیقی در دوران طالبان حتی شاگرد قصابی شدند؛ مثلاً آوازخوان معروف افغانستان محمددین در یک دکان قصابی شاگردی می‌کرد و برخی‌شان در سرک‌های کابل گدایی می‌کردند که قصه‌های فراوان وجود دارد. برخی‌شان که در رادیو حضور داشتند، مجبور شدند که شیوه‌های موسیقی را که با آن‌ها آشنایی داشتند، کنار بگذارند و جزء گروپ ترانه‌های طالبان شوند؛ اما ترانه‌های طالبان نیز متأثر و حتی اقتباس از آهنگ‌های افغانی بودند. طالبان نیز نتوانستند از چنگ هنر و موسیقی رهایی یابند و کاملاً نابود کنند.

جاده ابریشم: به نظر شما وضعیت موسیقی امروز چگونه است؟ بر اساس چشم‌دیدهای شما حاکمیت موسیقی در جامعه تثبیت شده است؟
سرمست: برای من خیلی خوش‌آیند است که بار دیگر موسیقی بخشی از زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم افغانستان را تشکیل می‌دهد و موسیقی جایگاه خود را در بین مردم پیدا کرده است. اکنون موسیقی بخش بزرگ نشرات رسانه‌های تصویری و صوتی ما را تشکیل می‌دهد.

جاده ابریشم: از جایگاه بیرونی موسیقی افغانستان صحبت کنید. چه دستاوردها و افتخاراتی را برای کشور کسب کرده است؟
سرمست: با تمام ضرباتی که هنر موسیقی افغانستان در سال‌های جنگ خورده بود، امروز ما از خیلی کشورهای همسایه در عرصه‌ی موسیقی پیشی گرفته‌ایم. با وجودی که از بازسازی و سر و سامان دادن موسیقی وقت کمتری می‌گذرد؛ اما بازهم شاهد دست‌آوردهایی بوده‌ایم؛ مثلاً امروز افغانستان آرکست بانوان دارد که همچو آرکستی، نظیر خود را در کشورهای منطقه ندارد. رهبری این آرکست را نیز یک بانو به عهده دارد. حتی همین دو نمونه را در جهان اسلام نداریم. چندی قبل همراه با آرکست سمفونی ملی افغانستان به پاکستان سفر داشتم، برای آن‌ها خیلی دور از تصور بود که افغانستان در این مدت کم دردهای موسیقی خود را درمان کرده باشد. با دانش‌آموزانم در هندوستان سفری داشتم که هندوستان گهواره‌ی موسیقی مشرق‌زمین است؛ در همان‌جا نیز دانش‌آموزان ما از آن‌ها زیباتر درخشیدند. خوشبختانه آرکست سمفونیک جنوب آسیا به زودی رونمایی می‌شود و برنامه‌ی خود را اجرا می‌کند. افغانستان از جمله کشورهای جنوب آسیا است که هیچ مشکلی برای معرفی نوازنده‌های خود که با معیارهای موسیقی جهانی آشنا باشد، ندارد؛ مثلاً انستیتوت ملی موسیقی در سال ۲۰۱۰ افتتاج شد و در مدت کوتاه توانستیم به یکی از تأثیرگذارترین نهادهای آموزشی موسیقی در افغانستان تبدیل شویم؛ انستیتوت ملی موسیقی افغانستان نهادی است که حضور پررنگ ملی و بین‌المللی دارد. دسته‌های موسیقی انستیتوت، مشعل‌دار موسیقی افغانستان و دیپلماسی فرهنگی کشور در منطقه و جهان است. ما آرکست سمفونی افغانستان را داریم که همسایه‌ی جنوبی ما ندارد و ما با آرکست در بزرگ‌ترین استیچ‌های دنیا برنامه اجرا کردیم. امروز موسیقی افغانستان افتخار به دست آوردن بزرگ‌ترین و معتبرترین جایزه‌ی موسیقی جهان را دارد و آن جایزه‌ی پولر که به «نوبل موسیقی» هم شهرت دارد. در میان کشورهای منطقه تنها افغانستان توانسته این جایزه را از آن خود کند. هم‌چنان الهه‌ی آزاد موسیقی برای افغانستان اهدا شده است که کسی دیگری در حوزه‌ی فرهنگی ندارد.

جاده ابریشم: موسیقی افغانستان در جایگاه خوبی ملی و بین‌المللی قرار گرفته است که بدون شک تلاش سرمست: شما و نسل شما بوده است. به عنوان سوال آخر می‌خواهم بپرسم که با شدت گرفتن گفت‌وگوهای صلح با طالبان و آمدن احتمالی آن‌ها در افغانستان، شما نگران فردای موسیقی افغانستان نیستید؟
طالبان محکم‌ترین ضربات را بر پیکر خون‌چکان موسیقی افغانستان وارد کردند. امروز مذاکرات صلح با طالبان جریان دارد؛ اما من و همکارانم، جامعه‌ی موسیقی و سینماگران افغانستان مثل تمام مردم افغانستان از هر قدمی که برای آوردن صلح برداشته شود، استقبال می‌کنیم؛ صلحی که به قیمت ارزش‌های انسانی و حق شنیداری و فراگیری موسیقی شهروندان تمام نشود. باید یاد آورشوم که ما تشویش فردای موسیقی افغانستان را داریم.

About the author

مدیر وبسایت

مدیر وبسایت

Add Comment

Click here to post a comment