Slide Show

زنان و دمبوره

زنان رنج‌های مضاعفی را نسبت به مردان روستایی بر بازوان کم‌توانش حمل کردند و کم‌تر زمانه و زمینه‌ای آن مساعد شدند تا این قشر فریاد کشیده باشد. کوله‌بار از درد فقط در ضمیر زنان روستا بدون کوچک‌ترین ابراز دفن شدند. وقتی سخن از ناگفته‌های زنان روستایی به میان می‌آید به این مفهوم نیست که مردان هزارستان در وضعیت مطلوب به سر می‌بردند، بلکه گه‌گاه زمینه‌ای آن برای مردان مهیا می‌شدند تا دردهای در پشتِ حیات ذهنش را در قالب هنر فرهنگ مردم (دمبوره) بیان کنند. این بستر فقط در جامعه‌ای روستایی مردسالار ممکن بود. ولی زنان کم‌تر به این فرصت طلایی دست می‌یافتند تا عقده‌های در گلو خفته‌ای خویش را با تارهای دمبوره عجین کرده و جیغ بلند زنند. این درد در درون هر زن روستای چون کابوسِ وحشتناک هر دم هستی این قشر را می‌لرزاند. حکایت تلخی چون چشمه‌ای زهر در وجود زنان جاری بودند و جامعه اما مانع آن بلوای خفته می‌شدند. نیاز نیست به‌صورت مصداقی اشاره داشته باشم، در باب این ادعا فقط همین کافی است که زنان مجال آن را نیافتند تا ناگفته‌های خویش را در قالب هنر دمبوره با زبان و لهجه‌های روستایش بیان کند. در این شکی نیست که دمبوره در جامعه‌ای روستایی فرازوفرودهای زیادی را طی کرد و در قالب‌ها و سبک‌های مختلف، همدم شادی‌ها و غم‌های مردم بودند؛ اما چیزی که من می‌خواهم به‌عنوان یک چالش از آن یاد کنم این است که «دمبوره کم‌تر به نگاه زنانه، تجربه‌های زنانه و بالاخره ناگفته‌های زنانه» توجه کرد است. از تارهای دمبوره فقط آن تصور و برداشت مردانه در باب زنان را می‌شود به‌خوبی شنید نه آنچه یک زن خود با آن دست‌به‌گریبان است. کم‌تر اتفاق افتاده است که دمبوره به دالان اندوه زنان سرزده باشند و روایتِ قرن‌ها سکوت این قشر را با زبان هنر بازگو کرده باشد.
کم‌مهری دمبوره نسبت به زنان:
در این بخش می‌شود از زاویه‌ای به هنر دمبوره نگریست که خواسته‌ناخواسته به زنان کم مهری صورت گرفته‌اند. دمبوره فقط وسیله‌ی برای بازگویی دردها و ناگفته مردان روستا بودند نه زنان. زنان قربانی همان فرهنگ مردسالار شدند که حتا مجال آن شکل نگرفت تا دخترخانم روستا روزی در گوشه‌ای با دمبوره درد دل کنند. این فرصت برای آن قشر هیچ‌گاهی به وجود نیامدند تا لحظه‌ای پنجه به تار نحیف دمبوره بَرد و صدای در گلو خفته‌ای خویش را با دوتار درآمیزد. دلایل که می‌شود غیبت زنان را در هنر دمبوره برشمرد ممکن زیاد باشد، ولی در این یادداشت می‌شود به این چند مؤلفه اشاره کرد: یک، فرهنگ زن‌ستیز روستایی که زنان حق اظهارنظر نداشتند و کم‌تر می‌توانست همانند یک مرد در جامعه ظهور کند؛ این نگاه نهادینه‌ترین سنت در روستاهای هزارستان بود. از تولد تا مرگ کم‌تر زنی را می‌توان یافت که استقلال انتخاب داشته باشد. در روزگاری که دختر متولد می‌شد، مردان و حتا زنان خانواده با دیده‌ای یاس به دختر می‌دید و افسوس آن را می‌خورد که چرا باید این زایمان پسر به دنیا نیاورده‌اند. جالب‌تر از همه این بود که بیشتر مادران نگران می‌شدند و حتا به سرزنش خودش شروع می‌کردند که چرا این نُه ماه حمل پی آمد آن پسر نبوده است. بعد که دختران داشت فرایند جامعه‌پذیری را می‌پیمود، فرهنگ غالب مردسالار رمق دیگراندیشی و دیگر زیستی را از دختران قریه می‌گرفتند و آرزوهای که ممکن در ضمیر دخترخانمی می‌پرورید، پژمرده و بعد چون برگ خزان زمین‌گیر می‌شدند. پس زمانی که این کُدها را کنار هم قرار می‌دهیم عامل که چرا زنان نتوانست ناگفته‌هایش را در قالب دمبوره بیان کنند، اما می‌تواند همین نگاه زن‌ستیزی روستایی‌ها باشند. مؤلفه‌ای دوم که می‌شود غیبت زنان را از دمبوره به تحلیل گرفت، نقش پررنگ «دین و مذهب» در روستا پنداشت. مذهب که در نوعیت خود، یک ارزش است، اما در جامعه‌پذیری زنان به‌عنوان یک انسان برابر با مرد، همگام باسنت زن‌ستیز دست‌زنان علایق بانوان را از هنر دمبوره کوتاه کرد. دیگر در یک چنین جامعه‌ای ابراز علایق زن تابو بود و چنگ زدنِ یک زن به ابزار موسیقی جرم. دقیقاً همین دو عامل جمع دیگر عوامل خرد و ریز سبب‌ساز آن شدند تا زنان نتواند پنجه به تارهای هزار صدای دمبوره برند.
آهانت پیدا و پنهان دمبوره نوازان به زنان
دمبوره وقتی دم می‌گیرد که کسی آن را به صدا بیاورد. حالا پرسش این است که این چوب بی‌جان را کدام قشری در کدام فرهنگی به صدا درخواهد آورد؟ اگر پنجه‌های مرد روستای به کالبد بی‌جان دمبوره رسد و آواز آن را تا سقف قریه، روستا و کشور بکشد، جای شکی نیست که ارزش‌های فرهنگی در آن نقش اساسی دارد. وقتی مردی در آن‌سوی دهکده نشسته از «زلف، سینه، چشم، اندام…» معشوقه‌اش یاد می‌کند، اما روی دیگر سکه زنان نیز حق‌دارند داشته‌های خفته در پس‌خانه‌های تاریک ذهنش را با تارهای دمبوره بی آمیزد و فریاد بلند سر دهد. چیزی که در طول و عرض تاریخ دمبوره در هزارستان، غریب و بی‌کس بود و غیبت تجربه‌های زیسته زنان روستا بود. دردی که دفن شد اما گفته نشد، رنج که خاموش ماند اما ابزاری برای بیان آن یافت نشد. در این بخش دمبوره با تمام تعریف‌های که از آن می‌شود اما در بخش زنان تجربه‌های زنانه، نه‌تنها خاموشی اختیار کرد بلکه گه‌گاهی دست به توهین و اهانت این قشر –با کمک ادبیات فولکلور- نیز زدند. دمبوره همواره در خدمت کسانی قرار داشتند که نگاه برابری خواهانه کم‌تر به زنان داشتند. زن دمبوره نواز نداریم. بیان احساس یک خانم روستای را هیچ‌گاهی نمی‌شود از تصویرسازی‌های مردان درک کرد. تجربه‌های زنانه خود دنیای خودش را دارد. برای بیان احساس یک خانم چه خوب بود که دمبوره در خدمت همین قشر نیز قرار می‌گرفت؛ ولی چنین مجالی برای بازخوانی گفتنی‌های زنان میسر نشدند.
در بخش دیگری از قضیه حتا زنان توان آن را نداشتند به‌صورت عادی موسیقی بشنود. آنچه مردان هنرمند در باب بدن زنان که در خیلی از موارد توهین به زنان نیز پنداشته می‌شدند، ولی گوش دادن آن برای بانوان، خلاف عرف حاکم بود. عرف زنان را آواره‌ای موسیقی کرده بود، دمبوره جدای از اینکه تا دیرهنگام برای مردان روستا جرم بود، اما حامل آن گیریم که زن می‌بود جرم مضاعف بودند. زن و دمبوره هر دو آوارگان تاریخ اند. نه زن، نه دمبوره هیچ‌گاهی به‌عنوان هم سرنوشت نتوانست کنار هم قرار گیرند. بلکه فرهنگ واپس‌گرای ددمنش این دو را از هم دور قراردادند و در خیلی از موارد دمبوره همگام باسنت بدوی زنان را دم اهانت و ناروای قراردادند. بااین‌حال، می‌شود ادعا کرد که دمبوره نه‌تنها مونس و غم‌خوار زنان نبودند بلکه بی‌مهری‌های نیز به بانوان کردند. دمبوره تا اینجای کار زن‌ستیز بود. زنان تجربه‌های زیسته خویش را هیچ‌گاهی نتوانست با صدای دوتار عجین کنند. ذوق، سلیقه و احساسات زنانه همواره غائب از دمبوره بود. کاری که خیلی هم اندک از آدرس دمبوره به زنان صورت گرفت، همان تصویرسازی‌های مردانه نسبت به زنان بود و تمام. دیگر هیچ دست آوردِ از آدرس دمبوره به زنان و یا از زنان به دمبوره وجود ندارد. داستان «عروس و خسورمادر»، قصه‌ای شیرین عاشقی‌های پنهان، خیال‌پردازی‌های بانوان…. همه و همه‌گیریم که اشارتی به آن‌ها رفتند، اما تصور مردان نسبت به زنان بود، نه یک تجربه‌ای زنانه. با این حساب می‌شود تا اینجای کار دمبوره را در غیبت تجربه‌های زیسته‌ای زنان ارزیابی کرد.

About the author

رحمان رضایی

رحمان رضایی

Add Comment

Click here to post a comment