همچو نی مینالم از سودای دل، سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل، جای دل
هنر و ادبیات ـ ادبیات را اگر تنها کاربرد هنری زبان ندانیم ـ زمانی برای مخاطبانشان جذاب و دلانگیز، تأثیرگذار و والا مینمایند که آیینهای باشند برای بازتاب تجارب عام انسانی در درازنای زمان و مکان. به تعبیر ماریوبارگاس یوسا مخاطبانش را به سفر زمان ببرند و با آدمهایی دیروز همکلام و هماحساس کنند. همچنان خوانندگان، شنوندگان یا بینندگان زمانی یک اثر هنری را میخوانند، میشنوند یا میبینند که خود را در آن بیابند و با آنچه اثر هنری بیان میکند، احساس نزدیکی و اشتراک کنند و همذاتپنداری در خونشان ریشه بدواند. یوسا در مقالۀ «چرا ادبیات؟» خود مینویسد که تنها ادبیات است که انسانها را به سفر زمان میبرد و با آدمهایی که هرگز ندیدهاند، همکلام و همدرد و هماحساس میکند؛ با سوداها و رؤیاهایی که آنها پروردهاند، همذاتپنداری کنند و با سرگذشت که آنها پشت سر گذراندهاند، آشنا شوند. بنابراین، ادبیات باعث یکپارچگی و اتحاد مردم میشود و به آنها حس یگانگی میبخشد؛ یعنی ما تنها به کمک آثار ادبی میتوانیم خیالها و سوداهایی بپرورانیم و در تاریخ و جهان رؤیاهای مان سفر کنیم (یوسا، ۱۳۹۶: ۱۱). به باور وی تازه کردن حس یگانگی در تجربۀ مشترک، تنها در توان آثار ادبی نهفته است و بس؛ اما من علیرغم قیدی که ماریو بارگاس یوسا زده است و این ویژگی را تنها به آثار ادبی بخشیده است، معتقدم که این قدرت تنهاوتنها در آثار ادبی نهفته نیست؛ بلکه آثار هنری ـ که آثار ادبی نیز شامل آن میشود ـ به صورت عام و شاهکارهای موسیقی به صورت خاص هم میتوانند این حس را در وجود مخاطبان و شنوندگان خود بیافرینند و کمک کنند که آنها به گذشته سفر کنند و لذتهایی ببرند. به گفتۀ برناموران؛ منتقد و نظریهپرداز ترکی در یک حادثۀ هنری چهار عنصر، یعنی هنرمند، اثر، مخاطب و اجتماع نقش بازی میکنند (موران، ۱۳۸۹: ۹). هنرمند و مخاطب جزء اجتماع هستند و اثر نیز با تأثیرپذیری از اجتماع آفریده میشود که رابطه بین اینها دو سویه است؛ یعنی اجتماع بر همۀ اینها تأثیر میگذارد و اثر نیز از یک سو با تأثیرپذیری از اجتماع خلق میشود و از سوی دیگر بر مخاطب نیز تأثیر میگذارد. از این دیدگاه که اثر با تأثیرپذیری از اجتماع که هنرمند جزء این اجتماع است، آفریده میشود، احساسات و عواطف، دردها و رنجها، خواستهها و آرزوها، دغدغهها و خیالهای افراد این اجتماع را آیینهداری میکند.
