بتول سیدحیدری، دکترای روانشناسی
هویت جنسی بهمعنای تشخیص ذهنی فرد از خود بهعنوان مرد یا زن است. این ذهنیت از کودکی آغاز میشود و در نوجوانی تقویت میگردد و به ثبات میرسد. هویت جنسی در واقع با رفتارهای بیرونی که فرد به عنوان مردانه و زنانه نشان میدهد و تصویر ذهنی درونی فرد شناخته میشود. هرچند جنسیت فیزیکی بهصورت زیستی تعیین میشود اما هویت جنسی عموماً بهصورت فرهنگی تعیین میگردد. اینکه جامعه چطور هویت جنسی افراد را تعریف میکند، وابسته به چارچوبهای فرهنگی است. تعاریف فرهنگی هویت جنسی با نقشهای جنسی اجتماعی پیوند خورده است. این نقشها با الگوهای بقای اجتماعی، چارچوبهای اقتصادی، نظامهای ارتباطی، نظام مذهبی و… ارتباط دارد. مفهوم هویت جنسی اما بیشتر با نقشهای جنسیتی مرتبط است. نقشهای جنسیتی به معنی نشانههای بیرونی شخصیت است که هویت جنسی را انعکاس میدهد. هویت جنسی تقریباً همیشه در نتیجهی ترکیب عوامل درونی و بیرونی یا اجتماعی بهطور شخصی شناسایی میشود. از طرفی نقش جنسی در اجتماع با عوامل قابل مشاهده مثل رفتار و ظاهر شناسایی میگردد. به عنوان مثال اگر فردی خودش را به عنوان مرد درنظر میگیرد و بیشتر دوست دارد جنسیت شخصی خود را با اصطلاحات مردانه تعریف کند، هویت جنسی او مرد است. با وجود این نقش جنسیتی او در صورتی مرد است که ویژگیهای معمول مردانه را در رفتار، لباس پوشیدن و شخصیتش نشان دهد.
اختلال هویت جنسیتی اما در مواردی اتفاق میافتد که احساس فرد نسبت به دختر یا پسر بودنش با جنسیت زیستی او ناسازگار باشد. برای مثال فردی که دارای بدن کاملاً مردانه است و اندام جنسی مردانه دارد، دائم احساس میکند که یک زن است. چنین شخصی میل شدید بهداشتن بدن زنانه دارد. همچنین ترجیح میدهد دیگران او را بهعنوان یک زن بشناسند.
از سوی دیگر، عدم سازگاری بین جنسیت فیزیکی و تصویر ذهنی فرد از جنسیتش میتواند بر سلامت روان و ارتباطات اجتماعی او تأثیر زیادی بگذارد. نارضایتی از هویت جنسی ناشی از عدم هماهنگی هویت جنسی با هویت زیستی فرد است. چنین افرادی عموماً مستعد تجربهی علائم اضطراب و افسردگی، خودپنداری و حرمت نفس ضعیف و مشکلات در روابط اجتماعی در طول عمر خود هستند که دید سنتی و باورهای فرهنگی در تشدید این حالتهای روانی بسیار مؤثر است.
از دیدگاه روانشناختی، علائم اختلال هویت جنسیتی ممکن است در مراحل ابتدایی رشد پدیدار شوند. نظریههای روانشناسی به فرزندپروری، سرزنش مادر، مداخله بیش از حد مادر و کمبودهای عاطفی از جانب پدر اشاره میکنند. رویکرد روانشناختی معتقد است که افراد مبتلا بهحملات جنسی از لحاظ یکپارچگی من، قابلیتهای شناختی، تعاملهای اجتماعی و سبکهای یادگیری دچار مشکل میشود. اختلال هویت جنسیتی همهگیر نیست و بهتعبیری اختلالی کمیاب و نادر است. همانطور که اشاره شد در سالهای ابتدایی زندگی و کودکی می توان آن را تشخیص داد. اغلب فامیلها در کودکی متوجه این احساس فرزندان خود میشوند و در همان زمان بهتر است به یک روانشناس ذیصلاح مراجعه نمایند و خود را برای برخورد با این اختلال آماده سازند. لازم به یادآوری است که د رطبقه بندی DSM-IV این شرایط تحت عنوان ترانس یا اختلال هویت جنسیتی GID نام برده میشد اما بعد از سالها اعتراض از سوی افراد متعلق به این جامعه انجمن روانپزشکی آمریکا تصمیم گرفت در تازهترین نسخه DSM-5 اختلال هویت جنسیتی را به ملال جنسیتی Gender dysphoria یا دلزدگی جنسیتی تغییر دهد.
تا جایی که بهجامعهی افغانستان برمیگردد این جامعه توانایی فهم چیستی ترنسها را ندارد و برای رسیدن بهمرحلهی پذیرش و درک این گروهها و چگونگی برخورد اصولی با این قشر زمان زیادی را باید به انتظار نشست. متأسفانه عدم درک و آگاهی جامعه از پدیدهی ترنس، چالشهای زیادی برای ترنسها خلق نموده و دنیای اطراف را روز بهروز برای آنها ترسناکتر و غیرقابلتحملتر میسازد. عدم آگاهی بسیاری از مسئولین و نهادها در افغانستان از پدیدهی ترنس در کشور نیز باعث شده است که این افراد که خود در بحران عظیم روحی قرار دارند، دچار چالشهای بیشتری شوند و در باتلاق عمیق فروافتند و در برخی موارد بهسمت خودکشی کشیده شوند.
متأسفانه به این افراد در جغرافیای افغانستان حتی فرصت طرح مشکل داده نمیشود. هراز گاهی که بهشکل ناشیانهای اخباری توسط رسانهها در خصوص آنها نشر میشود، شاهد سنگباران روانی-فیزیکی ترنسها از سوی تعداد زیادی از افراد جامعه هستیم که عمق فاجعه را در زمینهی پذیرش و باور نمودن بهموجودیت چنین دستههایی نشان میدهد. مردم نمیخواهند بدانند که ترنسها با منحرفین و مجرمین جنسی کاملاً متفاوت هستند و در بهترین حالت رفتارهایشان مانند رقصندهها نیز نیست بلکه هویت ظاهری شان با نقشهای جنسیتی تعیین شده از بدو تولد همخوانی ندارد. هیچ ارگان قانونی در افغانستان برای تلطیف کردن فضای موجود در جهت پذیرش و شنیدن صدای این گروهها گام اصولی بر نمیدارد. مانع مهم دیگر برای این بیآزارترین طیف مردمی در کنار طرد و گریز از اجتماع، سکونت و اشتغال آنهاست. بسیاری از آنها یا بیکار هستند و یا اگر وظیفهای برای خود دست وپا کردهاند برای فراز از تعرض و دستاندازی در محیط کار مجبور به ترک محل کار خود شدهاند.
Add Comment