Slide Show

جنگ در هوای گرگ و میش

یکم) حدود یکسال پیش در بحبوحه‌ی گفت‌وگوهای صلح در پاسخ به پرسشی از دهقان زهما تصوّرم از واقعیت را چنین نوشتم که شکست مذاکرات صلح سزاوارتر دیده می‌شود تا یک فرجام ناکافی. سعی من اولاً به صورتِ معقولِ واقعیت دوخته شده بود و می‌کوشیدم از خلال بازی‌های روی صحنه عقلانیّت ورای آن را ببینم، که البته چیزی آن پشت نبود، ولی حقایق رفته رفته برای ما آشکار گردید. ثانیاً از طریق نشانه‌های فراوانی واضح بود که طالبان رو مدّعیات خویش صادق نیستند و در صدد تحکیم یک حکومت استبدادی و تمامت‌خواه قومی است و از درون حکومت نیز هماهنگی محکم با این جریان وجود دارد. حالا اما پس از گذشت تقریباً دو سال از آغاز گفت‌وگوها عیناً شاهد شکست آن توسط بدویت مذهبی و برتری طلبیِ لجام‌گسیخته و وحشیانه‌ی طالبان هستیم. این در وهله‌ی اول بدان معناست که گفت‌وگوها عقلانیّتی نداشته و یا از آن کمتر برخوردار بوده، و در مجموع خارج از عقلانیّت جدّی و بنیادین موقعیت داشته است. به‌یک معنا تیم جمهوریت توسط گروه تروریستیِ طالبان و حلقات درون ارگ به‌نحو استراتژیک فریب خوردند و گمان کردند گفت‌وگوها جدّی است و به سناریوی خطرناک پشت صحنه پی نبردند. به‌هرروی، این تأییدی بر زوال ازلیِ عقلانیّت در فضا-زمان مختصّ ماست. حالا وضعیتِ پیش‌آ‌مده (شبح‌وارگیِ بسیجِ عمومی) قطع نظر از فرجام نامعیّن‌اش، اثبات این واقعیت را نیز با خود همراه دارد که نمی‌توان همیشه واقعیت‌های تاریخی را به بازی گرفت و یکی از شروط عقلانیّتْ تمکین به واقعیت‌ها است. ولی بنا بر حالت و تقدیر مدام، ما هماره به بازی‌ها اصالت داده‌ایم، امری که چشمِ عقلِ ما را کور کرده و تخیّل ما را در نطفه به رگبار بسته است. راز شکست بازی‌ها دقیقاً در موضوعیّت‌یافتن و اصالت‌بخشیدن به آن‌هاست. به‌همین دلیل، ویرانی و فاجعه در مقام قسط و بهره‌ی ما از تاریخ همواره بازمی‌گردد.
دوم) جالب است ما همیشه از گفت‌وگو به جنگ و از جنگ به ویرانی رسیده‌ایم- فرآیند دو سال اخیر در پایان دو دهه!! خصلت سادو-مازخیستیِ این تجدّدِ ویرانگرانه و جمعی، پیش از همه شکست «ملّت‌سازی» و «دولت‌سازی» را حداقل در کارنامه‌ی ما طی دو دهه اثبات می‌کند. هرچند یکی از عامل‌های اصلی افراطیت مذهبی و بنیادگرایی انسان‌ستیزانه‌ی جریان‌های مانند طالبان و داعش هستند؛ اما فقدان اصلی در روح جمعیِ ما نیز حضور دارد. «دولت‌سازی» در فقدان «ملّت‌سازی» بیش از شعار یا فریبِ جمعی عملاً‌اراده‌ی است در راستای تعمیقِ شکاف قومی، اکثریت‌سازی و اقلّیت‌سازی کاذب. امارت و جمهوریت هردو سعی می‌کنند/کردند از همین ساختن‌های کاذب عزیمت کنند و آن‌ها را در آینده مانند گذشته مبدأ و الگوی تصامیم سیاسی قرار دهند.
به‌هر تقدیر، حالا ظاهراً بازهم در آستانه‌ی جنگ و ویرانی قرار گرفته‌ایم. در هوای گرگ و میش کنونی هرگز معلوم نیست خیزش‌های شِبه جنگْ به کجا منتهی می‌شوند و ما را به کجا می‌رسانند. مسأله و پرسشِ اساسیِ اکنون این است: در فردای جنگ ما کجا ایستاد خواهیم بود؟ در موقعیّتی پیش از مذاکرات صلح، با یک دولت سراپا فاسد، قومی، مستبد، ضعیف و مستأصل، متکدّی به کمک‌های خارجی، رهبران تماماً دروغ‌گو، و با شکاف‌های قومی، مذهبی و زبانیِ شقاوت‌بار و طرد‌کننده و وضعیتِ عمومیِ تبعیض، نابرابری و بی‌عدالتی با یک نسل و جامعه‌ی سردرگم؟ یا در موقعیتی کاملاً دگرگون؟ این دگردیسی از کجا باید بیاید؟ از حیث فرعی‌تر، باید از خویش بپرسیم آیا موضوع جنگ کنونی علیه امارت است در دفاع از جمهوریت؟ جمهوریتی که هنوز شکل نگرفته است؟ فرض کنیم گلیم گروه تروریستیِ طالبان جمع خواهد شد، به چه معنا باید آن را شکست همیشگی یا طولانیِ آن‌ها تلقّی کرد؟ به چه چیزی امید داریم که از بطنِ بسیجِ شبح‌وارِ کم و بیش جمعیِ حاضر یک «ملّت» واحد و با صورت و خواست متفاوت فعلیّت پیدا می‌کند؟ چرا و چگونه؟ اگر قرار باشد همه چیزِ وضعیتِ ما سرجای خودش باشد، تسلیم‌شدن به امارتِ توحّش همان‌قدر ابلهی و حماقت است که جنگ علیه آن. زیرا در این صورت تهدید جای دور نیست، فساد و توحّش در درون ما زندگی می‌کند. تنها در لحظه‌ی می‌توانیم به پرسش‌ها پاسخ مثبت دهیم که یک دگردیسیِ رادیکال همگانی رخ دهد؛ اما این متوقّف بر چیزی بیش از یک جنگ خواهد بود: انقلاب، آن‌چه شبح‌وارگی را از میان برمی‌دارد.
سوم) ما اغلب و همیشه گمان می‌کنیم اراده‌ی مردم فقط در انتخابات ظهور می‌کند؛ با همه‌ی حواشی‌ای که منتهی به لحظه‌ی می‌شود که فرد برگه‌ی رأی می‌گیرد، کسی را انتخاب می‌کند و رأیش را به صندوق می‌اندازد، و بدین جهت آن‌را سراپا یک مشقِ دموکراسیِ تامّ- دست‌کم از جانب خویش- می‌دانیم. فراموش نکنیم «انتخاب» برای ما مدام بی‌معنا از آب درآمده است و درست مانند مورد اخیر تجارتِ مبتذلِ سیاسی‌ای بوده که از راه به‌سطح‌آوردن گرسنگی و نیز حقارتِ جمعیْ فروپاشیِ اخلاقِ انسانی‌مان را بها گرفته است. از آن‌جا که در دموکراسی اراده‌ی دموس «موضوعیّت» دارد و نه طریقیت، در انتخابات امر زنده و پویا (فرد/اراده) به شیء مرده و ساکن (برگه رأی) منقلب می‌شود، سپس به بازی گرفته می‌شود، در انتها افراد جای خود را به آرا می‌دهند و خود از صحنه خارج می‌شوند. این‌جا به‌واقع یک تغییر و فریب الاهیاتی رخ می‌دهد: کناررفتن و یا خلع‌شدن جوهر از موقعیّت اصیل و جایگزین‌ناپذیرش. در ادامه افراد در وضعیت اضطرار و تعلیق قابْ گرفته می‌شوند و به دیوار انقیاد میخ‌کوب می‌شوند تا انتخابات بعدی فرا برسد و… بدین سبب، اگر انتخابات در جهان ما- فارغ از تقلّب- به ضد دموکراسی‌ترین کنشِ دموس علیه دموس تعبیر شود، بی‌راه نیست.
لذا ماهیّت این دگردیسیِ الاهیاتی هماره از دموس یک پرتره‌ی سیاسی-تاریخی‌ای خنثا یا صرفاً مطیع ساخته است. تنها در دو جا اراده‌ی مستقیم، دوران‌ساز و جایگزین‌ناپذیر دموس به چشم می‌خورد: جنبش‌ها و انقلاب‌ها. به بسیج‌های کنونی هیچ امیدی نمی‌توانیم داشته باشیم؛ مگر آن‌که دولت بخواهد یا مردم مجبورش کند که از آن‌ها حمایت کند، امکانات دفاعی را بی‌دریغ در اختیار آنان قرار دهد و بسیج جمعی نه تنها برای شکست طالب بلکه برای «ملّت‌سازی» و «دولت‌سازی» عمیق و جدّی شکل بگیرد. امیدها تاریخی و لذا ساختنی‌اند، از جایی الهام گرفته نمی‌شوند، فقط با کنش رادیکال و صادقانه ممکن می‌شوند. و این همه فقط با یک دگردیسیِ جمعی در نفس ما ممکن است. انقلاب یک تجربه‌ی اگزیستانس همگانی است و سزاوار مردمی است که هنوز ملّت نشده، بی‌دولت و فاقدِ جایگاه تاریخی است. اگر هنوز شِبه جنگ کنونی ولو به شکست طالب انجامد، ولی به ملّت‌سازی و دولت‌سازیِ عدالت‌محور منتهی نشود، قادر به توزیعِ مجدّدِ مناسبات سیاسی و قومی نباشد، راه را برای ریشه‌کن کردن فسادِ همه‌جانبه هموار نسازد، چنگال‌های خونین همسایگان و قدرت‌های دورتر را از کشور کوتاه نگرداند، موقعیّت جدّی‌تری برای مشق دموکراسی و عدالت خلق نکند و نیز جایگاه حقوق بشر، آزادیِ بیان و برابری و فعّالیّت‌های مدنیِ آزادانه را تثبیت و تحکیم ننماید، و از همه مهم‌تر، به تجدّد در روح و عقل ما منجر نگردد، بی‌تردید بازهم در تباهیِ می‌نشینیم که مدام بوده و اکنون هست. مقصود این است وضعیت کنونی را باید در همه‌ی نسبت‌هایش درک کرد. به‌طور خلاصه، ما نیازمندیم موقعیت حاضر را به فرصتی بدل سازیم تا بتوانیم کار خویش را با همه‌ی نسبت‌های مجعول و دروغین با خود و جهان یکسره سازیم. این ممکن است در صورتی که از روحِ تباه و جنگْ تماماً چیزی دیگری خلق کنیم. فعلاً این موقعیتْ اکنونیّت ماست، اگر به آن پشت کنیم، آینده‌ی ما خواهد بود.

About the author

روح الله ققنوس

روح الله ققنوس

Add Comment

Click here to post a comment