اسلایدر ترجمه فرهنگ و هنر

پاکستان در سر چهارراهی؛ مشروعیت بخشیدن به‌ هویت

سیاست افراط‌گرایی در جنوب آسیا؛ پاکستان در سر چهارراهی
نویسنده: دیپا ام‌الپلی، پروفیسور و محقق در امور آسیای جنوبی و هند و چین در دانشگاه واشنگنت دی ‌سی
مترجم: علی عالمی کرمانی
پاره‌ی چهارم
مشروعیت بخشیدن به‌ هویت

تحریکات منطقه‌ای بنگالی‌ها برای دستیابی به حقوق فرهنگی بیشتر در شرق پاکستان اولین محرک رهبران پاکستان بود که هویت پاکستانی را با هویت اسلامی در هم‌آمیختند. شکست نظامی تحقیرآمیز پاکستان در ۱۹۷۱ و پی‌آمد ژئوپلیتیکی و نگرانی از موجودیت سیاسی ناشی از آن، ارتش را وادار کرد تا اسلام را با قاطعیت به عنوان یک نیروی مشروعیت بخش همپا با ناسیونالیسم ضد هندی تبدیل کند. تغییر جهت پاکستان به سمت خاورمیانه پس از سال ۱۹۷۱، یکی دیگر از مؤلفه‌های جهان بینی جدید بود که بر اسلام تأکید می‌کرد و در عین حال، فاصله ایدئولوژیکی بیشتری بین پاکستان و آسیای جنوبی تحت سلطه هندوستان ایجاد می‌کرد.
اگرچه فشارها برای ساخت و سازهای هویتی جدید بعد از سال ۱۹۷۱ شدیدتر شد، ارتش، اما، پس از شکست در جنگ ۱۹۶۵ با هندوستان، برای دستیابی به مشروعیت بیشتر، به مذهب روی آورد. به عنوان مثال، دولت نظامی انتقالی ژنرال یحیی خان (۱۹۷۹-۱۹۶۹)، اولین دولتی است که برآموزهای دین اسلام در سیستم آموزشی پاکستان تأکید می‌کند، موضوعی که در ادامه تحت حاکمیت ضیاء الحق تثبیت می‌گردد.
ارتش از دین در سیاست به‌طور مستقیم و غیرمستقیم استفاده کرده‌است. علی‌رغم پیدایش پاکستان، در نظریه دو ملت «هندو-مسلمان»، قوانین اسلامی‌ای‌که ژنرال ضیاء الحق اعمال نموده بود، تا حدود زیادی در حوزه شخصی محدود می‌شد. طلسم نظامی گسترده ضیا پس از افزایش فشارهای سیاسی به پایان رسید، اما قبل از برگزاری انتخابات (نه بر محور احزاب سیاسی) وی در دسامبر سال ۱۹۸۴، همه پرسی‌ای را انجام داد و به‌دنبال «حکم» ادامه ریاست جمهوری برای دور جدید ۵ ساله بود. همه پرسی به شکلی ساخته شد که برتری را به دین می‌داد، ​​و نه به سیاست. از رأی دهندگان سؤال شد، به این باورهستند که دولت کار معتبری در اسلامی کردن ساختارهای داخلی انجام داده است، و ۹۸ درصد گفته بود، این‌طوری‌است. پیش از این اقدام، در سال ۱۹۸۲، ضیا سعی کرده بود با انتصاب مجلس شوری، فشار را برای برگزاری انتخابات کاهش بدهد و قوانین اسلامی را اساس نهاد قانونگذاری کشور بنامد. شعار وی «اسلامی سازی پاکستان» بود. در زمان ضیا بود که احکام حدود به تصویب رسید و مجازات اسلامی را برای جرائم مختلفی، از قبیل نوشیدن الکل، سرقت، فحشا و زنا، و مجازات جسمی در پرونده‌های کیفری منظورکرد.
بخش آموزشی یک حوزه حیاتی است که در آن می توان نقش دولت و به ویژه ارتش در ساختن یک هویت که عوامل امنیتی و مذهبی را در کنار هم داشته باشد، مهم به حساب آورد. در زمان رژیم جنرال ضیا، بالاترین درجه یک مدرسه، معادل مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه ساخته شد تا یک فارغ التحصیل مدرسه بتواند برای به دست‌آوردن مشاغل رقابت کند. این مسأله تفاوت زیادی در فرصت‌های شغلی ایجاد کرد: پیش از این، تنها کسانی که علاقه مند به روحانی شدن بودند، تمایل تحصیل در مدارس داشتند.
سیستم مدرسه، بعد از ۱۱ سپتامبر، مورد بازنگری گسترده‌ای قرار گرفته‌است. با این حال، مطالعات مستقل با تمرکز بر وضعیت آموزش در پاکستان به طور فزاینده‌ای نتیجه می‌گیرند که تحریفات در حوزۀ آموزشی دولتی به اندازه دیگر مراکز، اگر بیشتر نباشد، در ایجاد و تحریک دیدگاه‌های ناشکیبا و افراطی قدرتمند است. گروه‌های مذهبی نیز موفق شده‌اند از طریق کتاب‌های درسی که به طور رسمی تصویب‌شده‌اند و با استفاده از مباحثی مانند مطالعات پاکستان و مطالعات اسلامی، بنیان باورهای خود را برای کودکانی که در سن مدرسه هستند، منتقل کنند. نیروهای مذهبی نزدیک به دولت، غالباً نسبت به مربیان حرفه‌ای یا سایر احزاب سیاسی، تأثیر بیشتری بر سیستم آموزش و پرورش داشته‌اند. دستگاه‌های دولتی به جای این‌که با این شیوه مخالفت کنند، همدستی می‌کردند. تدوین برنامه‌های درسی آموزشی نشان می‌دهد که چگونه دولت به رهبری ارتش، مطالبی را ترویج می‌کند که ادامه درگیری با هند را از نظر ناشکیبایی مذهبی و تحریف‌های تاریخی مشروعیت ببخشد و در این فرآیند، برداشت‌های هویت ژئوپلیتیکی را از راه‌های اساسی آمیخته‌ نماید.
کتب درسی از دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰، «تا حدی سکولار»، توصیف شده است و حتی ذکر نام مهاتما گاندی، به گفته «عبدالحمید نایار»، متخصص برجسته‌ای‌که دقیق‌ترین تحقیق در مورد کتب درسی در پاکستان را تا به امروز انجام داده است، از نظر احترام به عنوان «رهبر بزرگ استقلال»، بوده‌است. با دستور العمل اسلام سیاسی، تغییر قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌شود. به غیر از تزریق مطالب آشکارا مذهبی به برنامه‌های درسی مدارس، شیوه‌ای که در آن موضوعات خاصی چون، مطالعات پاکستان، مطالعات اجتماعی، تاریخ و شهروندان- شروع به تدریس می‌شود، از نظر عقیدتی به گونه‌ای‌است‌که تاریخ پیش از اسلام در قلمرو تشکیل دهنده پاکستان کنونی، از جمله امپراتوری‌های اولیه هندو و بودایی را، حتی، در کتاب‌های درسی نادیده‌گرفته، حذف شود. مطالب آموزشی در کتب درسی پاکستان پیش از دهه ۱۹۷۰، با وجود خونریزی ناشی از جدایی از هند و وقوع دو جنگ، حاوی میزان خصومت نسبت به هند و هندوها نبودند؛ مطالبی که بعدها در کتب درسی، راه یافتند. از دهه ۱۹۷۰ به بعد، «موارد نفرت آور در مطالب آموزشی پاکستان، هندوها و هند هستند که هم احساس ناامنی دریافت‌شده از دشمن را منعکس می کنند، بلکه تلاشی برای تعریف هویت ملی شخص در رابطه با «بیگانگان» است». بخش‌هایی که بیشترین بهره را از این نمایش می برند، اسلام‌گرایان نظامی و سیاسی هستند که از نظر ژئوپلیتیکی برای اولی و از نظر مذهبی برای دومی قابل توجیه هستند. یکی از نشانه‌های تغییر در جهت‌گیری آموزشی، که همزمان با ترویج یک هویت ژئوپلیتیکی و مذهبی بود، تأکید بر جهاد و شهادت را می‌توان نامبرد. این تغییر ویژه برنامه درسی همزمان با جنگ افغانستانی‌ها علیه نیروهای شوروی (سابق) در افغانستان بود.
نگه داشتن مرکز
گفتمان اسلام‌گرایانه و فعالیت سیاست خارجی در مهار تمایلات طولانی مدت جدایی طلبی در ایالت‌های پاکستان مفید بوده است. پتانسیل چنین بی‌ثباتی از همان ابتدا دیده می‌شد. شاید نقل قولی از مولانا آزاد، یکی از رهبران ضد استعماری در هند بریتانیایی که در برابر تجزیۀ هند مقاومت می‌کرد و خطاب به پیروان مذهبی خود در سال ۱۹۴۷، در هند هشدار می‌داد، آموزنده باشد:«شما میهن خود را ترک می‌کنید. آیا می‌دانید پیامدهای آن چه خواهد بود؟ مهاجرت‌های مکرر شما، مانند این، باعث تضعیف مسلمانان هند خواهند شد. ممکن است زمانی آن فرا برسد که مناطق مختلف پاکستان هویت جداگانه‌ای برای خود اعلام کنند: بنگالی، پنجابی، سندی، بلوچ، و حتی ممکن است خود را قوم جداگانه اعلام کنند. آیا موقعیت شما در آن زمان در پاکستان، بهتر از مهمانان ناخوانده خواهد بود؟ هندوها می‌توانند حریف مذهبی شما باشند، اما، نه مخالف منطقه‌ای و ملی شما. می‌توانید با این وضعیت کنار بیایید. در پاکستان، اما، در هر زمانی ممکن است مجبور شوید با مخالفت‌های منطقه‌ای و ملی روبه‌رو شوید. قبل از این نوع مخالفت شما ناتوان خواهید بود.»
سخنان وی که نوعی از پیش‌گویی می‌نمود، ثابت شده‌ است که تحریکات قومی و منطقه‌ای در پاکستان همچنان در حال کش‌وقوس است. آخرین دور نا‌‌‌‌آرامی‌های قومی پس از آن آغاز شد که ژنرال مشرف برای افزایش اکتشاف نفت و گاز تلاش کرد و کار خود را، با کمک چینی‌ها در بندر گوادر در بلوچستان در دست تطبیق گرفت. این آشفتگی‌های داخلی و همچنین ادامه درگیری‌های منطقه‌ای و بین المللی، به عنوان خواستار ایفای نقش نظامی قوی در نظر گرفته ‌می‌شوند.
تأثیر ژئوپلیتیک منطقه‌ای و فرا‌منطقه‌ای
نقش ژئوپلیتیکی پاکستان به عنوان «دولت خط مقدم» جنگ به رهبری ایالات متحده امریکا علیه شوروی، به صورت مستقیم و بنیادی، به صورت ماندگاری بر نهادهای مهم داخلی به طرز مؤثری تأثیر گذاشت. در این دوره، تغییرات در حوزه آموزش عمومی با تعالیم مدرسه‌ها همراه بوده و بر جهاد به عنوان ابزاری برای جنگ در افغانستان متمرکز شده‌اند. همان‌سان که در فصل قبل بحث شد، منافع ژئوپلیتیکی ایالات متحده و پاکستان حمایت از نسخه اسلام افراطی‌است که در بسیاری از موارد با تکیه بر تنظیمات مدرسه‌ها، مجسم می‌شود. در حالی‌که دیدن همه مدارس با یک چشم، ناعادلانه می‌نماید، رویش قارچ‌مانند بی‌سابقه مدرسه‌ها در این دوره به خودی خود صحبت می‌کند. برای گروه‌های مذهبی در پاکستان، یکی از مزایای پیوندها به دولت، انباشت منابع برای هزینه کردن برای گسترش مدارس بوده‌است. تا سال ۲۰۰۴، ارقام مربوط به تعداد این نوع مدارس، بین ۱۰،۰۰۰ تا ۲۰،۰۰۰ متغیر بود و تعداد دانش آموزان در این دوره، بین ۱٫۵ تا ۲ میلیون نفر تخمین زده‌می‌شود. بانک جهانی تخمین زده است که ۱۵ تا ۲۰ درصد مدرسه‌ها در پاکستان درگیر برنامه‌های آموزشی و پرورشی مربوط به ارتش باشند. حتی اگر درصد کمی از این دانش آموزان درگیر آموزه‌های جهادگرایی شبه نظامی باشند، فضای قابل توجهی برای نگرانی ایجاد‌می‌کنند.
سیاست در قبال افغانستان را بخش اطلاعات ارتش پاکستان (ISI)، کنترل می‌کند که ژنرال ضیاء الحق در آغاز جنگ‌های افغانستان آن را تأسیس‌کرد. مشارکت ISI در تشویق و حمایت از گروه‌های جهادی در فصل‌های مربوط به افغانستان و کشمیر مورد بحث قرار می‌گیرد. یکی از اثرات سیاست آموزش ژئوپلیتیک تعریف شده ارتش پاکستان، تقویت برخی از رشته تفکرات اسلامی و کنشگری‌های برتری نسبت به دیگران است. رسمیت بخشیدن بیشتر دولت به اسلام سیاسی و بالا بردن موقعیت سیاسی گروه‌های سازمان یافته اسلامی که با دولت نزدیک بودند، به ضرر سنت‌های عرفانی صوفییسم که در خارج از حوزه دولتی فعالیت می‌کردند، تمام شد. بنابراین، توازن قدرت در داخل پیروان دین اسلام، با وزنه حمایتی دولت از علمای درباری تغییریافت. به عنوان مثال، نشانه‌های فزاینده‌ای وجود دارد مبنی بر این‌که نیایش صوفیان از قدیس و جشنوارۀ سالروز مرگ یکی از قدیسین در مناطقی از پاکستان، به ویژه در ایالت مرزی شمال غربی و بلوچستان، جایی که قدرت سیاسی مجلس متحدۀ عمل در حال توسعه است، به‌عنوان کنش‌های «غیر اسلامی»، مورد حمله قرار می‌گیرند.
برخی از تحلیلگران بین اسلام‌گرایان «جدید» و «قدیم» در پاکستان تفاوت قائل شده‌اند و اختلاف نظر و انشعاب آن‌ها را به درجه‌ای از «اسلام سیاسی» و اسلام متمایل به همزیستی با سیاست سکولار تقسیم بندی می‌کنند. اسلام‌گرایان جدید با شناخت از ضعف دولت و نخبگان سکولار، و سرمایه‌گذاری روی همین نکته، به دنبال راهکاری برای به دست آوردن کنترل مؤثر یا همان «قبضه کردن» مؤسسات مدنی مانند مدارس، دانشکده‌ها و کالج‌ها هستند. هدف نهایی آن‌ها به دست آوردن کنترل خود دولت است. مشکل این نوع تحلیل این است که به اسلام‌گرایان بیش از حد استقلال در زندگی سیاسی پاکستان داده می‌شود؛ بدون حمایت از ارتش پاکستان، اسلام سیاسی برای رشد و پرورش و تفسیر مؤثر از سیاست با مشکل روبه‌رو بود.
زمان حاکمیت خود رئیس جمهور مشرف اعلام کرد که وی به «اعتدال هدایت‌شده» متعهد است، ولی اصلاحات وعده داده شده در آموزش و پرورش تحقق نیافت. با توجه به نونمای گسترده‌ای که، نه فقط در مدرسه‌های مذهبی بلکه در بخش آموزش و پرورش دولتی، لازم بود و با توجه به منافع واگذارشده، که با آشفتگی روبه‌رو می‌شد، اصلاحات به احتمال زیاد در بهترین حالت، تدریجی و محدود به‌نظر می‌رسید. از بین بردن زیرساخت‌های افراط گرایی یک کار بزرگ است. براساس گزارشی که گروه بین المللی بحران ارائه می‌دهد، «پدیده مدرسه نمی تواند به کاهش تروریسم کمک کند و نه هم می‌تواند درک انزوای روابط مدنی و نظامی، و درگیری‌های پاکستان و هند، و حتی مشکل بزرگتر جدای دین از سیاست، یاری نماید… برای شروع اصلاحات اساسی و نزدیک‌تر شدن آموزش دینی به جریان آموزش‌های اصلی نیازمند تعریف مجدد سیاست‌های داخلی و اولویت‌های خارجی ارتش است. مشخص نیست که آیا دولت مشرف مایل به انجام این کار است یا خیر.» در واقع، نخست وزیر پیشین مشرف، جمالی، تا آن‌جا پیش رفت تا به مجلس متحدۀ عمل و سایر گروه‌های مذهبی اطمینان دهد که دولت وی «حکم حدود را فسخ نمی‌کند یا هیچ تغییری در قانون ایجاد نمی‌نماید.»
جنگ افغانستان و نبردهای پی در پی آن (که در فصل قبل مورد بحث قرار گرفت) در شکل گیری شبه نظامیان مذهبی در پاکستان بسیار مهم بوده است. موضوع کشمیر، که در فصل بعدی قراراست مورد بررسی قرار بگیرد، نیز نقش ایفا ‌کرده‌است. در واقع، نقش ارتباطی ارتش پاکستان بین نگ‌ها در افغانستان و درگیری در کشمیر، کلیدی و مهم‌است. ظهور مجلس متحدۀ عمل به عنوان یک گروه جداگانه به خودی خود مدیون وضعیت ژئوپلیتیک منطقه‌ای در افغانستان پسا ۱۱ سپتامبر و اقدامات آمریکا است. در اکتبر ۲۰۰۱، ۲۶ حزب مذهبی و دیگر گروه‌های کوچکتری که نماینده طیف گسترده‌ای از دیدگاه‌های اهل تسنن و تشیّع بودند، شورای دفاعی پاکستان-افغانستان را برای اعتراض به کمک‌های پاکستان به مداخله نظامی ایالات متحده در افغانستان تشکیل دادند. به هرحال، این شورا نتوانست حمایت زیادی از مردم به‌دست آورد و خیلی زود، پس از سرنگونی رژیم طالبان، برچیده شد، ولی بخشی از آن، بعداً، دوباره به شکل مجلس متحدۀ عمل دوباره ظهورکرد.
ژئوپلیتیک منطقه‌ای و منافع ژئوپلیتیک ایالات متحده یک‌بار دیگر زمینه سازی‌کردند تا بتوانند سیاست داخلی پاکستان را تغییر دهند. مداخله آمریکا در افغانستان در سال ۲۰۰۱، یک شوک انتخاباتی برای مجلس متحدۀ عمل بود. معاون دبیرکل جمعیت علمای اسلامی، به سؤال مطرح‌ شده در مورد استراتژی انتخاباتی اتحاد شش حزب، آن را «سرمایه گذاری بر احساسات ضد آمریکایی در کشور، به دنبال ضدیت واشنگتن علیه مسلمانان در افغانستان و فلسطین» توصیف کرد. بدون این هدف متحد ‌کننده، به هیچ وجه مشخص نیست، اتحادی که برای روابط هماهنگ شناخته نشده، بتواند در کنار هم عملی شود. در واقع، این اولین بار در تاریخ پاکستان بود که احزاب مذهبی توانستند با هم به رقابت بپردازند و انتخابات را بر روی یک بستر واحد قراردهند. از سال ۱۹۸۵، هنگامی‌که دوباره دموکراسی رسمی برقرار شد، احزاب مذهبی به طور مستقل در انتخابات شرکت کردند.

نتایج اعتدل ​​یا افراط‌گری
تصمیم رژیم مشرف برای رهایی طالبان، و اتحاد آشکار ضد تروریسم آن با ایالات متحده، نشان می‌دهد که اجبارهای ژئوپلیتیکی جهانی، تشکیل نظامی پاکستان را از سیاست‌هایی که تمایل به ارتقای نتایج افراطی داشت، اکنون، دور می کند. با این وجود، رقابت ژئوپلیتیک منطقه‌ای با هند و ادامه جاه‌طلبی‌ها برای نفوذ در افغانستان جدید، ناپدید نشده‌اند. پاکستان بین دو فشار متفاوت ژئوپلیتیکی گرفتار شده‌است، و هویت‌های منحصر به فرد ژئوپلیتیکی که موجب تندروی مذهبی می شوند، هنوز با هم در ارتباط هستند. رفتار دولت در رابطه با مدیریت «جنگ با تروریسم» آموزنده‌است. حتی با ظهور سیاستمداران غیرنظامی در سال ۲۰۰۸، بدون تردید عملیات ضد تروریسم تحت کنترل ارتش باقی خواهدبود، بنابراین سیاست های خطرناک افغانستان و کشمیر را نیز دست نخورده باقی خواهد ماند.
برخورد با افراط گرایان: کشش‌های رقابتی ارتش
نزدیکی ارتش با احزاب اصلی مذهبی شفاف است، کشف موقعیت آن، اما، در مورد سایر گروه‌های داخلی مانند حرکت المجاهدین، لشکر طیبه و جیش محمد، خیلی آسان نیست. این گروه‌ها یک عملکرد ژئوپلیتیکی استراتژیک (همانطوری‌که در فصل‌های افغانستان و کشمیر توصیف بیان شده) برای دولت پاکستان انجام داده‌اند، و فقدان آن‌ها ممکن است برای ارتش قابل تحمل نباشد.
در اوایل حکومت خود​​، ژنرال مشرف در به‌کارگیری اصطلاح «تروریسم»، مشکل‌پسندی می‌نمود، و با ابراز نگرانی خاطرنشان می‌کرد که شبه نظامیان کشمیری و مجاهدین افغان را نمی‌توان تروریست خواند. وی در زمینه منطقه‌ای، برچسب تروریسم را با روش‌هایی که به گروه‌های فرقه‌ای اهل سنت و شیعه در پاکستان، و برای اعراب و دیگران در خارج از کشور، استفاده می‌شد، محفوظ نگه‌داشت. در آستانه حمله آمریکا به افغانستان در اکتبر ۲۰۰۱، به نظر می‌رسید که مقامات پاکستانی سعی در حفظ تعادل بین سیاست گذشته و حال در برابر «تروریسم» دارند. جنرال مشرف، طی سخنانی خطاب به ملت، توضیح داد که چرا او باید قدم ناخوشایندی درجهت کمک به مداخله آمریکا در امور داخلی همسایه‌اش، افغانستان بردارد، وی اظهار داشت که در حال برداشتن دو «مشکل» کوچکتری است که در پاکستان با آن‌ها روبه‌رو است.
از آنجا که پاکستان به ایالات متحده پیوست تا القاعده (و تا حدی کمتر مشخص، بقایای طالبان) را ریشه کن کند، به نظر می رسد که رژیم مشرف روی محور سرکوب ستیزه جویان و تلاش برای حفظ برخی از آن‌ها برای اهداف سیاست خارجی در کشمیر و افغانستان است. حمله او به گروه‌های تروریستی در مارس ۲۰۰۲ اثبات شد که یک مرحله در حال گذر است و بسیاری از افراد به‌راحتی در نام‌های مختلف خود را دوباره معرفی کردند. این کنش متعادل، به نظر می‌رسد به‌طور فزاینده‌ای دشوار است، زیرا، چندین حمله انتحاری علیه رئیس جمهور در دسامبر ۲۰۰۳، این موضوع را نشان می‌دهند. نخست وزیر منتخب وی، شوکت عزیر، نیز در جولای ۲۰۰۴، مانند وزیر امور داخله در آپریل ۲۰۰۷، از حملات انتحاری جان سالم به‌در برد.
مشرف نیز، به صورت دوامدار، تحت فشار ایالات متحده قرار دارد. پاسخ به فشار آمریکا در موارد متعدد مشهود‌است. در جون ۲۰۰۳، رئیس جمهور مشرف، آشکارا اظهار نمود که نیروهای او در یک وقفه تاریخی با گذشته داشتند وارد مناطق فدرالی قبیله‌ای (FATA) می‌شدند. او حتی ابراز می‌داشت که اسامه بن لادن ممکن است از مرز افغانستان در این منطقه به خاک پاکستان عبور کرده‌باشد. به هرحال، وی این اظهارات را در جریان یک کنفرانس خبری با رئیس جمهور بوش در واشنگتن دی سی، که بسته پیشنهادی ۳ میلیارد دلاری را برای پاکستان اعلام کرده بود، اظهارداشت. یک سال بعد، که آمار چهره‌های دستگیرشده از اعضای القاعده در پاکستان به‌کندی پیش می‌رفت، مقامات آمریکایی را وادار کرد تا میزان تمایل اسلام آباد برای همکاری را زیر سوال ببرند. سفیر ایالات متحده در افغانستان، زلمی خلیلزاد، با صراحت، از پاکستانی‌به خاطر فراهم‌نمودن «پناهگاه» برای نیروهای القاعده و طالبان، انتقاد نموده، اضافه کرد:«همه ما می‌خواهیم پاکستان با این مشکل کنار بیاید.» علی‌رغم کتمان شدید پاکستان در مورد سربازان آمریکایی در خاک خود، خلیلزاد بی‌پرده اظهار داشت که اگر پاکستان نتواند تروریست‌ها را از آن کشور بیرون بکشد، ایالات متحدۀ نیروهای خود را به پاکستان اعزام خواهدکرد. از دید ناظران مشتاق، مشکل بود تلاش‌های پاکستان به منظور محو و کمرنگ کردن فشارهای ایالات متحده امریکا را متناسب با اولویت‌های داخلی‌اش عیارشده‌بود، از دست بدهد .
از سال ۲۰۰۴، برنامه‌های تهاجمی مشرف شامل تلاش‌های آشکاروی برای مهار تروریسم در داخل پاکستان بوده است، اما، بیشتر، فقط گروه‌هایی‌که با القاعده در ارتباط اند و می‌توانند به عنوان «خارجی» شناخته‌شوند. در سخنرانی‌های هگانی به مناسبت بزرگداشت ۵۷ سالروز استقلال پاکستان، مشرف تا آن‌جا به «تروریست‌های خارجی» تمرکز کرد، تا بگوید این شبه نظامیان خارجی مرتبط با بن لادن بودند که بزرگترین چالش برای پاکستان به‌حساب می‌آمدند. این موضع نشان می‌داد که ارتش از گرفتن برخی از رادیکال‌ترین گروه‌های اسلامی که پاکستانی‌ها در پاکستان ایجاد کرده‌ بودند، مردد بود. در رابطه با این مورد، ارزیابی یک تحلیلگر مشهور خارجی چیزی کمی از یک لعن و طعن نیست. به گفته دان بایمن، «واقعاً، به‌جز ایران، پاکستان، احتمالاً فعال‌ترین حامی تروریسم است.» در حقیقت، رشد سریع طالبان مسلح پاکستان تا سال ۲۰۰۸ و مبارزات آشکار و همگانی آن در منطقه ایالت مرزی شمال غربی و مناطق قبیله‌ای تحت ادارۀ فدرالی، اساس اصلی سیاست ایالات متحده در مورد اتکا به پاکستان برای ریشه کن کردن تروریست‌ها و افراط‌گرایی را به چالش کشید.
بسیاری از منتقدان دولت پاکستان بر این باورند که مبارزه فعلی رئیس جمهور مشرف علیه تروریسم یک تاکتیک دیگر برای نشان دادن اهمیت ارتش در قدرت است. دو نظریه بین ناظران دارند؛ برخی استدلال می‌کنند که فشار امریکا مشرف را مجبورکرده (یا به او اجازه داده) است که تلاش جدی برای مهار افراطگرایی و خلاصی پاکستان از چهارچوب ایدئولوژی و امنیت ملی نظامی نماید، و بعضی دیگر این نظریه را ارایه می‌دهند که ارتش به سادگی در حال تغییر موقعیت خود برای تقویت چهره همگانی کشوراش است که ضمن تلاش برای حفظ قدرت، منتظر فرونشستن منافع امریکا در منطقه، می‌باشد. (برچسب تروریسم، همچنین، به ابزاری مفیدی برای سرکوب مخالفان دولت، از جمله شورش‌های دهقانی که خواهان کنترل بیشتر بر اجاره زمین خود هستند، تبدیل شده‌است.)