Slide Show

جبهه مقاومت؛ مفید، اما بی‌نظم و نیازمند اصلاحات

امنیت یکی از مهم‌ترین ارزش‌هایی است که وجود آن باعث استقرار و پایداری سایر ارزش‌های اجتماعی از جمله؛ تأمین آزادی فردی، فراگیری آموزش، رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی و توسعه همه‌جانبه‌ای کشور می‌گردد. برعکس؛ فقدان امنیت، نظم جامعه را دچار اغتشاش ساخته و فرصت زندگی مسالمت‌آمیز و توأم با هم‌کاری را از مردم می‌گیرد. مناسبات میان گروه‌ها و روحیه‌ای مردم برای هم‌کاری با یکدیگر را از بین می‌برد. در اعتماد مردم نسبت به نهاد‌های حکومتی و شخصیت‌های سیاسی شکاف ایجاد کرده و میزان رضایت مردم از حکومت را کاهش می‌دهد.
امنیت به معنی رهایی از تهدید در قبال ارزش‌هایی بنیادین است. یعنی مردم به‌خاطر در خطرافتادن و از دست‌دادن حقوق اساسی خود نگرانی و ترس نداشته باشند، آزادانه نظر خودرا بیان کنند، در درون قلمرو دولت آزادانه سفر نمایند، به کار و شغل خود در هرزمان ادامه دهد، حقوق خود را بتواند آزادانه از دولت مطالبه نماید و در فرایندهای سیاسی بدون وجود موانع و مزاحمت مشارکت فعال داشته باشند. فراهم‌بودن چنین شرایطی زندگی آرام و مرفه مردم را امکان پذیر می‌سازد، باعث ایجاد و تقویت فرصت‌های اقتصادی می‌گردد و در نتیجه رونق اقتصادی را باعث می‌شود و هم‌چنین زمینه‌ای هم‌کاری مردم با دولت و اعتماد مردم نسبت به دستگاه سیاسی را فراهم می‌کند.
بعد از سال ۲۰۰۱، وقتی دولت ملی به کمک جامعه جهانی در افغانستان شکل گرفت مردم تقریبا طی یک دهه نسبتا از امنیت مناسبی برخوردار گردید. در این زمان تحرک اجتماعی به وجود آمد، شرکت‌های خصوصی ایجاد و تقویت گردید، چرخه‌ای اقتصاد کشور به حرکت افتاد، مردم علاقه‌مند آموزش و فراگیری دانش گردید، رسانه‌های اجتماعی به فعالیت آغاز کرد و نهادهای اجتماعی و سیاسی سریع به رشد خود ادامه می‌داد، مردم از فرصت به وجودآمده راضی بوده و نسبت به وجود حکومت و استقرار حاکمیت در کشور خوشنود بودند.
با وارد شدن کشور به دهه دوم دموکراسی و هم‌زمان با آغاز انتقال مسوولیت از نیروهای بین‌المللی به نیروهای حکومتی، وضعیت امنیت به تدریج خراب و خراب‌تر گردید. بعد از سال ۲۰۱۴ نیروهای حکومتی نسبت به حملات گروه‌های تروریستی احساس ضعف کرده و با افزایش حملات طالبان مناطق بیشتری از تحت کنترل دولت خارج گردید. طالبان در اکثریت ولایات افغانستان حضور پیدا کرد و در نتیجه سرزمین‌هایی را در تصرف خویش در آورده و حاکمیت دولت را با چالش‌های جدی مواجه ساخت.
با این وجود، مناطق مرکزی و سرزمین‌های هزاره‌نشین تا اندازه‌ای در امنیت و آرامش به سر می‌برد و تنها جایی که حکومت به شکل کامل در آن حاکمیت داشت مناطق مذکور بود. به نظر می‌رسد که پیشینه‌ای ظلم و استبداد بر مردم هزاره، فضای انارشیک دهه ۱۹۹۰، چندین قرن در محرومیت قرار گرفتن، تسلط حکومت‌های استبدادی و مهاجرت و آوارگی چندین دهه به کشورهای همسایه و جهان؛ چشم هزاره‌ها را به جهان باز کرد و آنان را به مردم صلح جو، زحمت کش، علاقه‌مند به آموزش، خلاق و طرفدار نظم و فضای پرهیز از خشونت تبدیل کرده بود. هزاره‌ها بیشتر از هر قوم دیگر