نویسنده: همراز
در این تحقیق میدانی کوتاه، تلاش شده تا در مورد پیامدهای روانی تصمیمها و سیاستهای محدودکنندهی طالبان بر دختران و زنان بازمانده از آموزش و کار، معلومات جمعآوری شود. روشن است که تصمیمهای محدودکنندهی حقوق زنان از طالبان، تأثیرات منفی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی زیادی را برای آنها به همراه داشته است. افزون بر این، عملیشدن تصمیمهای محدودکنندهی طالبان و محرومشدن زنان و دختران از کار و آموزش، پیامدهای منفی روانی و اختلالهای روانی از جمله افسردگی، اضطراب، ناامیدی و کجخلقی را برای آنها نیز در پی داشته است.
پس از بهقدرترسیدن دوبارهی طالبان، زنان از ابتداییترین حقوق شان محروم و کاملاً از سوی گروه طالبان از ساختارهای مهم اجتماعی یا حضور در فعال در جامعه حذف شدند. دختران و زنان که بیشتر شان در دوره جمهوری به استقلال اقتصادی رسیده بودند، اکنون استقلال شان را از دست داده و دوباره، به درآمد و کار مردان خانوادهی شان وابسته شده اند. افزون بر این، زنان و دخترانی که تنها نانآور و سرپرست خانوادهی خود بودند، اکنون شرایط دشواری را در بیکاری، فقر و بیچارگی تحمل میکنند. دو سال میشود که دختران و زنان، مانند من در انزوا به سر میبرند و حتا بیرونرفتن آنها از خانه، از سوی حکومت نظارت میشود؛ این که باید با پوشش پذیرفتهشدهی آنها از خانه بیرون شوند و بدون محرم (همراه مرد) نمیتوانند جای دورتر از محل اقامت شان بروند. در این مقاله، با شماری از دختران و زنان در مورد وضعیت جاری گفتوگو کردهام و از آنها در مورد تأثیر تصمیمها و محدودیتهای طالبان روی زندگی به ویژه وضعیت روانی شان پرسیدهام.
معصومه، دانشآموز صنف نهم
ماه محرم بود، مردم آمادگی بزرگداشت از روزهای عاشورا را گرفته بودند؛ اما در آن سوی دیگر، هر روز خبر کشتهشدن سربازها را در سنگرهای ولسوالیهای غور میشنیدیم. هر روز وحشت از وقوع یک جنگ سراسری دیگر در کشور با طالبان را داشتیم. هر روز خانوادهها از خانههای شان میکوچیدند تا جای امنتری برای خود پیدا کنند و وحشت همه روستاها را فرا گرفته بود و در ۲۳ اسد، همه مردم روستا را ترک کرده بودند. پدرم، من و خواهرانم را به خانهی یکی از بستگان مان، در یک روستای دوردست و کوهستانی برد. در آن جا مردم نزدیک بازار لعل مهاجر شده بودند و بعد از ظهر همان روز، خبر سقوط ولسوالی لعلوسرجنگل را به دست طالبان شنیدیم. من و خواهرانم، امیدوار بودیم که کابل مقاومت میکند و ممکن نیست سقوط کند. فردای آن روز، به خواهر بزرگترم که در کابل درس میخواند، زنگ زدیم تا احوال خودش و کابل را بپرسیم؛ خواهرم گفت که کابل نیز به دست طالبان افتاده است؛ تا یک روز باورم نشده بود، تا این که از رادیو شنیدم که طالبان کابل را گرفته اند و مردم پشت دروازههای میدان هوایی صف کشیده اند تا بتوانند به کشور دیگری پناه ببرند. از آن روز تا اکنون، دیگر نتوانستم روی صنف و مکتبم را ببینم؛ در حالی که قبل از آن روز، هدفهایی داشتم و در سرم میپروراندم که از کدام طریق میتوانم بهتر بدرخشم و به آرزوها و اهدافم برسم. من ماندم و هدفهایی که اکنون برایم، به رؤیا بدل شده است. اکنون از هیچ چیزی دلخوش نمیشوم؛ مگر این که دوباره آن دوران برایم برگردد تا آزاد شوم و هدف داشته باشم. اکنون هدفی ندارم؛ چون میدانم تمام راههای رسیدن به هدفم را بسته اند و دلم از بغض پاره میشود، حس میکنم به بیماری روانی مبتلا شدم که حتا از خودم ناامیدم.
نجمه نظری
من از آن دخترانی استم که قبل از سقوط کابل، آرزوی کارکردن به عنوان سیاستمدار در ارگ ریاستجمهوری را داشتم؛ اما اکنون هدفها و آرزوهایم مانند خودم در حویلی کوچک خانهی مان حبس شده است. انسانها با امید زنده استند؛ اما گاهی شرایط ناامیدکننده است و این باعث میشود که امید رسیدن به آرزوها و هدفهایم را از دست بدهم. این دو سال، برایم تنها سالهای سرنوشتساز محسوب میشد. در ۱۴۰۱ به دلیل منع آموزش دختران از سوی حکومت فعلی، نتوانستم در کانکور اشتراک کنم و در رشتهی دلخواهم تحصیل کنم. همچنان کورس انگلیسی را ادامه داده نتوانستم؛ چون دیگر بسته شد، من ناامید شدهام. با وجود این ناامیدیها، به بازشدن مکاتب، دانشگاهها و کورسهای زبان خارجی، چشم امید دوختهام. دوسال گذشت و ما به جای کلکین باز کتابخانه، مکتب و دانشگاه، از کلکینچهی دودزدهی آشپزخانه به جهان مینگریم و هر روز شاهد دوستانم استم که در دو سال قبل، عکسهای شان را با لبان خنده و چهرهی تازه به روی بنرهای کورسهای آموزشی و مکتبهای خصوصی میدیدم؛ اما امروز در خیاطیها میبینم که افزون مهارتهای شان، چهره و لبخند شان را نیز پشت تکهی سیاهی پنهان کرده اند. دخترانی را میبینم که مساوات و انسانیت را مقدم میشمردند و به این میاندیشیدند که چه گونه خشونت را از افغانستان محو کنند؛ اما اکنون خود در اندیشهی خودکشی استند. هر روز حرفهای ناامیدکنندهی دختران، خورهی جان و تنم میشود و فکر میکنم به این که منی که ۲۰سالگیام با صنف دوازدهی مکتب پایان یافت، بعد از این چه خواهد شد؟ منِ دختر هزاره، پدر و مادرم که در برابر هزاران باورهای غلط ایستاند تا درس بخوانم، اکنون آیندهام چه خواهد شد؟ میترسم که فردا ممکن مرا از حق نفسکشیدن محروم میکند. اکنون ما نسلی شدهایم که بدون این که خواستهها و نظر ما شنیده شود، امر و دستور دریافت میکنیم. این وضعیت خوابوخوراک را از من گرفته است، افسرده، خسته و بیحوصله شدهام.
بررسی نشانههای اختلالهای روانی در دختران و زنان محرومشده از حق آموزش و کار
یافتههای هفتهنامهی جادهی ابریشم از مصاحبه با ۳۰ زن و دختر بازمانده از آموزش و کار در ولسوالی لعلوسرجنگل، نشان میدهد که آنها، از اختلالهای روانی رنج میبرند و آثار افسردگی، ناامیدی و اضطراب را با خود دارند. در این بررسی، با ۳۰ نفر از زنان و دختران به شمول ۱۵ دانشآموز، ۱۰ دانشجو و پنج خانم که قبلاً در موسسههای خارجی وظیفه داشته و اکنون بیکار شده اند، گفتوگو شده است. بیشتر دانشآموزان و دانشجویان بازمانده از آموزش و تحصیل، فعلاً با خیاطی وقت خود را میگذرانند و شماری هم مصروف کارهای خانه و صنایع دستی استند. خانمهایی که قبلاً کارمند بودند، همه شان سرپرستان یا نانآور خانوادهی خود استند.
پرسشهایی که از مصاحبهشوندگان پرسیده شده، در مورد نشانههای اختلال روانی و افسردگی بوده که در قالب پرسشنامهی چندگزینهای طرح شده است. ۲۵ پاسخدهنده از ۳۰ تن، یعنی ۸۳ درصد آنها در پاسخ به این که آیا انگیزهای برای دنبالکردن اهداف شان دارند، یا کاملاً ناامید شده اند، گفته اند که انگیزهی خود را برای دنبالکردن اهداف شان از دست داده اند؛ پنج تن دیر، گفته اند که انگیزه دارند؛ اما شرایط برای دنبالکردن اهداف شان فراهم نیست. دختران و زنان، افزوده اند که در این دو سال حاکمیت طالبان، خیلی احساس ناامیدی دارند؛ زیرا شرایط کاملاً برخلاف انتظارهای آنها بوده است.
همه دختران و زنان گفتوگوشنونده در پاسخ به این سؤال که در دو سال اخیر به چه اندازه در رسیدن به اهداف شان موفق بوده اند، گفته اند که با ممنوعیت آموزش، تحصیل و کار و همچنین وضع محدودیتهای گسترده بر زنان، اکنون اهداف شان نیز از آنها گرفته شده و اکنون، فعالیتهای آنها به چهاردیواری خانههای شان محدود شده است. دختران و زنان گفته اند که با محدودیتهای وضعشده از سوی طالبان، احساس بیارزشی میکنند و فکر میکنند که در شرایط فعلی، از جایگاه یک انسان کامل که از همه حقوق بشری برخوردار باشند، به سطح یک خدمه تنزیل داده شده اند. همه دختران و زنان پاسخدهنده، حکومت طالبان را مسئول وضعیت فعلی دانسته اند.
یکی از پرسشهای دیگری که از زنان و دختران مصاحبهشونده پرسیده شده این است که آیا بیکاری و ممنوعیت آموزش، تأثیری بر خلقوخوی شان داشته است. در پاسخ، همه دختران و زنان، گفته اند که بیکاری و ممنوعیت آموزش، بر رفتار شان با اعضای خانواده و دوستان شان تأثیر گذاشته است. از مجموع ۳۰ مصاحبهشونده، ۲۴ تن شان گفته اند که این وضعیت بر رفتار و اخلاق آنها تأثیر زیادی داشته است. آنها میگویند که حالا خیلی کمحوصله شده اند و در برخوردهای شان با اعضای خانواده و دوستان شان، بیشتر دعوا میکنند.
زنان و دختران در بخش دیگری از مصاحبه، گفته اند که تصمیمهای حکومت طالبان، موازنهی قدرت میان مردان و زنان را به هم زده است. از مجموع ۳۰ مصاحبهشونده، ۲۴ تن آنها گفته اند که اکنون نسبت به مردان احساس ضعیفبودن و کمارزشبودن میکنند. آنها میگویند در صورت ادامهی وضعیت کنونی، زنان و دختران آیندهی تاریک خواهند داشت. پاسخدهندگان گفته اند که زنان و دختران اکنون از حقوق انسانی شان خیلی دور شده و آنها شدیداً نگران آیندهی خود استند.
زنان و دختران مصاحبهشونده در پاسخ به سؤالی که آیا در حکومت فعلی (امارت اسلامی) احساس امنیت میکنند یا میترسند، از مجموع ۳۰ تن، ۲۸ تن یعنی ۹۳ درصد آنها گفته اند که از گروه طالبان میترسند. یکی از مصاحبهشوندگان گفته که حکومت طالبان در تأمین امنیت با حکومت گذشته تفاوتی ندارد و یک نفر دیگر نیز، گفته که در حکومت طالبان احساس امنیت میکند.
همچنین از مجموع ۳۰ تن، ۲۵ تن آنها در پاسخ به سؤالی که آیا در مدتی که از آموزش و کار محروم شده اند، به کدام عملی اعتیاد پیدا کرده اند یا نه، گفته اند که به تلفن و انترنت اعتیاد پیدا کرده اند و بیشتر زمان خود را با آن سپری میکنند. قابل یادآوری است که از مجموع ۳۰ پاسخدهنده که با وضع محدودیتها از آموزش و کار باز مانده اند، اکنون ۲۳ تن آنها در خیاطی مصروف استند، سه تن مصروف نقاشی، سه تن مصروف کار صنایع دستی و یکی هم نیز، در کارهای خانه مصروف است.
یافتهها از گفتوگو با دختران و زنان محرومشده از آموزش و کار در ولسوالی لعلوسرجنگل، بیانگر این است که محرومیت از آموزش، کار و مبهمبودن آینده، آنها را نگران کرده و بیشتر شان از افسردگی، ناامیدی، اضطراب و در کل از اختلالهای روانی رنج میبرند.
نظر بدهید