ادبیات فرهنگ و هنر ویژۀ استاد واصف باختری

درخت پیر

۱: ادبیات معاصر افغانستان یکی از بخش‌های مغفول‌مانده و در انزوارفتۀ ادبیات زبان فارسی است؛ بخشی که کمتر خوانده شده و کمتر خوانشی از آن ارائه شده است. تولیدات ادبی ما طی این سال‌ها پربار بوده؛ اما حوزۀ خوانش و نقدش کم‌بنیه و حتا بی‌بنیه بوده است. از این جهت، حتا قله‌های ادبی این دوره، از حوزۀ شعر گرفته تا حوزۀ داستان، نیز غریب واقع شده‌اند و آثارشان در تاقچه‌های کتابخانه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها خاک می‌خورند و این آسیبی است بزرگ و خسارتی است جبران‌ناپذیر. نپرداختن به ادبیات می‌تواند آسیب‌های فراوانی در پی داشته باشد. یکی از این آسیب‌ها این است که نویسندگان و شاعران وقتی آثارشان خوانده نمی‌شوند، بازخورد مخاطبان‌شان را هم ندارند. از این رو، قطار تولیدات ادبی رفته‌رفته از سرعتش می‌کاهد و گراف تولیدات ادبی و هنری ما پایین روند سقوط را خواهد پیمود. هر نویسنده و شاعری خودش را نیازمند واکنش و بازخورد مخاطبانش حس می‌کند و این می‌تواند بر او تأثیر مثبتی بیافریند و انگیزۀ بیشتری ببخشد.
آسیب دیگری که می‌تواند در درازمدت بیشتر شاهدش باشیم، این است که نسل یا نسل‌های بعدی، دیگر از خلق آثار فاخر ادبی عاجز خواهند ماند. خلق آثار فاخر ادبی از رهگذر مراودۀ نزدیک آفریننده با آثار ادبی گذشتگان و با آثار ادبی جوامع و زبان‌های دیگر ممکن است؛ چیزی که در جامعۀ ادبی و فرهنگی ما کمتر اتفاق می‌افتد. اگر این مراودۀ تنگانگ و نزدیک نباشد، ادبیات رو به زوال و فترت خواهد رفت و دیگر ما شاهد بروز و ظهور قله‌های شعر و داستان، از نوع قله‌های تاریخ ادبیات زبان فارسی؛ مانند فردوسی، سنایی، ناصر خسرو، مولانا، حافظ، سعدی، نظامی، بیدل، امیر خسرو، و… نخواهیم بود. آن‌گاه است که ادبیات ما چیزی برای عرضه نخواهد داشت و سزاوار خواندن هم نخواهد بود.

در آن سال‌هایی که فضای ادبی در افغانستان باز بود (۱۴۰۰ – ۱۳۸۰خ.) و امکانات رفاهی و چاپ و نشر هم فراوان، کمتر نشریۀ ادبی فعالیت می‌کرد و از این رو، پژوهش‌ها و نقدهای ادبی هم کمتر نوشته و منتشر می‌شدند. با وجودی که در این سال‌ها امکانات مالی و ظرفیت‌های چاپ و نشر به مراتب بیشتر از دوره‌های قبل بودند؛ اما برعکس، نشریه‌های ادبی به مراتب کمتر از دوره‌های دیگر فعالیت داشتند و به همین تناسب، خوانش آثار ادبی هم به ندرت اتفاق می‌افتاد.

عدم رفت‌وآمد با آثار بزرگان شعر و داستان، بدون شک شکاف نسلی را بیش از پیش افزایش می‌دهد و بارزترش می‌کند. نسل بعدی ما با بزرگان ادبی و فرهنگی‌ حوزۀ تمدنی زبان فارسی و با تاریخ ادبیات و فرهنگ‌شان بیگانه خواهند بود.

۲: یکی از قله‌های شعر معاصر افغانستان استاد واصف باختری بود؛ کسی که عمری پای ادبیات و فرهنگ سرزمینش گذاشت و با آفرینش‌ها و برگردان‌هایش از زبان‌های دیگر، از یکسو بر غنامندی ادبیات و فرهنگ کشورش افزود و از سوی دیگر علیه بیدادگری‌ها، نابرابری‌ها و به تعبیر خودش هرزه‌پویی‌های زمانه‌اش ایستاد و سعی کرد که شعرش صدای ستم‌دیدگان باشد و کلامش سرود آزادی بردگان و برزگران. او مسئولانه و آگاهانه می‌کوشید که به ذهن فرودستان آگاهی بیاورد و آن‌ها را به جبهۀ مبارزه با ستمگران و دلقکان فرومایۀ سیاسی بکشاند. آن‌ها را از حقوق‌شان آگاه کند تا دیگر حاصل دسترنج‌شان به انبان فئودالان و سرمایه‌داران نریزد. علی‌رغم سکوت بیست سال آخر عمر باختری، او را بازهم می‌توان یکی از چهره‌های روشنگر پنجاه سال گذشته دانست؛ روشنگری که بهترین گونۀ سخن؛ یعنی شعر و ادبیات را برگزید و از این سکو با مردم سرزمینش سخن گفت و چه خوب هم سخن گفت. تا کلامش هم مؤثر باشد و هم برای نسل‌ هم‌دوره‌اش و نسل‌های بعد از خودش بماند و هم‌چنان چراغ راه آن‌ها باشد.

باختری در بدترین شرایط، حتا زمانی که مبارزه‌های سیاسی‌اش به شکست می‌انجامد و خودش سرخورده می‌شود، بازهم امید را به طاق نسیان نمی‌سپارد. بازهم افق‌های روشن و سبز را نادیده نمی‌انگارد و به شب ایمان نمی‌آورد. او در این زمانه هم منادی امید است و در ذهن و ضمیر مخاطبانش جرقه‌های آن را زنده نگه می‌دارد. او می‌داند که برای مردم آسیب‌دیده از جنگ و فقر، مردم تکه‌تکه‌شده و گرسنه، امید ته کشیده است و برای ایستادن دوباره‌شان و ایمان آوردن به فردای بهتر، به امید محتاج‌اند؛ لذا در شعرش امیدوارانه سخن می‌گوید و تاریکی را زودگذر می‌پندارد.
باختری کسی بود که نزدیک‌ترین مراوده را با تاریخ ادبیات زبان فارسی و با آثار شاعران و نویسندگان فارسی‌زبان داشت. به این هم اکتفا نکرد. او با شعر و کلام بسیاری از بزرگان ادبیات جهان هم هم‌نشین بود و دمخور بود. این هم‌نشینی او را ما در شعرش می‌توانیم با پررنگی تمام ببینیم. به خاطر همین دمخور بودن، شعر او متفاوت از شعر همگنانش است و او را در جایگاه منحصربه‌فردی قرار می‌دهد. باختری با شعرش ما را بر سر خوان تاریخ هزار و چهارصد سالۀ ادبیات فارسی مهمان می‌کند و این همه لذت را به کام ما فرومی‌چکاند. فهم شعر او نیز مستلزم انس و الفت با گسترۀ فرهنگ و ادبیات زبان فارسی است. کسی می‌تواند کلام باختری را به گونۀ شاید و بایدش، دریابد و با آن ارتباط نزدیک برقرار کند که این نزدیکی را با گسترۀ تاریخ و فرهنگ فارسی‌زبانان داشته باشد. از این جهت، باختری برای تمان نسل‌های بعد از خودش الگو و نمونه است و پرداختن به شعر او یک ضرورت.

در مورد نویسنده

عصمت الطاف

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید