اسلایدر حقوق بشر سرمقاله نسل‌کشی هزاره‌ها

پرونده‌ی کشتار هزاره‌ها در ارزگان خاص

دکتر عبدالله شفایی، آگاه مسایل حقوقی
۱:در دو سال گذشته هفده نفر کشته و چند نفر از مردم جوی نو زخمی شده است. تنها در یک‌ماه گذشته چهار نفر، دو نفرشان به ضرب گلوله کشته شدند و یک پدر و پسر در مسیر راه جوی‌نو به سیابغل در منطقه پشتون نشین ذبح گردیده‌اند. در چند مورد خرمن، موتر و خانه مردم آتش زده شده است و درختان مثمر مردم قطع گردیده است. این کل داستان است، اما این که چرا این جنایات اتفاق می‌افتد؟ انگیزه عاملان آن چیست؟ چرا عاملان آن گرفتار نمی‌گردد؟ مردم قربانی این خشونت است، چی باید کنند؟ آینده چه خواهد شد؟ و ده‌ها سوال دیگر که ذهن را درگیر می‌کند. پرونده کشتار هزاره‌های ارزگان خاص در حالی گشوده می‌شود که در آستانه یکصد و سی‌ساله‌گی قتل‌عام هزاره‌ها در ارزگان قرارداریم. هرچند عمق فاجعه و درد و رنج مردم درمانده هزاره در ارزگان خاص غیرقابل توصیف شده است اما در حد توان دراین پرونده کوشش شده است که با تحلیل موضوع، برای برخی از این سوالات پاسخ بیابیم و دست‌کم روایتی از نزدیک به واقع برای تاریخ و مردمی که در گوشه و کنار جهان هستند ارائه کنیم.

۲: ستمپر۱۸۹۲ قیام ارزگان باشکست مواجه گردید و نسل کشی هزاره‌ها دراین سرزمین به گونه فاجعه‌بار و با هدف نابودی هزاره و تصرف سرزمین شان اتفاق افتاد. هرچند حجم جنایت و شقاوت پیش عبدالرحمن و با کشتارهای کنونی قابل مقایسه نیست. جنایات عبدالرحمن هم از لحاظ گستردگی، تداوم و هم میزان و شدت بی‌رحمی، قساوت و عمق فاجعه شاید در تاریخ بی‌نظیر یا کم نظیر باشد. عبدالرحمن جنگ‌های زیادی کرد، در هیچ کدام به نحوی که با قیام هزاره‌ها بر خورد کرد، با دیگران نکرد. او فقط هزاره‌ها را سرکوب نکرد، بلکه نابود. او این کار را از روی خشم نکرد، بلکه از روی نفرت کرد. او تنها خود حامل این نفرت نبود، بلکه این نفرت از هزاره و هزاره‌ستیزی را در جامعه افغانستان به خصوص در میان قوم پشتون نهادینه کرد. عبدالرحمن هزاره‌ستیزی و نفرت از هزاره را در جامعه افغانستان براساس تفاوت نژادی و مذهبی تئوریزه کرد و با استفاده از منابر و مساجد آن را تبدیل به فرهنگ و سنت اجتماعی نمود و براساس این نفرت هزاره‌ها تکفیر و انسان‌زدایی شد و تا به امروز از تبعیض و ستم رنج می‌برد و به شهروندان درجه دوم تبدیل گردید. این که امروز طالبان هزاره‌ها را از سپهر عمومی و قدرت حذف کرده اند، بر مبنای این تئوری قابل تفسیر و توجیه است. براساس این تئوری است که قاضی‌القضات طالبان در کتاب امارت اسلامی و نظام آن می‌گوید: وجود اقلیت‌ها در افغانستان ننگ است و در نظام قضا نباید هیچ غیر حنفی حضور داشته باشد.

۳: نفرت در اثر احساس حقارت، حسادت، پیش فرض‌های غلط و خشم ممکن است، اتفاق بیفتد. نفرت روان یک فرد و جامعه به مرور زمان رسوب و نفوذ می‌کند و روح و روان شخص متنفر را در بر می‌گیرد، و تبدیل به عقده روانی می‌گردد. این عقده روانی زمانی که با تربیت ناسالم، خشونت خانگی، فقر و روابط ناسالم اجتماعی و فرهنگی همراه شود، بسیار خطرناک می‌شود. دراین مرحله شخص به دنبال قربانیانی می‌گردد که بتواند این نفرت و حس انتقام خود را تخلیه کند. رفتار قاتلان حرفه‌ای و باندهای تبهکار در همین مبنای روانشناسی اجتماعی قابل تفسیر است. با این که این افراد بیمار روانی و خود قربانی‌اند، اما چرا توسط حاکمان حمایت و سکوت جامعه همراهی می‌شوند و حتی ممکن است تشویق شوند؟ دلیل آن است که این دسته حاکمان سیاست و پالیسی خود را برمبنای نفرت و تبعیض و خشونت بنا کرده‌اند. دراین شرایط است که آنها می‌تواند به اهداف خود که حفظ سلطه و گسترش قلمرو و تداوم حکومت خود دست یابند. این کاری که عبدالرحمن انجام داد و امروز طالبان می‌کنند.

۴: دراین که چرا هزاره‌ها قربانی این نفرت کور شده‌اند؟ پاسخ این را باید در تاریخ، فرهنگ، روحیات و خصلت‌های روانی مردم هزاره جستجو کرد. در هیچ جایی از تاریخ ثبت نشده است که هزاره‌ها برای گسترش سلطه خود بر اقوام دیگر تاخت و تاز کرده باشد، و هرگاه مورد هجوم قرارگرفته‌اند، شجاعانه و تاپای جان از خود دفاع کرده‌اند. هزاره‌ها به دلیل این که با نادرشاه در لشکرکشی به هندوستان شرکت نکردند، از قندهار و تیرین رانده شدند. هزاره‌ها از نظر شخصیتی اغلب مردمی ساده، صادق، امین، سخت کوش، مقاوم و علم دوست هستند. پس از پشت سرنهادن هر طوفان سهمگین و فاجعه سنگین و از دست دادن همه چیز، هرگاه اندکی زمینه فراهم شده و فرصتی یافته است، دوباره از خاکستر خود برخاسته و باعزت و افتخار زندگی فردی و اجتماعی خود را دوباره ساخته است. درد و رنج تحمیل شده بر مردم هزاره بسیار غم انگیز و فاجعه بار بوده است، اما پس از مدتی، هزاره دوباره قد برافراشته و بر عاملان آن فجایع خندیده‌اند. به همان اندازه که رنج هزاره فزاینده و غیرقابل توصیف است، به همان اندازه امید و روشنایی در دل او بی انتهاست. این روحیه باعث برانگیخته شدن حسادت و حقارت برای دیگران می‌شود و به مصداق دشمن طاوس آمد پر او، شکوه و زندگی آرام و با افتخار و عزت هزاره برای آن‌ها غیر قابل تحمل می‌گردند.
۵: استفاده از امکانات موجود برای جلوگیری از تکرار فجایع کشتار و آزار و اذیت وظیفه هرانسان است. این مسؤولیت برای هزاره‌هایی که در خارج از کشور هستند سنگین‌تر است. دادخواهی در مجامع بین‌المللی، رسوا کردن عاملان جنایت در نزد افکارعمومی و طرح آن در رسانه‌ها، همدردی و کمک به قربانیان جنایت مجموعه اقداماتی است که در شرایط فعلی می‌توان انجام داد. این کارها تا حدی می‌تواند، تاثیر گزار باشد و برای عاملان جنایت و حامیان‌شان هزینه ایجاد خواهد کرد.

۶:کشتارهای سیستماتیک و زنجیره‌ای هزاره‌ها در ارزگان که با هدف کوچ اجباری و تصرف زمین صورت می‌گیرد، زنگ خطر را برای تمام اقوام ساکن افغانستان به صدا در می‌آورد که نسبت به این فجایع بی‌تفاوت نباشند و برای جلوگیری از خشونت‌های کور با هر وسیله ممکن استفاده کنند. محکوم کردن و تقبیح این جنایات از زمان عبدالرحمن تا امارت طالبان حداقل کاری است که یک انسان آزاده می‌تواند انجام دهد. سکوت نخبگان پشتون اعم از سیاستمداران، فرهنگیان و هنرمندان غیرقابل توجیه است. تا وجدان عمومی جامعه بیدار نشود و در برابر این جنایات اتخاذ موضع نکند، عقده‌های نفرت و کینه و آتش تعصب نه تنها هزاره بلکه تمام اقوام هزاره را در لهیب آتش خود خواهد سوزاند.

۷: هزاره‌ها گرچند تاحدی ظرفیت فرهنگی و زبان بیان دردهای خویش را دارد و در راستای دادخواهی، انسجام، برنامه‌ریزی و سیاست‌گزاری تلاش‌های پراکنده صورت گرفته است، اما این تلاش‌ها از انسجام کافی برخوردار نبوده و به نتیجه لازم دست نیافته است. نخبگان و سیاستمداران هزاره در سر درگمی و بی‌تفاوتی به سر می‌برند. برای تغییر شرایط انسجام درونی هزاره‌ها و تعیین سیاست کلان مواجهه با گروه طالبان و فاجعه‌کلان نسل کشی که جامعه هزاره را تهدید می‌کند، اتخاذ گردد. همچنین چگونگی تعامل با جامعه بین المللی و نهادهای حقوق بشری و محکمه جزایی بین المللی در آن تعیین گردد.