اسلایدر ترجمه

سیاست افراط‌گرایی در جنوب آسیا؛ تکامل سیاسی جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی

نویسنده: دیپا ام الپلی، پروفیسور و محقق در امور آسیای جنوبی و هند و چین در دانشگاه واشنگتن دی‌سی
مترجم: علی عالمی کرمانی

اگرچه هر دو احزاب دینی دیرینه بودند، جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی، اما، قبل از سال ۲۰۰۲ امید چندانی برای به دست آوردن قدرت سیاسی نداشتند. جماعت اسلامی بزرگترین و قدرتمندترین حزب مذهبی در پاکستان است‌ که در سال ۱۹۴۱، مولانا ابوالعلا مودودی آن را در شمال هند تأسیس کرد. در ابتدا با جنبش پاکستان‌خواهی مخالفت کرد و به دنبال هند متحد بود و استدلال می‌کردند که اسلام، دینی است جهانی و محدود به مرزهای ملی نمی‌شود؛ پس از مرزبندی‌های سیاسی، اما، مودودی به پاکستان مهاجرت کرد و جماعت اسلامی مواضع خود را تغییر داد.
جماعت اسلامی با داشتن واحدهای مستقلی در منطقه، تا حدی قدرتمند در معرض دید جامعه جهانی ظاهر شده‌ است. این گروه به عنوان صدای روحانیت یا علما در مباحث مربوط به تصویب اولین قانون اساسی پاکستان در سال ۱۹۵۶ عرض اندام بیشتری نمود. سال‌ها این رویکرد را مودودی به صورت فزاینده‌ای (به جای سید‌قطب)، حفظ کرد، و برخلاف قطب و اخوان المسلمین در مصر، مودودی طبقه متوسط ​​بزرگی را به دنبال خود کشاند، ولی حمایت توده‌ها را کمتر توانست به‌دست آورد. علی‌رغم کادرهای قابل توجه دانشجویی و پایگاه پشتیبانی در جامعه، جماعت اسلامی هرگز نتوانسته‌این حمایت‌ها را به موفقیت‌های انتخاباتی تبدیل کند. جماعت اسلامی در نخستین انتخابات ملی پاکستان، فقط ۴ کرسی از ۳۰۰ کرسی را به‌دست آورد، و طی سال‌ها، بدون هیچ‌گونه پیشرفتی باقی‌ماند. حتی در انتخابات پارلمانی ۱۹۹۳ و ۱۹۹۷ تنها دو کرسی را از آن خود کرد.
قدرت این گروه فراتر از پنجاب، با هویت منطقه‌ای، زبانی و مذهبی تأثیرگذار بسیار دشوار بوده است؛ به عنوان مثال، جماعت اسلامی در دهه ۱۹۸۰، پشتیبانی این بخش را به حزب سکولار منطقه‌ای سندی، جنبش متحدۀ قومی (MQM)، وگذارکرد، و فقط توانست به عنوان بخشی از ائتلاف مذهبی در سال ۲۰۰۲، وضعیت بهتری را به‌دست آورد. به هرحال، جماعت اسلامی، با فعالیت‌های برجسته‌ای مانند مدیریت جنبش اعتراض‌آمیز علیه کتاب «آیات شیطانی» سلمان رشدی، در سال ۱۹۸۹، در مرکز توجه دنیا قرار گرفت. به دنبال کودتای نظامی، که در سال ۱۹۹۹، نواز شریف منتخب دموکراتیک را سرنگون کرد، جماعت اسلامی فرصت بیشتری برای قدرت سیاسی به‌دست‌آورد. قاضی حسین احمد، رهبر جماعت، در سال ۲۰۰۰ اظهار داشت: «با شکست تمام احزاب و نظامیان سکولار، پاکستان اکنون در یک دوره آزادسازی قرارگرفته‌است. برای آزادسازی کامل توده‌ها ممکن است پنج یا ده سال طول بکشد. اکنون، اما، هیچ جایگزینی برای نظام پاکستان به جز اسلام وجود ندارد.» این اظهارات به اثبات رسید که اغراقی بیش نبودند، اما موفقیت سیاسی «متحدہ مجلس عمل»، احزاب اسلام‌گرا را در موقعیت بهتری نسبت به گذشته قرارداد تا به دنبال اهداف خود بروند.

تشکل کوچکتر جمعیت علمای اسلامی در انتخابات بهتر از جماعت اسلامی ظاهر شد، پایگاه پشتیبانی آن، اما، به ایالت مرزی شمال‌ غربی و مناطق پشتون نشین در شمال بلوچستان محدود می‌شود. در مجلس متحد عمل، ناسیونالیسم پشتون یک امر فرعی است که همیشه با پیوند مشترک دین همراه نیست. ایالت مرزی شمال غربی یکی از مناطق کم توسعه اقتصادی امپراتوری استعماری بود، و رهبران پاکستان پس از استقلال تصدیق کردند که مطابقت با ایالت مرزی شمال غربی با هویت‌های سیاسی که دستکاری شده بودند، کار دشواری بوده‌ است. این نکته با پشتیبانی از هدف غفارخان از سکولار، هند متحد، که با شکست رو به روشد، یا حد اقل مناطق پشتون نشین کاملاً خود مختار، به وضوح به‌خانه رانده شده ‌بود. هدف اصلی غفارخان محافظت از هویت پشتون بود، که می‌ترسید در پاکستان تحت سلطه پنجابی‌های حاکم، به حاشیه رانده شود. بخش‌هایی از ایالت مرزی شمال‌غربی را دولت مرکزی پاکستان به‌عنوان مناطق ویژه اداری یاد‌می‌کند و آن خود به مناطق «قبیله‌ای» و «مستقر شده» تقسیم می‌شود، و همین موضوع جدایی از دولت مرکزی را تقویت می‌کند. یک وضعیت محیطی برای ایالت مرزی شمال‌غربی و به اصطلاح مناطق قبیله ای فدرال (FATA) از ابتدا تأسیس شد.
هویت منطقه‌ای نیز در اندیشه مذهبی دئوبندی گیره خورده‌ است؛ شاخه‌ای از اسلام سنی حنفی که با تأسیس یک مدرسه در دئوبند، روستایی در ۸۰ مایلی دهلی، در سال ۱۸۶۷، در هند بریتانیا ظهور کرد. روحانیت در دئوبند، محافظه کار و احیاگر مذهبی ظاهر شدند و در صدد بودند تا ارزش‌ها و اندیشه‌های اسلامی را دوباره در چارچوب استعماری بازنویسی‌کنند. جنبش دئوبند به شدت ضد شیعه بود و نقش محدود کننده‌ای برای زنان منظور می‌کرد، نگرش مؤثری‌ که طالبان بعداً آن را به حد افراط رساند.
پس از جدایی پاکستان، جمعیت علمای اسلامی، فعال‌ترین گروه در پاکستان برای راه‌اندازی مدارس برای آموزش‌های مذهبی نوع ارتدوکس، در ایالت مرزی شمال‌ غربی، به ویژه در بلوچستان ظاهرشد. این مدرسه‌ها که دستور کار آن‌ها به ندرت شبیه تفکر اصلی اصلاح‌طلبان دئوبندی بود و آخوندهای کم‌سابقه آن‌ها را اداره می‌کردند، به خاطر موقعیت استراتژیکی که داشت، بعد از وقوع درگیری افغانستان زمینه آموزش رادیکالی را فراهم نمودند. از جریان اصلی جمعیت علمای اسلامی، ده‌ها جناح برانداز و افراط گرا ظهور کردند، و در کنار هم یک سیستم پشتیبانی گسترده برای مردان و پسران جوان پناه‌جوی افغان فراهم آوردند که به ستون فقرات افراط گرایی مذهبی در سراسر مرز تبدیل شدند. جهاد افغان‌ها و بودجه‌ای که در جریان بود، باعث افزایش چشم‌گیر قدرت این گروه‌ها و نهادها شد. همچنین روابط نزدیکی بین گروه‌های مذهبی و گروه‌های مسلحی‌ که برای جنگ در افغانستان نام‌نویسی می‌کردند، در حال حاضر از این مدرسه‌های پاکستانی بیرون می آیند، وجود داشت.

تقسیم جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی
علی‌رغم وابستگی مذهبی، جمعیت علمای اسلامی و جماعت اسلامی، همیشه چشم در چشم دیده نشده‌اند و ائتلاف انتخاباتی ۲۰۰۲ یک نابه‌هنجاری تاریخی بود. بزرگترین تفاوت در رابطه با مداخله ارتش به مسایل سیاسی روشده‌است: مثلاً، مدت کمی پس از آن که ذوالفقارعلی بوتو منتخب محبوب مردم پاکستان، در پی کودتای نظامی توسط ژنرال ضیاء الحق، در سال ۱۹۷۹ اعدام شد، احزاب، اتحاد خود را در بدنۀ «جنبش ترمیم دموکراسی» (MRD به عنوان یک گروه ضد نظامی، سامان داده، اکثر آن‌ها به این تشکل پیوستند. جمعیت علمای اسلامی به ائتلاف «جنبش ترمیم دموکراسی» پیوست، جماعت اسلامی، اما، به‌طرف دولت جنرال ضیا رفت، و حتی با وجود محکومیت‌های عمومی، پست های کابینه را نیز پذیرفت.
بعدها، جمعیت علما اسلامی خود در مورد مسأله پیوستن به دولت نظامی ژنرال ضیاء الحق در سال ۱۹۸۰، مشکل پیدا کرد و باعث شد گروه اصلی با مولانا فضل الرحمان باقی‌بماند و از همکاری با ارتش امتناع ورزد، ولی جناح جداشده با مولانا سمیع الحق به پشتیبانی خود از ضیا ادامه‌بدهد. برخلاف جماعت اسلامی، فضل الرحمان در اواسط دهه ۱۹۹۰، به دولت منتخب دموکراتیک بی‌نظیر بوتو نزدیک بود و از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶، کشور با ائتلاف اداره می‌شد. رحمان حتی از حق نخست وزیرشدن خانم بوتو حمایت کرد و با مبارزات انتخاباتی جماعت اسلامی‌که در دهه ۱۹۹۰، راه افتاده‌بود تا مانع از آن شود که یک زن رئیس دولت یک کشور مسلمان شود، مخالفت کرد. در سال ۲۰۰۴، هنگامی‌که مجلس ملی پاکستان تهدید کرد که به دلیل انتخاب رهبر مخالف، بن بست خواهد ماند، فضل الرحمان با حزب مردم پاکستان به رهبری خانم بوتو در یک صف قرارگرفت. تنها در آخرین لحظه‌ها بود که حزب وی تغییر موضع داد، پس از آن‌که در یک معامله آشکار با ارتش و پرویز مشرف، به رحمان اجازه داده شد تا نقش رهبری اوپوزیسیون را داشته باشد.
وجه تمایز دیگر بین جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی، موضع‌گیری متفاوت آن‌ها در درگیری‌های افغانستان و کشمیر است. جماعت اسلامی بسیار بیشتر از جمعیت علمای اسلامی در معضل کشمیر درگیر بوده‌ است، در حالی‌که جمعیت علمای اسلامی بیشتر در کشمکش‌های افغانستان مداخله می‌نموده‌ است، موضوعی‌ که هنوز کاملاً درک نشده‌است. در کشمیر، جماعت اسلامی با حمایت از بزرگترین گروه شبه نظامی مبارز، حزب المجاهدین، ​​نفوذ خود را اعمال کرده‌ است.
