Slide Show

شاهنامه،مهمان همیشگی خانه‌های مردم هزاره‌جات

مردم هزارستان در قدیم، با آنکه از نعمت سواد محروم و در فقر فرهنگی غرق بودند؛ اما کتاب‌خوانی را دوست داشتند و یکی از کتاب‌های که در بین آن مردم خیلی جایگاه بلند داشت شهنامه‌ی فردوسی بود. شاهنامه تاثیر گذارترین کتاب در تاریخ هزاره‌جات است. با اینکه این مردم به شدت مذهبی بودند اما رد پایی شاهنامه در هزاره‌جات پر رنگ‌تر از نهج البلاغه علی و صحیفه سجادیه امام زین العابدین است. تا آنجا که پیر مردان بی‌سواد دهکده ما از جمله «علی رحم» وقتی زمستان در پای دیوارها و در آفتاب برای ساعت تیری می نشست، بی اختیار با خود نظم‌های فردوسی را زمزمه می‌کرد:
هرانکس که شاهنامه خوانی کند
اگر زن بود پهلوانی کند
بعضی‌های دیگر از جمله «محمد حیدر رحیمی» این شعر فردوسی را نوشته و بر دیوار خانه‌اش آویزان کرده بود:
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
شعری دیگری که بیشتر مورد استفاده‌ی پیران در نصیحت به جوانان به کار می‌رفت:
چنین گفت رستم به اسفندیار
که تیزی و تندی نباید به کار
در زمستان‌ها، بسیاری از مردم پس از ادای نماز شام نان شان را زود خورده در یکی از خانه‌های قریه جمع می‌شدند و تا پاسی از شب توسط آخوند مدرسه و یا کسانی دیگری که اندک سواد داشتند شهنامه خوانی می‌کردند. این در حالی بود که بسیاری از آخوندها می‌گفتند«هرکه کتاب حمله‌ی حیدری را بخواند و یا گوش کند ثوابش مانند آن است که قرآن مجید را خوانده است و در روز قیامت با اولیای خداوند محشور می‌شوند، هرکه شاهنامه بخواند و یا گوش بدهد، در روز قیامت با رستم، اسفندیار ، گیو و گودرز محشور می‌گردد». اما با آنهم ملا به کمک دین نمی‌توانست مانع حضور شاهنامه در خانه‌های هزاره‌جات شود. شاهنامه جایگاه بلند داشت و فردوسی شخصیت محبوبه همه بود.
در روستاها و دهکده‌های ما کسانی زیادی بودند که بخش‌های از شهنامه را کاملا حفظ داشتند، مثلا: مرحوم شیخ احمد علی دانش ساکن قریه‌ی اشتو ولسوالی میرامور ولایت دایکندی، چندین داستان شاهنامه را حفظ داشت و در مجالس بدون کتاب می‌خواند.
در مجالس و مهمانخانه‌های بسیاری از خوانین، شاهنامه خوانده می‌شد. ناظر بیگ مامایم یکی از شاهنامه خوانان مشهور منطقه ما بود. او همیشه مهمانانش را با خواندن شاهانامه پذیرایی می‌کرد. گاها اعضایی فامیل و خانواده دور او جمع می‌شدند. او ضمن اینکه شاهانامه می‌خواند ماجرا و صحنه‌ها را برای حاضرین شرح نیز می‌داد.
خودم نیز همیشه در محافل شاهنامه می‌خواندم. یکی از جالب‌ترین حکایت شاهنامه خوانی‌ام را یاد آوری می‌کنم: در یکی از شب‌های زمستان‌ها، به مردم قریه‌ام گفتم هرکه علاقه به شاهنامه خوانی دارد، پس از ادای نماز شام در حسینیه که نزدیک خانه‌ام بود بیایند. افراد زیادی جمع شدند، چراغ الکین حسینیه را روشن کردیم. منِ کتاب‌خوان و بزرگان مجلس دور چراغ و افراد کوچک در حلقه‌های آخر در تاریکی نشستند. حسب انتخاب مجلس داستان رستم و سهراب را می‌خواندم، رسیدم به جای که سهراب به اصرار می‌گفت تو رستم هستی؛ اما رستم کتمان می‌کرد، تا آنکه جنگ در گرفت و شدید شد. هردو پهلوان به گشتی گرفتن شروع کرد، روایت و صحنه‌سازی‌های دل انگیز فردوسی همه را متاثر کرده بود؛ ماجرای به جای رسید که دشنه‌ی رستم به قلب سهراب فرو رفت، ناگهان صدای گریه از پشت و از بین تاریکی بلند شد. به صاحب صدا که پسر بچه‌ی بنام جواد بود گفتم: جان کاکا! دلت به سهراب سوخت؟ با لحن گریه آلود گفت «آدی کاکا، ما مادر رستم را گایوم».
از نظر روانشناسی شاهنامه تنها بالای جواد تقریبا ده ساله تاثیر نداشت، بلکه روح و روان تمام مردم را تحت تاثیر قرار داده بود. تا آنجا که بسیاری از مردم پسران شان را رستم، سهراب، اسفندیار، بهمن، فریدون، ضحاک، پرویز و دختران شان را رودابه، تهمینه، منیژه، کتایون و …. نام می کردند. نام‌های کیانی در درجه‌ی دوم پس از نام‌های اسلامی مانند: محمد، علی، حسن، حسین و… قرار گرفته بود.
شاهنامه روی شعر، هنر و ادبیات محلی تاثیر خاص خودش را داشت. چنانکه هنرمند پر آوازه سبک فولکلور هزارگی «صفدر توکلی» گفته است:
….نگار من منیژه سان به یک بار
به چاهم در فکندی مثل بیژن
یا آنکه گفته است:
چشمان مست یارم چون آهوی رمیده
چون تیغ پور ذال است ابروی کج کشیده
بدون شک می‌توان گفت شاهنامه تاثیر گذارترین کتاب روی شاعران محلی بود. شاعران زیادی به سبک فردوسی شعر سرودند. از جمله می‌توان از شیخ محمد علی نام برد. او یک منظومه شعری دارد که به سبک فردوسی سروده است. در این منظومه حرکت نیروهای ولسوالی شهرستان برای جنگ با دولت حزب خلق شرح داده شده است. از آغاز تا پایان جنگ روایت شده است. ناظم ماجراهای که در این جنگ اتفاق افتاده است از جمله کشته شدن کسی به نام «بخشو» و به آتش کشیدن خانه «کریم میثاق» را مو به مو به نظم در آوده است. به طور نمونه دو بیت این منظومه را این جا ذکر می‌کنم:
بیا ساقی ای جان و جانان من
که شد تلخ کام و تن و جان من
بدی ساغری یک دمی شاد کن
ز دست امین کفر و آزاد کن