اسلایدر تحلیل طالبان

ذهنیت وحشی و بدویِ طالبان

 

محمد بشر
لوسین لوی برول انسان‌شناس انگلیسی در کتابِ «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب‌مانده» معتقد بود که دو نوع ذهنیت وجود دارد: ذهنیت حاکم بر جوامع‌توسعه‌یافته و ذهنیت حاکم بر جوامع عقب‌مانده. او ذهنیت حاکم بر جوامع توسعه‌یافته را ذهنیت منطقی-علمی می‌دانست و ذهنیت حاکم بر جوامع توسعه‌نیافته را ذهنیت پیش‌منطقی-ابتدایی. هر کدام از این ذهنیت‌ها، کارکردهای مستقل و مستقیم خودشان را دارند. او معتقد بود که انسان‌های بدوی و عقب‌مانده، ذهنیت‌شان ابتدایی است. ذهنیت‌هایِ ابتدایی توانِ فهم و درکِ پیچیدگی‌های جهان مدرن و پیچیده‌ی امروز را ندارند. چنین ذهنیت‌هایی در مقابل تجربه و تغییر نیز بسیار مقاومت می‌کنند؛ تا جایی‌که اگر تجربه‌ای ده‌ها بار اعتقادات و باورهای انسان‌هایی با ذهنیت ابتدایی را نقض کند، بازهم در مورد اعتقادات خود بازاندیشی نمی‌کنند و هم‌چنان بر آن‌ها استوار می‌مانند. اصطلاح «ذهن وحشی» که کلود لوی‌استراوس آن‌‌را ابداع کرد نیز مفهومی‌ست شبیه مفهوم ذهنیت ابتدایی لوسین برول. لوی‌استراوس می‌گفت که ذهن وحشی ماهیت‌اش این است که بر موارد ازپیش تعیین‌شده تأکید کرده و مبتنی‌بر آن دست به عمل می‌‌زند. ذهنیت ابتدایی به‌قول لوی برول اسیر گذشته است و کارش نیز یا تقلید تمام‌عیار از گذشته‌ای که مقدس‌اش می‌پندارد است یا بازتولید آن گذشته‌ی مقدس. ذهنیت ابتدایی، با سوژه دکارتی که مبتنی‌بر شهامت اندیشیدن و اندیشه‌‌ی فردی و انتقادی است فاصله‌ی بسیاری دارد. از این‌رو، ذهنیت بدوی/وحشی را می‌شود ذهنیت قبیله‌ای و جمعی نیز خواند.
بر این اساس، اگر نگاهی به گروه طالبان به‌صورت کلی و به اعضای طالبان به‌صورت جزئی بیندازیم، به‌سادگی می‌فهمیم که ذهینت طالبان، ذهنیت ابتدایی و یا ذهنیت وحشی است. یک گروهی به‌شدت با ذهنیت وحشی که نه فهمی از جهان پیچیده‌ای امروز دارد و نه درکی از کژکارکرهای ذهنیت ابتدایی‌اش. از همین‌روست که طالبان حتا توانایی‌ای درک تغییر و دگردیسیِ دو دهه‌جامعه پیچیده‌ای امروز افغانستان را ندارند و می‌خواهند در چنین یک قرن بیست‌ویک و در جامعه‌ای که متحول شده، قوانینِ به‌شدت بدوی و وحشیانه‌‌ی شان را وضع کنند. واضح است که قوانین بدوی و وحشیانه‌طالبان فقط می‌تواند از ذهنیت بدوی و وحشی‌شان نشأت بگیرد. طالبان، نه‌فقط قوانین‌شان بدوی و وحشیانه است، بلکه سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی و نوع حکم‌رانی‌شان نیز به‌شدت بدوی و پیشاعلمی است. ذهنیت‌های ابتدایی به‌درد جامعه‌های شکارچی گردآورنده و جوامع کشاورزی می‌خوردند و کارکردهای متناسب با آن عصر و روزگار را داشتند. چنین ذهنیتی در جامعه‌‌‌ی پیچیده و مدرن مثل افغانستان نه‌فقط هیچ کارکردِ مثبتی ندارد بل‌که دارای کژکارکرد است. پیامد‌های کژکارکردی هم آن چیزی‌ست که امیل دورکهایم به آن آنومی اجتماعی و [به‌تبع آن آنومی اقتصادی و سیاسی] می‌گفت. یکی از مهم‌ترین خاست‌گاه‌های زبان‌کُشی و فارسی‌زدایی طالبان، منعِ هنر و موسیقی، همگان‌‌سازیِ جهل و نادانی، محرومیت‌سازیِ دختران از دانش‌آموزی، مخالفت با سفر زنان بدون محرم، حجاب اجباری، ضدیت با علم و اندیشیدن، اشغال اداره‌های تخصصی توسط افراد کاملاً بی‌سواد، سرکوب آزادی بیان، بازداشت و شکنجه‌ی منتقدان، فقدان کوچک‌ترین تسامح با منتقدان و مخالفان، لشکرکشی، سرکوب و حذف اقوام غیر پشتون و ده‌ها مورد دیگر همین ذهنیت ابتدایی‌طالبان است.
ذهنیت ابتدایی، ذهنیت دوقطبی‌ساز نیز است. ذهنیتی که پلورالیست و روادار نیست و انسان‌ها را یا خودی و مقدس می‌بیند و یا غیرخودی و نامقدس. ذهنیت دوقطبی‌ساز هم ذهنیتِ مبتنی‌بر عصبیت است. عصبیت نمی‌گذارد که غیرخودی‌ها و آنان که متفاوت‌اند چشم‌باز کنند، تا مبادا پایه‌های ذهنیت و به‌تبع آن ارزش‌های ابتدایی‌شان را به‌لرزه درآورند. غیرخودی‌ها یا باید برپایه‌ی قوانین و ارزش‌های ابتدایی و بدوی‌شان زندگی کنند و یا مورد خشونت قرار بگیرند و خفه شوند. سرکوب و خشونت نیز برپایهٔ نامقدس‌سازی‌ای دیگری صورت می‌گیرد. وقتی‌که می‌گوییم ذهنیت ابتدایی همه‌موارد را از پیش‌تعیین‌شده می‌داند، این بدین معناست که طالبان خود را گروه/قوم برگزیده و برتر از دیگران می‌بیند که ما آن‌را بیش‌تر از هر چیزی می‌توانیم در افغانیت و اسلامیت طالبان ببینیم. ذهنیت وحشیِ طالبانی ذهنیتی قبیله‌ای-جمعی‌ست که در آن کوچک‌ترین نشانه‌ای از تفکر فردی، تفکر انتقادی و شهامت فکری وجود ندارد بل‌که قبیله به‌عنوان یک کلیت هم فکر می‌کند و هم عمل می‌کند. از همین جهت است که چنین ذهنیتی از تک‌تک اعضای‌اش در گام نخست اطاعت و سرسپردگی بی‌چون‌وچرا می‌خواهد و سپس برای مقابله با تهدیدات علیه ارزش‌های قبیله‌ای عصبیت خاص می‌خواهد. ذهنیت بدوی و وحشی طالبان اگرهم کارکردی داشته باشد برای خودی‌هاست. چراکه خودی‌ها به‌خاطر همین ذهینتِ ابتدایی‌ای مشترک‌شان خودی شده‌اند و تداوم وضعیت‌شان نیز بسته به تداومِ کارکرد ذهنیت‌بدوی‌شان برای خودشان است.