حافظ
بسیاری از مردم در دشت برچی از خشونتِ کلامی طالبان شکایت دارند. آنان میگویند که طالبان به هر بهانهای آنان را دشنام میدهند.
در یک پاسخ و پرسش گسترده منابع بسیاری به جادهی ابریشم گفتند که طالبان بیهیچ دلیلی، حتا جایی که باید دشنام ندهند به آنان دشنام دادهاند.
بسیاری از دشنامهای طالبان «خَرَه، حیوان، یاغی و باغی و در مورد زنان عموما فاحشه و مردار و نجس» است.
به گفتهی منابع دشنامهای طالبان بستگی به جرم و جای خاصی ندارد. در تمام جا دشنام میدهند. حتا جایی که مردم هیچ جرمی نکرده باشند هم طالبان بسیار با خشم زنندگی دشنام میدهند.
«وقتی که یک روز حتا نیم ساعت در جاده ایستاد شویم متوجهی باربار دشنام طالبان میشویم. مثلا اگر کسی تیزتر بیاید دشنام میدهند، اگر موتورسایکل بیاسناد گیر کند دشنام میدهند، اگر متوجهی بازرسی نشود دشنام میدهند، اگر سر و روی بسته باشد دشنام میدهند و حتا گاهی بوده که به خاطر استایل موی و نداشتن لباس افغانی هم دشنام دادهاند».
از جاده که به ادارات طالبان برویم هم همین روالِ دشنامِ مراجعین حاکم است. چندین منبع از دشت برچی گفت که وقتی که به ادارات طالبان، از جمله به دو حوزهی سیزدهم و هژدهم مراجعه کردهاند پیش از هر چیز طالبان به آنان دشنام دادهاند.
در اداراتی که طالبان از قانون حرف میزنند بیشتر دشنامها حسابشده و سیاسی است. مثلا بسیاری از مراجعین هزاره (به خصوص اگر جوان و سنخام باشند) همین که حرف و سخنی مطرح کنند، طالبان آنان را اول یک دل سیر دشنام میدهند. عموم دشنامهای طالبانْ قومی و از جمله همان تحقیر سیاسی سنت عبدالرحمانی است.
طالبان به مراجعین جوان هزاره بار بار «یاغی و باغی» گفته و با همین دشنام آنان را به قانونشکنی و بدرفتاری و سرکشی متهم کردهاند.
طالبان با مجرمین و حتا با شکایتکنندگان برخورد موردی و فردی ندارند بلکه از یک چشمانداز قومی و از یک سنت خشونت زبانی با هزارهها برخورد تیپیک دارند. فرقی نمیکند که مجرم یا شاکی چه میگوید، دلیل جرم چه بوده و آیا حمله بوده یا دفاع، همین که حرفی از دهن آنان بیرون شوند یاغی و باغی میگویند و از این طریق آنان را به یک گذشتهی منفور قومی تقلیل میدهند.
تحقیر کلامی میزان بیرحمی را تا بینهایت، تا هر جایی که ما بتوانیم تصور کنیم میتواند افزایش دهد.
بسیاری از بیرحمیهایی که در جنگهای بزرگ دنیا، در قتل عامها و سلاخیها و قطع عضو و تیرباران و شکنجه و حذف اتفاق افتاده، به قطع یقین یک پشتوانهی جدی تحقیر کلامی داشته است. نوابغِ شکنجه با نامگذاری، با مسخرگی، با کم نشاندادن درد و رنج، با تفریح، با تحقیر و با تقلیل و رفتار تیپیک بسیار به راحتی توانستند سربازانی را که میدانستند کشیدن دانه دانه عضو یک انسان زنده چقدر رنج دارد را اقناع کنند. وقتی که نام «سلاخی» را «شکار خرگوشها» میگذاشتند، حتا سربازان اخلاقگرا بسیار به راحتی میتوانستند آدم تیرباران کنند.
در سالهایی که یهودیان نسلکشی میشدند، جنگ و بیرحمی بیش از هر چیزی، یکی هم به همین تحقیرهای زبانی بستگی داشت. سربازان آرژآنتینی در زندان از راه معقد به شکم سربازان یهودی موشِ زنده میانداختند. موشها با چنگ و دندان از میان روده و امعای سربازان یهودی بالا میآمد و گاهی هم از دهان بیرون میشد. اما سربازان آرژانتینی بارِ این همه قساوت را با نامگذاری و مسخرگی و خشونت کلامی سبک میکردند. آنان نام این کار را «ختنهکردن یهودیان» گذاشته بودند و با این تعبیر تفریحآمیز گویا دردی حس نمیکردند و با آدم زندهای آنچنان کاری نکرده بودند.
خشونت کلامی به خصوص اگر رنگ قومی و مذهبی بگیرد، آن بار سنگین شکنجه را نابود میکند. انسانهایی که گوشت و پوست و خون دارند و درد و شکنجه و تحقیر و سلاخی را حس میکنند، زیر تاثیر آن بیحسیهای خشونت کلامی رفته رفته به یک مشت «آدمهای دیگر»، به «بیگانگانی که از ما نیستند» و در نهایت «به کسانی که مثل ما نیستند و مثل ما درد و شکنجه را حس نمیکنند» بدل میشوند. از همینجاست که شکنجه به تفریح و کشتار به وظیفه بدل میشود.
خشونت زبانی همیشه، و در ایام ستم و حاکمیت قومی- مذهبی به خصوص، هشدارآمیز و نگرانکننده است. وقتی که کرامت یک گروه و جغرافیا و قوم و مردمی را از میان بردند، کشتن آنان آسان میشوند. در سال ۱۹۱۹ وقتی که سربازان بریتانیایی به امر ژنرال دایر بر یک جلسهی سیاسی مسالمتآمیز هندیان آتش گشودند و در مدت کمتر از ده دقیقه بیشتر از هزار هندی را قتل عام کردند، یکی هم به دلیل رفتار تحقیرآمیز و سلب کرامتی بود که از هندیان شده بود. انگلیسیها با عبارات زنندهای آنقدر کرامت هندیان را انکار کرده بودند که هر سرباز انگلیسیِ آن وقت فکر میکرد که هندیها واقعا مستحق سلاخی است. در شکنجههایشان روی سربازان هندی دوغاب آهک میریختند و از زمانی که سخت میشد فرمان سینهخیز میدادند. پشت همهی این قساوتها در قدم نخست دشنام و تحقیر بود.
وقتی که طالبان به یک فرزند قانوندوستِ درسخوانِ سربهزیر هزاره «یاغی و باغی» میگویند، بیهیچ جرم و جنایتی فرمان شکنجهی او را صادر میکنند. بیدلیل او را به یک فرد سرکش و قانونشکن و نظمبرانداز متهم میکنند. این خشونتهای کلامی، چنان که در طول تاریخ چنین کرده است، به هر سرباز طالب جواز میدهد برخلافی که آن پسر هزاره را به قانونشکنی متهم میکنند، خود از قانون سرکشی کنند، از انسانیت چشم بپوشند، مسوولیت اخلاقی و سیاسی و حقوقیشان را نادیده بگیرند و چپ و راست، در هر گوشه و کناری به جرم تمرد و سرکشی به فرزند قانوندوست و مدنی هزاره سیلی بزنند. با دشنام و خشونت کلامی، تا حالا، این حداقلِ کاری است که طالبان بارها با مردم هزاره کرده است. اگر جلو این خشونتهای کلامی طالبان گرفته نشود ممکن است که دیر یا زود کرامت انسانی هزاره انکار و دستور سلاخی آنان صادر شود.
موضوعات: طالبان، دشت برچی، خشونت کلامی، یاغی و باغی.
نظر بدهید