Slide Show

فاضل کیانی در گفتگوی با جاده ابریشم: کیانیان و کاویان شاهنامه از مردم بلخ و سمنگان بودند و امروزه در دره کیان و در بغلان بنام هزاره گاوی زندگی می‌کنند

جاده ابریشم: نهایت سپاسگذاریم که به هفته نامه «جاده‌ی ابریشم» فرصت گفتگو دادید تا در شرایطی که سیاست تمام زمانه و زندگی ما را تخسیر کرده است به مسایل تاریخی و ادبی بی‌پردازیم و در مورد یک شاهکار زبان و ادبیات فارسی صحبت کنیم. در آغاز گفتگو یک معلومات کلی در مورد شاهنامه و شاهنامه‌نویسی صحبت کنید.
فاضل کیانی: گرچه امروزه تنها شاهنامه فردوسی در میان مردم معروف است و بیش‌تر مردم از شاهنامه‌های‎ دیگر آگاهی ندارند؛ اما شاهنامه‌ی فردوسی یکی از ده‌ها شاهنامه است. فرهنگ سرایش شاهنامه‎ به عنوان تاریخ منظوم، یک فرهنگ بسیار دیرینه و ریشه‌دار در میان مردم زابلستان، خراسان، افغانستان بوده است. تاریخ شاهنامه می‌گوید که: پیش از فردوسی، شاهنامه‏‌های منثور و منظوم بسیاری در بلخ، زابلستان، سیستان، خراسان (افغانستان امروزی) و فرارودِ بلخ موجود بوده است، و آن شاهنامه‏‌ها بن‌مایه شاهنامه فردوسی بوده است. آفریدگار روایات حماسی و اساطیری و تاریخی و ادبی شاهنامه، مردم بومی بلخ و زابلستان و کابلستان بوده‌اند. این روایات به مدت هزاران سال از پیشی‌نگان به پسی‌نگان شان به میراث مانده و در میان آن‌ها حفظ شده است. نظیر این روایات بومی را در اغلب اقوام متمدن و اصیل دنیا مانند بابلیان و مصریان و یهودیان می‌توان مشاهده کرد. بطور دقیق‌تر می‌توان گفت که: روایات اساطیری و تاریخی شاهنامه در میان بلخیان و زاولیان و کابلیان و کیانیان و کاویان و هَژییان و گودرزیان و نوذریان و میلادیان و پولادیان و هجیریان و پشینیان و راموزیان و رامیان و سامیان و سوریان آفریده و پرورده شده است. شاهنامه شامل سرگذشت تاریک و روشنِ منازعات و تعاملات بلخیان و زابلیان و کابلیان (ایرانیان کهن) با اقوام دیگری ساکن در توران و مازندران است. این مطلب از سراسر شاهنامه پیدا و هویدا است. ( ر.ک. به: احمدعلی کهزاد، «افغانستان در شاهنامه»
شاهنامه‌های‎ پیش از فردوسی و دوسوم شاهنامه فردوسی که در حقیقیت مهم‌ترین بخش‌های آن شمرده ‎می‌شوند، شامل روایات و حکایات اساطیری و تاریخی شاهان پیشدادی و کیانی بلخ و داستان پهلوانان و سرداران زابلستانی و طوایف زیر مجموعه اقوامی از تبار کیومرث (بانی شهر بلخ) است.
شاهنامه شامل جغرافیای شهرها و کوه‌ها و رودها و شاهان و طوایفی ساکن در حوزه‌ی جبال پامیر و هندوکش و بابا است.
جاده ابریشم: چرا نام این اثر ادبی، شاهنامه برگزیده شده یا نام دیگری هم داشته؟
کیانی: در آغاز، شاهنامه را خداینامه می‏‌گفتند که به معنای نامه خداوندان یعنی تاریخ پادشاهان بوده است. پسان‌ها برای پرهیز از لفظ خدا، نام شاهنامه رواج یافته است. نام شاهنامه ربطی به سلطان محمود ندارد.
جاده ابریشم: چرا شاهنامه مورد پسند سلطان محمود قرار نگرفت؟
کیانی: چون سلطان محمود از تبار غلام زادگان ترک بود و ترکان بدنام بودند و سلطان محمود از این بابت رنج می‌برد. فردوسی او را نتوانست از جمله کیانزادگان و پادشاهان با اصل و نسب درست کند، لذا بر وی خشم کرد.
برازنده پادشاه مستقل غور و غرجستان (هزارستان) در قرن چهارم هجری که معاصر و رقیب سیاسی سلطان محمود غزنوی بوده، به وی نامه‌ای فرستاده و باج‏دهی به محمود را برای خویش اهانت و آنرا محال خوانده است. برازنده، محمود را غلام ترک بی اصل و نسب و فاقت لیاقت شاهی خوانده است.
برازنده بنوشت نامه یکی
که ای تُرک نادان مکن خود سری
همی خواهی ازمن که باژت دهم
گمان کردی از لولیان کمترم؟
مرا بیم دادی بجان و بمال
همی دان که این امر باشد محال
نه ترکم نه تازیک نه افغان نه دیو
نشان دارم از سام و گودرز و گیو
منم پور گرشاسپ آریان نژاد
منم یادگاری ز هوشنگِ راد
تو یک برده‌ی ترکِ دادو نسب
به خود ره دهی همچه سوی اد‌‌‌‌ب؟
نه زابل نه کابل ترا بایدت
گرت زا د دادو بیاد آیدت
کجا کِهتران شهر یاری کنند؟
بجز آنکه تیمار داری کنند …
جاده ابریشم: سلطان محمود چرا به شعر علاقه داشته و از چه نوع شعر خوشش می‌آمده؟ در دربار سلطان محمود چند شاعر شعر می‌گفته؟
کیانی: سلطان محمود با جمع کردن شاعران و مداحان فارسی در دربار خود، می‌خواست برای حکومت خود مشروعیت کسب نماید. چون زبان رایج در قلمرو سلطان محمود، زبان فارسی بود، شما می‌دانید که زبان رسمی دربار سلاطین ترک‌تبار در خوراسان و هند مانند: غزنویان و سلجوقیان و تیموریان و بابریان، همگی زبان فارسی دری بوده است و زبان فارسی زبان مردم بومی و زبان مورخان و شاعران و نویسندگان و گویندگان در خراسان و سیستان بود که حاکمان مقتدر ترک، مجبور به پذیرفتن زبان آنان و رشد دادن آن شدند. چون خود شان زبان و خط پخته و کتابی نداشتند.
شمار همه شاعران دربار سلطان محمود را نمیدانم. اما عُنصُرِی وَ فرخِی وَ عَسجدی و مسعود سعد سلمان و فردوسی و سنایی و… از جمله آنها بودند.
اما شاهنامه در موارد مختلف افغانستان امروزی را بنام ایران و شهرهای افغانستان امروزی را بنام شهرهای ایران یاد کرده است.
فردوسی در داستان «نامه پیران به گودرز» از بیست و شش شهر ایران باستان نام برده، که شانزده شهر آن مانند: کابل، بلخ، بامیان، گوزگانان، بدخشان، شگنان، غرچگان، طالقان، فاریاب، پنجهیر، اندرآب، آموی، زم، بُست، قندهار و نیمروز در افغانستان امروزی قرار دارند. بنا بر این در حدود ۶۱ درصد شهرهای ایرانِ شاهنامه در افغانستان و بقیه در تاجیکستان، اوزبکستان، ترکمنستان، پاکستان و کشمیر و ایرانِ غربی قرار داشته است.
جاده ابریشم: قلمرو سلطنت سلطان محمود غزنوی تا کجاها را در بر می‌گرفت؟
کیانی: کل افغانستان و پاکستان و بعضی از هند و کشمیر و مشهد و کرمان و یزد و شیراز و اصفهان و تهران و… از جمله قلمرو سلطان محمود بود.
جاده ابریشم: اگر سیستان، سمنگان، زابل و کابل و بلخ و غزنین را جغرافیای نوشتن شاهنامه بدانیم؛ در آن زمان در این جرافیا چه نوع مردم باچه رنگ، نژاد و عقیده زندگی می‌کردند؟
کیانی: به طور دقیق‌تر می‌توان گفت که: روایات اساطیری و تاریخی شاهنامه در میان بلخیان و زاولیان و کابلیان و کیانیان و کاویان و هَژییان و گودرزیان و نوذریان و میلادیان و پولادیان و هجیریان و پشینیان و راموزیان و رامیان و سامیان و سوریان آفریده و پرورده شده است.
این طوایف در اَوِستا و شاهنامه و منابع فارسی از جمله طوایف اصیل ایرانی کهن شمرده شده‌اند. این‌ها بودند که خود را ایرانی و سرزمین خود را بنام ایران یاد می‌کردند و برای خود شاهنامه‌ها می‌سرودند و می‌نوشتند. این طوایف، خود را جدا از توران و ترکان می‌شمردند. بیشتر این طوایف امروزه بنام هزاره و در میان مردم هزاره زندگی می‌کنند.
کیانیان و کاویان شاهنامه از مردم بلخ و سمنگان بودند و امروزه در دره کیان و در بغلان بنام هزاره‌گاوی زندگی می‌کنند.
جاده ابریشم: در مورد نژادها در شاهنانه بیش‌تر صحبت کنید.
کیانی: افسانه‌ها و اساطیر و ادبیات فارسی و داستان‌های تاریخی و ادبی و حماسی شاهنامه‌ها‎ و بنای شعر و ادب فارسی در حوزه جبال هندوکش و بابا (بلخ و زابلستان و کابلستان و خوراسان و سیستان و غور) توسط آریان‌های ویدی و اوستایی و فرزندان آن‌ها آفریده و پرورده شده‌اند.
از تندیس‌ها و صورتگری‏‌های باستانی معلوم می‌شود که آریان‌های ویدی و اوستایی (ساکنان باستانی حوزه زابلستان و کابلستان) از نژاد شرقی- آسیایی و به چهره‌ی مردمان شرقی بوده‌اند. یعنی قوم آریان باستانی روی هم رفته چهره و اندامی مشابه به مردم چین و آسیای شرقی (چشم بادامی و نژاد زرد اصطلاحی) داشته‌اند و اندام آن‌ها نزدیک به دراویدیان سِند (بانیان تمدن موهنجودارو) و هزاره‌‏های کنونی بوده است. چهره‌ و اندامی که نویسندگان نوین معاصر، آن را به نام نژاد ترک و مغول و یا به نام نژاد زرد نامیده‌اند.
ساکنان باستانی و بومی حوزه جبال پامیر و هندوکش و بابا یعنی مردمان حوزه دریاهای بلخ و هیرمند و هَری و مَرغاب و کابل، از دوران اساطیر تا زمان اسکندر مقدونی به نام‎ «آریان» و از تبار کیومرث (بانی شهر بلخ) یاد شده‌اند. از زمان اسکندر تا دوره‌ی ظهور اسلام به نام «زابلی» و باختری یاد شده‌اند و در قرون نخستین اسلامی به نام «خراسانی» و «سیستانی» و در زمان حکومت ترکان و مغولان به نام «غوریان» یاد شده‌اند و از زمان امیر تیمور به این سو به نام «هزاره» گفته شده‌اند.
جاده ابریشم: گفته می‌شود که «تهمینه» زن رستم از سمنگان امروزی بوده است. در سمنگان عهد شاهنامه چه نوع مردم زندگی می‌کرد و چه باور و عقیده داشته؟
کیانی: مردمان کیانی و زاولستانی(هزارستان امروزی) بوده‌اند و دین شان دین مِهری (خورشید پرستی) و سپس زردشتی بوده است.
