اقلیت‌های قومی

تبارشناسی کشتار هزاره‌ها

 

یکم. منطقِ جنگ و موقعیت استثنایی هزاره‌ها
افغانستان سال‌ها است درگیر جنگ فرسایشی و طولانی است. بدون شک جنگ قربانی و صدمات مادی و معنوی بسیاری به مردم افغانستان تحمیل کرده و زندگی را برای آنان تلخ و طاقت‌فرسا ساخته است. اما باکمی تامل به حوادث و رویدادهای افغانستان می‌توان گفت منطق جنگ‌ها در نظام اجتماعی افغانستان متفاوت بوده و یا حداقل الزامات جنگ کنونی در درون بافت پیچیده جامعه افغانستان یکسان نیست. به زبان ساده‌تر هم عامل جنگ، هم منطق جنگ، هم شیوه جنگ، هم‌شدت تلفات جنگ، هم بستراجتماعی-قومی جنگ و هم پیامدهای جنگ در افغانستان با توجه به بافت قومی جامعه افغانستان تفاوت‌های ماهوی دارد.
البته برای جلوگیری از بدفهمی باید تذکر دهم که منظور من ارزش‌گذاری به تلفات و قتل‌عام‌ها در جنگ با ملاحظه قومی نیست بلکه نشان دادن وضعیت ویژه هزاره‌ها و کشتار سیستماتیک آن‌ها به‌مثابه جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت و نماد نسل‌کشی است. (نماد نسل‌کشی لزوما مساوی با خود نسل‌کشی نیست. این موضوع را در آینده بیشتر توضیح داده و در این مورد خواهم نوشت.
‏‪‎‬ به‌طور مثال در جنگ چند سال اخیر طالبان در مناطق مختلف افغانستان مردم متحمل تلفات انسانی و مالی فراوانی شده‌اند. طالبان در کندز، فاریاب، بدخشان، غور، هرات، ننگرهار، میدان‌وردک، پروان، غزنی، بغلان و در بیشتر مناطق درگیر جنگ جنایت‌های وحشیانه را خلق کرده و قطعاً در اغلب موارد مرتکب جنایت جنگی شدند که حافظه مردم افغانستان آن را به یاد خواهد داشت. اما در این میان و درصحنه نبرد نزاع خونین قدرت، کشتار هزاره‌ها معنای متفاوت از سایر کشتار ناشی از جنگ به خود می‌گیرد و این به دلیل موقعیت استثنایی هزاره‌ها است. اگر سایر مردم افغانستان صرف درنتیجه جنگ نیروهای دشمن نظام باقدرت و نیروی نظامی دولت کشته و آواره شده و یا می‌شوند اما هزاره‌ها به دلیل موقعیت ویژه‌شان در نظام اجتماعی افغانستان نه‌تنها مانند سایر مردم افغانستان ناخواسته قربانی جنگ شده بلکه عامدانه و هدفمندانه نیز از سوی نیروهای وحشیِ مذهبی-قومی موردحمله قرارگرفته و قتل‌عام می‌شوند. دقیق به همین دلیل است که کشتار هزاره‌ها معنا و ماهیت دیگر به خود می‌گیرد که قطعاً تبعات سیاسی، اجتماعی، تاریخی، حقوقی و روانی متفاوت را در پی دارد. به‌بیان‌دیگر طالبان و داعش در کنار جنگ با دولت، قتل‌عام هزاره‌ها را نیز به‌طور هدفمندانه جزء استراتژی ناانسانی و ددمنشانه‌شان تعریف کرده‌اند. این موضوع بسیار روشن است و نیاز به اثبات ندارد. نباید تردید داشت که طالبان و داعش قصد نابودی هزاره‌ها رادارند. برای درک این موضوع باید به ایدیولوژم های این گروه‌ها توجه کرد. داعش به دلایل اعتقادات ایدیولوژیکی شیعه‌ها را کافر، نجس و واجب القتل می‌داند و طالبان هم به دلیل ماهیت قومی‌شان، هزاره‌ها را به‌عنوان عنصر حذف در نظام رسمی تاریخ قدرتِ سیاسیِ متصلب در افغانستان مستحق نابودی می‌داند. حمله مشترک داعش و طالب و قتل‌عام هزاره‌ها در سرپل نیز در همین راستا قابل‌تعریف است. دولت هم درست به همین دلیل سیاستِ پنهانِ تبعیض درونی شده بر ضد هزاره‌ها را تعقیب می‌کند. درنتیجه این‌که کشتار هزاره‌ها از سوی طالبان و در این اواخر از سوی داعش به‌صورت دقیق مصداق جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی به شمار می‌رود. زیرا طالبان و داعش به‌طور عمدی هزاره‌ها را به دلیل خصوصیات زیستی و قومی و مذهبی‌شان به‌طور گروهی موردحمله قرار داده و به کشتار و نابودی گروهی آن‌ها اقدام می‌کنند. کشتار هزاره‌ها حتی نماد نسل‌کشی نیز به شمار می‌رود. زیرا این کشتار ادامه سنت هزاره کشی و نسل‌کشی هزاره‌ها در تاریخ است. در مورد کاربرد مفهوم نسل‌کشی در اشاره به هزاره‌ها باید محتاط بود زیرا کاربرد مسئولانه و دقیق این مفهوم در مورد هزاره‌ها تنها با آگاهی از تاریخ و قتل‌عام وسیع مردم هزاره و شناخت دقیق از موقعیت استثنایی هزاره‌ها در افغانستان ممکن است. برای افراد که شناخت علمی و دقیق از جامعه، تاریخ و سیاست افغانستان دارد درک موقعیت استثنایی هزاره‌ها خیلی هم سخت نیست.‬‬‬
‏‪‎‬در افغانستان بیشتر از سه دهه بدین سو شرایط استثنایی مبدل به‌قاعده شده است. با در نظر داشت پس‌زمینه‌های تاریخیِ قتل‌عام هزاره‌ها و تبعیض حاکم و پیش‌داوری‌ها بر ضد این مردم، هزاره‌ها در شرایط شکننده و استثنایی به سر می‌برند.‬‬‬
‪‎‬دوم. هزاره‌ها و مناسبات قدرت و رابطه با دولت‬‬‬

‏‪‎‬عملکرد حکومت کرزی و حکومت اشرف غنی در دوره جدید ثابت می‌کند که دولت سیاستِ سنتی هزاره ستیزی و سیاستِ تبعیض و تحقیر هزاره‌ها را با شیوه‌های جدید و شدیدتر ادامه داده است. فقط کافی است به برنامه‌های انکشافی دولت در مناطق هزاره‌نشین و حضور هزاره‌ها در تمام ارکان نظام اداری و لایه سیاسی دولت توجه کرد تا میزان تبعیض علیه این مردم را به‌طور واضح مشاهده نمود. این واقعیت هم جزء همان مسئله وضعیت استثنایی هزاره‌ها در نظام اجتماعی افغانستان است. تبعیض تاریخی و سنتی بر ضد هزاره‌ها در افغانستان محصول و معلول برساخت روایت قدرت حاکم است که تهداب آن را عبدالرحمن ظالم بنا نهاد و با استقرار ناسیونالیسم افغانی وارد گفتمان رسمی و مناسبات اجتماعی و نظام فرهنگی افغانستان شد و با تولید قالب واره‌های هزاره ستیزی چون بیگانه، نسل مغل، دشمنِ افغانیت، خرِ بارکش، بینی پوچوق، موش خور، جوالی، عنصر نامطلوب و… در جامعه منزلت تحقیرشده و پایین هزاره‌ها درونی شد. تبعیض و نژاد باوری یک برساخت تاریخی و اجتماعی است(٢). برساخت اجتماعیِ هزاره نژاد باورانه و مذهبی است و این موضوع هزاره‌ها را در یک موقعیت شکننده‌تر قرار می‌دهد(٣). درست به همین دلیل است که کشتار هزاره-ها به‌طور علنی از سوی تروریستان مخالف نظام با سهل‌انگاری دولت در تامین امنیت، ساده‌تر صورت می‌گیرد.‬‬‬
‏‪‎‬اما حکومت افغانستان باید بداند که برخلاف نگاه حذف محورِ تاریخی دولت در برابر هزاره‌ها، مردم هزاره تاکنون بیش‌ترین تلاش را برای ساختن دولت مقتدر و دموکراتیک و مبتنی بر حقوق برابر شهروندی انجام داده است.‬‬‬
‎‫ ‬هزاره‌ها هم‌نظر به تجارب تاریخی‌شان زودتر از دیگران به زندگی مدنی تن دادند، زیرا که تجربه‌ی تاریخی و حافظه تاریخی آن‌ها ایجاب می‌کند که از جنگ و خون‌ریزی متنفر باشند و هم ساختارِ نسبتا فروپاشیده قبیله‌ی آنان زمینه مناسب‌تری برای پذیرش یک دولت استوار بر اراده شهروندی را فراهم می‌کند. دولت‌های افغانستان این فاکتورهای مهم را در ظرفیت اجتماعی و فرهنگی هزاره‌ها تا هنوز یا درک نکرده و یا هم نادیده گرفته‌اند. هزاره‌ها اهمیت و ضرورت استقرار یک دولت مقتدر و دموکراتیک و مبتنی بر حقوق یکسان شهروندی را به‌خوبی می‌دانند. مقابله مردم هزاره برای براندازی نظام هرگز معقول و خردمندانه نیست زیرا مردم هزاره اکنون خلع سلاح‌اند و در غیاب دولت بیشتر از پیش خطر آن می‌رود که قتل‌عام شوند. بنابراین در شرایطِ حاضر این تکلیف بنیادی دولت است که برای از بین بردن بی‌اعتمادی خطرناک میان جامعه هزاره و قدرت سیاسی گام‌های اصلاحی و ترمیمی و جبرانیِ جدی بردارد. زیرا اگر سیاستِ سهل‌انگاری دولت در برابر تامین امنیت مردم هزاره بیشتر از این ادامه پیدا کند، رویارویی مردم با دولت امر گریزناپذیر خواهد بود. زیرا مردم برای صیانت جان و حیاتِ جمعی و برای حفاظت از کرامت انسانی و آزادی‌های اولیه خود، قطعاً بسیج خواهند شد‬‬‬

‎سوم. موقعیت خاص هزاره‌ها ودرک سایر اقوام
ازآنجایی‌که نژاد باوری یک رابطه اجتماعی است و تعصب و پیش‌داوری بر ضد هزاره‌ها هم در جامعه همچنان به قوت خویش باقی است و تا هنوز به حذف‌شدگی هزاره در جامعه به‌مثابه یک امر طبیعی در اهرم قومی- نژادی نگریسته می‌شود پس همه زمینه‌های اجتماعیِ که سرکوب، قتل‌عام و حذف‌شدگی هزاره‌ها را مهیا کرده است، هم چنان در جامعه موجود است و هزاره‌ها را درمعرض خطر قرار می‌دهد.
یک معیار بسیار مهم عدالت در جامعه‌ی با تبعیض قومی همبستگی با اقلیت‌های سرکوب‌شده است. با قرائت ویژه از عدالت و برابری می‌توان گفت که اعلام همبستگی با هزاره‌ها یکی از عناصر بنیادین برابری وعدالت خواهی است. یکی از پایه‌های بنیادین برابر خواهی و عدالت سیاسی-اجتماعی در افغانستان باید درک و شناخت موقعیت استثنایی هزاره‌ها از سوی سایر اقوام افغانستان باشد. برخورد قومی با فاجعه و سکوت روشنفکران سایر اقوام نه‌تنها پروسه و روند ملت‌سازی معطوف به اراده شهروندی و ایجاد یک جامعه انسانی وآشتی تاریخی-اجتماعی را در افغانستان بامانع مواجه کرده بلکه مؤلفه‌های نظم دیسکو رس موجود برای توجیه سرکوبگری قومی را محکم‌تر خواهد نمود. بعلاوه باید بدانیم که ایدیولوژیک شدنِ قومیت و نادیده گرفتن نزاع‌های قومی به غریزی شدن قوم در کلیت نظام اجتماعی-سیاسی افغانستان منتهی خواهد شد.
در اینجا هدف من از هزاره البته که هویت ستمدیدگی‌شان است و در صورت همبستگی با این هویت یعنی درد و رنجِ تاریخی و کنونی هزاره‌ها نه‌تنها هویت قومی در سپهر سیاست افغانستان کم‌رنگ شده بلکه گام بزرگ در راستای ملت‌سازی و همبستگیِ مبتنی بر اخلاق انسانی و حقوق شهروندی شکل خواهد گرفت.
باید به یادداشت که کانون‌های برساخت اجتماعیِ معطوف به طرد و تحقیر به‌قدر حاشیه‌نشینی و به میزان طردشدگی خود، زمینه واگرایی و بحران را شدت می‌بخشد و نیز به همان میزان پتانسیل مخرب نظم موجود را ذخیره کرده و روزی آن را آزاد خواهد کرد. این موضوع را هم تجربه بشر در کل و هم تاریخ افغانستان به‌صورت خاص ثابت کرده است. بنابراین یکی از معیارهای دولت-ملت‌سازی در افغانستان قطعاً به رسمیت شناسی نسل‌کشی تاریخیِ هزاره‌ها و اذعان به رنج و محنت و تحقیر درونی شده و اجتماعی شده‌ی آن‌ها از سوی سایر اقوام است. این امر البته متضمن این حقیقت هم است که هزاره‌ها بیش از دیگران باید در راستای نظم جدید استوار بر انسانیت و عقلانیت و دوری جستن از هویت سیاسی- اتنیکی تلاش ورزیده و در این راستا مسلما باید هم استراتژی و هم ایدیولوژی داشته باشند.
پی‌نوشت‌ها:
(۱). نظریه وضعیت استثنایی هزاره‌ها را برای اولین بار بیست سال پیش متفکر بزرگ افغانستان دهقان زهما به‌کاربرده است و من این اصطلاح را با همان بار معنایی از ایشان وام گرفته‌ام.
(۲). برای مطالعه منابع درجه اول و مهم برای فهم درست نژاد باوری به این منابع مراجعه کنید:
‏‪Wulf D. Hund, Rassismus, Bielefeld 2007‬
‏‪Ders., Negative Vergesellschaftung. Dimensionen der Rassismusanalyse, Münster 2006‬
‏‪Robert Miles, Racism, London and Neww York 1989 ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
(٣). برای درک و فهم عمیق پدیده نژاد باوری در افغانستان به‌ویژه شناخت علمی و دقیق در مورد ناسیونالیسم افغانی به مقالات و نوشته‌های استاد دهقان زهما مراجعه شود. ایشان برجسته‌ترین پژوهشگر و نویسنده افغانی در این عرصه است. در ضمن دهقان زهما اولین نویسنده و شخصیت علمی است که با شناخت عمیق به‌نقد پدیده نژاد باوری و ناسیونالیسم افغانی با روش علمی پرداخته است.‬‬‬

در مورد نویسنده

دولت دولتیار

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید