ادبیات اسلایدر تاریخ فرهنگ و هنر

صفحه‌ای دیگر از ملاقات با خویشتن

۱- کتاب کشتار و آزار هزاره‌ها در دوره‌ی امیر عبدالرحمان، براساس اسناد بریتانیا، مؤلف: محمد گلزاری، مترجمان: محمدحسین صادقی، سید لطف‌الله جلالی، لیلا مهرابی،حبیب‌الله نظری و عبدالخالق قاسمی و ویراستاری روح‌الله کاظمی و محمدجمعی ذکی در ۸۵۲ صفحه محتوا، به زیور طبع آراسته شد. اثر حاضر به‌اهتمام و تحت اشراف و نظارت «بنیاد تحقیقاتی بلخ» ترجمه شده و توسط انتشارات صبح امید، به‌عنوان نخستین کار تحقیقاتیِ بنیاد مذکور، نشر شده است. بنیاد تحقیقاتی بلخ در نظر دارد مطالعاتِ مربوط به تاریخ افغانستان را- اعم از مطالعات آرشیفی و غیرآرشیفی- ذیل عنوان کلّیِ «سلسله اسناد و مطالعات تاریخ افغانستان» شکل داده و پیش ببرد که اثر مذکور نخستین جلدِ این سلسله محسوب می‌شود.

اثر حاضر، نخستین جلد از مجموعه اسناد خارج‌شده از طبقه‌بندی محرمانه‌ی آرشیف بریتانیاست که توسط مؤلف گرامی محمّد گلزاری تحقیق، تهیه و پیکربندی شده است. جلد نخست اسنادی مربوط به دوره‌ی عبدالرحمان (۱۸۸۰-۱۹۰۱) را شامل می‌شود. اجلاد بعدی که تحت ترجمه قرار دارند، دوره‌ی حبیب‌الله خان (۱۹۰۱ـ۱۹۱۹) و امان‌الله خان و سایر اسناد دولتی را شامل می‌شوند.

۲- سرکوب و قلع و قمع هزاره‌ها، چهارمین و اصلی‌ترین جنگ عبدالرحمن با اقوام و قبایل داخل کشور برای برپایی حاکمیتِ قومی و استبداد نژادی بود. دوره‌ی عبدالرحمان سراپا با جنگ و غارت سپری شده و حاکمیت او مشخّصه‌ی جز جنگ، کشتار و غارت نداشته است. او از بطن جنگ زاده شده بود، با جنگ و خون‌ریزی و خشونت تربیت یافته بود و فرجام چیزی را جز از جنگ، کشتار و غارت نمی‌طلبید. ازاین‌رو، علاوه‌بر جنگ‌های کوچک، چندین جنگ بزرگ و طولانی رقم زده است. این بزرگ‌ترین جلّاد تاریخ ما و برجسته‌ترین خادم استبداد قومی، طبق تصریح‌اش در تاج‌التواریخ، پیش از جنگ با هزاره‌ها سه جنگ طولانی‌مدّت داشته است: ۱) جنگ با محمدایوب خان در قندهار (۱۸۸۲)، ۲) جنگ با طوایف شینواری (۱۸۸۶)، ۳) جنگ با محمداسحاق خان در ترکستان (۱۸۸۸). مشاهده خواهید نمود که جنگ عبدالرحمان در ترکستان با اوزبیک‌ها نیز به‌غایت بی‌رحمانه و وحشتاک است؛ البته نه‌چندان به عمق و گستردگیِ رویارویی با هزاره‌ها. اما جنگ او با هزاره‌ها جنگی است که نفرت نژادی، ایدئولوژیِ مذهبی و تکفیر،خودکامگیِ لجام‌گسیختۀ سیاسی و نژادباوریِ مفرط، آن را در نهایت توحّش، قساوت و ویران‌گری قرار داده است.

نبرد عبدالرحمان با هزاره‌ها سه سال طول کشید، این نبرد شیرازه‌های اجتماعی و قبیله‌ای هزاره‌ها را به‌گونه‌ای از بنیان متلاشی نمود که این جامعه فقط به بقا محکوم گردید و بیش از یک قرن است که نجات- خصوصاً با ظهور مجدّد هژمونیِ نژادی-مذهبی- تنها تخیّل و تصوّر تاریخیِ هزاره‌ها را تشکیل می‌دهد. در نسل‌کشیِ سه‌ساله صدها هزار خانواده‌ی هزاره، مجبور به فرار از وطن شدند و به کشورهای همسایه از جمله هند، ایران و روسیه و… پناه آوردند. به اعتقاد فیض‌محمد کاتب، مورّخ دوران حبیب‌اللّه خان (۱۹۰۱ـ۱۹۱۹)، چهارصد هزار خانواده هزاره بین سال‌های ۱۸۹۶ و ۱۹۲۵ نابود شدند، سرزمین و دارایی آنان مصادره و به قبایل پشتون واگذار شد و مردان، زنان و کودکان آنان به‌عنوان برده، در شهرها و قریه‌های افغانستان فروخته شدند، و به یک معنا همه‌ی هستیِ هزاره‌ها به حراج خونین و اندوه‌بار رفت.

۳- اما این‌که این اسناد چگونه و از کجا جمع‌آوری شده و جزء آرشیف قرار گرفته است؟ می‌توان اسناد را به سه نوع دسته‌بندی کرد:

الف) در وهله‌ی اول، کتاب مذکور حاوی یک مجموعه اسناد است که عمدتاً از منابع خبری مانند خبرنامۀ قندهار (KNL)، دفتر یادداشت قندهار (KAN D)، دفتر یادداشت کابل (KD)، خبرنامۀ هرات (HNL)، دفتر یادداشت‌های محرمانۀ پیشاور (PCD)، دفتر یادداشت مشهد (MD)، دفتر یادداشت کنسولی خراسانی (KCD)، دفتر یادداشت کنسولی سیستان و قائن (SKCD) و خلاصه‌ای اطلاعات از ایران (ISP) به دست آمده است. اطلاعاتی که از این منابع گردآوری شده، از منابع چاپ‌شدۀ محرمانۀ حکومتی با موضوع هزاره‌ها گزینش شده است. لذا اگر می‌بینید شماره‌ی اسناد ترتیب ندارد و گاهی مثلاً از شماره‌ی ۵ یا ۷ شروع شده و بعد از آن شماره ۹ یا ۱۰ آمده، این انقطاع به دلیل همان گزینشی است که صورت گرفته است.

ب) حیاتی‌ترین منابع در اثر حاضر، پیوست‌ها و پرونده‌های محرمانه و سرّی است که در اثر گردآوری شده است. این اسناد را می‌توان در دفتر ثبت عمومی[۱]، بایگانی ملّی لندن[۲]، در پرونده‌های وزارت خارجه و کتابخانه‌ی بریتانیاییِ دفتر ثبت هند در لندن[۳] (IOR) یافت. این پرونده‌ها انواع اطلاعات سرّی و حساس، همچون مکاتبات سیاسی رسمی میان نائب‌السلطنه‌ی هند، عبدالرحمان و وزارت خارجه در لندن را در بر دارند. روابط و خبرنامه‌های سرّی همچون دفتر یادداشت‌های محرمانۀ پیشاور، گزارش‌های دستیار بومی چمن، [نامه‌های] محرمانۀ کشمیر، گلگت، چیترال، سوات، دیر و مشهد در ایران، تحت نظارت کارمندان بریتانیایی خارج از افغانستان، گردآوری شده‌اند. این پرونده‌های دفتر خارجه، اطلاعات به‌شدّت اساسی و مفصل درباره‌ی تحولات سیاسی منطقه در کل آن دوره‌ی زمانی، به دست می‌دهند.

ج) پاورقی‌های این اثر نیز از منابع اولیه و دست دوم فراهم آمده و رخدادهای مهم را که نیازمند توضیح و بسط بیشتری بوده‌اند، شرح و توضیح می‌دهند؛ برای مثال، جلد‌های سه و چهار «سراج التواریخ» اثرِ فیض‌محمد کاتب هزاره، مورّخ دوران حبیب‌الله خان مورد استناد بوده است. همچنین پرونده‌های دفتر وزارت خارجه، دفتر یادداشت‌ها، ضمائم دیپلماتیک، روزنامه‌ها و جراید ویکتوریایی بریتانیایی نیز فراوان مورد استناد قرار گرفته‌اند. از منابع افغانی و ایرانی نیز به کرّات نقل قول شده است.

اما یکسری منابع و آرشیف‌های دیگری وجود دارند که هنوز مطالعه نشده و برای نگارنده نیز مقدور نبوده از آن‌ها استفاده کند. بدون شکّ، این منابعْ اطلاعات مهم و زوایای دیگری از تقدیرِ تاریخیِ سوگ‌ناک هزاره‌ها افشا خواهند کرد. منابع بایگانی روسیه، منابع بایگانی ایران، منابع بایگانیِ تاجکستان از مهم‌ترین آن‌ها به‌حساب می‌آیند.

نکته‌ای را درباب متن اسناد یادآوری کنم و آن این‌که این اسناد، آسان‌خوان و آسان‌فهم است؛ یعنی ما با متنی مغلق و دشواری مانند سراج‌التواریخ مواجه نیستیم، بلکه متن سلیس و روان است و فهم متعارف از آن به دست می‌‌آید؛ هرچند فهم عمیق‌تر آن مستلزم دریافت سویه‌های مختلف متن و مناسباتی است که اندکی تأمل و درنگ می‌طلبد.

۴- اما مسأله‌ی اساسی فهم تاریخیِ این اثر است. این اثر مانند سراج التواریخ ما را به سراغ خودمان می‌برد و ما در آیینه‌ی آن به ملاقات خویش می‌رویم. کتاب، بسیاری از مناسبات را می‌گشاید: مناسبات سیاسی، مناسبات اجتماعی، مناسبات قومی، مناسبات مذهبی و…، ولی در متن مناسبات سوژه‌ای قرار دارد که باید از خود بپرسد در چه موقعیتی نسبت به این مناسبات ایستاده است، آیا نسبت منفعلانه دارد یا فاعلانه، نسبت تاریخی-سیاسی دارد یا نسبت اخلاقی و رمانتیک، نسبت قومی دارد یا نسبت مذهبی، کدام‌یک به‌عنوان مهم‌ترین نسبت آن‌ها با سایر مناسبات درک شود.

این درک نگارنده است که می‌گویم هزاره‌ها هنوز هم یک جامعه‌ی غیرسیاسی است و هنوز هم نتوانسته خود را سیاسی و تاریخی درک کند، بیشتر می‌کوشد- البته زیر لوایِ جهلِ آپاراتوس‌هایی- خود را مذهبی و اخلاقی و ازاین‌رو غیرسیاسی و غیرتاریخی فهم نماید. بلاهت آشکار و آشفتگیِ مزمنِ سیاسی نشانه‌های واضحِ این سرشت ذاتاً منکوب و موهوم است. رشادت‌ها و نبردهای متهورانه‌ی هزاره‌ها طبق گزارش سراج‌التواریخ و کشتار و آزار هزاره‌ها در دوره‌ی عبدالرحمان خان، همان‌قدر سر به فلک می‌برد که بلاهت و تشتّت و آشفتگی آن‌ها. آن‌ها همان اندازه برای خویشتن- البته بی هیچ چشم‌انداز روشن و تعریف‌شده‌ای- دلیری و دلاوری از خود نشان داده است که در رکاب دشمن جان‌نثارانه وفادار بوده است. هزاره‌ها به همان میزان به خویش خدمت کرده است که به دشمن‌اش، به همان قوّت برای بقای خود جنگیده که برای بقای دشمن‌اش. مجموع این تهافت‌های درونی نشان می‌دهند که هزاره‌ها هیچ نسبت اساسی با مناسبات اطراف خود برقرار نکرد.

یکی از مهم‌ترین بلاهت‌ها بلاهتِ مذهبی و سلفیتِ به‌غایت عوامانه‌ای است که مُدام هزاره‌ها از جانب آن ضربه خورده و مال و ناموس آن‌ها به تاراج و تجاوز گرفته شده است. کاتب در سراج التواریخ ج۴ از این جهل و بلاهت آهش را به آسمان کشانده و از جماعتِ مروّج آن سخت نالیده است. از طریق هم‌خوانیِ مناسبات و نشانه‌ها فهمیده می‌شود که بدون شک، عبدالرحمان که جنون‌وار به دنبال جنگ و قلع و قمع بود، دلایل و بهانه‌هایی را نیز می‌طلبید؛ لذا سبّ و لعن خلفا، به‌معنای دقیق‌تر این نفرت آیینی را مؤثرترین بهانه می‌یابد. جغرافیای ترویج این نفرت آیینی بیشتر اخباری‌های ایران بود که تبار آن به قرن دهم و یازدهم هجری و رویکرد حاکمان صفوی بازمی‌گشت. به‌هرروی، دفترچه‌های اخباری‌ها شاید توسط کارگزاران خود عبدالرحمان میان شیعیان افغانستان منتشر می‌شد و… . به‌هرروی، او از این بلاهت استفاده می‌کرد و خرسند بود که زمینه‌ی تکفیر و غارت و کشتار را فراهم می‌کند. در یکی از اسنادها در کتاب مذکور چنین آمده است:

در حین غارت خانه‌های برخی از شورشیان هزاره، کتاب کوچکی یافت شد که در آن به بزرگان اصحاب یا خفا (جانشینان پیامبر) لعن و نفرین شده بود… این نکته در کتاب «حیات القلوب» تألیف ملا محمدباقر مجلسی یکی از مشهورترین علمای شیعه، نیز آمده و او لعن خلفا را جایز دانسته است ص ۳۷۷٫ترجمه نامه اعلی حضرت امیر، خطاب به ملاها و مبلغان سنّی افغانستان:

«به همه ملاها و وعاظ محترم که صلاحیت اقامت نماز جمعه در مساجد را دارند، اعلام می‌شود که کفار، یعنی شیعیان که با تحریک ملاهای شیطان‌صفت‌شان، به جواز و سبّ و لعن خلفا اعتقاد دارند، نیز در افغانستان زندگی می‌کنند. چنین ایمانی ناشی از جهل و ناآگاهی آنان از دین حق است. اگر علم و فهمی می‌داشتند، به خاطر علاقه‌ای که به پیشوای معنوی خود، (علی) دارند، به دوستان رسول خدا و پدران زنان آن حضرت، توهین نکرده و این اهانت را عبادت نمی‌شمردند… اگر کفر آن‌ها ناشی از نادانی‌شان باشد، باید برای درک حقایق واقعی دین حقیقی تلاش نمایند، و سپس شاد و راحت زندگی کنند؛ اما اگر بر مذهب باطل خود پافشاری کنند، باید همه‌شان کشته شده و اموال‌شان طبق دستور خدا و پیامبر، مصادره شود… اگر به نصیحت و موعظه‌ی اهل سنّت گوش فراندهند، واجب القتل خواهند بود. آن دسته از اهل تسنّن نیز که در این زمینه با میل و رغبت همکاری نکنند، کافر محسوب خواهند شد. چندین اطلاعیه، حاوی دستورات و احکامی که باید برای شیعیان خوانده شود، چاپ کرده برای شما فرستاده‌ام، کاری که اکنون باید انجام دهید، این است که بعد از نماز جمعه و زمانی که همه مردم جمع شدند، بر منبر بروید و این اطلاعیه‌ها را با فصاحت تعمام بخوانید و معنای دستورات پیامبر را که در آن آمده، طوری برای مردم بیان کنید که معنی و مقصود واقعی اطلاعیه، برای تمام حاضران در مسجد، قابل درک و فهم باشد. بعد از قرائت اطلاعیه، نماز جمعه و خطبه رایج آن خوانده شود. خواندن این اطلاعیه جزء ضروری عبادات روز جمعه تلقی شود. ملاهایی که از قرائت این اطلاعیه در روز جمعه غفلت کنند، از سمت خود برکنار خواهند شد. علاوه براین، کسانی که نمی‌توانند عربی یا فارسی را روان بخوانند، نباید اجازه انجام وظایف ملا را داشته باشند. قاضی و حاکم ناحیه باید از همه ملاها و وعاظ، امتحان بگیرند و اطلاعیه‌ها را فقط بین کسانی که توانایی کامل خواندن آن را دارند، توزیع کنند» ص ۳۷۸-۳۷۹٫

این پرسش مهم است که فقدان رهبری و فقدان ایده‌ی وحدت هزاره‌ها- وحدت تحت رهبریِ واحد- در دوران حاکمیت عبدالرحمان معلول است یا علّت، علّت چه چیزی و معلول کدام عللی؟ اما واقعیت این است که میان آن‌ها ایده‌ی وحدت هزاره‌ها مطرح نمی‌شود. می‌دانیم که هزاره‌ها در نامه‌ای به امیر خود را دولت پنجم نیز خوانده بودند، یا در طول جنگ‌ها بارها به اشکال گوناگون و در موقعیت‌های متعدد، گروه‌های مختلف با هم متحد می‌شدند اما بارها این اتحاد فرومی‌پاشید. خودِ این آشفتگی‌های مرگبار و یگانگی‌های بی‌فرجام، نشانه‌ی یک آشفتگیِ جمعی است؛ نه فقط آشفتگی و تشتّت عمَلی و عینی، بل آشفتگیِ روحی و نفسانی. ما در آیینه‌ی دوران معاصر و قرون متأخر یک چنین جامعه‌ای هستیم. هزاره‌ها هنوز هم «نفس»ی ندارند و جامعه‌ای فاقد نفسْ، هرگز نمی‌داند و نمی‌تواند بفهمد در کجای تاریخ ایستاده است.

به‌طور کلّی این اسناد، ما را به ملاقات خویشتن هم‌چون موضوع نسل‌کشی، بردگی، غارت و تجاوز از یکسو، انسانِ غرق در جهل و بلاهت، تشتّت و آشفتگی، کین و نفرت و جامعه‌ی فاقد چشم‌انداز تاریخی-سیاسی از سوی دیگر، می‌برد. این کتاب یا این سند قطعیِ نسل‌کُشیِ هزاره‌ها را جز از این منظر نمی‌توان خوانْدْ و فهمید. امید می‌رود چنین گام‌هایی بتواند ما را به یافتن و احیای نفسِ جمعیِ ما مدد رساند.

[۱]. the Public Record Office

[۲]. National Archives London

[۳]. The British Library India Office Record