موضع جمعیت علمای اسلامی بیشتر ناشی از هویت مشترک پشتون در افغانستان است، و در مورد کشمیر و هند، موضع‌گیری جنگجویانه کمتر آن از پس‌زمینه ‌تاریخی آن مایه می‌گیرد. هویت منطقه‌ای در ایالت مرزی شمال‌ غربی بیشتر از طرف حزب ملی عوامی، حزب معتدل و سکولار، جانشین کنگره مرزی عبدالغفارخان، الهام می‌گیرد. در گذشته، جمعیت علمای اسلامی در تلاش برای مقاومت بیشتر در برابر کنترل مرکزی با حزب ملی عوامی همسو بود. به عنوان مثال، دو حزب پس از پیروزی در انتخابات و اندکی پس از برداشته شدن قانون نظامی در سال ۱۹۷۲، برای تشکیل دولت‌های استانی در ایالت مرزی شمال‌غربی و بلوچستان همکاری کردند. رویکرد اساسی جمعیت علمای اسلامی نسبت به دولت مرکزی این‌ است‌ که یک مجموعه دموکراتیک بهتر به وعده‌های خود برای حمایت از هویت منطقه‌ای پشتون و بلوچ عمل می‌کند.
از طرف دیگر، جماعت اسلامی، با پایگاه عمدتاً پنجابی خود، همچنان، به ارتش تحت سلطه پنجابی‌ها نزدیک است. در بخش مذهبی، جماعت اسلامی را می‌توان آزادانه به عنوان نقاله اصلی «اسلام رسمی» توصیف کرد، که مهمترین نسخه‌های آماری نظامی است، در حالی‌که جمعیت علمای اسلامی بیشتر از ارتش دور بوده‌ است. پاکستان به عنوان یک نهاد ژئوپلیتیک لزوماً از هویت جمعیت علمای اسلامی جدا نیست.
برخی از ناظران خاطرنشان کردند که جمعیت علمای اسلامی، کاملاً طرفدار جهاد در جامو و کشمیر نبود و خط آن در کشمیر از نظر مادی تفاوت‌های زیادی با جماعت اسلامی داشت؛ کشمیر به طور آشکار از سند اصلی کنوانسیون جمعیت علمای اسلامی که در سال ۲۰۰۰ برگزار شد، غایب بود. ظاهراً این حذف با ISI و تعداد دیگری در پاکستان که به هند، تقریباً، دید خصمانه دارند، به خوبی پیش نرفته‌ است. به نظر می‌رسد میراث ضد امپریالیستی جمعیت علمای اسلامی موضع خود را در مورد کشمیر و هند نیز مشروط کرده‌ است. بدنه والدین جمعیت علمای اسلامی، جمعیت العلمای هند (سازمان اصلی روحانیان مسلمان مکتب دوبند)، در هند مستقر است و همچنان از طریق دیدارهای متقابل، پیوندهای برادرانه با جمعیت علمای اسلامی برقرار می‌کند، اگرچه دو گروه مستقل و بدون هیچ‌گونه پیوند سازمانی یا وظایف مشترکی محسوب می‌شوند. پیش از جداشدن پاکستان، جمعیت العلمای هند مبارزه با استعمار را در اولویت اصلی خود قرار می‌داد و مخالف ایجاد پاکستان بود. در واقع، کاملاً، به مهاتما گاندی و حزب کنگره نزدیک بود (رابطه ای‌که از زمان پسا-جدایی نیز ادامه داشته‌است). به‌خاطر همین موضع‌گیری‌ها بود که اتحادیه مسلمانان به شدت این سازمان را به رگبار انتقاد بست.
نکات مختلفی درباره ژئوپلیتیک منطقه‌ای بین جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی در سال ۲۰۰۳، بروز کرد، که نشان دهنده گرایش‌های تاریخی ضد امپریالیستی جمعیت علمای اسلامی و همچنین اولویت دادن کم‌تر آن به موضوع کشمیر است. اندکی پس از انتخابات ۲۰۰۲، فضل الرحمان بارها خواستار روابط بهتر هند و پاکستان شد، زیرا، به‌خاطر دورنگهداشتن ایالات متحده امریکا از منطقه به روابط مناسب‌تر نیاز داشتند. در همین زمینه، وی حتی اظهار داشت که مسأله کشمیر، همان‌گونه که در توافقنامه سیملا پیش بینی شده‌ است، باید از طریق گفت‌وگو، حل شود و او از میانجی‌گری شخص ثالث بین هند و پاکستان طرفداری نمی‌کند (مرجع رمزگذاری شده‌ای برای ایالات متحدۀ آمریکا).
در ماه ژوئیه سال ۲۰۰۳، رحمان، سفری نه روزه‌ای به هندوستان داشت که در طی آن با بسیاری از سیاستمداران، رسانه‌ها و دیگر رهبران بلندپایه ملاقات کرد و مهمترین آن‌ها، صحبت تا حدی طولانی با نخست وزیرآتال بیهاری واجپایی بود. موضوع اصلی صحبت‌های وی در هند، لزوم همکاری با یکدیگر برای پایان دادن به این موضوع بود: “توسعه طلبی امریکا”. معانی ضمنی مذهبی درگیری کشمیر کمرنگ شد. پس از بازگشت به پاکستان، فضل الرحمان، لحن توافق برانگیز خود در هند و موضع گیری‌اش درباره کشمیر را، به‌خاطر ایجاد شکاف با شریک ائتلاف قاضی حسین احمد از جماعت اسلامی منکر شد. به هرحال، مطبوعات پاکستان، گزارش دادند که رهبر جماعت اسلامی تنها به‌این خاطر سکوت کرد که تشکل “متحدۀ مجلس عمل” از هم نپاشد. نکته این است‌که اختلاف آن‌ها بیشتر مربوط به‌نگرش‌های واگرایی در حوزۀ منافع ژئوپلیتیکی‌است تا در قلمروی دینی یا فرقه‌ای. و علی‌رغم اختلافات آن‌ها، تردیدی نیست که جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی نقش قابل توجهی در رادیکال شدن سیاست اسلام‌گرایانه در پاکستان داشته‌اند.
فراتر از عرصه سیاسی تا افراط گرایی خشن
چنانکه دیده‌ایم، ظهور برجستگی جنبش‌های تنگ‌نظر و پاک‌دینان و احیاگرایی اسلامی در پاکستان، تا حدی جدید و بر خلاف سنت‌های محلی صوفیان‌ است. با این حال، جماعت اسلام و جمعیت علمای اسلامی، خیلی از شیوه‌های صوفیان سرپیچی نکردند، و سعی در تحمیل تفسیرهای دقیق‌تری از اسلام داشتند و از همین‌گرایش‌ها، گروه‌های جهادی خشن به‌وجود آمده‌اند. اگرچه هم جمعیت علمای اسلامی و هم جماعت اسلامی، هر دو تصویری از تحول تدریجی را پیش بینی کرده اند و تمایل دارند به عنوان “خودهای” سیاسی فعالیت کنند، اما پیوندهای آن‌ها با گروه‌های رادیکال تر در خارج از عرصه رسمی سیاسی همچنان یک سؤال بزرگ است. حداقل، صعود جماعت اسلامی وجمعیت علمای اسلامی به عنوان خودی سیاسی تأثیرگذار، جوّی را برای افراط گرایی مذهبی به وجود آورد.
در زمینه اسلامیت خشونت‌آمیز در سطح جهان، گزارش‌های قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر نشان می‌دهند که به‌چه میزانی پاکستان به عنوان پایگاه تسلیحات تبدیل شده‌است. رمزی یوسف، مقصر اصلی حمله سال ۱۹۹۳ به‌مرکز تجارت جهانی، در پاکستان دستگیر‌ شد. میر آیمال کانسی، که در سال ۱۹۹۳، آتش تهاجمی را در ورودی مقر سیا ایجاد کرد و باعث کشته شدن دو کارمند سیا شد، دو سال بعد در هتلی در پاکستانی اسیر شد. در اوایل سال ۲۰۰۲، ابو زبیده، مدیر ارشد القاعده در پاکستان اسیر شد و بعداً، در سپتامبر ۲۰۰۲، رمزی بینالشیب، مظنون دیگر در عملیات ۱۱ سپتامبر، دوباره در پاکستان دستگیر شد. یکی از مهمترین چهره‌هایی که گفته می‌شود برنامه ریز کلیدی ۱۱ سپتامبر است، خالد شیخ محمد، در سال ۲۰۰۳، در راولپندی پیدا شد. در یک زمان گفته می شد از میان ۶۲۰ مظنون بازداشت شده در پایگاه نظامی ایالات متحده در خلیج گوانتانامو، ۵۴۰ نفر آن‌ها در پاکستان دستگیر شده‌اند که این نشان می‌دهد افراطیون باید پاکستان را پناهگاه امن خود بدانند. در آوریل ۲۰۰۷، گزارش سالانه وزارت امور خارجه آمریکا در زمینه مقابله با تروریسم به این نتیجه رسید که پناهگاه‌های امن جدید تروریست‌ها در منطقه شمال‌غربی پاکستان ایجاد شده است.
اگر جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی طیف “معتدل‌تر” اسلام سیاسی در یک انتهای از این نگرش قرارداشته باشند، جیش محمد، حرکت المجاهدین و لشکر طیبه در انتهای دیگر ایستاده اند. با این حال، آن‌ها به راحتی قابل تشخیص نیستند؛ زیرا، مدرسه‌ها و دست‌پرورده‌های آن‌ها به عنوان زمینه‌هایی در جهت استخدام برخی از همین جهادی‌ها نقش بازی‌کرده‌اند. علاوه بر اردوگاه‌های آموزش نظامی که در طول جنگ افغانستان مستقر شده اند، محل ملاقات برای تندروهای اسلام‌گرا این مدرسه‌ها بوده است. اگرچه اکثریت قریب به اتفاق مدرسه‌ها در جنوب آسیا، همچنان به عنوان مراکز سنتی یادگیری اسلامی برای پسران جوان عمل می کنند، اما رشد عظیم این مدرسه‌ها که موجب شکل گیری شدید جهادی‌ها می شوند، تصویر قبلی از مدارس دینی را به شدت تحریف کرده است.
بنا بر گزارش‌ها، حرکت المجاهدین در سال ۱۹۸۵ با بودجه آمریکا در طول جنگ افغانستان ایجاد شد؛ امریکا، بعداً، اما، به دنبال ردگیری گردشگران ربوده‌شده غربی در کشمیر، در سال ۱۹۹۷، این گروه را به عنوان یک گروه تروریستی اعلام کرد. (حرکت المجاهدین تا قبل از اعلام آمریکا به‌نام «حرکت الانصار» شناخته می‌شد. بسیاری از گروه‌ها پس از گرفتاری‌های پسایازده سپتامبر، تغییر نام دادند.) مولانا فضل الرحمان از جمعیت علمای اسلامی و همچنین، به عنوان قهرمانی برای گروه طالبان، حداقل الهام بخش ایدئولوژیک برای گروه هایی مانند حرکت المجاهدین بوده است. اعتقاد بر این است که مولانا سمیع الحق، رهبر پارلمان جمعیت علمای اسلامی، از طریق مدرسه خود با القاعده و طالبان ارتباط دارد، و همچنین، از نزدیک با حرکت المجاهدین و جیش محمد در ارتباط است. اگرچه جماعت اسلامی، همانند جمعیت علمای اسلامی، با سنت مدرسه شناخته نمی شود، نام جماعت اسلامی نیز به دلیل دخالت در درگیری‌های افغانستان و کشمیر به طور فزاینده‌ای در مدارس مذهبی دست‌به‌دست می‌شود. شبکه گسترده خدمات اجتماعی جماعت اسلامی، که به زودی پس از جدایی پاکستان از هند، تنظیم شد، حضور خود در پاکستان را با باور به تعدد انتخاباتی نشان داده‌است. این شبکه اجتماعی، همراه با کادرهای سازمان یافته خود برای اهداف سیاسی رادیکال در افغانستان، کشمیر و بنگلادش فعال شده‌ است.
گروه‌های خشن فرقه‌ای از مکتب‌های اهل سنت و شیعه، مواضع سیاسی در اوج افراطی را اشغال می‌کنند. در پاکستان، اهل سنت، تقریبا ۷۷ درصد و شیعیان حدود ۲۰ درصد از جمعیت را تشکیل می دهند. برقراری روابط خاصی میان گروه‌های افراطی، به‌طور قطع دشوار است، اما، به نظر می‌رسد روابط غیر رسمی خوبی میان انجمن‌ها وجود ندارد. قدرتمندترین گروه جنگ‌جوی فرقه‌ای در پاکستان، سپاه صحابۀ پاکستان (SSP) است که در سال ۱۹۸۵، تعدادی از روحانیون تندروی از اهل سنت آن را تشکیل دادند. در سال ۱۹۹۶، عناصر افراطی‌تر سپاه صحابه پاکستان، مرز تعامل را شکست و لشکر جنگهوی را تشکیل دادند، بسیاری، اما، این دومی را جناح مسلح سپاه صحابه می‌دانند. گزارش شده است که حرکت المجاهدین و رژیم سابق طالبان به افراط‌گرایان سپاه صحابه، آموزش استفاده از اسلحه را می‌دادند. سپاه صحابه، همچنین با جیش محمد، یک گروه افراطی دیگر مستقر در پاکستان، متهم به انجام حملات هماهنگ تروریستی در کشمیر است. گفته می شود که افراط گرایان پاکستانی، از سپاه صحابه، حرکت المجاهدین، لشکر جنگهوی و جیش محمد اردوگاه‌های آموزشی در افغانستان داشته‌اند و در آن‌جا تماس‌های دوامداری با القاعده برقرارکرده‌اند. مهمترین گروه‌های شبه نظامی شیعه، سپاه محمد محمد پاکستان (SMP) است؛ گروه‌های دیگر شامل تحریک جعفریه پاکستان (TJP) و سازمان دانشجویی امامیه هستند. در سال‌های اخیر، پاکستان بارها با خشونت‌های فرقه‌ای شیعه سنی، رو‌به‌رو بوده است، که در آن خشونت‌ها صدها نفر جان باخته اند. این حمله‌ها و ضد حملات آن‌ها، همچنین، روابط فزاینده پیچیده‌ای را بین جنگ‌های فرقه‌ای و «جنگ با تروریسم» ایجادکرده‌ است.
بدون همدلی و پشتیبانی جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلامی برای گروه‌هایی اسلام‌گرا که در محله و برای گروه‌های فرقه‌ای می‌جنگند، بعید نیست گروه‌های خشونت آمیز افراطی بتوانند در پاکستان قارچ‌گونه ظهورکنند و تا می‌توانند، پاکستان را به حمله بگیرند. اما آن‌چه اغلب از دست می رود، اهداف سیاست خارجی حکومت نظامی پاکستان بوده‌است که در مرحلۀ اول پیوند اساسی بین عرصه سیاسی و سیاست مبتنی بر دین را تعریف کرده‌است. چنان‌که در بخش‌های موفق نشان داده شده، ارتش نتیجه مطلوب را از دو طریق می‌آورد: با محدود کردن جدی احزاب اصلی سکولار، و طرفداری فعال از گروه‌های مذهبی و تحریک احساسات دینی. این، مستقیماً، خلاف تصور بسیاری از تحلیلگران خارجی، به ویژه در غرب، است که ارتش پاکستان را به عنوان حرفه ای ترین و سکولارترین نهاد در کشور می دانند.