همچنان اگر نظریۀ مخاطبمحور را روبهرویمان بگذاریم و از این چشمانداز به هنر و آثار هنری بنگریم، بازهم کارکرد اصلی هنر را لذتآفرینی، برانگیختن احساس زیباییشناختی یا هیجانآفرینی خواهیم دانست (موران، ۱۳۸۹: ۲۷۲- ۲۷۳). از اینرو ما اثر هنریی را میخوانیم، میشنویم و میبینیم که لذتآفرین باشد. هوراتیوس (۸- ۵۶ ق.م.) یکی از پیشتازان نظریهپردازی نیز لذتآفرینی را یکی از دو کارکرد اصلی ادبیات (تعلیمی و لذتآفرینی) دانسته بود (همان: ۲۷۳) که در دورۀ رنسانس بیشتر بر نقش «تعلیمی بودن» ادبیات و در قرنهای هفده و هجده بیشتر بر لذتآفرین بودن آثار ادبی تأکید میکردند و افکار و اندیشههای کسانی چون دکارت، گالیله، هابز و لاک در این خصوص نقش برجستهتری داشتند. این ادبیات چه با رویکرد تعلیمی و چه با رویکرد لذتآفرینیاش به شکل شعر در هنر موسیقی حضور داشته و دارد. به باور موران: «به موجب این آموزۀ عشرتطلبانه، نیرویی که به چیزی ویژگی هنری میبخشد، لذتآفرینی در مخاطب است و این فکر شایعی است» (همان: ۲۷۳). بنابراین، یک قطعۀ موسیقی ناب و والا نیز این قدرت شگفتیانگیز را دارد تا لذت بیافریند و بر مخاطبش تأثیر بگذارد و ذهن او را متحول کند؛ زیرا این قطعۀ ناب و والا هم از سرچشمۀ ادبیات آب میخورد و هم از نتها، ملودیها، صداها و سازهای دلانگیز و گوشنوازی که به بهترین شکل ترکیب یافتهاند. همانطوری که هر اثر ادبی نمیتواند برای مخاطب لذتآفرین، تأثیرگذار باشد و چنین تحولی را در وجود مخاطب به بیافریند، هر قطعۀ موسیقی هم نمیتواند تأثیر ژرف و لذت ستودنیای در وجود شنوندگان خلق کند؛ اما ناگفته پیداست که موسیقیهای ناب و والا آنقدر تأثیرگذارند و دیگرگونکننده و آنقدر شیریناند و شنیدنی که شنوندگان تا فراسوهای خیالهاشان سفر میکنند و سوداهاشان را میپرورانند. گاهی در دنیای موسیقی با قطعههایی روبهرو میشویم که هیچ وقتی و در هیچ شرایط روحی و روانی از شنیدنش خسته نمیشویم.
در این اواخر دلباختۀ خواندنهای بینظیر زندهیاد ظاهر هویدا شدهام. همیشه آنها را میشنوم و در خلوت و جمع، در حالت راه رفتن یا نشستن لذت میبرم. هماناندازهای که شعرهای حافظ و سعدی و مولانا برایم لذتآفریناند، خواندنهای ظاهر هویدا نیز جذاب و گیرایند. هماناندازه که به کلک هنری حافظ (منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن/ از نی کلک همه قند و شکر میبارم) و نازکخیالیهای بیدل (تیغ مژگانت به آب ناز دامن میکشد/ چشم مخمورت به خون تاک میبندد حنا) و صائب و خیام باورمندم، به صدای جادویی و لحن و سبک تکرارناپذیر ظاهر هویدا نیز ایمان دارم. همانقدری که سرودههای سپهری و شاملو و فروغ را میشنوم و به ظرافتهای هنری و قدرت خیالپردازی آنها میاندیشم، شاید بیشتر از آن آواز جادویی هویدا را میشنوم و نبوغ هنری (هنر موسیقی) او را میستایم. به همان میزانی که خود را در آیینۀ شعر عراقی و وحشی بافقی و خواجوی کرمانی و سیمین بهبهانی میبینم، به همان قد و قیافه در آیینۀ موسیقی ظاهر هویدا تماشا میکنم. آنگونه که روزی اگر حکایتی از بوستان یا گلستان یا غزلی از حافظ نخوانم و حس میکنم که کار بزرگی انجامنیافته باقی مانده، آهنگی از ظاهر هویدا هم اگر نشنوم، حس میکنم آن روز را بیهوده سپری کردهام. تردیدی ندارم که تنها من نیستم که چنین شیفتۀ صدای ماندگار شادروان ظاهر هویدا شدهام؛ حتم دارم که او مخاطبان شیفتهتر و دلباختهتر و علاقهمندتر از من دارد. شاید خیلی از آدمها دیگر نیز مثل من خود و گذشته و آیندۀشان را در آیینۀ تمامنمای خواندنهای هویدا ببینند و از این تماشا گاهی لذت ببرند و زمانی بگریند. چرا چنین است؟ به چه دلیلی من و منهای دیگر به این حس رسیدهایم؟
اینکه چرا شنوندگان ظاهر هویدا چنین حس پیدا میکنند، پرواضح است که این احساس از موفقیت او در این هنر سرچشمه میگیرد. او وقتی «نی» میشود و سودای دلهای پرسودا را با سوز و گداز و با ترکیب بینظیر صداها و سازها و ملودیها زمزمه میکند؛ وقتی از سوزندگی آتش درون سینهاش حرف میزند، در حقیقت این سودا تنها سودای هویدا نیست و این آتش تنها در سینۀ او شعلهور نیست که زبانه بکشد و سینۀ همیشه مشتعلی را به وجود بیاورد، بلکه این سوداها و این آتشهای شعلهور مشترکند. در اینجاست که شنونده به یاد مولانا جلاالدین بلخی میافتد که میسرود: «بشنو، این نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت میکند؛ کز نیستان تا مرا ببریدهاند/ در نفیرم مرد و زن نالیدهاند» (استعلامی، ۱۳۹۰: ۳۶). شنونده سراپا گوش میشود و خود را به هویدا میسپارد تا حکایت و شرح درد اشتیاقش را بازگوید:
همچو نی مینالم از سودای دل، سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل، جای دل
هویدا به تعبیر خودش «نی»ای بود که از «سودای دل»ها میخواند و اولین کسی بود که گوشهای مردم افغانستان را با موسیقی «پاپ» آشنا کرد و با آهنگهای زیبا و دلنشینش شهرت خاصی پیدا کرد. او نیز قصههای تلخی از بریده شدنش دارد:
شیندم از اینجا سفر میکنی
تو آهنگ شهر دیگر میکنی
خیال من از سر به در میکنی
یکی از بخشهای عمده و اساسی آهنگسازی و آوازخوانی انتخاب شعر است. به هراندازهای که این شعر از شعریت و ادبیت بالایی برخوردار باشد، به همان اندازه در دلهای شنوندگان چنگ میزند، طرفداران بیشتری نیز کمایی میکند. هویدا که موسیقی را به صورت علمی و دانشگاهی خوانده بود، از این امر به خوبی آگاه بود و تمام خموچم هنر موسیقی را میدانست. از اینرو، نابترین شعرها را بر میگزید و با نبوغ شگفتی که در این عرصه داشت،از یک سو میان شعر و ملودی تناسب هنری ایجاد میکرد و از سویی دیگر آنقدر خوب به مرحلۀ اجرا میگذاشت که تا تسخیر دلها میکرد.
همانگونه که گفته آمد، یکی از ویژگیهای آثار هنری موفق و والا این است که در وجود مخاطبان خود همذاتپنداری میآفرینند یا خواننده تجربههای خود را در آن مییابند و حس میکنند که هنرمند در این جا از او، دردها، سوداها و رؤیاهای او گفته و خوانده است. در خواندنهای هویدا نیز من این ویژگی و این عنصر را برجستهمیبینم. شنونده در خواندنهای هویدا نیز تصویر خود را مییابد و حرفهای خود را از زبان او میشنود. فکر میکند که او همهاش از درون او سخن میگوید و ذهنیات او را خوانده است. این حس را زمانی که حافظ میخواند نیز دارد و زمانی که به دکلمههای فروغ و سپهری گوش میسپارد نیز پیدا میکند یا زمانی که وحشی بافقی میخواند هم چنین حسی دارد.
اینجاست که به تعبیر ماریوباگاس یوسا که موسیقی هویدا و هویداهای دیگر نیز نقشی پلی میان گذشته و حال و آینده را بازی میکند. اینجاست که نه تنها من که خیلیهای دیگر با تجربههایی که هویدا از آنها خوانده است،احساس اشتراک میکنند. احساسات مخاطبان را برمیانگیزانند و امکان پروردن سوداهاییشان را فراهم میآورند و لذت عجیبی هدیه میکنند.
هویدا، نه تنها بین سازها و دیگر آلات موسیقی یک نظم و هماهنگی و همخوانی به وجود میآورده، شعر ناب و بینظیری هم بر میگزیده و با تکرارهای به موقع، زیروبمهایی دلانگیز، قطعوصلهای هنرمندانه، و چابک و درازدامن ادا کردنهای سبکیاش، ویژگی منحصربهفرد به موسیقی خود میبخشیده است.به گونهای که اگر هر کسی قطعهای از موسیقی او را بشنود، بعید است که قطعههای دیگر او را از میان خواندنهای بیشمار دیگران تشخیص ندهد. به خاطر این نوآوریها و ابداعهای هنرمندانه و ویژگیهای منحصربهفرد سبکیاش است که کاپی کردن خواندنهای او را برای دیگران سخت و دشوار و حتا ناممکن کرده است. اگر چنین نبود، آوازخوانهای آبکی و بیعمق امروزی؛ آهنگهای او را خراب کرده بود و سبک و شیوۀ او را به افتضاح کشانده بود، چنانکه از هنرمندان موفق دیگر را تا حالا چنین کردهاند.
او وقتی میخواند: «دو چشم روشنت آبی؛ چه آبی، آبی دریا/ سراپای تنت خوبی؛ چه خوبی، خوبی گلها …» یا «من پس از عشق تو بر عشق جهان میخندم/ هر یارد سخن از دل به زبان میخندم» یا « آهو ز تو آموخت هنگام دویدن، رم کردن و استادن و واپس نگریدن/ پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت، افروختن و سوختن و جامه دریدن…» یا «دل به تو دادم، تو دلها را پریشان کده میایی، اووو مست نازنین/ مست و غزلخوان چو آهوی خرامان کده میایی، اووو مست نازنین» شنونده را به اوج لذت میرساند و هرگز دلش نمیآید آنها را کنار بگذارد و باربار نشنود و لذت نبرد.
نوشتن و گفتن از چگونگی و شیوۀ آوازخوانی شادروان هویدا دانش تخصصی میطلبد که بنده از آن محرومم، لذا بهتر مینماید که اهل موسیقی در این باره دست به قلم ببرند و در این خصوص بنویسند.
هویدا یک عمر دوشادوش آوارگی زیست و با سختیهای روزگار پنجهدرپنجه شد. در افغانستان هیچ وقتی رنج و دشواری از زندگیاش پای نکشید؛ اما هویدا به رغم ناهنجاریهای روزگار، هیچوقتی تن به ناملایمات زندگی نداد و آزادوار زیست. سرانجام راهی غربت شد و کولهبار سختیها بردوش اول به هندوستان و سپس راهی آلمان شد، تا اینکه خورشید عمرش هم در این کشور غروب کرد. او هرچند ظاهراً خاموش شد و از میان رفت؛ اما صدا و موسیقی او همیشه در گوشها طنین خواهد انداخت و بلبلصفت در بهار بیخزان هنر موسیقی آوازخوانی خواهد کرد. هویدا هفت سال پیش در ۱۵ حوت ۱۳۹۰هـ.خ. به تعبیر خودش «از اینجا» غریبانه رخت سفر بست و «آهنگ شهر دیگر» کرد، خیال همۀ آدمهای این دنیا را «از سر بهدر» کرد و از دوریاش به جانهای زیادی شرر انداخت.
ما به رسوایی مدام آوازهایم، آوازهایم
نامور شد هر کی شد رسوای دل، رسوای دل
همچو موجم یک نفس آرامُ نیست، آرامُ نیست
بس که طوفانزا بود دریای دل، دریای دل (برگرفته از یکی از آهنگهای ظاهر هویدا)
منبعها
موران، برنا، نظریههای ادبیات و نقد، ترجمۀ ناصر داوران، چاپ اول، تهران: مؤسسۀ انتشارات نگاه، ۱۳۸۹٫
بارگاس یوسا، ماریو، چرا ادبیات؟، ترجمۀ عبدالله کوثری، چاپ پنجم، تهران: انتشارات لوح فکر، ۱۳۹۶٫
حسین زاده، بصیراحمد، «شنیدم از اینجا سفر میکنی»، فصلنامۀ ادبیات معاصر، سال اول، شمارۀ دوم و سوم، ۱۳۹۵٫
استعلامی، محمد، درس مثنوی، چاپ هشتم، تهران: انتشارات زوار، ۱۳۹۰٫
کلیپهای صوتی ظاهر هویدا.
Add Comment