جاده ابریشم: زال پدر رستم در زابل بوده، زابل امروزی در کجاست؟
کیانی: در منابع اسلامی بخش عُلیای رود هیرمند بنام زابلستان و بخش سفلای آن بنام سجستان و یا سیستان ذکر شده است. زابلستان مملکتی پهناور در غرب کابل و جنوب بلخ و تخارستان بوده است و سیستان نیز از مرز کرمان تا حدود کابل بوده است.
جغرافیانویسان اسلامی زابلستان و زابل را سرزمینی پهناور به مرکزیت غزنی نوشته‌اند که در غرب کابل و جنوب بلخ و تخارستان و شمال سِند و شرق قُهستان و خراسان واقع بوده است.
جاده ابریشم: جغرافیای شاهنامه با جغرافیای امروزی چقدر قابل مطابقت است؟ مثلا به صورت واقعی آیا ممکن است حدود و ثغور سیستان شاهنامه را امروز مشخص کرد؟
کیانی: تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان قرن سوم و چهارم اسلامی از حدود کرمان تا غزنی و کابل و سند و حتی تا کشمیر را به نام سیستان نوشته‌اند. البته منظور آن‌ها جغرافیای سیاسی سیستان است. اما جغرافیای طبیعی و اجتماعی سیستان از زرنج تا کابل بوده است.
صاحب تاریخ سیستان نوشته است: طول سیستان از نواحى خراسان تا حدّ سِند، و عرض آن از کرمان تا حدّ هِند است.
مُقدّسی بُستی که خودش اهل سیستان است، جغرافیای سیستان را محدودتر و دقیق تر نوشته است. وی نوشته است: سیستان شرقش سرزمین کابل و غربش کرمان و جنوبش مُکران‏ و قیقان و شمالش قُهستان و خراسان است.»
جاده ابریشم: دیوها در شاهنامه از کجا می‌شود و منظور از دیوها همین دیوهای افسانه‌ای است که مردم قصه می‌کنند؟ یا تفاوتی دارد؟
کیانی: ایرانیان اصیل ویدی و اوستایی و شاهنامه ای و کیانیان باختری و پهلوانان زابلی دشمنان خود را با عناوین تلخی چون تورانی، بی‎تمدن، بیابانگرد، مهاجم، پتیاره، دروغوند، شمالی‎نژاد، ریمَن، پیمان‎شکن، دیوپرست، دیو نژاد، گرگ نژاد، دیو سیاه، دیو سفید و… می‎خواندند و سرزمین آن‌ها را به نام‌های توران و مازندران و سگسار و گرگسار یاد کرده‌اند.
در شاهنامه، دیو به معنای حیوان بکار نرفته؛ بلکه به معنای مردم صحرانشین و نامتمدن به کار رفته است. دیو سفید فرمانروای مازندران که در اوستا و شاهنامه مطرح است، در مازندران کنونی نبوده، بلکه احتمالا در برزنگ و بردعه یا تفلیس در آذربایجان بوده است. مازندران کنونی احتمالا در آن دوران بنام بیشه مازندران یاد می‎شده است.
جاده ابریشم: هم در کشور ما و هم در ایران، عده‌ای بدین باورند که شاهنامه صرفاً به کشور ایران تعلق دارد، شما این برداشت را درست می‌دانید؟
کیانی: پایتخت ایران شاهنامه در بلخ بامی بوده است. شاهنامه از بیست و شش شهر ایران باستان نام برده، که شانزده شهر آن مانند: کابل، بلخ، بامیان، گوزگانان، بدخشان، شگنان، غرچگان، طالقان، فاریاب، پنجهیر، اندرآب، آموی، زم، بُست، قندهار و نیمروز در افغانستان امروزی قرار دارند.
بنا بر این در حدود ۶۱ درصد شهرهای ایرانِ شاهنامه در افغانستان و بقیه در تاجیکستان، اوزبکستان، ترکمنستان، پاکستان و کشمیر و ایرانِ غربی قرار داشته است.
«پیرانِ ویسه» سردار افراسیاب تورانی و «گودرز» سردار لشکر ایرانی و وزیر کیخسرو کیانی بود. پیرانِ ویسه برای گودرز نامه‌ای مینویسد و در آن نامه از حدود بیست‌وشش شهر ایران یاد کرده و تعهد می‌کند که در بدل صلح با ایرانیان، این شهرها و نواحی را از سپاه تورانی تخلیه کند. گفتنی است که منظور از «مرز» در این نامه، خاک و سرزمین است.
به پیران رسید آگهى زین سخن
که سالار ایران چه افگند بن‏
یکى نامه فرمود پس تا دبیر
نویسد سوى پهلوان دلپذیر…
بگو تا من اکنون هم اندر شتاب
نوندى فرستم به افراسیاب‏
هران شهر کز مرز (خاک) ایران نهى
بگو تا کنیم آن ز ترکان تهى‏
و ز آباد و ویران و هر بوم و بر
که فرمود «کى‏خسرو» دادگر
از ایران بکوه اندر آید نخست
دَرِ «غرچگان» از بر بوم «بُست»
دگر «طالقان» شهر تا «فاریاب»
همیدون دَرِ «بلخ» تا «اندرآب«‏
دگر «پنجهیر» و درِ «بامیان»
سر مرز ایران و جاى کیان‏
دگر «گوزگانان» فرخنده جاى
نهادست نامش جهان کدخداى‏
دگر «مولیان» تا درِ «بدخشان»
همینست ازین پادشاهى نشان‏
فروتر دگر دشت «آموى» و «زم»
که با شهر «خِتلان» براید برم‏
چه «شگنان» وز «تِرمِذ» و «وَیسه گرد»
«بخارا» و شهرى که هستش بگرد
همیدون برو تا درِ «سُغد» نیز
نجوید کس آن پادشاهى بنیز
و زان سو که شد رستم گُردسوز
سپارم بدو کشور «نیمروز»
ز کوه و ز هامون بخوانم سپاه
سوى باختر برگشاییم راه‏
بپردازم این تا در «هندوان»
نداریم تاریک ازین پس روان‏
ز «کشمیر» وز «کابل» و «قندهار»
شما را بود آن همه زین شمار
و زان سو که لهراسب شد جنگجوى
«اَلا نان» و «غَر» در سپارم بدوى‏
ازین مرز پیوسته تا کوه قاف
بخسرو سپاریم بى‏جنگ و لاف‏
بسوگند پیمان کنم پیش تو
کزین پس نباشم بد اندیش تو
سوى شاه ترکان فرستم خبر
که ما را ز کینه بپیچید سر
نتیجه اینکه: در حدود ۶۱ درصد شهرهای ایرانِ شاهنامه در افغانستان کنونی و بقیه در تاجیکستان، اوزبکستان، ترکمنستان، پاکستان و کشمیر و ایرانِ غربی قرار داشته است.
جاده ابریشم: نسخه امروزی شاهنامه چقدر واقعی و اصلی است؟ آیا دست کاری صورت گرفته است؟
کیانی: بله نسخه‌های چاپی تا حدی دستکاری شده است.
اما نسخه‌های ‎ خطی مختلفی از شاهنامه فردوسی در کتابخانه‌های اروپا و روسیه و ترکیه و هندوستان موجود است. نسخه‌ی موزه لندن( ۶۷۵ ق) و نسخه‌های لینینگراد (۷۳۶ق) و لیدن و نسخه «دموت» در پاریس از جمله‌ی قدیمی ترین نسخه‌های‎ خطی شاهنامه شمرده می‌شوند.
نسخه‌های شاهنامه اختلاف زیادی با هم دارند، بطوری که مقابله کردن آن‌ها و پیدا کردن اصل اشعار آن بسیار مشکل است و به قول «نولدِکه» نُسّاخ از زمان خیلی قدیم با شاهنامه به دلخواه خود بازی کرده‌اند. بهترین چاپ‌های نقادانه شاهنامه که تا امروز صورت گرفته، چاپ ماکان و موهل و ولرس است. در شاهنامه از قدیم الایام تصاویر نقش می‏کرده‌اند و به احتمال زیاد این رسم خیلی قدیمی است.
یکی از قدیمی ترین نسخه خطی شاهنامه که در سال‌های اخیر کشف شده است، نسخه‌ی‎ کتابخانه فلورانس ایتالیا است. این نسخه در سال ۶۱۴ هجری/ ۱۲۱۷ میلادی و حدود ۸۰۰ سال پیش مکتوب شده است؛ یعنی دو صد سال پس از فردوسی و چهار سال پیش از حمله چنگیز.
جاده ابریشم: بلخ شهر شاهنامه است یا عزنین یا طوس؟
کیانی: همه شهرهای بلخ و غزنی و طوس از شهرهای شاهنامه است. در منابع تاریخی دو جای به نام طوس یاد شده است. یکی ایالت طوس پایتخت سلطان محمود غزنوی، منسوب به طوس بن گودرز و یکی هم شهر طوس در ایالت نیشابور و مشهدالرضا.
منظور از طوس در شاهنامه، طوس فرزند نوذر بلخی و یا ایالت غزنی و اطراف آن است. شاهنامه تنها در بلخ نوشته نشده، بلکه در سراسر زابلستان و خراسان و سیستان شاهنامه نویسی رواج داشته است. مثل بلخ و مرو و بخارا و سیستان و غزنی و…
در آغاز خلافت عباسیان که وزرای برمکی بلخی در اوج اقتدار بودند، شاهنامه سرایی در خراسان و سیستان (افغانستان) آغاز شد و بحق این دوره را می‌توان عهد شاهنامه‌‏ها و رستاخیز روح ملی گرایی خراسانیان و سیستانیان نامید.
مانند:
یکم: شاهنامه‌ی منثور به ‌نام کتاب گرشاسِب از ابوالمؤید بلخی، که متعلق به قرن دوم یا سوم هجری بوده است.
دوم: شاهنامه‌ی منثور از ابوعلی محمد بن احمد بلخی، ق سوم.
سوم: شاهنامه‌ی منظوم به‌نام تهمورث‌نامه از مسعودی مروزی، اواخر ق سوم.
چهارم: شاهنامه‌ی منثور ابومنصوری که مقدمه آن به نام «مقدمه قدیم شاهنامه« شهرت و اعتبار ویژه دارد، ق چهارم.
پنجم: شاهنامه‌ی منظوم به ‌نام گشتاسبنامه از دقیقی بلخی، ق چهارم.
ششم: شاهنامه‌ی منظوم به ‌نام آفرین‌نامه از ابوشکور بلخی، ق چهارم.
هفتم: شاهنامه‌ی منظوم عنصری بلخی به نام جنگ رستم و سهراب، ق چهارم.
هشتم: رستم‌نامه
نهم: جاماسِب‌نامه
دهم: یادگار زریران
یازدهم: بختیارنامه، و بیژن نامه و برزونامه از عطاء بن یعقوب غزنوی، ق پنجم.
دوازدهم: شاهنامه‌ی منظوم به‌نام بهمن‌نامه از ایرانشاه بن ابوالخیر، ق پنجم. بهمن‌نامه احتمالا بر اساس کتاب «اخبار بهمن‏» به نظم کشیده شده است.
سیزدهم: شاهنامه‌ی منثور به‌نام دارابنامه از ابوطاهر محمد بن حسن طرسوسی، ق ششم.
چهاردهم: شاهنامه عربی، ترجمه علی بُنداری اصفهانی (۶۰۱ ه)
پانزدهم: شاهنامه منظوم به ‌نام تاریخ منظوم زابلستان.
شانزدهم: شاهنامه‌ی منظومِ تاریخ غوریان سروده‌ی فخرالدین مبارکشاه مرورودی غوری، ق هفتم.
هفدهم: سام‌نامه سیفی هروی
هجدهم: لهراسپ‌نامه
نوزدهم: بانوگُشسب‎نامه
بیستم: شهنشاه‏نامه
بیست و یکم: فرامُرزنامه.
بیست و دوم: شهریارنامه‌ی عثمان مختاری غزنوی
بیست و سوم: دهها شاهنامه‏‌ی دیگر.
جاده ابریشم: سوال آخر. خرد و مدارا در شاه‌نامه از چه جایگاهی برخور دار است؟ و چرا فردوسی عرب ستیز بوده است؟
کیانی: خرد و مدارا در شاهنامه جایگاه خوبی دارد، اما در باره عرب ستیزی بگویم که این تنها فردوسی نبود که عرب ستیز بود، بلکه کل مردم خراسان و سیستان و زابلستان، عرب ستیز بودند.
دولت‌های صفّاری و سامانی و خانواده‌ی جیهانیان و بلعمیان و برمکیان و بسیاری از دانشمندان و شاعران دیگر از جمله‌ی کسانی بودند، که از تبعیضات نژادی حاکمان عرب به ستوه آمده و برای حفظ زبان و ادبیات فارسى و زنده نگهداشتن فرهنگ و آداب و رسوم ملی خویش چون جشن نوروز و سده و مهرگان و… تلاش کرده‌اند.
یکی از عوامل قیام خوراسانیان بر ضد تازیان این بود که: عربان حکومت خود را بر نژادپرستی و قبیله گرایی و غدر سیاسی بنا نهاده بودند. خوراسانیان در حکومت تازیان شکنجه‌ها و آزارها و تحقیرها دیدند. اعراب اُموی و عدنانی کشتارها و بیرحمی‌ها و اسیرگیری‌ها و چپاول‌ها و اعمال ضد انسانی بسیاری را در خراسان و سیستان مرتکب شدند. آنها با مردمان عجم و خراسانیان با خشونت، تحقیر و تبعیض نژادی برخورد می‌کردند. ازدواج عرب با زنان یهودی و نصارا را در شرایط خاصی مجاز می‌دانستند؛ اما با زنان موالی و خراسانی را اجازه نمی‌دادند.
کشتارهای گسترده و تحقیر و تبعیض نژادی و گرفتن خراج های سنگین و اسیرگیری‌ها و تجاوزات مکرر ناموسی حاکمان عرب، باعث آزردگی و رویگردانی مردم خراسان و سیستان از اُمویان و عربان شد. بطوری که خوراسانیان اسلامِ اُموی را مطابق اسلام و سنتِ پیامبر (ص) نمی‌دیدند.
پس از اسلام بیشتر بردگان از یهودیان، مسیحیان، صابیان، سامریان و زردشتیان و شاهان و شهزادگان هر قوم بودند. در دوران پیش از اسلام هرکس برده می‌خواست از بازار می‌‏خرید، ولى پس از ظهور اسلام، در طى جنگ‌ها همین‌که سپاه عرب بر دشمن پیروز می‌شدند یا شهرى را می‌گشودند بى‏شرمانه و بدون توجه به مبانى اخلاقى، زنان و مردان و کودکان را به عنوان اسیر می‌گرفتند و آنان را بین خود تقسیم می‌کردند و چه‏ بسا که در یک جنگ ده‌ها هزار اسیر به دست مسلمانان مى‏افتاد، و آنان گردن اسیران را طناب می‌بستند و میان خویش توزیع می‌کردند. البته امیران و سران اسلام بخصوص پس از دوره خلفاى راشدین، بیش از دیگران اسیر داشتند. چنانکه عثمان تنها هزار بنده داشت. غالبا اسیران را پیش از تقسیم کردن یکجا می‌فروختند. گاهی فروش اسیران یک میدان جنگ ماه‌ها طول می‌کشد.

About the author

مدیر وبسایت

مدیر وبسایت

Add Comment

Click here to post a comment