اسلایدر گفتگو

گورستان آزادی بیان؛ صدای رادیوها در دایکندی خاموش شده اند

گفت‌وگوی هفته نامه جاده‌ی ابریشم با محمد رجا، فعال رسانه و حقوق بشر در تبعید

رادیو دایکندی صدای نیلی در کدام سال به فعالیت آغاز کرد؟

محمد رجا: رادیو دایکندی صدای نیلی، در میزان ۱۳۸۳ با حمایت مالی و تخنیکی مؤسسه‌ی انترنیوز با امکانات بسیار ناچیز و اندک، به فعالیت آغاز کرد. تمام امکانات رادیو دایکندی، سه چوکی پلاستیکی و یک میز پلاستیکی، یک پایه کمپیوتر دسکتاپ، یک میکسر و یک فرستنده‌ی ۵۰ وات، همه چیزی بود

که ما داشتیم و کار مان را با آن شروع کردیم. استیدیو و اداره‌ی رادیو در یک دکان هفت‌ونیم مترمربع بود که به سختی در آن می‌شد کار کرد. آن دکان، دریچه، پنجره و محفض نداشت. در یک طرف استیدیوی ما جوش‌کاری و نجاری و در طرف دیگر آن، دکان پرچون‌فروشی بود. تقریباً بیش‌تر از شش ماه در آن دکان با خاطرات بد، خوب و خنده‌دار سپری کردیم. بعد استیدیوی رادیو را انتقال دادیم به یک مکتب تازه‌ساخت که یکی-دو سال دانش‌‌آموزی نداشت.

روزهایی که رادیو دایکندی تأسیس شد، چند نفر کارمند و خبرنگار داشت؟

محمد رجا: در نخستین روزهای آغاز فعالیت، ما چهار کارمند داشتیم؛ یک زن و سه مرد. خودم به حیث مسئول و یک نفر در بخش تخنیک و دو تن دیگر خبرنگار بود. این دو خبرنگار بعد از دو ماه فعالیت، عاشق هم‌دیگر شدند و به دلیل‌هایی که پیش هم داشتند، از محل فرار کردند که پس از آن خانواده‌ها حاضر نمی‌شدند دختران شان را به رادیو بفرستند. بعد از دو-سه سال بیش‌ترین کارمندان رضاکار و رسمی رادیو دایکندی دختران بودند.

شما چه موضوعاتی را در این رادیو پوشش می‌دادید؟

محمد رجا: نه من و نه هیچ یک از هم‌کارانم، سابقه‌ی کار رادیویی نداشتیم؛ نه تجربه داشتیم و نه آموزش دیده بودیم؛ً اصلاً نمی‌دانستیم چه کار کنیم، بیش‌تر برنامه‌ها را به تقلید از رادیو بی‌بی‌سی و رادیو فردا، به سبک آن‌ها تهیه می‌کردیم؛ اما خیلی بی‌انرژی و غیرحرفه‌ای بودیم. تقریباً بعد از هشت ماه، برای نخستین بار برای یک دوره‌ی آموزشی یک‌هفته‌ای به کابل دعوت شدم. از آن جا که من و هم‌کارانم بسیار به کار علاقه داشتیم و رادیو دایکندی، نخستین رادیوی محلی بود که در این ولایت تازه‌تأسیس به فعالیت آغاز کرده بود، نهایت تلاش می‌کردیم که برنامه‌های متنوع تولید کنیم، مردم هم دل‌خوشانه با بد و خوب ما می‌ساخت.

بیش‌تر خبر، برنامه‌های آموزشی، تفریحی و سرگرمی و برنامه‌های سیاسی و اجتماعی را از رادیو صدای نیلی نشر می‌کردیم. آن روزها، رادیو دایکندی، هم‌دم لحظه‌های خردوبزرگ باشندگان دایکندی بود.

در مورد یکی از برنامه‌های رادیود دایکندی صحبت کنید که مخاطب زیاد داشت؟

محمد رجا: رایود دایکندی، برنامه‌های خاطره‌انگیز و پرمخاطب زیادی داشت؛ اما یکی از آن برنامه‌ها که همه از آن به شیرینی یاد می‌کنند و خاطره دارند، برنامه‌ی اجتماعی انگیزشی و تفریحی بود «صبح به خیر دایکندی» بود که با موسیقی بی‌کلام با ریتم تند و خیلی شاد ایرانی بود. آن روزها که مردم زخم جنگ‌های داخلی را با خود داشتند و نسبت به هم بسیار نامهربان بودند، برنامه‌ی صبح بخیر دایکندی، برای ایجاد هم‌دلی و مشارکت در حکومت‌داری خوب و کارهای عام‌المنفعه، نقش مؤثر و خاطره‌انگیز داشت. این برنامه، به مردم شوق و انگیزه می‌داد. شعار رادیو دایکندی، یک صدا و یک مردم بود. آن‌هایی که اهل شنیدن رادیو هم نبودند، از شروع تا آخر برنامه‌ی صبح بخیر دایکندی را می‌شنیدند. البته جوانان با آن برنامه می‌رقصیدند. آن برنامه را که اغلب اوقات خودم اجرا می‌کردم، شهرت و محبوبیت آن سبب شد که مردم نام رادیو دایکندی را به رادیو رجا تغییر بدهند.

ساحه نشراتی رادیو دایکندی، تنها دایکندی بود یا صدایش در سایر نقاط هزاره‌جات نیز شنیده می‌شد؟

محمد رجا: دایکندی، ولایتی کوهستانی است و فرستنده‌های رادیویی موج اف‌ام در ساحات کوهستانی خیلی کاربرد ندارد. امواج اف‌ام نمی‌تواند از موانع کوهستانی عبور کند. فرستنده‌ی رادیو دایکندی، یک فرستنده‌ی کوچک پنجاه وات اف‌ام  بود، خیلی برد نداشت و فقط شهر نیلی و بعضی ازساحات ولسوالی‌های گیزاب، شهرستان، اشترلی و خدیر را پوشش می‌داد.

در رادیو دایکندی، چند کارمند داشتید و آیا در میان آن‌ها زنان و دختران نیز، فعالیت داشت؟

محمد رجا: رادیو دایکندی در جریان فعالیتش، کارمندان ثابت و با تعداد مشخص نداشت. در نخستین روزهای آغاز به فعالیت، چهار کارمند داشت. بعضاً تعداد کارمندان رضاکار و رسمی‌اش، به ۲۰ تن می‌رسید. در نخستین سال‌های تأسیس، به دلیل باورهای عرفی و قبیله‌ای، با این که متقاضیان زن زیاد بود، اما خانواده‌های شان مخالف کار در رادیو بودند؛ اما دو-سه سال بعد، بعضاً کارمندان زن از از کارمندان مرد بیش‌تر می‌شد.

چه باعث شد که رادیو دایکندی را ترک کردید و مدیرمسئول رادیو آفتاب شدید؟

محمد رجا: من در رادیو دایکندی هم صاحب‌امتیاز بودم و هم مدیرمسئول. در امتیاز رادیو دایکندی دو نفر شریک بودیم، با این شرط که شریک کاری، حق دخالت در امور کاری مدیرمسئول را نداشته باشد. تمام پالیسی نشراتی به استثنای مالی، جزو صلاحیت مدیرمسئول بود.  شریک کاری من در رادیو، مدتی کارمند دولت بود. او، علاقه داشت که کم‌کاری و فساد مقام‌های حکومتی از طریق رادیو بازتاب داده شود و از آن‌ها انتقاد شود. با این که خودش در بخش خبرنگاری، غیر‌حرفه‌ای بود؛ اما با دخالت‌های بی‌جهت و بی‌مورد در امور کاری کارمندان و برنامه‌ها موجب بی‌خاصیتی برنامه‌ها می‌شد. از آن جا که من و بسیاری از هم‌کارانم، معتقد بودیم که خبرنگار باید خودش را وقف حقیقت کند. سر و کار خبرنگار با حقوق جمعی است و اغماز یک خبرنگار در مقابل فساد یک مسئول دولتی، خیانت به حقوق جمعی است. وقتی دیدم با دخالت‌های بی‌مورد شریکم، رادیو دارد بی‌خاصیت می‌شود، سرانجام سهم امتیاز خود را به ایشان واگذار و رادیو دایکندی را رها کردم.

چه شد که به رادیو آفتاب رفتی و چند سال در آن جا کار کردید؟ چه برنامه‌هایی را در این رادیو پوشش می‌دادید؟

محمد رجا: زمانی که می‌خواستند رادیو آفتاب را ایجاد کنند، کسی را نیافتند که واجدشرایط مدیرمسئول‌شدن باشد و بتوانند جواز فعالیت خود را بگیرند. یکی از شرایط عمده‌ی مدیرمسئول، داشتن حداقل سه سال تجربه‌ی کار عملی در رسانه‌های دیداری، نوشتاری و شنیداری بود. در آن زمان، تنها نفر در دایکندی بودم که آن شرایط را داشتم. من هم‌زمان که مدیرمسئول رادیو دایکندی بودم، مدیرمسئولی رادیو آفتاب را نیز، پذیرفتم که برای ۱۰ ماه مدیرمسئول رادیو آفتاب بودم تا کمی رادیو آفتاب روبه‌راه شد از آن جا استعفا دادم. من در رادیو آفتاب خیلی دخالتی در تولید برنامه‌ها نداشتم، دخالت من در امور برنامه‌سازی و تولید برنامه‌های رادیو آفتاب در حدی بود که از نظر قانون رسانه‌های همگانی، مشکلاتی را به و جود نیاورد. به دلیل بی‌تجربگی مسئولان و کارمندان، رادیو آفتاب تا دو-سه سالی نتوانست خوب بدرخشد.

در مورد برنامه‌های نشراتی این رادیو صحبت کنید و بگویید که چند کارمند داشت؟

محمد رجا: رادیو آفتاب در نخستین روزهای آغاز به فعالیتش پنج کارمند رسمی و سه کارمند رضاکار داشت. در این رادیو، دو نفر شریک بودند که بیش‌تر نگاهی تجاری به رادیو داشتند بدون آن که برای آن هزینه کنند. تصور آن‌ها این بود که رادیو پس از تائسیس، بدون تلاش و بدون هزینه‌کردن، خود به خود به درآمدزایی می‌رسد. در دو-سه سالی سیار لنگان لنگان با افت خیزهای ملال‌آور ادامه داد، نسبت به دو رقیب دیگرش، برنامه‌هایی پرمخاطبی نداشت.

وقتی ما کارنامه‌ی رسانه‌ای شما را ورق زدیم، متوجه شدیم که شما گرداننده‌ی گفت‌وگوهای سیاسی رادیو نسیم هم بودید. در کدام سال کار را با این رادیو را آغاز کردید؟

محمد رجا: من تقریباً دو سال بعد از تأسیس شبکه‌ی رادیو نسیم، هم‌کاری‌ام را با این رادیو آغاز کردم. در نخستین روزهای تأسیس رادیو نسیم، شریکان کاری آن، بارها از من خواست که رادیو دایکندی را ترک کرده و با آن‌ها شریک کاری شوم؛ اما به دلیل تجربه‌ی بدم در شراکت، قبول نکردم و به آن‌ها می‌گفتم که اگر می‌خواهید خوش بدرخشید، با رادیو دایکندی رقابت کنید. بعد از این که ناخواسته کارم در رادیو دایکندی با چالش مواجه شد، به رادیو نسیم رفتم.

فعالیت رادیو نسیم چه اندازه مؤثر بود و آیا حکومت محلی، به گزارش‌هایش توجه می‌کرد؟

محمد رجا: رادیو دایکندی و رادیو نسیم، بسیاری از مفاهیم را جابه‌جا و زیرورو کرد. یادم هست زمانی که در رادیو دایکندی بودم، گفت‌وگویی با والی جان‌محمد اکبری، دومین والی دایکندی داشتم؛ گفت‌وگوی چالشی و بسیار داغ. فردای آن روز، هر کسی مرا می‌دید از من می‌پرسید که «تو دیوانه‌ای؟» حاکم سایه‌ی خداست، نماینده‌ی پادشاه است؛ چرا احترام سایه‌ی خدا و نماینده‌ی پادشاه را نمی‌کنی. تو رعیت هستی؛ اما بعد از چند سال، آن‌هایی که مرا سرزنش می‌کردند، خود شان بدون لکنت زبان و بی‌مهابا خواست و حقوق شان را از مقام‌های حکومتی مطالبه می‌کردند؛ والی و قمندان را دیگر سایه‌ی خدا نمی‌دانستند. این رسانه، نگاه مردم با بسیاری از مفاهیم آشنا را دگرگون کرد. مفاهیمی چون حقوق بشر، حق تعلیم و مشارکت، پاسخ‌گوبودن حکومت به مردم، دمکراسی، شفافیت و خیلی موردهای دیگر در میان مردم جا خوش کرد.

در روزهای اول، مقام‌های حکومتی، خیلی به برنامه‌های رادیو بها نمی‌دادند و خود را ملزم به پاسخ‌گویی نمی‌دانستند؛ اما به مرور زمان، توجه به رسانه‌ها به خصوص رادیو نسیم برای شان تبدیل به وسواس شده بود. برای نمونه، وقتی یک مقام حکومتی در محافل و مجالس در جایگاه سخن‌ران قرار می‌گرفت، سخن‌رانی‌اش را با سلام به اداره‌های حکومتی و جامعه‌ی مدنی و رادیو نسیم، شروع می‌کردند.

در جریان کار با رادیو نسیم، با خشونت مقام‌های حکومتی و یا گروه‌های مسلح محلی و طالبان مواجه شدید؟

محمد رجا: من زمانی که در رادیو دایکندی و رادیو نسیم بودم، از سوی گروهای مسلح محلی  به خصوص طالبان، تهدیدهای زیادی دریافت می‌کردم. رادیو دایکندی و رادیو نسیم، بخشی از ولسوالی گیزاب را که مقر و پایگاه همیشگی طالبان بود، تحت پوشش نشراتی داشت. طالبان برنامه‌ی ما را تعقیب می‌کرد. روی‌کرد برنامه‌هایی که در رادیو دایکندی و رادیو نسیم پیش می‌بردم، آگاهی‌دهی و بسیج افکار عامه بر ضد جنایات مکرر ضدانسانی طالبان بود که در آن سال‌ها در گیزاب و کجران و دیگر بخش‌های دایکندی و افغانستان مرتکب می‌شدند. این برای طالبان خوشایند نبود و بارها کتبی و تلفنی، مرا به مرگ تهدید کردند؛ اما هرگز تصور نمی‌کردم که روزی این گروه تروریستی و بدوی، دوباره بر افغانستان مسلط می‌شود. هم‌چنین در طی سال‌ها فعالیت رسانه‌ای‌ام، بارها با برخورد خشونت‌بار و توهین‌آمیز، بازداشت و زندانی‌شدن توسط مقام‌های حکومتی روبه‌رو شده‌ام. به خاطر این که مرا از میدان به در کنند، برایم پرونده‌سازی کردند که شرح آن از حوصله‌ی این گفت‌وگو بیرون است.

رادیوهایی که شما در آن فعالیت داشتید، آیا در نشرات خود آزاد بود، یا این که توسط حکومت محلی پیشین دایکندی سانسور می‌شد؟

محمد رجا: قدرت همیشه با فساد و خودخواهی هم‌راه است و هیچ مقام حکومتی، دوست ندارد که کم‌کاری و فساد او برجسته شود و در معرض پرسش قرار بگیرد؛ یا رسانه‌ای، او را برخلاف میل باطنی‌اش به پاسخ‌گویی وادار کند. ما در فعالیت خود آزاد بودیم؛ اما آزادی پس از بیان را نداشتیم. هم‌چنان که قبلاً عرض کردم، بارها برای نشر گزارشی مواخذه، بازداشت،  زندانی و مورد خشنونت قرار گرفته‌ایم؛ ولی کم‌تر پیش آمده بود که به سانسور تن داده باشیم.

مواردی را به ‌یاد دارید که خبرنگاران این رادیو، توسط مقام‌های حکومت محلی پیشین، تهدید و لت‌وکوب شده باشند؟

محمد رجا: بله! خیلی زیاد اتفاق افتاده است. من و هم‌کارانم توسط مقام‌های محلی زندانی، تهدید، توهین و خشونت دیدیم. خودم بارها توسط مقام‌های حکومتی زندانی شده‌ام، توسط افراد دستوری شان، راهم را گرفته و لت‌وکوب کرده اند. این تجربه را هم خودم و هم بسیاری از هم‌کارانم داشته اند.

یکی از بدترین مورد که نزدیک بود به مرگ مان بینجامد، در زمان که معصومه مرادی والی دایکندی بود، رخ داد. او یکی ازبی‌کفایت‌ترین و فاسدترین والیان دایکندی بود؛ البته خودش چندان تقصیری نداشت؛ بیش‌تر شوهر و اطرافیانش در فساد دخیل بودند. ما اسناد فساد اخلاقی، اداری و مالی شوهر، اطرافیان و خودش را جم‌آوری و نشر می‌کردیم. برای بیرون‌دادن این اسناد، برنامه می‌گرفتیم؛ طوری که خانم مرادی از درزکردن آن همه اسناد فساد اداره‌اش و نشر آن از طریق رادیو نسیم، مستأصل شده بود. او، با تهدید به قتل، اختطاف و تطمیع و وعده توسط خودش و اطرافیان و آدرس‌های ناشناخته،  می‌خواست ما را به سکوت وادار کند؛ اما ما در مقابلش کوتا نیامدیم. او ابتدا اقدامات بچگانه‌ای در مقابل رادیو نسیم انجام داد. افراد اجاره‌ای‌اش شبانه بر درودیوار رادیو نسیم شعار نوشت، فحش داد، اتهام‌های سنگین و غیر قابل اثبات را به ما زد. او و اطرافیانش، هر گامی که در مسیر فساد بر می‌داشت، ما با چراغی در دست، مسیر فسادش را دنبال می‌کردیم. در همان زمان، اقدامی بسیار خطرناک برعلیه ما صورت گرفت که ممکن بود، جان چند نفر از کارمندان رادیو نسیم را بگیرد. یک نیمه‌شب، به قصد کشتن ما بمب دستی بر استیدیوی رادیو نسیم انداخته شد. خوش‌بختانه بمب دستی بر نرده‌ی حفاظ پنجره برخورد کرده و منفجر شده بود. این در حالی بود که یکی از هم‌کارانم داخل استیدیو و دو نفری در داخل دهلیز، در حال استراحت بودند. اگر بمب در داخل استیدیو منفجر می‌شد، مرگ سه نفر حتمی بود. برای ما هرگز مشخص نشد که توسط طالبان انداخته شده بود، یا اطرافیان والی. وقتی به نهادهای امنیتی شکایت کردیم، آن‌ها ۲۵ روز فرصت خواستند تا عامل آن حمله‌ی تروریستی را پیدا کنند؛ ولی با گذشت چند سال، مجرم را پیدا نتوانستند. نیروهای امنیتی، فقط همین قدر به ما گفتند که والی و اطرافیانش، در این حمله‌ی تروریستی دستی نداشته اند.

رادیو نسیم، چه برنامه‌هایی را پوشش می‌داد و چند کارمند زن و مرد داشت؟

محمد رجا: در رادیو نسیم، تعداد کارمندان زن و مرد ثابت نبود؛ ولی حضور دختران پررنگ بود. خبرنگاران دختر، بسیار جسور و خلاق در شبکه‌ی رادیو نسیم پرورش یافت. پالیسی رادیو نسیم طوری که فرصت بروز خلاقیت را سخاوت‌مندانه در اختیار کارمندانش به خصوص دختران می‌گذاشت.

رادیو نسیم برنامه‌های بسیار متنوع داشت؛ برنامه‌های خبری، تفریحی، آموزشی و تحلیلی. از لحاظ برنامه‌سازی، تقریباً قوطی عطار بود؛ همه چیز در آن پیدا می‌شد؛ اما بعضی از برنامه‌ها به دلیل پرطرف‌داربودن، تأثیرگذاری و جذابیت، تا زمان سقوط نظام جمهوری و حاکمیت گروه تروریستی طالبان، ثابت باقی ماند. از آن جمله برنامه‌های گفت‌وگومحور و میزهای گرد رایوی بود که من آن را پیش می‌بردم.

تسلط طالبان در دایکندی چه تأثیری روی برنامه‌های رادیو نسیم گذاشته و کدام برنامه‌ها، از نشرات باز مانده است؟

محمد رجا: با تسلط گروه طالبان، همه چیز به بسوی نابودی رفت و هیچ چیزی ماهیت پیشین خود را ندارد، از جمله رسانه و آزادی بیان. با تسلط گروه طالبان بر دایکندی، ۹۹ درصد برنامه‌های رادیو نسیم از نشر باز ماند. این روزها، رادیو نسیم، حنجره‌ای است که نای نفس‌کشیدن ندارد؛ صدایی که از گورستان آزادی بیان به گوش می‌رسد.

اخیراً طالبان دروازه‌ی رادیو نسیم را بستند و تعدادی از خبرنگاران آن را بازداشت کردند. در این مورد بگویید.

محمد رجا: بله! متأسفانه چند روزپیش سه تن از کارمندان رادیو که یکی از آن‌ها هم‌کار سابقم بود، توسط استخبارات طالبان، ابتدا توهین و لت‌وکو شده و بعد بازداشت و زندانی شده اند. آن‌ها، نزدیک به شش ساعت تحت بازجویی و شکنجه‌ی روانی قرار داشتند و با قید ضمانت آزاده شده اند. تا اکنون، دروازه‌ی رادیو نسیم مهرولاک است و همه وسایل کارمندان از قبیل تلفن‌های هم‌راه، دوربین عکاسی و وسایل ضبط، توسط استخبارات قید شده است. این بار نخست نیست که طالبان با کارمندان رادیو نسیم چنین برخوردی می‌کنند. در دوسال گذشته، طالبان بارها کارمندان رادیو نسیم را به قتل تهدید کرده و آن‌ها را توهین، لت‌وکوب و بازداشت کرده اند.

در نخستین روزهای تسلط طالبان در دایکندی، نیروهای طالبان، چند بار مردم عادی را عمدی با موتر زیر می‌گرفتند که در یک مورد، یک پسر با مادرش به قتل رسید و طالبان قاتل را بازداشت نکردند و رادیو نسیم نیز خبر این رویداد را نشر کرد. فرادی آن روز، قمندان امینه‌ی طالبان، کارمندان رادیو نسیم را بسیار توهین‌آمیز احضار کرد به آن‌ها اخطار داده که اگر بار دیگر خبری را که باعث بدنامی طالبان می‌شود، نشر کنند، با دست خودش آن‌ها را در چوک پیش روی ولایت در ملاءعام تیرباران خواهد کرد.

چرا در رادیو نسیم نماندید و به ایران تبعید شدید؟

محمد رجا: تبعید من خودخواسته نبود؛ به اختیار خودم و انتخاب خودم، به ایران نرفتم. مجبور شدم به خاطر خطری که متوجه زندگی‌ام بود، به ایران بیایم. پیش از تسلط طالبان بر افغانستان، بارها از سوی این گروه تهدیدهایی را دریافت کرده بودم. می‌دانستم که طالبان در پی دست‌گیری من استند. در نخستین روزهای تسلط طالبان، به خاطر جلب اعتماد، عفو عمومی اعلام کرده به طور مستقیم و غیرمستقیم از هم‌کاران و دوستانم، از من پرس‌وجو می‌کردند؛ این که فلانی در کجا است و چرا رادیو را ترک کرده. طالبان به هم‌کارانم، گفته بودند: به او بگویید که پس سر وظیفه‌اش در رادیو بیاید. ما کاری به او نداریم. بعد از مدتی وقتی دیدند که من هم‌چنان لادرک هستم، هم‌کارانم را  به خاطر من مورد بازجویی و پرسش قرار دادند دو بار به خانه هجوم بردند و خانه را تلاشی کردند. آن‌ها، پسر برادرم که دهقان بود را به جرم قرابت با من، دست‌گیر و زندانی کردند. طالبان، او را بی‌رحمانه شکنجه کردند. طالبان با زور از پسر برادرم پول گرفتند و او را مجبور کردند که برای شان سلاح بخرد. سرانجام، حکم بازداشت و تعقیب من، توسط قطعه‌ی سرخ طالبان ( همان قطعه‌ی انتحاری) صادر شد. دانستم که طالبان از من دست‌بردارد نیستند. مجبور شدم فرار کنم. اگر می‌ماندم، سرنوشت بدی در انتظارم بود. میرزا حسنی، مسئول رادیو آفتاب و دوستم که هنگام فرار به طرف ایران، توسط استخبارات طالبان در هرات دست‌گیر شده و تقریباً پنج ماه را تحت شدیدترین شکنجه‌ها در زندان طالبان سپری کرد، می‌گفت که طالبان بیش‌تر از دو هفته، او را تنها به خاطر من شکنجه کرده و نشانی مخفی‌گاهم را از او می‌خواسته اند.

فکر می‌کنید که در ایران امنیت شما تأمین است؟

محمد رجا: نه! به هیچ وجه امنیتم تأمین نیست. از آن جا که من هیچ سند اقامتی معتبر ندارم، ویزایم هم تمدید نمی‌شود. من در ایران یک آواره‌ی غیرقانونی هستم. وقتی از خانه برون می‌شوم، امید برگشتن را ندارم. مثل یک آدم جنایت‌کار احساس می‌کنم که پلیس همیشه در تعقیبم است. این که تا اکنون به دست پلیس گرفتار نشده‌ام، برایم شبیه معجزه است. من در ایران به دلیل نداشتن سند اقامتی معتبر، از هیچ امنیتی برخوردار نیستیم. امنیت روانی و امنیت کاری ندارم. این روزها، در برزخ بی‌سرنوشتی و بی‌ثباتی به سر می‌برم و در معرض جدی اخراج اجباری قرار دارم.

در کل فعالیت رسانه‌ها در زمان جمهوری در دایکندی چه گونه بود و تا چه اندازه بر تصمیم‌های حکومت محلی اثر داشت؟

محمد رجا: تنها دست‌آورد نظام جمهوری که بر آن می‌بالید و هم در داخل و هم در مجامع بین‌المللی پیرامون آن حرفی برای گفتن داشت، رسانه و آزادی بیان بود، هرچند که آزادی پس از بیان آن چالش‌برانگیز بود. می‌توانم ادعا کنم که حداقل در دایکندی فعالیت رسانه بر کارکرد حکومت محلی تأثیرات خیلی خوبی داشت، مقام‌ها متوجه عمل‌کرد خود بودند و می‌دانستند که چشمی به نام رسانه عمل‌کرد آن‌ها را نظارت می‌کند.

شما به عنوان کسی که تجربه‌ی کار خبرنگاری و فعالیت‌های مدنی در دایکندی را دارید، می‌توانید بگویید که چه تعداد رسانه (تصویری، چاپی و صوتی) و خبرنگار در زمان جمهوری در دایکندی فعالیت داشت؟

محمد رجا: در۲۰ سال دوره‌ی جمهوری، رسانه‌های چاپی زیادی در دایکندی ایجاد شد؛ اما متأسفانه طلوع نکرده، غروب می‌کرد. این رسانه‌ها، دو-سه سالی بیش‌تر دوام نمی‌کرد. تنها نشریه‌ای که در دایکندی از مرز ۳۵ شماره گذشت، هفته‌نامه‌ی فریاد دایکندی بود. باقی رسانه‌های چاپی، از مرز ۱۵ الی ۲۰ شماره هرگز نگذشت. در دوره‌ی جمهوری، چهار رادیوی خصوصی و یک رادیو-تلویزیون دولتی و یک تلویزیون خصوصی در دایکندی فعالیت داشت. تلویزیون خصوصی سبزها، بیش از شش ما دوام نیاورد و ورشکست شد، چهار رادیو خصوصی تا زمان سقوط جمهوریی هم‌چنان نشرات داشت. با سقوط حاکمیت طالبان، رادیو دایکندی و رادیو آفتاب مورد غارت و چپاول طالبان قرار گرفت. رادیو صدای قریه، مدتی نشراتش را متوقف کرد و بعد از هشت ماه خاموشی، دوباره روشن شد. رادیو نسیم هم‌چنان نیمه‌جان به فعالیتش ادامه می‌داد که چند روز پیش دروازه‌اش مهرولاک و نشراتش متوقف شد.

پس از تسلط طالبان، فعالیت رسانه‌ای در دایکندی چه گونه است و چه تعداد از رسانه‌های دایکندی، از فعالیت بازماندند و چه تعداد از خبرنگاران این ولایت، بی‌کار و آواره شده اند؟

محمد رجا: طوری که در پاسخ سؤال قبلی شما اشاره کردم، پس از تسلط طالبان، همه دچار انسداد و انحطاط شد. همه چیز به فنا رفت، از جمله وضعیت رسانه‌ها. آن‌هایی که نشرات رسانه‌های دایکندی را مورد ارزیابی قرار داده بود، برایش روشن بود که این ولایت بیدارترین و پرشورترین رسانه‌ها و خبرنگاران را داشت. بیش از ۳۵ نفر در آن چهار رسانه‌ی خصوصی دایکندی فعالیت داشتند. بعد از حاکمیت طالبان، در دو رسانه‌ی نیمه‌جان رادیو صدای قریه و شبکه‌ی رادیو نسیم، سه الی چهار نفر بیش‌تر باقی نماند؛ همه بی‌کار و آواره شد.

شما به عنوان یک فعال رسانه‌ای، می‌توانید بگویید که در این دو سال حاکمیت طالبان، چه تعداد از خبرنگاران دایکندی توسط طالبان بازداشت و زندانی شده است؟

محمد رجا: در دو سال گذشته، کارمندان رادیو بارها توسط طالبان، توهین تحقیر و برای دو الی سه ساعت، بازداشت شده و آخرین موردش، همین چند روز پیش بود که برای نزدیک به شش ساعت تحت بازداشت و بازجویی قرار داشتند. طولانی‌ترین دوره‌ی بازداشت، زندانی و شکنجه را آقای میرزا حسنی، مسئول رادیو آفتاب تجربه کرد. او، بیش‌تر از پنج ماه در زندان طالبان ماند، روزها و شب‌های بدی را با شکنجه‌های طاقت‌فرسا سپری کرد.

یکی از خاطرات تلخی که شما در جریان فعالت‌های رسانه‌ای و حقوق‌بشری تان در دایکندی با آن مواجه شدید را بگویید.

محمد رجا: من در ۱۹ سال فعالیت بی‌وقفه در رسانه‌های دایکندی، خاطرات تلخ‌وشرین بسیاری دارم؛ اما تلخ‌ترین خاطره، روزی بود که مجبور شدم به خاطر حفظ جانم، دیگر در رادیو برنامه اجرا نکنم و تلخ‌تر از آن، روزی بود که دایکندی را ترک کرد. من نیلی و رادیو نسیم را با همه خاطره‌های شرینش، ترک کردم. با موجودیت گروه تروریستی طالبان، امید بر گشت دوباره به آن جا را ندارم.

در کنار کار با سه رادیو، در مورد سایر فعالیت‌های حقوق‌بشری و رسانه‌ای تان در دایکندی صحبت کنید.

محمد رجا: در حالی که برای من زمینه‌ی استخدام‌شدن در اداره‌های دولتی به حیث کارمند رسمی وجود داشت؛ اما به حیث کارمند دایمی در اداره‌های دولتی اقدام نکردم. تقریباً هشت سال به حیث مسئول مطبوعاتی ریاست معارف دایکندی به عنوان کارمند قراردادی باالمقطع کار کردم. کارمند رسمی‌بودن در دولت را مانع فعالیت‌های مدنی و حقوق‌بشری و رسانه‌ای خود می‌دانستم. من در بیست سال گذشته، دوام‌دار سرگرم فعالیت‌های حقوق‌بشری و مدنی بودم. من در دایکندی، جزو اولین بنیان‌گذاران رسانه‌ی شنیداری، اولین بنیان‌گذار رسانه چاپی، اولین فعال حقوق بشر و اولین فعال جامعه‌ی مدنی بوده‌ام. از نخستین روزهای فعالیتم در رادیو دایکندی تا آخرین روزهای سقوط نظام جمهوری، این فعالیت‌ها ادامه داشت. من جزو هم‌کاران ثابت‌قدم در کنار کمیسیون مستقل حقوق بشر بودم. در پی تحقق جامعه‌ی آرمانی بودم؛ اما دریغ و افسوس هر آن چه بافته بودیم، با تسلط گروه تروریستی طالبان، همه پنبه شد و به فنا رفت.

به عنوان سؤال آخر، آوارگی و مهاجرت در ایران چه گونه می‌گذرد؟

محمد رجا: خیلی تلخ می‌گذرد؛ آن قدر تلخ که نمی‌توانم در قالب جمله و کلمه آن را شرح بدهم. این که فرزندانم از حق آموزش محروم اند، زخم زبان‌ها، تحقیر و توهین‌های ایرانی‌ها تلخی آن را چند برابر می‌کند. اگر چه ایران در طی چهل سال گذشته، آغوش نسبتا بازی برای مهاجران افغانستانی داشته است؛ اما این آغوش باز، بعضاً با تحقیر، توهیین و زخم زبان هم‌راه بوده است. اگر زندگی‌ام در افغانستان در معرض خطر نبود، گدایی در وطن را ترجیح می‌دادم جای این که ایران بیایم.