ادبیات کودکان

کودکی در جست‌وجوی نان(نگاه به کتاب نان خشک محمد شکری)

در ۱۵ نوامبر ۲۰۰۳ خورشید عمر محمد شُکری از تابیدن باز ماند و برای همیشه غروب کرد. تاریخ تولد او را ۱۵ جولای ۱۹۳۵ نوشته‌اند. اما در حقیقت تاریخ تولدش معلوم نیست. شکری در مصاحبه‌ی گفته بود: «در زادگاه من در دهکده‌ی «شکر» رسم نبود تا تاریخ تولد را بنویسند».
شکری اهل مراکش بود. در هنگام مرگ ۶۸ سال سن داشت. علت‌مرگش سرطان ریه بود. از او ده‌ها اثر به‌میراث ماند. اما با کتاب «نان خشک»‌شهرت جهانی پیدا کرد. نان خشک اتوبیوگرافی نویسنده است. زندگی او به‌صورت رمان روایت ‌شده است. کتاب به‌سی زبان زنده جهان ترجمه شده است. سال ۱۹۷۳ به‌زبان انگلیسی ترجمه شد و مخاطب بین المللی پیدا کرد، اما در جهان عرب ممنوع الچاپ بود و تا سال ۱۹۹۹ در مراکش اجازه چاپ نیافت. گروه‌های اسلامی به‌خاطر ماجراهای سکسی و اروتیک کتاب، شکری را تهدید به‌مرگ کردند.
«رشید بن حاج» کارگردان مشهور جهان عرب براساس نان خشک فلم سینمایی ساخت. فلم مثل کتاب مورد استقبال مردم جهان قرار گرفت. اما شکری دیگر در میان دوستانش نبود. یک سالی دیگر زنده نماند تا به گفته ماکسیم گورکی «کودکی در جست‌وجوی نان» را بر روی پرده سینما تماشا می‌کرد.
خلاصه کتاب
شخصیت اصلی رمان محمد شکری است. او عضو یک خانواده فقیر است. خانواده‌ی که گرسنه می‌ماندند. محمد و برادرش «قادر» از دست گرسنگی گریه می‌کردند. پدر خشمگینش هردو را مورد لت وکوب قرار داده و حتا برادرش را می‌کشد. خانواده برای رسیدن به نان از «ناظور» به شهر طنجه ‌مهاجرت می‌کنند. در طنجه به‌نان نمی‌رسند. محمد کودک همراه با مادرش در شهر کار می‌کند. گاها محمد از دست گرسنگی به سراغ زباله‌دان‌ها رفته و از بین‌شان غذا پیدا کرده می‌خورد. مدت خدمت‌گار یک خانه اسپانیایی می‌شود به‌عنوان شاگرد در قهوه خانه کار می‌کند. در بدل مزد برای قاچاق‌چی، قاچاق‌بری می‌کند. به‌خاطر فقر و بی‌چارگی تا سن بیست سالگی نتوانست مکتب برود و درس بخواند.
پدر محمد بارها او و مادرش را مورد لت و کوب قرار می‌دهد. محمد در ۱۱ سالگی به‌خاطر لت و کوب پدرش از خانه فرار می‌کند. گرسنه می‌ماند و شب‌ها در پارک و قبرستان می‌خوابد. فقر و بی‌چارگی از محمد کودک یک جانی خطرناک می‌سازد. کودک که چرس می‌کشد. شراب می‌خورد. باغ و درخت می‌سوزاند. دیوانه‌وار به‌دنبال سکس و فاحشه می‌گردد. دزدی می‌کند. قمار می‌زند. با تیغ سر و صورت یکی از بچه‌های محله را خونین و پاره پاره می‌کند.
شکری در کنار فقر و گرسنگی، مسایل سکسی و جنسی‌را نیز روایت کرده است. از روابط جنسی با حیوانات تا خود ارضای و رفتن به‌فاحشه‌خانه‌ها را به‌تصویر کشیده است. (این بخش عصیانی است علیه فرهنگ مذهبی و محافظه‌کار جهان عرب که در آن حتا دیدن یک تارموی زن حرام است). مروری به‌شورش‌های استقلال مراکش و نقش استعمار فرانسه و اسپانیا نیز دارد.
به صورت خلاصه محتوای اصلی کتاب را گرسنگی، خشونت‌خانوادگی، بی‌سوادی، جنایت، تن‌فروشی و استعمار تشکیل می‌دهد. سوسیالیست‌ها سوسیالیسم را نسخه‌ی برای درمان رنج‌ها و دردهای یاد شده‌نوشته‌اند. اکنون با نگرش سوسیالیستی، نگاهی به محتوای کتاب می‌اندازم:
۱- شکری نوشته است: آن شب اصلا نتوانستم جلو گریه‌ام را بگیرم. گرسنگی عذابم می‌داد. مادرم بالای سرم آمد و گفت «گریه نکن… به‌زودی به طنجه خواهیم رفت. آن جا نان زیاد هست. وقتی به طنجه برسی دیگر هیج وقت به‌خاطر نبودن نان گریه نمی‌کنی. مردم آنجا آنقدر نان می‌خورند که سیر می‌شوند». (ص ۷). وقتی به‌طنجه رسیدیم برای نانی که مادرم وعده داده بود شکمم را صابون زدم. اما من نان ندیدم. در این بهشت نیز همه گرسنه بودند. (ص ۲۳) وقتی خیلی گرسنه می شدم به محله‌ی «عین قطیوط» می‌رفتم. بین زباله دانی‌ها دنبال خوردنی می‌گشتم. پسر بچه‌یی را دیدم که مانند من بین زباله‌دانی می‌گشت. رو به من کرد و گفت «زباله‌دانی این جا بهتر از زباله‌دانی محله‌های ماست». بعدها گاهی به تنهایی و گاهی هم همراه بچه‌های دیگر به زباله‌دانی‌ها می‌رفتیم. (ص ۹).
متن بالا روزگار جهنمی کودکان گرسنه و خانواده‌ی فقیر محمد را روایت کرده است. شکری در بخش دیگری کتاب، وضعیت پول‌دارها‌و سرمایه‌دارها را در یک مهمانی به‌تصویر کشیده‌است:
مردان و زنان زیر درختی نشسته بودند. باغ عطر آگین از بوی گل‌ها بود. بوی مشک قوی در دل شب پیچیده بود. با خودم گفتم «این‌جا بهشته»… حسابی همه نوشیده بودند. مست و پاتیل. زن سی ساله ساقی جلسه بود. میان مهمانان می‌گشت و برای شان شراب می‌ریخت. نوازنده‌ای مندولیا آهنگ شادی را می‌نواخت. جوانی همراهش می‌رقصید. دختری هم دف زنان همراهی‌اش می‌کرد. … انیسه رقص کنان وارد جمعیت شد. همین طور که می‌رقصید برای مان بوسه می‌فرستاد. لباس خواب نازکی پوشیده بود. بدنش زیر لباس پیدا بود و معلوم می‌شد. (ص ۹۱).
از دید سوسیالیسم فقر و گرسنگی مردم به‌خاطر کم‌بود منابع نیست، بلکه به‌خاطر نابرابر بودن توزیع و تقسیم است. براساس آمار سازمان ملل در هر ۲۴ ساعت سی و نه هزار و پنصد نفر در جهان از گرسنگی و سو تغذی می‌میرند. اما از طرف دیگر تنها در آمریکا در یک سال ۶۰۰ میلیون دالر وسایل آرایش فروخته می‌شود. در جهان عده‌ای از گرسنگی می‌میرند و رنج می‌کشند اماعده‌ای دیگر از سیری می‌ترکند. در متن بالا محمد شکری این فاصله طبقاتی را به‌زیبای و دقت نشان داده است. در یک گوشه‌ی شهر خانواده فقیر محمد و کودکان گرسنه قرار دارند و در گوشه‌ای دیگر شهر، مهمانی برگزار می‌شود که احساس می‌کنی آنجا بهشت است.
۲- مارکس می‌گفت «در یک سو ثروت انباشته می‌شود و در سوی دیگر فقر،‌بی‌چارگی، جرم و جنایت». سرگذشت محمد در کتاب نان خشک به‌صورت دقیق این حرف مارکس را نشان می‌دهد. فقر از محمد کودک یک جنایت‌کار تمام عیار می‌سازد. او دزدی می‌کند. باغ و درخت آتش می‌زند. بر روی مردم تیغ می‌کشد. قاچاق می‌کند. قمار می‌زند.
با نگاه جامعه‌شناسی شهری محله‌های فقیر نشین شهر کانون جرم، جنایت و بزهرکاری است. بیش‌ترین آمار جرم و جنایت در آنجاها ثبت شده است. این آمارها گفته‌های مارکس را تایید می‌کند.
۳- در کتاب نان خشک خشونت خانوادگی غوغا می‌کند. برادر محمد توسط پدرش کشته می‌شود. لت و کوب محمد و مادرش، کار همیشگی پدر محمد است. خشونت تنها یک امر فردی نیست بلکه با وضعیت اقتصادی پیوند تنگاتنگ دارد. کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در باره خشونت‌های خانوادگی تحقیق کرده‌‌است. نتیجه نشان می‌دهد، خانواده‌های با اقتصاد بلند کم‌تر خشونت داشته‌اند و خانواده‌های فقیر بیش‌تر. خانواده‌های متوسط نیز متوسط.
۴- بخش کتاب نان خشک را روایت‌های سکسی، روزگار زنان فاحشه و رفتن محمد به فاحشه‌خانه‌ها تشکیل می‌دهد. شکری نوشته است «شما (خانم) این قدر پول دارید که مانند این زن‌های بی‌چاره نیاز به تن فروشی ندارید». (ص ۱۱۴). اگر با نگاه سوسیالیستی به این موضوع ببینیم، تن فروشی و فاحشه‌گری، عیاشی نیست، بلکه شغل است. ریشه در روابط تولید دارد. اکثر فاحشه‌ها را افراد فقیر تشکیل می‌دهد. «سیمون دو بووار» در کتاب «جنس دوم» نوشته است «هشتاد درصد فاحشه‌های پاریس زنان و دخترانی هستند که از روستاهای اطراف و فقیر به‌این‌جا آمده‌اند». براساس گزارش دویچه وله «اکثر فاحشه‌های برلین زنان و دخترانی مهاجر شرق اروپایند. همه به غذا، لباس و اتاق‌شان محتاج‌اند». فاحشه‌گری و تولید فلم پورن یک نوع تجارت و تولید است که قربانی‌اش مردم فقیر است و سود آن به‌جیب سرمایه‌دارها می‌ریزد. براساس آمار سایت CNBC شرکت‌های فلم‌های پورن ۹۷ میلیارد دالر سود تولید کرده است. اما برای بازی‌گران زن از هر صحنه ۶۰۰ الی ۸۰۰ دالر می‌دهند. مزد مردان بازی‌گر کم‌تر از مبلغ یاد شده است.
جالب این‌جا است، در کتاب نان خشک مردانی که با فاحشه‌ها روابط جنسی دارند، اما بازهم آنان را به‌اسم فاحشه دشنام می‌دهند. این موضوع نشان می‌دهد که مردان و زنانی فاحشه تنها استثمار و سو استفاده نمی‌شوند بلکه در جامعه تحقیر نیز می‌شوند. در «لس آنجلس» که مرکز سکس و شرکت‌های فلم پورن جهان است son of the bitch (بچه فاحشه) یکی ازبدترن دشنام‌هاست.
سکس یک نیاز است. با در نظر داشت اخلاق و پیامدهای اجتماعی آن باید رفع شود. نباید یک انسان به‌خاطر یافتن نان و لباس تن به سکس و فاحشه‌‌گری بدهد.
۵- در کتاب نان خشک محمد تا سن بیست سالگی نتوانست درس بخواند. شکری نوشته است «برای رفتن به مکتب اصلا اسمم را نه‌نوشتم…. ما خانواده فقیر هستیم. درس و مکتب پول نیاز دارد. چیزی که پدر من ندارد». (ص ۶۴). از دید آلتوسر نظام‌های آموزشی محافظه‌کاراند و ابزار دست طبقه حاکم. مکاتب و دانشگاه‌ها بخشی از «دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت» است که منافع طبقه حاکم را تامین و توجیه می‌کند.
نظام‌های آموزشی غیر سوسیالیستی، نابرابری را در جامعه تولید و حفظ کرده و از یک نسل به نسل دیگر انتقال می‌دهد. زیرا سرمایه‌دارها درس می‌خوانند و فرصت تعلیم و تحصیل را در مراکز آموزشی و دانشگاه‌های معتبر دارند، اما فقرا از چنین فرصت و شانس محروم‌اند. در نتیجه یک نسل بعد، بی‌سوادها در طبقه و جایگاه پایین اجتماعی قرار می‌گیرند و درس خوانده‌‌ها در طبقه و جایگاه بلند. محمد تنها کودکی جهان نیست که مکتب رفته نتوانست، بلکه براساس آمار «بانک‌جهانی» در سرتاسر دنیا ۹ فیصد پسران و ۱۴ فیصد دختران نمی‌توانند حتا وارد دوره ابتدای مکتب شوند. کودکان متعلق به‌خانواده‌های فقیر و ‌کشورهای فقیر اند.
چند اشاره‌‌ی به‌تکنیک رمان
از نظر تکنیکی رمان نان خشک با زاویه دید اول شخص نوشته‌شده است. شکری بهترین زوایه را انتخاب کرده است. تجربه‌های یک انسان گرسنه را سوم شخص یا هر زاویه دیگر نمی‌تواند چنین جذاب روایت کند. صورت و ظاهر شخصیت‌های اصلی رمان از جمله پدر و مادر شکری به‌صورت کامل معرفی نشده‌اند. این موضوع باعث می‌شود تا پایان رمان خواننده تصویر دقیق و روشن از آن‌ها نداشته باشد. رمان با ساختار و پی‌رنگ کلاسیک و به‌صورت تک خطی روایت شده است. از کودکی محمد آغاز و به بیست‌سالگی او پایان یافته است. اما بسیاری از پراگراف‌ها بدون حفظ تسلسل، با حوادث جدید آغاز می‌شوند. به‌علت و معلول توجه نشده است. این موضوع نشان می‌هد، شکری پای شگردهای پست‌مدرن را نیز به‌رمان کشانده است. رمان از نظر تشبیه، توصیف‌و تصویر پردازی‌بی‌مانند است. شکری زنان برهنه و صحنه‌های اروتیک را چنان تصویر پردازی کرده است که خواننده احساس می‌کند سوژه در پیش‌چشمانش‌حضور دارد.
آخرین سخن: گرسنگی تنها کودکی محمد شکری را تبدیل به‌جهنم نکرد. بلکه‌میلیون‌ها انسان در گوشه و کنار جهان با این مصیبت دست و پنجه نرم می‌کنند. من در کابل بارها کودکان فقیر را دیده‌ام که مثل شکری در میان آشغال‌ها غذا می‌پالیدند. در تاریخ بشر انسان گرسنه و بی‌چاره بی‌شماراند، اما یک عده‌ای محدود از جمله ماکسیم گورکی و شکری فرصت و سواد آن را یافتند تا درد فقر، گرسنگی و بی‌چارگی‌شان را روایت کنند. تازمانی که فاصله طبقاتی و نظام سرمایه‌داری نابود نشود، گرسنگی، تحیقر، فاحشه‌گری و بی‌چارگی نیز نابود نخواهد شد.
یاد محمد شکری آن نویسنده‌ی عصیان‌گر گرامی باد. نویسنده‌ی که باری خودش گفته بود «با نوشتن نمایش نمی‌دهد بلکه اعتراض می‌کند». او با نوشتن کتاب نان خشک به ستم تحمیل شده بر انسان گرسنه اعتراض کرد.
پی‌نوشت: عنوان «کودکی در جست‌وجوی نان» را از نام یکی از کتاب‌های زنده یاد ماکسیم گورکی گرفتم.

در مورد نویسنده

عظیم بشرمل

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید