حرکت دادخواهانهی مردمی برای انتقال خط برق ۵۰۰ کیلو ولتی «توتاپ» با نامهی سرور دانش به شرکت برشنا (۱۹ ژانویه ۲۰۱۴) و به خاک نشستن رهبران و سران هزاره در مصلای شهید مزاری کلید خورد. در همین گردهمایی خلیلی شعار «توتاپ خط قرمز ماست» را مطرح کرد و محقق از مسافر بودن خود در ارگ پرده برداشت و اینکه رئیسجمهور در جلساتِ رسمی خواستهایش را با کوبیدن مشت بر سر میزِ مدوّر، رد میکند. محقق بیهیچ دوراندیشیای گفت: «اگر دولت به مطالباتِ بر حقّ مردم وقعی نگذارد، همکاری با دولت را قطع میکنیم»! همگرایی رهبران هزاره برای نخستین بار اعتمادِ نسل جوان را بالا برد و شرکتِ گسترده آنان در روزهای آغازین دادخواهی، حکومت را نگران ساخت.
هنوز دیری از فعالیتِ «جنبش روشنایی» نگذشته بود که محقق به تصمیم حکومت – انتقال لین برق ۲۲۰ کیلو ولت دوشی به بامیان – گردن نهاد و با تمامِ توان در برابر «جنبش روشنایی» ایستاد و بهموازات آن، زبان به توهین و دشنام گشود و بر جمع و جماعتِ پیران، جوانان، زنان، مردان، رهبران و پیروانِ جنبش مردمی جفا کرد. اما تظاهراتِ میلیونی ۲۷ ثور – علیرغم میل حکومت و محقق و دانش – بسیار پرشور برگزار شد. آمادگیها برای تظاهرات بعدی هم چنان ادامه داشت تا اینکه نسلِ رهبران سنتی هزاره بهتدریج متوجه شدند که اگر با اعضای جنبش همراهی کنند، دیری نخواهد پایید که توسطِ نسلِ رهبرانِ جوانِ هزاره از اریکهی قدرت به زیر کشیده میشوند. بدین ترتیب، محمد کریم خلیلی، صادق مدبر، شفق بهسودی و برخی از وکلای پارلمان شبِ قبلِ تظاهراتِ دوم اسد – در دقیقهی نود – به بهانهی ترجیحِ گفتگو با حکومت، خود را از جنبش کنار کشیدند. حادثهی تلخِ میدانِ دهمزنگ فرصت کافی برای محقق و مخالفانِ «جنبش روشنایی» فراهم کرد تا دهان به فحاشی و دشنام و تکفیر و تفسیقِ اعضای جنبش بگشایند و بهجای پیگیری عوامل و دلایلِ اصلی نسلکشی مدیریتشدهی نخبگان هزاره، انگشت اتهام را بهسوی سرانِ جنبش نشانه روند.
در مقابل؛ عدهی دیگری با استفاده از نام «جنبش روشنایی» تا آنجایی که توانستند بر محقق و دانش و یارانِ شان هتاکانه تاختند و با بستن تهمت های بی اساس به آن ها، از خط قرمزِ رعایتِ عفتِ کلام عبور کردند. پی آیندِ این اقداماتِ شتابزده جز روایتِ نفاق، شقاق، ضعفِ سیاسی، و بازتابِ رسوایی های درونی جامعه هزاره چیزِ دیگری نبود که تا کنون هم جریان دارد. حال، پرسش اصلی این جاست که آیا واقعا هواداران «جنبش روشنایی» عده ای فحاش، بی دین، شراب خوار، و دشمن پیامبر و ائمه اند که محقق روایت می کند؟ و در مقابل؛ آیا محقق و دانش و هواداران شان، همانهایی اند که قلمِ هوادارانِ «جنبش روشنایی» روایت می کنند؟ در طی آنچه در پی می آید، پاسخِ بی طرفانه به دو پرسش فوق فراهم خواهد کرد:
یکم: آقای محقق اولین کسی بود که به مصلای شهید مزاری آمد و در کنار سایر رهبران سنتی و جوان هزاره روی خاک نشست و گفت: «اگر برق از مناطق مرکزی عبور داده نشود، یک تبعیض آشکار از طرف رئیسجمهور و همکارانش علیه یک ملت به شمار می رود … همکاری ما با دولت پایان خواهد یافت» واکنشِ نخستِ آقای محقق شتاب زده و بدون دور اندیشی سیاسی انجام یافت، اما از اینکه در هماهنگی با دیگر رهبران هزاره بود، اندکی موردِ تحسینِ برخی ها قرار گرفت. مردم بسیار امیدوار شدند زیرا؛ برای نخستین بار رهبرانِ هزاره به صورت متحدانه به عرصهی دادخواهی مدنی شتافته بودند. به همین جهت، هواداران جنبش با حضورِ پرشورِ خود در همایش های مقدماتی نشان دادند که برای دادخواهی دوام دار، آمادگی کامل دارند.
دوم: چند روز بیشتر از تعهد محقق نگذشته بود که با دولت هم دست شد و موضوعِ تعیین هیئت – متشکل از نمایندگان دولت و اعضای جنبش روشنانی – را مطرح کرد. در روزهای اول که محقق تازه با دولت همسو شده بود، هرگز با حضور بهزاد و سعادتی در ترکیب هیئت مخالفت نشان نداد، اما هنگامی که طرحِ فریبندهی دولت، از سوی سرانِ جنبش رد شد، ناگهان محقق ۱۸۰% تغییر جهت داد و همراه با پیروانش به ارگ رفت و از طرحِ دولت با چنگ و دندان دفاع کرد و در یک سخنرانی خانگی زبان به هتاکی سایر رهبران گشود و گفت: «خلیلی چهارده سال را به مسخرگی گذراند، حالا به من می گوید که آب های رفته را برگردان». او هم چنین برخی رهبران و سران جنبش را به خاطر حمایت از اشرف غنی در انتخابات، سرزنش کرد، خطاب به خلیلی گفت: «موی سفید و مریض هستی برو خودت را تداوی کن و بگذار دانش کار خود را انجام بدهد». محقق از این طریق می خواست با توهین به دیگران، تغییرموضعِ ناگهانی و شک برانگیز خود را توجیه کند، اما ناخواسته قیاس به نفس کرد و پرده از روی مخفی کاری های منفعت جویانه و جاه طلبی فطری خود برداشت: «دلیل دخالتِ این ها با طرحِ دولت این است که به حضرت جیبِ شان چیزی نرسیده … چون می بینند که محقق و دانش به ارگ می روند و موترها و این کش و فش را سیل کن! این چوکی ها را کسی برای ما خیرات نداده است… بل که از طریق رأی میلیونی مردم به این جا رسیده ایم. ما گفته بودیم که حق مردم را می خواهیم و هم کاری با دولت را پایان می دهیم، اما معنایش این نبود که محقق و دانش از ارگ خارج شوند… این ها می خواهند از این طریق جای ما را بگیرند. خلیلی پیر شده و فکرش خراب و افراطی شده است… این ها می گویند ما می-رویم ارگ را چپه می کنیم، دموکراسی که ارگ چپه کردن نیست… ما اصلاً در دموکراسی خط قرمز نداریم. یا همه چیز یا هیچ چیز، افراطیت است. کار طالب وداعش است که می گویند یا حکومت را می-گیریم یا چپه اش می کنیم. ما خط قرمز نداریم و ما این شعار را نمی دهیم.»
با توجه به این واکنشِ تند و هتاکی آشکار، محقق باب فحاشی و خود زنی را به روی همگان باز کرد و قبح قضیه را شکست. بعد از آن هواداران پر تعدادِ جنبش هم مقابله به مِثل کردند. بنابراین؛ محقق در فحاشی نسبت به هوادارانِ جنبش روشنایی پیشگام بود. دلایل آن را در پی می خوانید:
الف: همان طور که در بالا اشاره شد، پیش از آن که سران و هوادارانِ جنبش روشنایی زبان بازکنند، محقق به نمایندگی از حکومت وحدت ملی، همهی آنان را به شکلِ وقیحانه ای از طریقِ تلویزیون شخصی خود و تلویزیونِ ملی به باد تمسخر و استهزاء گرفت. با بی پروایی تمام، حیثیتِ سیاسی و اجتماعی خود را به عنوان یک رهبر به حراج گذاشت و دیگران را به میدانِ مبارزهی فحاشی، هتاکی و خود زنی طلبید و «خود کرده را تدبیر نیست».
ب: محقق از نشانی مشخصِ معاونت دومِ ریاست اجرائیه و رهبریتِ حزبِ وحدتِ اسلامی مردمِ افغانستان، سرانِ جنبش را مورد سرزنش و نیش و کنایه و طعن و لعن و توهین و تکفیر قرار داد. اما کسانی که محقق و یارانش را مورد توهین قرار دادند و می دهند – به استثنای افراد سر شناس جنبش – آدرسِ مشخصی ندارند؛ زیرا، ثبتِ عضویتِ افراد در جنبش های اجتماعی هیچ گاه – مانند احزاب – بر اساسِ احصائیه ی دقیق امکان پذیر نیست. لذا ممکن است، بسیاری از کسانی که محقق و تیمِ او را مورد اهانت قرار داده اند، اصلا از هوادارانِ جنبش روشنایی نباشند. محقق با آن همه خدم و حشم و بادیگارد و موترهای لوکس و کش وفش (تعبیر از خودش) و مشاوران و یارانِ هم دم و هم سفره، باید به این نکته وقوف می داشت و از مقابله به مِثل با هتاکان و فحاشانِ بی هویت دنیای مجازی می پرهیخت.«دوعاقل را نباشد کین و پیکار/نه دانایی ستیزد با سبک بار».
ج: محقق اگر خرد سیاسی می داشت و منافعِ مردم را نسبت به منفعت شخصی خود ترجیح می داد، دمی به مشورتِ مشاورانِ خود گوش می سپرد، تا به نمایندگی از سرانِ ارگ و سپیدار در برابر مردم نمی ایستاد. زیرا محقق با این اقدامِ نا سنجیده ی خود زمینه را برای اعمالِ تبعیضِ بیشتر علیه هزاره ها فراهم کرد. به طور نمونه؛ بعد از حادثه ی دردناکِ دهمزنگ او و گاردهای فرهنگی اش با چنگ و دندان از برنامه های عاملانِ اصلی نسلکشی دفاع کردند و تمامِ کاسه و کوزه را بر سرِ سرانِ جنبش روشنایی شکستند، تا موضعِ دولت را در قبالِ کشتارِ شهروندان توجیه نمایند! تردیدی نیست که غفلت و سهل-انگاری سرانِ جنبش – که در روز تظاهرات یک تیم قوی امنیتی تدارک نکرده بودند – یکی از دلایلِ اصلی قتل عام نخبگان هزاره بود، اما واقعیت این است که تأمینِ امنیت شهروندان در هنگامِ تظاهرات و دادخواهی های مدنی، مسئولیتِ قانونی نیروهای امنیتی است. در چنین شرایطی اخلاق انسانی حکم می-کند که هیچ آدمی نباید در صددِ تطهیرِ دولت و نیروهای امنیتی ای باشد که تعداد زیادی از شهدا و زخمیانِ جنبش، توسط گلوله های خصمانه ی آنان از پا در آمده اند. اما آقای محقق و یارانش با ایجاد هیاهو حملاتِ پی در پی و خودزنی های شرم آور، به راحتی آب را گل آلود کردند تا حکومت، ماهی مقصود را بگیرد. در این گیر و دار سر نخِ جنایت به کلی گم شد. اما دانش و یارانش شکیبایی پیشه کردند و حتی الامکان سکوت خود را حفظ کردند. بدین ترتیب، آقای محقق در مرکزِ حملات و هتاکی های فیسبوکی – جنبشی و غیر جنبشی – قرار گرفت. همان طور که او حریم دیگران را محترم نشمرده بود، دیگران نیز وارد حریمِ خصوصی/خانوادگی او شدند. (هرکسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار که کِشت).
سوم: محقق در اظهارات اخیر خود گفته است: «۳۰۰ مگاوات برق به هزاره جات رفته است! هدف سران جنبش رسیدن به پارلمان است. از آن طرف داعش و طالب مردم می کشند ولی از این طرف طرفداران روشنایی مردم را علیه دولت تحریک می کنند. هوشیار باشید دنبال فحاشان، شرابخوران، بداخلاقان، فاسدان، بی نمازان نروید. این ها با دین شما و عقاید و ایمه و پیامبر تان مخالف است» با این حال بد نیست آقای محقق هم به نکات ذیل وقوفِ اندکی داشته باشد: الف: برق ۳۰۰ مگاوات دوشی به بامیان یا به دیگر سخن معامله ی منفعت جویانه محقق و دانش با حکومت، از یک سو خلافِ خواست جنبش مردمی است و از طرف دیگر هنوز یک وعده ی سرِ خرمن به شمار می رود. بر فرض که این معامله به تحقق برسد، باز هم آقای محقق اگر یک جو دوراندیشی داشته باشد، باید از اقداماتِ عجولانه – که خوی اوست – بپرهیزد تا این خبر را مقاماتِ مسئولِ ذیربط به گوشِ مردم برساند. زیرا در آن صورت، اگر دولت به وعده ی خود عمل نکند، مردم می توانند دوباره پیگیرِ قضیه باشند. ب: شاید هدفِ سرانِ جنبش چنان که محقق می گوید رسیدن به پارلمان باشد، حال باید پرسید هدفِ محقق و دانش چیست؟ مگر حفظِ چوکی و جایگاه و فرمانروایی بر مردمِ هزاره نیست؟ محقق جنبش روشنایی را داعش مدنی نام نهاده است! با این وصف، چطور ممکن است که داعشیان مدنی در پی تصاحبِ چوکی پارلمان و دستگاهِ قانونگذاری کشور باشند؟ این همه تناقض گویی و سر درگمی و لجاجت را فقط می توان از محقق انتظار برد. او در دوره های مختلفِ فعالیت های سیاسی خود، رفتارهای تناقض آمیز و اشتباهات زیادی را به نمایش گذاشته و عجیب اینکه هرگز عبرت نمی گیرد! او مدعی است که سران جنبش، مردم را علیه دولت تحریک میکند. حال از این رهبرِ شجاع و مجاهدِ سینه چاک باید پرسید که عاملِ اصلی تبعیض علیه هزاره ها کیست؟ و چه کسانی مناطق مرکزی را از پروژه های بنیادی حذف می کنند؟ اگر عاملِ اصلی دولت باشد، مردم باید چه کار کنند؟ از دولت وحدت ملی سپاسگزاری کنند؟ تو که سالیانِ متمادی خود را پیروِ خط سرخ مزاری می دانی و در سالروز شهادتش حلقوم پاره می کنی چطور این فریاد جاودانه اش را از یاد بردی که «حق خواستن به معنای دشمنی با کسی نیست»؟. ج: محقق مدعی است که سرانِ جنبش عده ای فحاش و شرابخوار اند که با پیامبر و ایمه سرِ ستیز دارند! با این حال از یک سو محقق باید چشم هایش را بشوید تا دریابد که عده ی زیادی از عالمانِ دین و مردمان مؤمن و معتقد در جنبش حضور دارند که از نظرِ دانشِ دینی صدها محقق در جیب شان گم میشوند. تعداد زیادی از سرانِ جنبش روزگاری از یارانِ وی بودند و محقق برای حمایتِ آنان یاوه ها می بافید و در خلوت و جلوت از فضیلت و شایستگی شان شعرها می سرایید! اکنون چطور شده که آقای محقق حرفِ خود را پس گرفته و بر بلاهتِ خود اعتراف میکند! بر فرضِ محال که ادعای آقای محقق درست باشد، مردم تا کی باید تاوانِ اشتباهات و موضع گیری های عجولانه و یاوه سرایی های ناسنجیده ی آقای محقق را بپردازد؟ از طرف دیگر، محقق با این اظهارات عجولانه و تکفیر و تفسیق اعضای جنبش روشنایی – در واقع بینانه ترین داوری – خود را در صفِ سیاف و مجددی و گیلانی قرار داد. اما اگر آقای محقق نگاهی خیلی سطحی به روابط سیاف و نخبگانِ غرب نشین پشتون بیندازد، در می یابد که تا کنون کسی ندیده است که سیاف و مجددی و گیلانی از طریقِ رسانه ها اعلام کرده باشند که اشرف غنی زنِ مسیحی دارد، نماز نمی خواند، به دین داری تظاهر میکند. زلمی خلیل زاد گوشت خوک می خورد، نام پسرانش بهجای عبدالقادر و عبدالغنی مکس و الکس است. علی احمد جلالی چنان است و انوارالحق احدی چنین است. شکریه بارکزی سکولار است و برقع نمی پوشد. کرزی باده گساری میکند. زیرا؛ آنان به این درک و دریافت رسیده اند که منافع عمومی مردم شان را نباید با ورود غیرِ اخلاقی به حوزه ی خصوصی افراد قربانی کنند. در پایان لازم به یاد آوری است که اعضای جنبش روشنایی از هیچ نوع خبط و خطا مبرا نیستند و کارنامه ی شان باید مورد سنجش و داوری منصفانه قرار گیرد و در صورتِ لزوم خودسری ها، و استفاده جویی های شان باید کنترل شوند. زیرا در میانِ اعضای جنبش کسانی هستند که به راحتی از خطِ قرمزِ اصولِ اخلاقی عبور می کنند و بیهیچ دوراندیشی ای به اقداماتِ ناسنجیده متوسل میشوند و منافعِ جمعی مردم برای شان چندان اهمیتی ندارند، ولی این بدان معنا نیست که آقای محقق تر و خشک را از دمِ تیغِ دشنام و توهین و تکفیر وتفسیقِ خود بگذراند تا خویشتنِ خویش را – که تا خرخره در اشتباهات غرق است – تطهیر کند. محقق بیش تر از اعضای جنبش روشنایی کوتاه فکر است. او نه مثل خلیلی مکار و دور اندیش است و نه مثل دانش مطیع و منقاد. تردیدی نیست که او نسبت به خلیلی کمتر مقصر است، اما رفتار و گفتار و کردارِ او از بی ثباتی و کوتاه فکری و ساده اندیشی سیاسی او حکایت می کنند و دهن-کجی اخیرش به اعضای جنبش روشنایی نشان داد که او مانندِ دندان گندیده ای است که جز کشیدن و دور انداختن نمی توان معالجه اش کرد. سخن را با رباعی ای از عمرخیام به پایان می برم: گر می نخوری طعنه مزن مستان را / بنیاد مکن تو حیله و دستان را . تو غره بدان مشو که می می نخوری / صد لقمه خوری که می غلام است آن را.
Add Comment