اسلایدر اقلیت‌های قومی حقوق بشر

روز بهداشت روان؛ احسان شبان همه‌ی روزش را با آسیب‌دیدگان روانی کاج می‌گذراند

 

این روزها که به دلیل کم‌بود امنیت فیزیکی و نداشتن امنیت غذایی، شهروندان بیش‌تر از هر زمانی وامانده‌تر استند، جوانی پا پیش گذاشته و تلاش دارد، اندکی از این واماندگی کم کند؛ یا کاری کرده باشد تا شماری از شهروندان آسیب‌دیده‌تر از دیگران را برای دقیقه‌های محدودی هم که شده، از احساس تنهایی بیرون کند. این جوان، احسان شبان است که پس از رویداد کاج، گروهی را زیر نام «تیم رضاکاران کاج» راه انداخته و تلاش می‌کند که زیر نام این حرکت، برای هم‌یاری با زخمیان و بازمانده‌های کشته‌شدگان رویداد کاج در هم‌کاری با دیگران، به آن‌ها کمک‌های مالی و خدمات روان‌درمانی ارائه کند.

در گفت‌وگویی با شبان، از فعالیت‌ها و یافته‌هایش پس از رویداد کاج پرسیده‌‌‌ایم.

چه گونه و چه‌زمان به فکر کمک به زخمیان و خانواده‌های شان، شدید؟

پنج‌شنبه‌شب بود و می‌خواستم جمعه را به کارهای خانه‌رسیدگی کنم، گزارش‌هایم را بنویسم و بعد، به دیدن دوستانم بروم. خواب بودم که پدرم زنگ زد و گفت انفجار شده و باید از خانه بیرون نشویم. با شنیدن این خبر، وارد صفحه‌های اجتماعی شدم که مردم تصویرها و ویدیوهای رویداد را پی‌هم نشر می‌کردند. جمعه‌ی سختی بود. در کنار این‌ که تمام برنامه‌هایم به‌ هم خورده‌بود، آرامش روانم را هم از دست داده بودم و کاری جز تعقیب خبرها برای دریافت جزئیات بیش‌تر در رسانه‌ها و دنیای مجازی نداشتم. ویدیوی سوگند شاگردان، جزئیات شمار قربانیان و تصویرهای نشرشده از حمله‌ی انتحاری کاج، شدیداً متاثرم کرده بود. ثانیه‌های آن جمعه دیر می‌گذشتند.؛ گاهی خانه و گاهی بیرون می‌رفتم و اصلاً نمی‌دانستم چه کاری کنم. به خود و رویداد که فکر می‌کردم، درد عجیبی حس می‌کردم، گویا روحم را از تنم در آورده و به آتش کشیده باشند. سرانجام روز جمعه هم به پایان رسید؛ اما سخت و جان‌فرسا بود. شب شد و هنوز با خود درگیر بودم که باید چه کاری کنم که از تصادف در صفحه‌های مجازی با درخواست هم‌کاری به زخمیان برخورد کردم. آن شخص خانم مزدا مهرگان –شاعر- بود. بی‌درنگ برایش پیام گذاشتم و وعده‌ی هم‌کاری رضاکارانه را برایش دادم و در مورد روند چه‌گونی آن صحبت کردیم. سریع پیام‌خانه‌ای ایجاد کردیم و کار را برای هم‌آهنگی بیش‌تر آغاز کردیم.

 

چه چیزی برای تان در اولین روز مهم‌تر از همه جلوه کرد؟

نخستین کار ما شناسایی زخمی‌ها بود. من صبح شنبه به شناسایی زخمی‌ها پرداختم. می‌خواستم خودم را جای آن‌ها قرار بدهم. برای تسلای دلم و بیرون‌دادن بغضی که در گلویم بود، خواستم نهایت توانم را برای هم‌کاری با آن‌ها به خرج دهم. من دو مورد را آن‌ جا از همه مهم‌تر یافتم؛ نخست این‌که زخمیان رویداد شدیداً به کمک مالی نیاز دارند؛ چون خانواده‌های شان در اوج ناداری آنان را برای کسب دانش فرستاده بودند؛ دوم هم مسئله‌ی روانی زخمیان بود که نیاز دانستم به آسیب‌هایی که از این جهت به آن‌ها رسیده نیز، رسیدگی کنیم.

چند رضاکار در این بخش کار می‌کنند و کی‌ها استند؟

در روزهای نخست که با مزدا مهرگان هم‌آهنگ شدیم، خانم فریبا فرهمند و حدیثه انوری، با من دست هم‌کاری دادند و راضی به شناسایی و فهرست‌گیری زخمیان شدند. خانم مزدا مهرگان هم از دوستان و آشنایانش در آلمان، درخواست هم‌کاری مالی کرد و مقدار پولی هم به دست آمد که می‌توانست برای شماری از زخمیان بسنده باشد.

وضع روانی زخمی‌ها را چه گونه یافتید و چه کمکی توانستید برای شان انجام دادید؟

در جریان بازدید از زخمی‌ها متوجه شدم که روان زخمی‌ها به ‌شدت آسیب دیده و نیاز به روان‌درمانی دارند. آن‌ها دچار هذیان‌گویی‌، دیدن کابوس، تشنج، گونه‌های فوبیا و بی‌نظمی در خواب و خوراک شده بودند و به کلی روند زندگی عادی شان از لحاظ روانی، مختل شده بود. به این دلیل، هر روز با آن‌ها تماس می‌گیرم و از احوال شان می‌پرسم و کمک‌های مالی را نیز، برای شان می‌رسانم تا کم‌از‌کم، تلاشی برای بهبود حال شان انجام داده باشیم. پس از دیدن این وضع، از روان‌درمان‌گران درخواست هم‌کاری کردم که خانم امینه طبیب‌زاده، به هم‌کاری موافقت کرد و با تلاش دوستان دیگر، روان‌درمان‌گر واحد و مرکز خدامات روانی به‌روان، رضاکارانه وارد هم‌کاری شدند.

آسیب‌دیدگان را برای این روان‌شناسان را معرفی کردیم که روزانه در خانه‌ها یا دیگر مکان‌های مناسب، با آن‌ها دیدار و مشوره‌دهی می‌کنند. نهایت تلاش ما این است که زخمی‌ها بتوانند به زندگی عادی شان برگردند.

تا اکنون به چه تعداد زخمی‌ها رسیدگی کرده‌‌اید؟

در ابتدا شمار اندکی از آن‌ها را می‌شناختیم و نیازهای شان را پوشش می‌دادیم و بعدها، با شمار بیش‌تر شان آشنا شدیم و فعالیت ما هم گسترش یافت. در کل، تا فعلاً به بیش از ۴۰ تن از زخمیان، هم‌کاری مالی و روان‌درمان صورت گرفته.

روند روان‌درمانی تیم تان چه گونه است؟

تیم ما در بخش روانی، روزانه به دیدار خانواده‌ها رفته و به آن‌ها گوش می‌دهند و در مورد چیزهایی حرف می‌زنند که دوباره بتوانند، امید به زندگی را در دل شان زنده کنند. خوش‌بختانه وضع روانی آسیب‌دیدگان پس از هر ملاقات با روان‌درمان‌گران، تغییر مثبت می‌کند. یکی از آسیب‌دیدگان به اسم شکریه که در آغاز اختلال خواب داشت و حتا درست نمی‌توانست حرف بزند، پس از سپری‌کردن چند نشست مشاوره، قادر شد بخوابد و لب‌خند بزند. همین‌گونه دیگران هم…

در‌این چند روز، چه تجربه کردید و چه دریافت‌هایی داشته‌اید؟

تجربه‌های زیادی داشتم. از جمله این‌که هم‌کاری و دست‌گیری با هم‌نوعان ما، چه اندازه می‌تواند به ما آرامش بدهد و ما قادریم برای هم‌دیگر چه اندازه مؤثر باشیم. در مقابل، متوجه شدم که جنایت‌کارانی هم هستند که به بی‌دفاع‌ترین و معصوم‌ترین قشر جامعه که دنبال دانش استند، حمله کنند و زندگی شان را به خاک‌وخون بکشانند. آنان، نمی‌دانند که اگر ما را از جایی قطع کنند، ما از همان ‌جا، هزار بار جوانه می‌زنیم. دشمنان چه قدر احساس ضعف می‌کنند که به این شیوه حمله می‌کنند. یکی دیگر از تلخ‌ترین‌تجربه‌هایم در این روزها، این بود که از نزدیک‌ترین دوستانم هم، کسی حاضر به هم‌کاری نشد؛ در حالی ‌که توان هم‌کاری را داشتند؛ ولی در مقابل، کسانی هم هستند که در انجام کارهای خیر و رضاکارانه، هم‌سو شده و استقبال می‌کنند. یکی از دریافت‌های مهم دیگرم این بود که هر رویدادی، تنها جسم انسان‌ها را زخمی نمی‌کند؛ بل که می‌تواند بر روان انسان جراحت عمیق‌تر از آن را جا بگذارد. با این هم، باید انسان‌ها در دشواری‌ها کنار هم باشند؛ تا اندکی از دشواری‌های آنان را کم کنند.

زخمیان و خانواده‌های شان و خانواده‌های کشته‌شدگان، در چه حالتی قرار دارند؟

بیش‌تر زخمیان، آسیب روانی دیده ‌اند. یکی از آسیب‌دیده‌ها به اسم صابره، جسمش خوب است، ولی در وضع وخیم روانی قرار دارد؛ شب‌ها نمی‌تواند بخوابد، از صدای پای خانواده و به‌هم‌خوردن پیاله‌ها، وحشت می‌کند و فقط، به دوستان زخمی‌اش فکر می‌کند. شفیقه هم از کسانی است که شوک دیده و شب‌های اول پس از رویداد، نمی‌توانست بخوابد و تمام شب، خانواده‌اش در اطرافش جمع بودند و اگر لحظه‌ای به خواب می‌رفت، با فریاد بلند می‌شد و جیغ می‌زد: آمد، آمد…

یکی از زخمیان رویداد کاج، فقط جسمش خوب است؛ ولی، هیچ حرکت یک انسان زنده را ندارد؛ نمی‌تواند بخوابد و نمی‌تواند حرف بزند؛ فقط گه‌گاهی جیغ می‌زند. آسیب‌دیدگان دیگر نیز استند که فقط گریه می‌کنند، تحرک ندارند و ساعت‌ها به یک نقطه خیره می‌شوند؛ ولی در کل، وضع خانواده‌های زخمی‌ها را در مقایسه با خانواده‌های شهدا، وخیم‌تر ارزیابی می‌کنم؛ چون خانواده‌های شهدا پس از، ازدست‌دادن عزیزان شان تلاش کردند مرگ شان را بپذیرند؛ ولی خانواده‌های زخمی‌ها که زخم‌های جدی‌تری دارند، بیش‌تر در اضطراب استند و با هر لحظه دیدن شان، بیش‌تر نگران می‌شوند. فرشته‌-یکی از زخمیان- هم ذریعه‌ی دست‌گاه زنده بود و هر لحظه، امکان این بود که دست‌گاه به دلیل رفتن برق و عوارض تخنیکی، از کار بیفتد و او دیگر در میان ما نباشد‌. خانواده‌‌ی او تا آخرین رمقش، هر لحظه دست به دعا و دنبال چاره‌ای برای زنده‌ماندن او بودند که پس از یک هفته، دست‌گاه هم نتوانست او را از مرگ نجات دهد. با این‌ هم، زخمیانی هستند که حتا روی تخت شفاخانه کتاب می‌خوانند و باز هم از رفتن به سوی درس و آموزش‌گاه و دانش‌گاه، حرف می‌زنند؛ این یگانه تسلای خاطرم است.

با رساندن کمک‌های مادی و معنوی برای زخمیان حمله‌ی تروریستی بر آموزش‌گاه کاج، چه حسی دارید؟

در تمام این مدت، روزها به دیدار و احوال‌گیری زخمی‌ها و خانواده‌های شان می‌رفتم و شب‌ها تا ناوقت، با هم‌کاران و حامیان مالی بیرونی در حال برنامه‌ریزی بودم. اکنون، حس می‌کنم، خودم هم باید به روان‌شناس مراجعه کنم؛ اما در کل، احساس آرامش نسبی و آسودگی خاطر دارم و از سنگینی‌های روحمی‌ام، کم شده. شاید اگر این کارها را نمی‌کردم، اکنون به ‌شدت روحم اذیت می‌شد و آرامش وجدان نمی‌داشتم.

تا چه زمان به کمک زخمی‌ها ادامه می‌دهید؟

تا زمانی که همه‌ی زخمی‌ها مانند دختر زخمی‌ای که در یک تصویر لب‌خند زده بود، لب‌خند نزنند و قلب زخمی‌ام، از دیدن شان الیتام نیابد، ادامه خواهیم داد. اکنون در جست‌وجوی ایجاد یک نهاد استم و اگر افراد خیر در داخل و خارج کشور، هم‌کاری کنند، به این رویا نیز دست خواهم یافت. این وقت‌ها، تمام شب و روزم را صرف زخمیان و خانواده‌های شان کرده‌ام و می‌خواهم، به کمک پشتیبانان مالی ما، تا زمانی که زخمیان نیاز به کمک مالی و روانی دارند، با آن‌ها هم‌کار باشیم؛ اما در کل، کارم در راستای خدمت به هم‌نوعانم، برای همیشه ادامه خواهد داشت. معنامندی وجودی من در کمک به هم‌نوعانم، تجلی می‌یابد. امیدوارم روزی، جهان مان عاری از جنگ، تروریزم، قربانی و انفجار باشد.