اسلایدر تحلیل طالبان

افغانیت و اسلامیت؛ دو هیولایی به‌سوی ویران‌گری

 

به عقیدهٔ زوج‌سان لیو، مردم‌شناسِ سویسی «هویت افغان‌ها در اول قومی، سپس اسلامی و در آخر ملی است». این عقیده، گرچند که در مورد بخشی بزرگی از تاریخ افغانستان صدق می‌کند؛ در مورد بخشی مهمِ دیگری از تاریخ افغانستان اما کمی متفاوت است. یعنی در برهه‌ای از تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان، قومیت حرف اول را می‌زد‌ه‌است و بعد از آن اسلامیت مطرح بوده‌است، مثلا در زمان عبدالرحمان‌خان، امان‌الله‌خان، کمونیست‌ها، حامد کرزی و اشرف‌غنی و در برهه‌ای دیگری از تاریخ، اسلامیت مهم‌تر و بعد از آن قومیت مطرح بوده‌است، مثل دورانِ طالبان پیشا ۲۰۰۱ و طالبانِ اکنون. جالب این‌جاست که در این میان، جای دولت‌ملی همیشه خالی بوده و ما در طول تاریخ هیچ دولت-ملت نبوده‌ایم. چرا؟ چون افغانیت و اسلامیت هیچ‌گاه مجالی برای ظهور دولت‌ملی نداده‌است و هرچه بوده دولت‌‌های مستبد و توتالیتر قومی-مذهبی بوده‌اند. «افغانیت و اسلامیت» یا «اسلامیت و افغانیت» همیشه در تاریخ افغانستان حرف اول و آخر را زده‌و مناسبات اجتماعی-سیاسی و سیاست‌های کلانِ کشوری را تعیین و تکلیف کرده‌اند. در طول تاریخ افغانستان، سیاست‌های حاکمانِ افغانستان مبتنی‌بر همین دو بالی به‌سوی ویران‌گری بوده‌اند. واقعیت غم‌انگیز این است که در طول تاریخ افغانستان، اگر افغانیت و اسلامیت شالوده‌ی تمام بدبختی‌ها، تیره‌روزی‌ها و ویران‌گری‌ها نباشد، بدون‌شک بخشی بزرگ این بدبختی‌ها، تیره‌روزی‌ها و ویران‌گری‌ها بر اثر همین افغانیت و اسلامیت بوده‌است.

افغانیت یعنی برتری و محوریت افغان‌‌ها (پشتون‌ها) بر اقوام دیگرِ افغانستان؛ یعنی سلطهٔ قومی پشتون‌ها بر دیگران، چون به‌زعم حاکمان و سیاست‌مداران پشتون، پشتون‌ها قومِ برگزیده با فرهنگِ برگزیده‌اند و ازین‌رو این حق پشتون‌ها اند که بر دیگران سلطه‌داشته باشند و اس‌واساس افغانیت، نیز پشتون‌والی است. اسلامیت هم یعنی برتری و محوریت اسلام بر همه چیز. هر چیزی باید براساس اسلام سنجیده و تعیین و تکلیف شود؛ چراکه اسلام دین کامل است و برای هرچیزی، از سیاست و اجتماع بگیر تا حریم خصوصی و پنهان‌ترین امور زندگی رهنمود و برنامه‌ی جامع دارد. وقتی‌که این دو عنصر شوم و ویران‌گر که مبتنی بر فاشیسم قومی و دینی‌اند، باهم مخلوط شوند، نتیجه‌اش آن چیزی می‌شود که ما در طول تاریخ افغانستان دیده‌ایم یا دست‌کم همین اکنون در هیأت گروه بنیادگرای طالبان می‌بینیم. وقتی‌که افغانیت در صدر قرار بگیرد، پیامدهای‌اش چیزی جز سلطه‌ی یک فرهنگ قبیله‌ای، هم‌گون‌سازیِ فرهنگی، حذف فرهنگ و خرده‌فرهنگ‌های اقوام دیگر، انحصارطلبیِ قومی، زن‌ستیزی، مردسالاری، علم‌ستیزی و… نمی‌باشد و وقتی‌که اسلامیت مسلط باشد، چیزی جز مواجهه بسیار نامتسامح با ارزش‌های متفاوت، باورهای متفاوت و نیز همچون صدر اسلام چیزی جز خون‌ریزی، کشتار و جنگ‌های پی‌هم نمی‌بینیم. و وقتی‌که این دو دست‌به‌دست هم می‌دهند، آن چیزی را می‌سازند که هیچ صفتی جز توتالیتاریسم زبینده‌اش نیست.
اس‌واساس گروه طالبان، همان‌گونه که انس حقانی گفته است: اسلامیت و افغانیت است. بازگشت به تاریخ صدر اسلام و طرح‌ریزی سیاست‌ها برمبنای قوانین صدر اسلام و نیز اختلاط این اسلامیسم با پشتونیسم. تشکیل یک حکومت و سپس یک جامعهٔ سراسر اسلامی و افغانی، هدف و آرمانی‌ست که گروه طالبان و حامیان قومی و دینی‌اش در سر می‌پرورانند و در عمل نیز دارند پیاده می‌کنند. چنان‌که رهبرِ نامرئی طالبان نیز چند روز پیش گفته بود که قوانین اسلامی به‌طور کامل پیاده‌سازی نشده‌اند و ما بایستی به‌صورت کامل پیاده شوند که البته منظور هبت‌الله آخندزاده پیاده‌سازی قوانین اسلامی با چاشنیِ فرهنگ و ارزش‌های پشتونی است. وقتی‌که اسلامیت و افغانیت اساس گروه طالبان باشد پس برای این گروه، هر آن‌چه که از دایرهٔ این دو عنصر بیرون و مبتنی‌بر این دو نباشد، نه‌تنها پذیرفتنی نیست بلکه از واجبات است که باید با آن به مبارزه برخاست. از همین جهت است که طالبان و حامیان‌اش، حقوق زنان را پایمال می‌کنند؛ مکتب‌های دخترانه را بسته‌کرده‌اند، آزادی بیان و اندیشه در نطفه خفه شده‌اند؛ اقوام دیگر را نه‌تنها که در ساختار قدرت شریک نمی‌کنند، بل‌که آن‌ها را از ادارات دولتی اخراج می‌کنند و درصدد سرکوب‌شان برمی‌آیند؛ دیگراندیشان و فعالان مدنی را تحت تعقیب قرار داده‌اند؛ فرهنگ‌ها و ارزش‌های متفاوت را برنمی‌تابند؛ تراشیدن ریش و شنیدن موسیقی را ممنوع کرده‌اند؛ با زبان فارسی در جنگ‌اند و ده‌ها مورد این‌چنینی‌ای دیگر؛ چراکه این‌ها بیرون از دایره اسلامیت و افغانیت‌اند و هرچه که است انحصارطلبی است و زورگویی و تمامیت‌خواهی و فاجعه و ویران‌گری.