علاقه‌مند آموزش، فعالیت‌های مدنی و حامی دموکراسی شدند. زیرا در دموکراسی می‌توانستند بهتر از هر نظام دیگر خواسته‌های خود را تحقق بخشند،آزادی داشته باشند، به حقوق خود دست‌رسی پیدا کنند و زندگی مسالمت‌آمیز را برای خود فراهم کنند. در واقع هزاره‌ها در نتیجه‌ای زحمت و تلاشی که طی یک دهه اول انجام دادند و توانایی و استعداد خویش را برای تغییر به آزمون گذاشتند، روحیه توسعه را پیدا کردند و نسبت به پیشرفت خویش در آینده امیدوار شده بودند.
متاسفانه این وضعیت دوام نیاورد و وقتی نا امنی در داخل کشور گسترش یافت، دشمنان افغانستان خود را به مرزهای هزاره‌ها و مناطق که عبور و مرور آنان از آنجا صورت می‌گرفت رسانیدند. دشمنان نظام و دموکراسی در کنار ضربه به دولت می‌خواستند که آسیب‌های خود را به هزاره‌ها که بیشتر از هر قوم و گروه دیگر از دموکراسی حمایت می‌کردند و طرفدار نظام موجود بودند وارد کنند. به همین دلیل در نخست تلاش کردند که با استفاده از کوچی‌ها و به بهانه‌ای کوچیگری وارد مناطق مرکزی شوند و در آنجا ناامنی و بی‌نظمی را ایجاد نمایند. گرچه این طرح دشمنان طی چندین سال تلاش موفقیتی به دست نیاورد و ناکام شد. سپس آنان تلاش کردند که نقشه و طرح خود را برای آسیب رساندن به هزاره‌ها تغییر دهند. به همین منظور طالبان موج از حملات تروریستی را بالای هزاره‌ها از جمله در مساجد، مسیرهای رفت و آمد آنان، مراکز آموزشی و فرهنگی، جنبش‌های اجتماعی، شفاخانه و… آغاز کردند که در نتیجه آن هزاران نفر را کشته و زخمی ساختند.
افزایش چنین حملات و تهدیدهای تروریستی برخی از جوانان و افراد هزاره را وادار کرد که سلاح به دوش بگیرند و در مقابل حملات و اعمال جنایتکارانه تروریست‌ها اقدام کنند.
تشکیل «جبهه مقاومت» در بهسود یکی از اقدامات مهم این جوانان و مردم هزاره بود که برای مقابله با تهاجم و دسیسه‌های تروریستی صورت گرفت. هرچند جبهه مقاومت به دلیل فقدان آموزش نظامی و کمبود تجهیزات نظامی توانایی از بین بردن و شکست دادن گروه‌های تروریستی را نداشت، اما از پیشروی آنان به داخل قلمرو هزاره‌ها جلوگیری کرد و حداقل ترس هجوم تروریستان به مناطق مرکزی را از دل و تصور مردم دور کرد. به همین دلیل مردم طرفدار و حامی جبهه مقاومت شد و از خدمات آنان رضایت کامل دارند.
از سوی دیگر، دولت نگران توانمندتر شدن جبهه مقاومت و در نتیجه نگران افزایش نفوذ آن در مناطق مرکزی گردید. این موضوع باعث آن شد که دولت تصمیم بگیرد عبدالغنی علی‌پور سردسته‌ای گروه فوق را دست‌گیر و نیروهای آن را خلع‌سلاح نماید که با مقاومت و حمایت غیر منتظره‌ای مردم مواجه گردید و در نهایت مجبور شد که به خواسته مردم تن دهد و از تعقیب علی‌پور دست بردارد. اقدام دولت برای دستگیری علی‌پور و برچیدن جبهه مقاومت تا هنوز برای مردم هزینه‌های سنگینی را در پی داشته است.
اولین اقدام دولت برای دست‌گیری علی‌پور در ولسوالی لعل وسرجنگل به تاریخ۱۴ میزان ۱۳۹۷ باعث کشته و زخمی شدن ۳۲ نفر (۱۱ کشته و ۲۱ زخمی) گردید. اقدام دوم در شهر کابل باعث اعتراض‌های خشن علیه حکومت شد و خسارات زیادی را برای مردم و دولت به وجود آورد. در اقدام سوم دولت برای دست‌گیری علی‌پور در بهسود نیز به تعداد ۴۲ نفر (۱۱ کشته و ۳۱ زخمی) از مردم ملکی کشته و زخمی گردید و همچنین حدود ۱۰۰ نفر از معترضان را نیز گروگان گرفته و ۳ روز بدون آب و غذا آنان را شکنجه کرده است.
اقدام‌های فوق از سوی دولت به چند دلیل غیر ضروری و ظالمانه بوده است: نخست اینکه، جبهه‌ای مقاومت هیچ وقت ادعای دشمنی با دولت را ندارد؛ بلکه حامی و پشتیبان آن است. به نفع دولت است که این جبهه در مقابل دشمن مشترک مبارزه می‌کند و هزینه‌های دولت برای مبارزه با طالبان را کاهش می‌دهد. دوم، مردم از جبهه مقاومت و کارکرد آنان رضایت دارند و هیچ گاه شکایتی از سوی مردم مبنی بر آزار و اذیت از سوی افراد علی‌پور در نهادهای دولتی و حقوق بشری صورت نگرفته است. سوم؛ وجود جبهه مقاومت باعث آرامش مردم از خطر هجوم طالبان و داعش به مناطق مرکزی می‌گردد.
در شرایط کنونی وجود این جبهه ضروری است تا از تهدید هراس افگنان جلوگیری نماید. این موضوع به علاوه اینکه باعث رضایت مردم از دولت می‌شود، به ادارات و کارمندان دولتی نیز اجازه می‌دهد که بدون ترس در مناطق مرکزی حضور و فعالیت داشته باشند.
با این حال برخی از اقدامات و اصلاحات برای جبهه مقاومت نیز لازم است که بر کارایی آن بیفزاید و نگرانی دولت و سایر نهادهایی حقوق بشری را از فعالیت آنان کاهش دهد.
این گروه باید فعالیت‌ها و اقدامات خود را در قالب یک سازمان یا نهاد در آورد تا کار آن برای مردم، دولت و جامعه جهانی؛ قابل مشاهده، نظارت و پیش‌بینی گردد. برای این منظور جبهه مقاومت لازم است که سه اصلاح مهم را برای خویش انجام دهد:
یکم؛ این گروه برای خودش اساس‌نامه مشخص که در آن هدف از ایجاد، ساختار، منابع مالی، سربازگیری، تخلف و محاکمه افراد، پایان مأموریت، انحلال و ادغام آن به دولت، به صورت دقیق و مشخص تعریف شده باشد. در این صورت همه رفتار و اعمال این گروه در قالب قانون درآمده و مشروعیت می‌یابد و هم بر میزان کارایی و اقدام سریع و به موقع آن در مقابله با تهدیدها افزوده خواهد گردید، و هم زمینه پاسخ‌گویی سازمان را برای مردم فراهم می‌سازد.
دوم، این سازمان باید برای جابه‌جایی افراد یا نصب و عزل کارمندانش مقررات و قواعد مشخصی را بر اساس تخصص تعریف نماید؛ یعنی بخش رهبری و اطلاعاتی آن باید ملکی شود و افراد بر اساس مسلک و نیاز کار، در آن وظیفه انجام دهد. برای این منظور نیاز است که تمایز ساختار و تفکیک شعبات با توجه به نیازهای سازمان در مقابله با تهدیدهای موجود، ایجاد گردد. اکنون طالبان و دشمنان حملات سازمان یافته و پیچیده‌ای را بر علیه مردم انجام می‌دهند که برای مقابله با چنین حملات ضرورت به اقدامات نظام مند می‌باشد.
سوم، نهادها و فعالیت‌های این سازمان باید دانش بنیان باشد؛ یعنی سعی شود که اداره و شعبه‌های مشخص تحقیقی در بخش‌های برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، استخبارات، روابط خارجی، روابط با مردم، آموزش و سربازگیری، تولید اسلحه و تهیه مهمات ایجاد گردد و بر اساس اطلاعات دقیق در این عرصه‌ها کار صورت گیرد.

About the author

عارف وفایی

عارف وفایی

Add Comment

Click here to post a comment