اسلایدر تحلیلی

امان‌الله، هزاره‌ها و جنگ برای استقلال

دورۀ امان الله خان در تاریخ افغانستان در واقع گسستی است که طی آن شاه می‌خواست افغانستان را خلاف ادوار قبل، از استعمار به استقلال برساند.
به لحاظ داخلی شاه کوشش می‌کرد که به قدرت استبدادی و «شاهی مطلقه» نقطۀ پایان گذاشته شود و بایستی دولت مدرن و ملی در افغانستان ساخته شود تا کشور با ارزش‌های دنیای جدید آشنا گردیده و ترقی کند.
شاه‌امان‌الله به عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی باورمند بود و نهایت تلاش می‌کرد به تبعیض قومی و مذهبی خاتمه دهد تا هیچ انسانی از انسانی برتر نباشد: آزادی، برابری و مساوات در جامعه حاکم گردد.
در زمانی که شاه امان‌الله خان به پادشاهی رسید در انگلستان و فرانسه قانون برده‌داری لغو شده بود؛ شاه جوان که متاثر از ارزش‌های اروپایی بود و می‌خواست اصلاحات به وجود بیاورد، تصمیم گرفت که قانون برده‌داری را در افغانستان نیز لغو کند.
نظامنامه­ای که در لویه جرگه (۱۳۰۳) در پغمان تدوین شده بود، شاه امان‌الله با استناد به ماده دهم آن چنین حکم صادر کرد: «حریت شخصیه از هرگونه تعرض و مداخله مصئون است. هیچ کس بدون امر شرعی و نظامات مقننه تحت توقیف گرفته و مجازات کرده نمی‌شوند. در افغانستان اصول اسارت و بردگی بالکل موقوف است. از زن و مرد هیچ کس دیگری را به طور اسارت استخدام نمی‌تواند».
چنین سیاستی سبب شد که اقلیت‌های قومی و خصوصا هزاره‌ها امان‌الله را در تطبیق برنامه‌های نوگرایی، اصلاح‌طلبی و استقلال‌طلبی‌اش هم‌کاری کند. در یادداشت کنونی به چند نکته کوتاه در مورد چرایی حمایت و پشتبانی هزاره‌ها از حکومت امانی اشاره می‌گردد:
بازماندگانِ یک نسل‌کشی
امیر عبدالرحمان پدرکلان شاه امان‌الله دست به نسل‌کشی و نابودی دسته‌جمعی هزاره‌ها زد که ۶۵ درصد هزاره‌ها را حذف فزیکی کرد، زمین‌های شان‌را تصرف، تخریب و به دیگران دادند، دختران و پسران جوان هزاره‌ها را به کنیزی گرفتند و در بازارهای برده‌فروشی داخل و خارج کشور فروختند.
تیمور خانُف در کتاب تاریخ ملی هزاره‌ها می‌نویسد که عبدالرحمان خان زمین‌های تسخیر شده و علفچرهای ضبط شده هزاره‌ها را به مهاجرین استعمارگر افغان و به کوچی‌های افغان به قیمت ناچیز می‌فروشد.
محمد عیسی غرجستانی نیز در کتاب کله‌منارها در افغانستان یادآور شده که بعد از شکست قطعی هزاره‎‌‌ها توسط لشکر عبدالرحمان خان در واقع هزاره‌جات به یک قتلگاه و منبع غارت و چپاول عساکر عبدالرحمان قرار گرفت و آنان (هزاره‌ها) مجبور شدند که دست به مهاجرت دسته‌جمعی بزنند.
تعداد اندکی که باقی مانده بودند، بعد از ختم جنگ و قتل‌عام به خانه‌ها و زمین‌های شان برگشتند. غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نیز می‌نویسد:
«بازماندگان نسل‌کشی مردم هزاره توسط عبدالرحمان بعد از ختم جنگ به مساکن شان برگشتند، ولی آنقدر کم مانده بودند که مثلا از بیست هزار خانوار مردم بهسود فقط شش هزار باقی مانده بود».
حبیب‌الله خان و استمرار سنت هزاره‌کشی
سنت هزاره‌ستیزی در حکومت حبیب‌الله خان نیز ادامه پیدا کرد؛ شاه ‌خوش‌گذاران میراث‌دار پدرش عبدالرحمان در سیاست هزاره‌کشی شد. او در چهار سال اول سلطنت خود تا توانست زمین‌های هزاره‌ها را غصب کرد، خانه‌های شان‌را چور و چپاول کرد، کشت و مثل پدرش دختران و پسران هزاره‌ها را به بردگی و کنیزی کشاند.
حبیب‌الله خان سیاستی را در پیش گرفت که نمی‌خواست هزاره‌ها سربلند زندگی کند، از مال و خانه و زمین و فرزندان‌شان حمایت کنند؛ حبیب‌الله خان دستور داد که هزاره‌ها حق ندارند سلاح به شانه کنند و اسپ سوار شوند. با تمام قید و قیوداتی که شاه وضع کرد، اما هزاره‌ها خود شان‌را از نگاه نظامی تا اندازه‌ای مسلح کرده بودند که بعدها در جنگ سوم-افغان انگلیس شرکت کردند و از سرزمین شان دفاع کردند.
حبیب‌الله خان به تکثر مذهبی و فرهنگی نیز باور نداشت و نهایت تلاش کرد تا مذهب حنفی را سرتاسری و مذهب شیعه را از بین ببرد.
بنا به روایت فیض محمد کاتب هزاره در سراج‌التواریخ، حبیب‌الله خان به قاضی‌هایی که به هزاره‌‎جات می‌فرستاد، دستور می‌داد که تمام امور مذهبی، دینی و معاملات و فیصله‌ها را طبق احکام مذهب حنفی انجام دهند. شاه تلاش داشت که مذهب حنفی را جا گزین مذهب شیعه کند.
امان‌الله و شکستن سنت هزاره‎ستیزی
حکومت در افغانستان از بدو تاسیس میراثی بود؛ از پدر به پسر باقی می‌ماند و کسی غیر از خاندان شاهی حق نداشت ادعای پادشاهی کند. بعد از اینکه حبیب‌الله خان هنگام خواب در شکارگاه کله‌گوش در شرق افغانستان به شکل مرموز و مشکوک به قتل رسید، زمام اختیار کشور به دست شاه امان‌الله قرار گرفت.
امان‌الله خان جاه‌طلبی و ذوق پادشاهی را از مادرش علیا حضرت سراج‌الخواتین به ارث برده بود و در عین حال جوان روشنفکر، آگاه در امور داخلی و خارجی بود. مردم را دوست داشت. همه را به یک چشم می‌دید و نهایت علاقه داشت که افغانستان به توسعه و ترقی دست یابد. او دوست داشت کشورش استقلال داشته باشد و تحت مستعمره کشورهای خارجی نباشد.
روحیه مردم دوستی، نوگرایی و اصلاح‌طلبی امان‌الله خان سبب شد که هزاره‌ها از نوگرایی و استقلال‌طلبی امان‌الله خان حمایت کند.
وقتی امان‌الله خان استقلال کشور را اعلان کرد، تلاش می‌کرد که افغانستان به استقلال کامل دست یابد تا وابستۀ هیچ کشوری از جمله انگلیس نباشد؛ از همین­رو شاه به نیروهای نظامی دستور می‌دهد که برای به دست آوردن کامل استقلال کشور آمادۀ جنگ باشند.
اما‌ن‌الله خان در حقیقت آمادگی جنگ سوم افغان-انگلیس را می‌گرفت. بریتانیا این استعمارگر پیر، دست بالایی در دسیسه و شکست شاهان قبلی افغانی داشت؛ به همین خاطر پیروزی در جنگ سوم افغان-انگلیس برای امان‌الله مساله حیاتی بود. از یک سو بایستی به استقلال کامل کشور دست می­یافت و از سوی دیگر باید پروژه نوگرایی و تشکیل دولت مدرن را به مرحله اجرایی می­رساند.
تنها گروه قومی­ای که تا پای جان در جنگ افغان-انگلیس در کنار امان‌الله خان ایستادگی کرد و از خود ایثار و فداکاری نشان داد، هزاره‌ها بود. در حالی که حبیب‌الله خان پدر شاه امان‌الله دستور داده بود که هزاره‌ها حقِ داشتن اسپ و سلاح را ندارند.
به روایت عباس دلجو در کتاب «هزاره‌ها و حاکمیت‌های استبدادی صد سال اخیر» سران هزاره به امان‌الله خان اطمینان دادند که هزاره‌ها در جنگ با انگلیس شاه را تنها نمی‌گذارد و تا حصول استقلال کشور در کنار وی مبارزه می‌کند.
غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ می‌نویسد: «اعتماد الدوله که از طریق غزنه به قندهار حرکت می‌کرد و جهاد با انگلیس را شعار می‌داد، از طرف مردم با حرارت استقبال و همراهی می‌شد. در غزنه محمدالله خان هزاره، عباس خان هزاره، شیر احمد خان نوری، عبدالله قیاق، ابوالقاسم رساله‌دار و غیره به غرض شمول در میدان جنگ با عده‌ای داوطلبانه در معیت اعتمادالدوله حرکت کردند».
تا زمانی که انگلیس‌ها علیه امان‌الله خان دست به جنگ، دسیسه و شورش زدند هزاره‌ها در کنار شاه ‌نوگرا قرار داشتند و با انگلیس‌ها جنگ کردند؛ حتا بعد از جنگ استقلال نیز هزاره‌ها امان‌الله خان را تنها نگذاشت.
حسین نایل نیز در مورد همکاری نظامی هزاره‌ها با امان‌الله خان در کتاب «مسایل هزاره» نوشته است: «هزاره‌ها بر علاوه هزاران نفر که در صفوف اردو حاضر به خدمت بودند، هزاران نفر دیگر را آماده‌ی جنگ و جهاد در راه استقلال کشور گردانیدند».
به وضوح می‌توان ادعا کرد که هزاره‌ها هم در کسب استقلال افغانستان از خود جان نثاری و فداکاری نشان دادند و هم در دولت سازی و اصلاحات و نوگرایی امان‌الله خان نقش محوری بازی کردند.
به‌همین خاطر بازخوانی عصر اما‌ن‌الله خان بیش از هرقوم دیگری برای هزاره‌ها ضروری و مهم است؛ زیرا در حکومت اما‌ن‌الله خان هزاره با قدرت آشتی کرد، برای دولت سازی و تشکیل دولت ملی هزینه کرد.
امان‎الله نیز در لویه جرگه سال (۱۳۰۳) خورشیدی که در پغمان دایر شده بود، از نقاط مختلف هزاره‌جات در حدود ۵۳ نفر نماینده دعوت کرد.
شاه امان‌الله خان در لویه جرگه پغمان اعلام داشت: «منبعد کسی حق ندارد که دختران، زنان و پسران هزاره را در معرض فروش قرار دهد».
غبار می‌نویسد: مراسم مذهبی و تکایای پیروان مذهب امامیه عملا آزاد شدند. بردگان هزاره که میراث دوره عبدالرحمان بودند، از بردگی نجات یافتند و از آن جمله ۷۰۰ و چند نفر کنیز و غلام در شهرکابل از منزل اربابان خود برآمدند.
وقتی امان‌الله شکست می­خورد، به قندهار فرار می‌کند، در آنجا اعلام پادشاهی می‌کند و برای بازپس­گیری کابل با ده هزار نیرو وارد غزنه می‌شود که در مسیر راه با مخالفت غلجائیان و راه‌زنان مواجه می‌گردد نیز هزاره‌های غزنی و خصوصا جاغوری به کمک امان‌الله خان می‌روند.
شاه نوگرا با غلجائیان و راه‌زنان مقابله نمی‌تواند، مجبور به عقب‌نشینی‌ می‌شود و بار دیگر فرار می‌کند. به روایت عباس دلجو در کتاب هزاره‌ها و حاکمیت‌های استبدادی صد سال اخیر در واقع هزاره‌ها از شاه فراری دعوت‌ می‌کنند تا به مناطق هزاره‌ها بروند، تجدید قوا و نیرو نمایند. ولی شاه نمی‌پذیرد و به سمت خارج فرار می‌کند.
سرانجام مدرنیزاسیونِ امانی برای همیشه توسط ارتجاع با شکست مواجه گردید و حبیب‌الله کلکانی مشهور به “بچه سقا” به قدرت رسید. کلکانی تمام پرو‌ژه‌های نوگرایی و دولت سازی امانی را از بین برد و قانون قرون وسطایی و طالبانی را وضع کرد؛ زیرا ویژگی‌های شخصیتی حبیب‌الله کلکانی بی‌بند و بار، دزد، سقازاده و بی‌سواد گفته شده است. کسی که برداشت بدوی و بسیار سطحی و ارتجاعی از اسلام داشته است.
در نتیجه هزاره‌ها با حمایت خود از امان‌الله نشان دادند که از یک سو طرف‌دار نوگرایی و تشکیل دولت مدرن در افغانستان استند و از جهت دیگر از هیچ قومی دیگری کمتر و ضعیف تر نیستند که از سرزمین و کشور خود دفاع نتوانند؛ آنان با حمایت شان از شاه تجددگرا نشان دادند که مثل بقیه کاملا شایسته­ی برخورداری از حقوق سیاسی و اجتماعی در معادلات قدرت و میدان سیاستِ افغانستان اند.