ادبیات فرهنگ و هنر

رمان «بیگانگان» برایم حیرت‌انگیز بود

گزارشی از برنامۀ نقد «بیگانگان»؛ دومین رمان حسین حیدربیگی، نویسنده و شاعر و پژوهشگر افغانستانی

آن روز گردهم جمع شدیم که در مورد «بیگانگان» چیزهایی از سخنرانان و منتقدان بشنویم و از صحبت‌های‌ آن‌ها سودی ببریم. می‌دانستم که با دومین رمان حسین حیدربیگی (بیگانگان) به افغانستان می‌رویم و به دل تاریخ سفر می‌کنیم. به عقب برمی‌گردیم. نه دورِ دور و نه خیلی نزدیکِ نزدیک. چند سال؟ بیشتر از سی سال، شاید هم سی‌وپنج سال؛ آن زمانی که اعراب‌ پس از ۱۴۰۰ سال دوباره به کشورمان برگشتند؛ اما این بار به دستور یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌ها و بازیگران میدان سیاست دنیا. با تمام امکانات و اسلحه و پول‌شان، اول به پاکستان آمدند و بعد وارد افغانستان شدند، بر مردم تجاوز کردند و تخم‌شان را کاشتند تا برای اسلام و مسلمانان تحت سلطۀ شوروی قدمی بردارند و این کشور ستم‌دیده و مظلوم را از زیر سیطرۀ شوروی نجات دهند و به پیشرفت و ترقی برسانند. مهم‌تر از همه، از دین‌شان که در مرز نابودی قرار داشت، پاسداری کنند. بدین هدف سربازگیری کردند، تربیت‌شان کردند، پول و پیسه دادند، وعدۀ قدرت و حکمروایی دادند و سرانجام خریدندشان و به عنوان غلام‌های حلقه‌به‌گوش‌شان استخدام کردند تا زمینۀ منطقه‌ای فعالیت آن‌ها را فراهم کرده باشند. عرب‌هایی که کشور خودشان لانۀ امریکا و غرب بود و توسط اسرائیل هر روز گوش‌مالی و و چوب‌کنک می‌شدند؛ به افغانستان آمده بودند تا مردم این سرزمین را نجات‌دهنده باشند و رهایی‌بخش.
می‌دانستم که این سفر بدون یادآوری از تاریخ تلخِ ویرانی و جنگ و قربانی شدن و اجیر بیگانگان شدن و مزدور عرب‌ها و تروریستان شدن نیست؛ لذا آماده بودم که مسائل بیشتری بشنوم و نکات افزون‌تری بدانم. آماده بودم که تحلیل و خوانشی بشنوم که راهگشای امروز و فردای ما باشند؛ وظیفه‌ای که نقد به عهده دارد و منتقد به دوش.

پس از این‌که گردانندۀ برنامه بریده‌ای از رمان را خواند و عارف جعفری، خواننده و آهنگساز از اشتراک‌کنندگان تشکر کرد، اولین سخنران برنامه، آقای محمدکاظم مزینانی، نویسنده و پژوهشگر ایرانی در جایگاه قرار گرفت و در مورد رمان «بیگانگان» صحبت کرد. او در مورد سوژه، نثر، پیرنگ و محتوای رمان سخن گفت و داستان را تحلیل کرد.

مزینانی در همان اول گفت که من قصد نقد ندارم، می‌خواهم تحلیلی از رمان ارائه کنم. او گفت وقتی «بیگانگان» را خواندم، حیرت کردم از خواندنش و از جهانی که نویسنده در این‌جا خلق کرده است و تجربه‌ی زیسته‌ای که در این کتاب با ما به اشتراک گذاشته است. از این نگاه برایم حیرت‌انگیز بود.
وی سوژۀ رمان «بیگانگان» را جسارت‌آمیز خواند و مهارت نویسنده را به خاطر پرورش این سوژۀ مخاطره‌آمیز و تبدیل آن به یک داستان خواندنی ستود: «اولین ویژگی مثبتی که مرا تحت تأثیر قرار داد، انتخاب سوژۀ جسارت‌آمیز داستان بود. سوژه در داستان خیلی مهم است. با سوژه‌هایی که مربوط به جنگ می‌شوند و حول عقیده و سرزمین می‌چرخند، کم داستان نداشتیم و کم نوشته نشده است رد همین ایران خودمان؛ ولی نویسنده‌ای که بیاید در اقلیم افغانستان صحنه‌های جنگی را انتخاب کند و بحث‌های گروه‎های قومی مختلف را برگزیند، در مرز خیلی باریکی حرکت می‌کند. اگر نویسنده در این داستان یک‌ذره هوشمندی به خرچ نمی‌داد یا از فراروایت‌ها استفاده نمی‌کرد و از افسانه و اسطوره مدد نمی‌گرفت، داستانش به شدت سقوط می‌کرد.»

به گفتۀ وی نویسندۀ «بیگانگان» هوشمندی کرده و با استفاده از افسانه و اسطوره، داستانش را از روایت مستندگونۀ محض نجات داده است.

نکتۀ دیگری که مزینانی بدان اشارت کرد، نثر و زبان داستان بود. به گفتۀ وی با توجه به این‌که نویسنده از دیار شعر به دیار داستان کوچیده است، داستانش زبان به شدت پخته و آهنگین دارد و از همان اول با یک ضرب‌آهنگ خاصی شروع می‌شود. این زبان و این ریتم، در خدمت همان سوژۀ جسارت‌آمیز قرار دارد.

مزینانی در ادامۀ سخنانش گفت که دومین جسارت نویسنده در این رمان، حرکت در مرز گسل‌های کینه‌های تاریخی، نگاه‌های قومی و قبیله‌ای مبتنی بر انتقام‌های شخصی و مبتنی بر کینه‌های قومی، است. به باور وی اما نویسنده در دام این مسائل نیفتاده و هوشمندانه خودش را از افتادن در این گسل‌ها نجات داده است. اگر از اساطیر و افسانه‌ها استفاده نمی‌کرد، اثری صرفاً جنگی‌ای خلق می‌کرد که ارزش ادبی خاصی نداشت.
مسئلۀ دیگری که وی بدان پرداخت، پیرنگ داستان بود. به گفتۀ او «بیگانگان» پیرنگ واحدی ندارد، بلکه پیرنگ مدور دارد: «نویسنده دم‌به‌دم پیرنگ را تغییر می‌دهد و پیرنگ جدیدی مطرح می‌کند و پرورش می‌دهد. نویسنده در این‌جا خودش را به یک سوژه و پیرنگ مرکزی ملزم نکرده است و دم‌به‌دم متناسب با حالات شخصیت مرکزی داستان؛ یعنی راوی، پیرنگ را عوض کرده است.»

به باور وی با وجودی که این رمان پیرنگ واحدی ندارد؛ اما بازهم داستان قدرت و گیرایی‌اش را از دست نداده است. این هم یکی از کارهای خوبی است که هر کسی از پس آن برنمی‌آید. اگر نویسنده توانمندی و ذکاوت لازم را نداشته باشد، داستان از دستش درمی‌رود و انسجام و یک‌پارچگی‌اش خدشه‌دار می‌شود.
نکتۀ دیگری که مزینانی بدان پرداخت، پیش‌گویی رمان نسبت به آینده بود. وی اظهار داشت که من نمی‌دانم این رمان کی نوشته شده است؛ اما نگاه پیش‌گویانۀ عجیبی دارد این رمان؛ این‌که عرب‌ها می‌آیند، بر مردم تجاوز می‌کنند، افراد دلخواه‌شان را پرورش می‌دهند و کم‌کم افغانستان را می‌گیرند: «نویسنده یک دیدگاه شهودی که معمولاً در بعضی داستان‌ها اتفاق می‌افتد، داشته و این اتفاق واقعاً افتاده است.»

وقتی او این نکته را یاد کرد، من به این می‌اندیشیدم که کاش رمان همان زمانی منتشر می‌شد که تمام شده بود؛ یعنی پیش از ۱۴۰۰خ. آن وقت بود که می‌دیدیم پیش‌گویی‌اش در مورد تسلط دوبارۀ طالبان چگونه جامۀ عمل می‌پوشید و می‌دیدیم که تخیل ادبیات چگونه می‌تواند حقایق را پیش‌گویی کند.

مزینانی گفت که نویسنده از زبان شخصیت‌ها در مورد دیگر اقوام قضاوت‌هایی دارد. این هم یکی از مهارت‌های خوب نویسنده است که در این داستان شاهدش هستیم. وی افزود: «نگاه جامعه‌شناسانه و مردم‌شناسانۀ نویسنده نسبت به مردم و جامعۀ افغانستان برایم جالب بود. حتا نگاه روان‌شناسانه را نیز در داستان می‌بینیم.»

بخشی دیگر صحبت‌های مزینانی در مورد نقطه‌ضعف‌های داستان بود. به اعتقاد وی داستان دست‌کم دو نقطه ضعف دارد؛ اول این‌که داستان می‌توانست کمتر از آن‌چه که هست، باشد؛ یعنی نویسنده در این‌جا دچار اطناب‌گویی شده است. به گفتۀ وی می‌شد دست‌کم صد صفحۀ داستان را کم کرد.

کاستی دوم داستان را پریش یا گسل وحشتناک ساختاری‌ای دانست که در اخیر داستان اتفاق می‌افتد؛ قسمتی که مربوط به گل‌بهار می‌شود. به گفتۀ وی «ای‌کاش همان روال طبیعی داستان ادامه پیدا می‌کرد و ما شاهد این گسل نبودیم.»
آقای مزینانی در اخیر صحبتش به پایان‌بندی داستان نیز پرداخت و اظهار داشت که داستان پایان‌بندی سست و منفعلی دارد.

احراری، نویسنده و مدرس داستان، صحبت‌کنندۀ دیگری بود که جای سخنران غایب (حسن عالمی) را پر می‌کرد. او در مورد نمادپردازی، پیرنگ، لحن و زاویۀ دید داستان نکاتی را بیان کرد.

احراری به نماد خواب خرگوشی باشندگان روستای خرگوش اشاره کرد که در اول داستان استفاده شده است. او کاربرد این نماد را جالب دانست و افزود: «وقتی من داستان را با عنوانش شروع کردم، با خودم می‌اندیشیدم که بازهم با داستانی روبه‌رویم که در مورد جنگ است؛ داستانی که موضوعش جنگ و خون‌ریزی است. انگار همین موضوع تکرار شده است و در عین تکراری بودنش، بازهم تازگی دارد. این پیش‌داوری را کردم که باز هم در مورد جنگ نوشته است؛ ولی وقتی پیش رفتم، چیزی که پیش‌داوری مرا به‌هم زد و مایۀ حیرتم شد، استفادۀ خیلی خوب و هوشمندانۀ نویسنده از نماد خرگوش در داستان بود؛ چیزی که فضا را برایم دیگرگون کرد.»

نکتۀ دیگری که احراری بدان پرداخت، لحن داستان بود. وی اظهار داشت که «بیگانگان» لحن قدرتمندی دارد. انگار سراسر داستان لحن است. این لحن خواننده را جذب می‌کند.
وی با تأیید سخنان محمدکاظم مزینانی اظهار داشت که ما در داستان با پیرنگ مشخصی روبه‌رو نیستیم؛ اما لحن قدرتمند داستان بارِ آن را به دوش می‌کشد.

وی گفت داستان را راوی اول‌شخص روایت می‌کند؛ زاویۀ دیدی که هم حسن‌هایی دارد و هم معایبی. چیزی که در این داستان به لحاظ باورپذیری و واقعیت‌انگاری سؤال‌برانگیز شاید باشد، این است که شخصیت اول‌شخص یا راوی اول‌شخص وامانده و در حال مرگ، چگونه سیصد صفحه را روایت می‌کند.

وی هم‌چنین گفت، چیز دیگری که در این‌جا کمتر بدان پرداخته شده، مسئلۀ القاعده است. من دوستان داشتم که در مورد آن‌ها بیشتر می‌پرداخت. برای خوانندگانی مثل من که چیزی از نقش القاعده در تاریخ معاصر افغانستان نمی‌دانند، خیلی خوب بود که در مورد آن‌ها بیشتر حرف زده می‌شد. به گفتۀ وی، نویسنده با یک دید کلی‌تر قضیه را طوری می‌بینند که گویی بیگانگانی هستند که باور دارند مردم افغانستان به اندازۀ کافی مسلمان نیستند و آن‌ها آمده‌اند که در این راستا کمک‌ کنند.

برنامۀ نقد و بررسی رمان «بیگانگان»، آخرین اثر داستانی حسین حیدربیگی، روز پنج‌شنبه، بیست‌وهشتم دی‌ماه/ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی در تهران، حوزۀ هنری، سالن اوستا، از سوی خانۀ ادبیات افغانستان با همکاری مرکز آفرینش‌های ادبی حوزۀ هنری و مؤسسۀ انتشارات عرفان برگزار شد. در این محفل ادبی تعدادی از قلم‌به‌دستان و فرهنگیان افغانستانی اشتراک کرده بودند.

رمان «بیگانگان» تازه‌ترین اثر ادبی حسین حیدربیگی است که در آغاز سال ۱۴۰۲خ. از سوی مؤسسۀ انتشارات عرفان، با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه، هم‌زمان در افغانستان و ایران منتشر شد. از حیدربیگی پیش از این یک مجموعه شعر (آهوی دویده در من)، دو مجموعه داستان کوتاه (سنگ و سیب، و شورش) و یک رمان (گردابی) پیش از این منتشر شده‌اند. هم‌چنین کتاب «پدر تاریخ‌نگاری افغانستان؛ مجموعه مقالات سیمنار علمی گرامی‌داشت هشتادوششمین سالگرد وفات علامه فیض‌محمد کاتب هزاره» نیز با کوشش او منتشر شده است.

رمان «بیگانگان» در ۲۰ فصل و ۳۰۹ صفحه سرگذشت نوجوانی را روایت می‌کند که در آغاز شکل‌گیری گروه‌های جهادی، عرب‌ها به روستایش حمله می‌کنند و تحت نام جنگ و جهاد علیه نظامیان شوروی، مردان روستا را دستگیر می‌کنند و بر زنان و مردان تجاوز می‌کنند و سپس آن‌ها را می‌برند و تیرباران می‌کنند و این جوان به شکل معجزه‌آسا فرار می‌کند و خیانت عرب‌ها و دروغ آن‌ها را با چشم سر می‌بیند. این‌که واقعیت تاریخی سی یا سی‌وپنج سال گذشتۀ افغانستان چه است، راوی قربانی چه روزهایی را تجربه می‌کند و سرنوشتش به کجا می‌رسد، یا عرب‌هایی که تحت عنوان پاسداری از دین و مذهب به این کشور آمده‌اند، چه بلاهایی را بر سر این مردم و این کشور می‌آورند، و… همه را بیگانگان روایت می‌کند.

در مورد نویسنده

عصمت الطاف

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید