اسلایدر حقوق بشر نسل‌کشی هزاره‌ها

داستان راستان هزاره‌های ارزگان

دکتر امان‌الله شفایی
ردپاهای روشنی از هزاره‌ها وجود دارد که نشان می‌دهد این گروه قومی جزو بومیان و ساکنان اصلی ارزگان هستند. از منظر بوم‌شناسی و انسان‌شناسانه به جرات می‌توان ادعا کرد که هزاره‌ها از گذشته‌های دور در این مرز و بوم بوده‌اند. شواهد نشان می‌دهد که تا دو سه قرن اخیر هزاره‌ها اگر نگوییم تنها ساکنان ارزگان بوده‌اند، می‌توانیم ادعا کنیم که در اکثریت بوده‌اند. اما اکنون آنها دیگر در سرزمین اجدادی‌شان نه تنها به اقلیت تبدیل شده‌اند، بلکه موجودیت و بقای آنها در ارزگان در معرض تهدید قرار گرفته است. حاکمان پیش از عبدالرحمان خان با هدف پشتونیزه کردن افغانستان، مسیر مهاجرت پشتون‌ها را از هند بریتانوی به مقصد ولایت‌های جنوبی و مرکزی افغانستان باز کردند و بافت قومی ارزگان و هزارستان بزرگ را تغییر دادند. اما این عبدالرحمان خان بود که در سال ۱۸۹۲ و ۱۸۹۳ به روایت منابع تاریخی معتبر از جمله سراج‌التواریخ بیش از ۶۲ درصد از هزاره‌های ارزگان را نیست و نابود کرد.

ارزگان مرکز ثقل برنامه تصفیه قومی رژیم عبدالرحمان خان بود و آنچه بر سر هزاره‌های این خطه آمد حتی با بدترین نسل‌کشی‌های تاریخ از جمله قتل عام یهودیان توسط هیتلر قابل مقایسه نیست. روایت‌های بسیار تلخ و دردناک از توحش و جنایت‌پیشگی سپاه عبدالرحمان علیه ساکنان اصلی ارزگان وجود دارد. با سپری شدن موعد محرمانه بودن اسنادی که در آرشیوهای انگلستان نگهداری می‌شود، ابعاد تازه‌ای از جنایت‌های ارزگان در دوره عبدالرحمان‌خان در حال روشن شدن است. اما آنچه مهم است این که عبدالرحمان سنتی را در ارزگان علیه هزاره‌ها به میراث گذاشته که پس از او ادامه داشته است. جانشینان عبدالرحمان‌خان هرچند مانند او مرتکب نسل‌کشی نشدند، اما سرباز زدن آنها از بازپس دادن زمین‌های غصب‌شده هزاره‌ها و اعمال تبعیض‌های سیستماتیک علیه آنها موجب شد که هزاره‌ها به‌عنوان یک اقلیت ضعیف و نابرخوردار در همسایگی پشتون‌ها- که اغلب آنها ریشه ارزگانی ندارند و از آن‌سوی مرز دیورند آمده‌اند-، در شرایط بیم و امید روزگار بگذارنند.

کودتای ۱۹۷۸ کمونیستی و شورش‌ فراگیری که علیه رژیم خلقی صورت گرفت، سرنوشت هزاره‌ها را در ارزگان تغییر داد. هزاره‌ها از پیشگامان قیام علیه رژیم خلقی بودند با این امید که غبار محرومیت تاریخی را از چهره نسل‌های پسین دور کنند. اما آنچه در سال‌های بعد اتفاق افتاد، خلاف آن فرض بود. در سال ۱۹۹۰ در شرایطی که قدرت فایقه‌ای در ارزگان وجود نداشت، پشتون‌های ارزگان با حمایت هم‌تباران قندهاری‌شان جنگ بزرگی را علیه هزاره‌ها به راه انداختند که در نهایت موجب شد برخی قریه‌های ارزگان از حضور هزاره‌ها تخلیه شود. عده کثیری ارزگان را ترک کردند و آنانی که ماندند اقلیت‌تر شدند.

امارت اول طالبان(۱۹۹۶-۲۰۰۱) بلای دیگری بود که بر هزاره‌ها نازل شد. ارزگان خاستگاه رهبر طالبان و پس از قندهار دومین ولایت مفتوحه طالبان بود. پشتون‌ها که هنوز کینه جنگ سال ۱۹۹۰ را در دل داشتند زیر پرچم طالبان علیه هزاره‌ها متحد شدند. آزار و اذیت هزاره‌ها در ارزگان به اوج خود رسید. نیروهای طالبان به بهانه‌های واهی هزاره‌ها را بازداشت می‌کردند و از آنان باج‌ می‌گرفتند و یا آنها را به بیگاری می‌گماردند. به‌عنوان مثال طالبان ساختمان ولسوالی ارزگان خاص را توسط اسرای هزاره اعمار کردند. در این شرایط موج دیگری از هزاره‌ها منطقه را ترک کردند. هزاره‌های بی‌زمین که در دوره عبدالرحمان خان زمین‌های آبایی‌شان به پشتون‌های مهاجر واگذار شده بود، دلبستگی‌ برای ماندن نداشتند. اما زمین‌دارانی که زمین‌های پدری‌شان را از اوغان‌ها بازخرید کرده بودند، آن را رها کردند و یا به قیمت اندک به پشتون‌ها فروختند.

سرنگونی رژیم طالبان در ۲۰۰۱ تا حدودی بقایای هزاره‌های ارزگان بویژه در مرکز و قریه‌های اطراف را برای ماندن دلگرم کرد. آنان از نظام جدید حمایت کردند به این گمان که می‌تواند امنیت آنان را تامین کند و تبعیض سیستماتیک را از آنها بردارد. اما این گمان نادرست بود. زیرا دولت مرکزی و نیروهای خارجی مستقر در ارزگان بزودی کنترل خود را بر بخش‌هایی از ارزگان از دست دادند و این مناطق بار دیگر جولانگاه شورشیان طالبان قرار گرفت. از منظر طالبان هزاره‌ها به دلیل استقبال از نظام جدید گناه‌کار بودند. آنها ابتدا افراد سرشناس هزاره را که متهم به همکاری با دولت کابل بودند را ترور کردند.

در ادامه بار دیگر شرایط دهه ۱۹۹۰ در آزار و اذیت هزاره‌ها و باج‌گیری از آنها را ایجاد کردند. شبه‌نظامیان طالب مسیرهای رفت و آمد هزاره‌ها را مین‌گذاری می‌کردند و یا مسافران هزاره را به گروگان می‌گرفتند. در سال ۲۰۰۸ در رویدادی وحشیانه آنها یازده جوان هزاره را که از مرکز به قریه باغوچار باز می‌گشتند را در کوتل باغوچار در حضور مادران و همسرانشان سر بریدند. این اتفاق وحشت بزرگی در میان هزاره‌ها ایجاد کرد. خانواده‌هایی که در قریه‌های اطراف زندگی می‌کردند، برای همیشه زیست‌گاه‌شان را ترک کردند. بسیاری از آنها راهی کابل یا هرات شدند و عده‌ای هم به پاکستان و ایران گریختند.

پس از بازگشت مجدد طالبان به قدرت در ۲۰۲۱ زنگ خطر بار دیگر برای آن عده از هزاره‌ها که هنوز در ارزگان مانده‌اند به صدا در آمده است. بویژه این‌که در دو سال اخیر ۱۷ تن هزاره در منطقه جوی نو که حدود سی‌صد خانواده هزاره را در خود جای داده، کشته شده‌اند. علاوه بر این وسایل نقلیه و خرمن‌های آنها شبانه به آتش کشیده شده و صدها اصله درخت میوه متعلق به آنها به‌صورت بی‌رحمانه‌ای قطع گردیده است. در آخرین رویداد هفته گذشته پدری کهن‌سال به همراه پسر جوانش هنگام عبور از منطقه پشتون‌نشین در کمین جنایتکاران گرفتار آمدند و به‌صورت سبوعانه‌ای سر بریده شدند.

با همه این اتفاقات وحشتناک تا کنون اقلیت کوچک هزاره در مرکز ارزگان تن به کوچ اجباری نداده‌اند. تردیدی نیست که نیت عاملان این جنایت آن است تا در مرحله اول منطقه سرسبز و حاصل‌خیز جوی نو را در مرکز ارزگان از وجود هزاره‌ها پاکسازی کنند. هدف غایی آنها پاکسازی قومی سراسر ارزگان و یک‌دست نمودن بافت جمعیتی ارزگان است. جالب اینجاست که طالبان مسئولیت نمی‌پذیرند و حتی در ظاهر با خانواده قربانیان اظهار هم‌دردی می‌کنند. با وجود ابعاد وسیع این جنایات تا کنون دادخواهی هزاره‌ها در پیشگاه مقامات طالبان و نهادهای بین‌المللی به جایی نرسیده و فضای هراس و وحشت بر زندگی ارزگانی‌ها سنگینی می‌کند. چه کسی باور می‌کند این همه جرم و جنایت در مدت دو سال اتفاق بیفتد و سرنخی از عاملان آن پیدا نشود؟ تردیدی نیست این جنایت‌های سیستماتیک در سپهر حمایت و تحت هدایت منسوبان طالبان صورت می‌گیرد. طالبان مانند سالیان پیشین یا در این جرایم مستقیما نقش دارند و یا دست تبهکاران خودسر را در کشتار و تخریب اموال هزاره‌ها باز گذاشته‌اند. اخیرا هیاتی از سوی طالبان برای بررسی وضعیت از کابل به ارزگان رفته بود که اعضای هیات به‌جز وعده‌های بی‌پشتوانه چیزی به هزاره‌ها تحویل ندادند. آخرین جنایت که در آن پدر و پسر سربریده شدند، در پسین فردای بازگشت آن هیات صورت گرفت.

به‌نظر می‌رسد که سیاست اهریمنی در ورای این اتفاقات تلخ وجود دارد. آنچه بر ارزگانی‌ها می‌رود را وقتی که در کنار سایر رویدادها مانند تاخت و تاز کوچی‌ها بر زمین‌های زراعتی هزاره‌ها، تعیین شورای علمای سنی‌مذهب برای مناطق شیعه‌مذهب، اخذ جریمه‌های سنگین از هزاره‌ها به دلیل شکایت پشتون‌ها، اعمال محدودیت شدید علیه مناسک مذهبی هزاره‌ها، رد پذیرش رسمیت مذهب آنها، مرتد خواندن شیعه از آدرس برخی مقامات طالبان و… را کنار هم می‌گذاریم، نتیجه ناامیدکننده‌ای حاصل می‌شود. اکنون می‌توان تا عمق استخوان شرایط دشوار هزاره‌های شیعه‌مذهب را درک کرد. هزاره‌های ارزگان در خط مقدم نبرد برای بقا در سرزمین اجدادی‌شان قرار دارند. آنها نه جایی برای رفتن دارند و جایی برای ماندن. هرچند تلاش‌هایی در داخل و خارج برای جلب توجه مقامات عالی‌رتبه طالبان و نهادهای بین‌المللی نسبت به آن‌چه بر هزاره‌ها در ارزگان می‌گذرد در حال شدن است، اما آینده تیره و تار به نظر می‌رسد. هرچند که ترک سرزمین پدری آسان نیست، بویژه برای کسی که هستی و نیستی‌اش قطعه زمینی است که بر آن زندگی می‌کند، اما ارزشمندتر از آن جان و روان آدمی است. هیچ ملامتی متوجه هزاره‌های بی‌پناه ارزگان نخواهد بود اگر آنان تصمیم بگیرند برای جان به در بردن از فتنه بزرگ طالبان و مهلکه راسیست‌های پشتون‌، همه چیز را رها کنند و پشتون‌ها را با ارزگان تنها بگذارند.