ادبیات فرهنگ و هنر ویژۀ استاد واصف باختری

بررسی انتقادی ترجمه‌های واصف باختری در حوزۀ ادبیات و فرهنگ

پوهنیار روح‌الله بهرامیان[۱]

[۱] هیئت علمی دانشگاه سمنگان افغانستان ( [email protected])

چکیده
واصف باختری (۱۳۲۱-۱۴۰۲) یکی از شاعران معاصر افغانستان محسوب می‌شود، وسعت فعالیت‌های فرهنگی این شاعر و دانشمند کشور نیاز به تحقیقات فراوان دارد، به‌ویژه فعالیت‌های فلسفی، عرفانی، منتقدانه و ادبی او که بی‌تردید برای نسل ما و آیندگان از اهمیت به سزایی برخوردار است. باختری را دارای اطلاعات جامع در حوزه‌ی ادبیات کلاسیک و جریان‌های جدید فرهنگی ادبی، دانسته‌اند. یکی از فعالیت‌های تجددخواهانۀ او معرفی ادبیات و شعر ملل دیگر چون کردی، ترکی، روسی، عربی، انگلیسی و امریکای لاتین، به وسیله‌ی ترجمه به فارسی‌زبانان است؛ که این برگردان‌ها به صورت (منظوم و منثور) در آثاری چون «اسطوره‌ی بزرگ شهادت»، «در غیاب تاریخ»، «آب‌های جهان آلوده نیستند» و «سفالینه‌ی چند بر پیش‌خوان بلورین فردا» جمع آمده‌اند. هرچند واصف باختری این اشعار را از صورت برگردان‌شدۀ انگلیسی به زبان فارسی ترجمه کرده، با آن‌هم وسواس او در امر ترجمه و (برگردان) اشعارِ شاعران پیشرو و مطرح جهان، به هدف آگاهی خواننده‌ی فارسی از فرازوفرود ادبیات سایر ملل بوده است که از ارزش والایی برخوردار می‌باشد. در این جستار به‌ چگونکی ترجمه‌های این شاعر و مترجم معاصر کشور با توجه به جدی‌ترین تحلیل‌ها‎ پیرامون چیستی برگردان در جهان امروز پرداخته خواهد شد.

کلیدواژگان: شعر، ترجمه، بازتولید ادبی، فرهنگ، واصف باختری.

۱. بحث
ترجمه در افغانستان تاریخ طولانی دارد. برمکیان بلخی در دستگاه خلفای عباسی، ترجمۀ میان‌زبانی انجام می‌دادند. آن‌ها که توانستند شکوه و اقتدار تاج‌گذاران عرب را چنان کیان‌شاهان باختری و پیشدادی آرایش دهند، در ترجمۀ متون بودایی و ودایی نیز نقش داشتند. برزویه‌ی طبیب به دستور برامکه در دربار انوشیروان، کتاب پنج‌فصلِ سانسکریتی «پنجه تنترا» را به فارسی برگردان کرد، و ابواب و حکایاتی که به غرض اصلاح اعمال امیران بود بر آن افزود (مینوی، ۱۳۹۲: ح) ممکن است برگردان همراه با اضافات و یک نوع بازتولید ادبی آغاز یافته از این دوره باشد؛ چون در ادامۀ همین کتاب را رودکی سمرقندی در عصر سامانیان بلخی به نظم درآورد تا سرانجام در عهد بهرامشاه غزنوی ابوالمعالی نظام‌الملک معین‌الدین محمد بن عبدالحمید که منشی دیوان و متولد شده و نشو و نما یافتۀ غزنین بود (همان‌جا، ح) در حدود ۵۳۸ تا ۵۳۹ هـ.ق با انشای منحصربه‌فرد خود به پارسی دری فصیح درآورد که جزءِ کامل‌ترین آثار برگردان‌شده‌ به ‌حساب می‌آید. و آنچه در دسترس داریم نیز همین نسخه‌ی کلیله ودمنه-از نسخه‌های متعددی‌ که برشمردیم-است.

فصل دیگر برگردان در کشور ما، مقارن با ورود مکاتب و مدارس، و هم‌زمان با پاگیری آموزش‌های عالی در کشور است که استادانی هم‌چون دکتر عبدالغنی در آن نقش دارند. شخصیت‌هایی مانند دکتر غنی که علوم دنیوی چون ریاضیات، ساینس و زبان‌ها را از هند برتانوی فراگرفته بودند و روابط افغانستان با حکومت هند برتانوی در آن زمان بسیار مستحکم بود (حبیبی، ۱۳۶۳: ۵۹)‌ به‌ برگردان‌ توجه‌ داشتند. این امر سبب سرازیر شدن کتب و آثار هندی و غربی شد. کتاب‌هایی هم با ورود معلمان ترک، فرانسوی و جسته‌وگریخته آلمانی که در دوره‌های رشدیه‌ی مکتب حبیبیه مصروف آموزش متعلمین بودند، می‌بایست وارد افغانستان می‌شد. برگردان‌ این کارها با توجه به علاقه‌مندی مخاطبان افغانستانی، به یک ضرورت عینی بدل شد؛ برای همین، نخستین ترجمه‌ها از ژانر داستان بلند (ناول) که برای مخاطب فارسی دری دل‌چسبی داشت، آغاز یافت؛ مخصوصاً داستان‌هایی از ژول‌ورن «جزیرۀ پنهان» و داستان «فاجعۀ پاریس» اثر گزاویه دومنته‌پن که با مقدمه‌‌ای از محمود طرزی دربارۀ ارزش اجتماعی رمان منتشر گردید (قویم، ۱۳۸۵: ۳۳).

سفرنامه‌ها و سیاحت‌نامه‌ها نیز از جذابیتی خاص برخوردار بودند. برگردان سیاحت‌نامۀ «سه قطعه روی زمین در ۲۹ روز» و سیاحت‌نامۀ لاپونیا ترجمۀ سیاحت‌نامۀ عبدالرشید ابراهیم افندی که توسط محمود طرزی و عبدالهادی داوی پریشان از متن ترکی «عالم سلام» صورت گرفت، در شماره‌های جریدۀ سراج‌الاخبار نشر گردید (حبیب، ۱۳۶۶: ۱۱۷). این برگردان‌ها چنان‌که مردم ما را به مظاهر تمدن غرب آشنا می‌کرد، بسیار مورد استقبال قرار می‌گرفت؛ اما سیر ترجمۀ شعر در نخستین شماره‌های سال اول سراج‌الاخبار هم‌زمان با چاپ برگردان‌های شعر اروپایی مانند «بوسۀ مادر» از شاعر فرانسوی و «ترجمه شعر یکی از ظریف‌طبعان جرمنی» نوشته‌هایی مانند «تنهایی» از «یادگارهای صالحیه» و «شعر موسیقی» و «شبنم» و «بهار عشق» از محمود طرزی و «عمر رفت» از عبدالهادی داوی چاپ شد. این پارچه‌ها نمونه‌هایی از شعر منثور و مقاله‌های ادبی بود. اشکال ادبی یادشده، از بس باهم شبیه بودند، نمی‌شد با ارزش‌نماهای مشخصی یکی را از دیگری جدا کرد، مگر پارچه‌هایی که در «امان افغان» به‌صورت مشخص زیر عنوان «شعر منثور» به چاپ می‌رسید؛ مانند «روزگار هم ملتفت نمی‌شود» از احمد راتب و «احساس اندوهناک» از محمدحسن و «چرا شفق این‌قدر خونین است» از غلام‌سرور و «روزگار بی‌مروت پدرت بسوزد» از احمد راتب، هم‌چنان «آه روزگار سیاه» از محمدحسن، در سال اول گاه‌نامه‌ی انیس (۱۳۰۶).

نوشته‌ها بدون عنوان شعر منثور نیز در این عصر به چاپ می‌رسید؛ مانند «دختر روستایی» از کوهی و «تنهایی مهتاب» از غلام‌محمد غبار تا این‌که مترجمان آرام‌آرام به سمت سرایش شعر با قالب‌ها و مضمون نو آمدند. دکتر اسدالله حبیب می‌گوید «شعر منثورنویسی جدا از ترجمه از سال‌های سی سدۀ بیستم به بعد نیز ادامه یافت. نویسندگانی مانند میر غلام‌محمد غبار، شهزاد احمدعلی درانی و عبدالهادی داوی (پریشان) بعضی آثار خود را در مجلۀ کابل (۱۳۱۰/کابل) چاپ کردند (همان‌جا: ۱۲۱) که همین پارچه‎ها نمونه‌هایی از شعر منثور و مقاله‌های ادبی اولیه بود. حالا با توجه به سیر ترجمه‌های داستان، پارچۀ ادبی، و شعر منثور در این دوره، می‌توان برگردان‌های واصف باختری را پس از دهۀ ۵۰ خورشیدی جزء برگردان‌هایی دانست که به هدف آشنایی مخاطبان با امتیازات هنری زبان و پشتوانه‌ی فرهنگ جهان غرب در نظر گرفته، معرفی نحوۀ سرایش و پردازش ادبی سایر ملت‌ها را در نظر داشته است. این جستار می‌کوشد به تبیین چگونگی ترجمه‌های آقای واصف باختری با این پیش‌فرض بپردازد.

۲. مراجع و اهمیت این پژوهش
در زمینه‌ی جایگاه ادبی، جمال‌شناسی اشعار، و فعالیت‌های پیشروانه‌ی واصف باختری در آثار و کتب ذیل که یک بخش پژوهش‌های داخلی و بخشی هم نگاه دانشمندان خارجی به فعالیت‌های واصف است، مطالبی وجود دارد. ۱. پرخاش احمدی (۱۳۸۷ کابل)؛ آب‌های شعرجهان آلوده نیستد؛ ۲. رهنورد زریاب (۱۳۹۳ هرات) چه‌ها که نوشتیم؛ ۳. محمدشریف سعیدی (۱۳۹۴ کابل)، حریق لاله؛ در بررسی آثار موزون واصف باختری به نگارش درآمده‌اند؛ از تحقیقات دیگران در این زمینه؛ ۴. بهروز ثروتی، (۱۳۸۶ و ۱۳۹۴ تهران) مویه‌های پامیر و نگاهی به احوال و آثار واصف باختری را نوشته است، همچنان.
۵. Afghani refugee expresses same horror as Americans By Tamara lush St. Petersburg Times/September 14, 2001
۶.Leave the Island of Dream By Dr. Arely Loewe, CADA/Op Mercy, Kabul Afghanistan. ((dw.com را می‌توان در این زمینه فهرست کرد. ولی باید افزود این بخش کوچکی است از آن‌چه پیرامون باختری و فعالیت‌های او نوشته‌اند. مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و تحلیل‌های مجازی بسیار وجود دارند که هنوز به شکل آثار مدون در نیامده، هم‌چنان شعرهای واصف باختری نیز که به زبان‌های دیگر؛ چون روسی، چکی، ترکی، انگلیسی و آلمانی برگردان شده است. (bukharamag.com) تا هنوز در کسوت کتابی درنیامده، اما بررسی انتقادی پیرامون ترجمه‌های واصف باختری را با روشی که این جستار بدان دست یافته‌است، می‌توان نخستین کار در این زمینه دانست. اهمیت این پژوهش نیز بسته به نگاه انتقادی به برگردان‌های واصف باختری با تمرکز به نقش و ارزش ترجمه در معرفی فرهنگ و ادبیات سایر ملل به مخاطبان زبان ما محسوب می‌شود.

۳. ارادۀ ترجمه یا بازتولید ادبی
وقتی پای ترجمۀ شعر از زبانی به زبانی دیگر به میان می‌آید، بحث امانت‌داری مترجم پیش‌ کشیده‌ می‌شود. امانت‌داری از خصوصیات عمدۀ برگردان متن به‌ حساب می‌آِید؛ اما امانت‌داری نباید رونوشت آبکی و اصلاح متن اصلی یا تقلید از متن اصلی به ‌زبان مقصد باشد. جدی‌ترین موضع مترجمان بزرگِ جهان، پیرامون ترجمه همین نکته است، یعنی برانگیختن یکسره تفاوت در زبان خود از طریق تغییراتی گاه ژرف و گاه موشکافانه در حین انتقال تجارب از زبان مبدأ، اکنون با توجه‌ به‌ این مهم، آیا ممکن است ارادۀ ترجمه به بازتولید منجر شود؟
آگاهان این پرسش را در برگردان شعر به‌ صورت بینازبانی مطرح کرده‌اند که مترجم وقتی از خود می‌پرسد اول باید شعر را برگردان کند یا زبان شعر را ناچار است به بازتولید ادبی فکر کند، چون شعر مجموعه‌ای از تجارب فرهنگی، تکنیک‌های زبانی، موسیقایی متفاوت و گروهی از تداعی‌های معنایی و زبانی است که هنگام ترجمه غیب می‌شوند. اگر چنین نباشد، ما با متنی طرف خواهیم شد که اصل زبان است، ولی ترجمۀ بدون عناصر ممیزۀ شعر از نثر، یک نوع تفسیر و توضیح شعر از زبان اصل خواهد‌ بود، و تفسیر در چنین موقعیتی بهتر از برگردان است؛ زیرا در تفسیر دست‌کم خود مؤلف یا مفسر را مبدع و طرف فرض می‌کنیم، در حالی‌که در شعر پردازش متن اصلی را با بیان هنرین انتظار داریم. شور و اشتیاق ضمنی که در زبان اصلی است را می‌خواهیم در زبان مقصد لمس کنیم. برای آن‌که انتقال تمام این موارد از یک زبان به زبان دیگر ممکن نیست، بحث تولید و خلاقیت مبنی بر اختیارات مترجمان به میان می‌آید. جودیت بتلر «ترجمه را به‌ منزلۀ افترا زدن به متن اصلی می‌داند. همین‌طور بلانشو می‌گوید ترجمه کشف غیریت ازپیش‌حاضر در متن اصلی و از این ‌طریق آشکار کردن تزلزل‌ها و شکاف‌های موجود در آن، گاه به منظور انتقال گاه تنها به هدف در چنگ گرفتن است (مرادیانی، ۱۳۹۳: ۲۵). برای همین، ارزیابی از آثار برگردان‌شده در جهان، نشان می‌دهد که یا برگردان خوب اتفاق افتاده است که در این ‌صورت، با یک اثر جدید روبه‌رو هستیم، یا برگردان نوعی سعایت بوده که حاصل کار «تولید ادبی» از آب درآمده است؛ چون مترجم خودش را نویسنده‌ی ایجادگر و مسلط بر دو زبان فرض کرده است، حالا با توجه به زبان فخیم آقای باختری در برگردان‌ها، آدم می‌تواند حدس بزند که ایشان ارادۀ ترجمه را با نوعی بازتولید و آفرینش در نظر دارند، اگرنه فخامت زبان، نگاه آرمان‌گرایانه و افق فکری آقای باختری، ممکن نیست چنان با متن‌هایی که برگردانش کرده‌ است، همسان باشد که وقت‌ ارزش‌یابی، حس ترجمه از زبان اصلی به زبان مقصد کمتر دست‌ دهد. بیشتر مواجهه با یک اثر جدید و تازه را تداعی کند. ساده‌تر می‌توان گفت، باختری از مترجمانی است که آزادی در بازتولید را رعایت می‌کند، وفاداری به متن زبان اصل برای او اهمیتِ کمتر از آزادی تام در امر آفرینش‌گری در زبان مقصد ندارد.

۴. آیا شعر برگردان‌پذیر است؟
قبل از ورود به بحث اصلی، به این‌ پرسش‌ جدی نیز باید پاسخ‌ داده شود، زیرا بحث قبلی- ارادۀ ترجمه‌ یا بازتولید ادبی- این پرسش را مطرح می‌کند که آیا واقعاً شعر برگردان‌پذیر است؟ در تبیین این پرسش، دیدگاه‌های متنوعی به‌ دست آمده‌ است. یک عده به دلایلی شعر را ترجمه‌پذیر نمی‌دانند، چون تأکید بر آزادی عمل به نحوی اختیارات مترجم پنداشته می‌شود؛ بنابراین، اختیارات مترجم را والتر بنیامین با خیانت معادل می‌داند. اینجاست که قضاوت دربارۀ کار مترجم سخت می‌شود، چون با توجه به دیدگاه کسانی که ترجمه‌پذیری شعر را ممکن می‌دانند، لازم است از مواجهۀ «مری برنارد» با آثار سافو یاد کنیم. مری برنارد می‌گوید: «ایهام‌هایی که سطرسطر شعر سافو را آراسته است، اشاره‌های تلویحی و رگه‌های معنامند، بازی‌ِ گاه‌وبیگاه با کلمات که یکسره بازی با کلمات هم نیستند، و گاه به‌ خوبی به ‌عوض مهمل‌بافی به‌ کار رفته‌ است، تقریباً برای انتقال به زبان دیگر غیرممکن به نظر می‌رسند. ضمناً من باید به لحاظ فنی به ‌اندازۀ او متبحر باشم تا بتوانم به موسیقی شعر او صرفاً نزدیک شوم» (مرادیانی، ۱۳۹۳: ۱۲۹). این دسته از مترجمین باورمندند اگر برگردان شعر با مصطلحات آن پیاده شود، کیفیت ترجمه‌ها غیر از بد نمی‌تواند بود، برای این‌که شعر برگردان‌پذیر نیست از سوی مصطلحات یک زبان که بومی و عرفی شده‌اند؛ بسیار ممکن است در زبان دیگر و زبان مقصد فخیم و غیرعام باشد، این تفاوت‌های میان‌زبانی جریان ترجمۀ شعر را مختل می‌کند. چنان که در این زمینه رابرت بلای هنگام برگردان آثار شرقی به ویژه مثنوی مولوی بلخی به زبان انگلیسی با این چالش برخورد. او اظهار کرد که جهان باید قدردان نوابغ مسلمانان باشد که چون مولانا را به جهان معرفی داشته است و چیزی که نوابغ فارسی نگفته‌اند، هرگز گفته نخواهد شد.
مثالی بزنیم از بیدل که گفته است «نشه را چون باده نتوان در دل پیمانه ریخت». زبان اصلی همیشه یک نشه دارد. نشه با این تعبیر وجهۀ هنری زبان اصلی است. ترجمه را اگر به پیاله تشبیه کنیم، فقط با باده ممکن است (وجهه‌ی هنری زبان اصلی) این نشه را در شیشه بریزیم. بیرون از زبان اصلی، نشه‌‌ای وجود ندارد. این کار باده یا زبان اصلی است که می‌تواند می را در ساغر با نشه یک‌جا بریزد. در زبان مقصد، ما می‌توانیم تقلید را بریزیم نه فرم را. از حیث مثال این اشعار بیدل را چه کسی می‌تواند با توجه به تمام امتیازات بلاغی آن ترجمه کند؟

«زهی چمن سازِ صبح فطرت تبسم لعل مهرجویت
ز بوی گل تا نوای بلبل فدای تهمید گفت‌وگویت» (دهلوی، ۱۳۴۲: ۵۴۴)
یا
رگِ‌گل‌آستین‌شوخی، کمین صید ما دارد
که زیر سنگ، دست از سایۀ رنگِ حنا دارد (دهلوی، ۱۳۴۲: ۱۷۱)

یک‌تعداد مخاطبان فارسی (زبان‌ اصلی) وقتی با این شعر درست نشه نشده‌اند، (رنگ حنا) را (برگِ ‌حنا) تصحیح انتقادی کرده‌اند تا باشد پروسۀ فهم و‌ درک عینی‌تر و قابل ‌درک‌تر شود.
یا این شعر را:

«به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آن‌جا
سر مویی گر این‌جا خم شوی بشکن کلاه آن‌جا» (همان‌جا: ۲۳)

حس نشه‌ شدن با این شعر بیدل، در زبان فارسی هم به کمتر کسی دست می‌دهد؛ زیرا دست بیدل به ‌سقف و فضای‌ نیشه‌پیمایی زبان فارسی رسیده است؛ برای درک آن می‌باید همان‌قدر در قدر و قامت و قیمت بلند شد که بیدل بلند شده است. حالا متوجه می‌شویم که شعر واقعاً ترجمه‌پذیر نیست؛ زیرا برگردان در حد کمال، ممکن گزارش باشد نه پردازش. تفسیر و گزارش از شعر روح شاعرانۀ زبان را از بین می‌برد و تکه‌تکه می‌کند. برای همین پل دومان خبر مرگ متن اصلی به ‌مخاطب را ترجمه دانسته تأکید به تکه‌تکه‌ بودن ابدی زبان آدمی می‌کرد او معتقد بود برگردان خوب از متن اصلی نوعی مشروعیت‌زدایی است» (مرادیانی، ۱۳۹۳: ۱۴)؛ که درست می‌گفت.

۵. بررسی انتقادی ترجمه‌های واصف باختری در حوزۀ ادبیات و فرهنگ

ترجمه‌های باختری آرمان‌گرایانه و درپی ایجاد اثر جدید با توجه به جرقه‌های ناسیونالیستی از اشعار جهان است. دوری از وطن، نکوهش استبداد، و ستایش آزادی و وطن‌خواهی او که سال‌های زیادی از زند‌گی را در غربت سپری کرد، در مواجهه با هر اثری نوستالژی بیگانه ‌ماندن شاعران را به‌عنوان تمامیت کار هنری پیش می‌کشد؛ در نتیجه، کار را حسرت‌زده و غصه‌مند به خورد مخاطب فارسی می‌دهد. به این شعر دقت کنید.

شنیده‌ام که خرد‌پیشه‌ای به قیصر گفت
نگویمت که دگر می به ماهتاب منوش
ولی به جنگ اگر بهره‌ور شدی از فتح
به کاسۀ سر قربانیان شراب منوش.

شما تصور می‌کنید این یک ترجمه است؟ یا یک شعر سنتی با رعایت وزن عروضی کامل، در زبان مادری و اصلی شاعر؟ بیان حسرت تلخ شکستی که در آن است، با تداعی‌های خردورزانۀ کلاسیک ادب فارسی، تجارب فرهنگی و حیاتی هم‌چنان رعایت وزن زبان مقصد. این‌ همه امتیازها مشخص می‌کند که کمتر حس برگردان بودن این رباعی به‌ مخاطب دست ‌می‌دهد، در حالی‌که این شعر واقعاً ترجمۀ کار کوتاهی‌ از خانم لیلا عبوج شاعر لبنانی است (باختری، ۱۳۷۹: ۸۹).

به باور من ترجمه‌‌ای را که مترجم پای‌بند متن مبدأ نمی‌ماند و در آن تصرف می‌کند، بازتولید بگوییم نه برگردان؛ زیرا دیده می‌شود آقای واصف باختری به همان پیمانه که شعریت متن منتخب برای برگردان را اهمیت داده، ده برابر، برای حاصل کار خود که در زبان فارسی خلق «تولید» کرده است، عمر و حیات در نظر می‌گیرد. درک این نکته ما را متوجه می‌سازد که شعری اگر ترجمۀ موفق نمی‌داشت، آقای باختری ممکن بود از خیر نشر و پخشش بگذرد، چنان‌که خود در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است: «من یک سلیقه دارم، در هر شعر غربی که نشانه‌‌ای از روح شرقی را دیدم، آن را ترجمه کردم.» (احمدی، عبدالله، ۱۳۸۱: ۴۵).
آقای باختری در این مصاحبه از روح شرقی کارهای لورکا و خانمی که به ‌نام ایمی فلیپس است یاد می‌کند که از ایشان در حدود چهل شعر برگردان کرده است. با توجه به این نقل‌قول، بدون تردید باختری در امر برگردان دنبال شعری بوده که در ذهن او جرقۀ پیدایش یک شعر زیبا و آتشین جدید را تولید کند، منتها به سنگ چخماق یا آن ساطع‌کنندۀ اولین تشعشع (شعرا صلی) صادق می‌ماند.
واصف باختری سه شعر از یک شاعر داغستانی را ترجمه کرده است که یکی از آن‌ها این شعر «کشتی» است.

گر ناخدا فروگسلد رشتۀ شراع
یا کوه، موج و باد، کند کینه‌گستری
وانگه که نسج هستی کشتی ز هم گسست
ای ‌وای بر کسی که نداند شناوری
***
باشد جهان به‌سان یکی کشتی سترگ
مردان و کودکان و زنان در میان آن
لیکن دچار پنجۀ طوفان مرگ‌بار
باد سموم مرگ به پیراهنش وزان (همان‌جا: ۸۷).

این شعر درواقع بیان دگرگونه‌ا‌ی از داستان نحوی و کشتی‌بان مولوی است، یا دست‌کم روح شرقی به‌ وضاحت در آن بازسازی شده است، چنین ترجمه‌هایی رخنۀ مصادره‌به‌مطلوب در کارهای آقای واصف باختری را نشان می‌دهد که بیرون‌ از موقعیت‌ محتوا‌ در فرم ‌نیز تداخل‌ آفرینشگرانه‌ دارد. اگر این‌طور قضاوت نکنیم، دست‌کم این برگردان‌ها همان‌قدر که به متن اصل استوار است، به متن زبان مترجم هم موانست نشان می‌دهد. فرض‌ را اگر بر ‌این بگیریم که یک شعر از یک شاعر داغستانی با روحیۀ بلاغی و عاطفی، فرم‌ واحد داغستانی ـ فارسی داشته باشد، مقداری غیرممکن به نظر می‌رسد.

جهان کهنه یکی دفتر است پر ز صور
در آن نقوش خجسته، در آن نقوش پلید
نقوش نیک در آن کاش بیشتر می‌شد
نقوش ناخوش آن کاش محو می‌گردید.

به نقل از شیما بهره‌مند، در پایگاه خبری فرهنگ امروز، باربارا جانسن معتقد بوده است: «خیانت به متن اصل در جریان انتقال آن به زبان مقصد جز لاینفک ترجمه است» (خبر امروز: ۱۳۹۵)؛ چون در ترجمه دغدغۀ مؤلف، خوب انتقال ‌دادن زبانی به زبانی دیگر است. وقتی مترجم هنگام‌ ترجمه از خود می‌پرسد که آیا کار بهتری از آنچه در دست‌ دارد انجام می‌دهد، اساس بازتولید را این‌ پرسش‌ مطرح‌ می‌کند. وقتی کسی در مقابل این پرسش قرار می‌گیرد و متوجه می‌شود با اندکی کژومژ کردن زبان اصلی ترجمۀ عالی‌تری به زبان مقصد خلق خواهد‌ شد، تصور می‌کنید از این کار سر باز می‌زند؟ اگر این‌گونه فکر می‌کنید، شما مترجم نیستید یا دست‌کم مترجم خوب نیستید، چون به‌ قول‌ معروف، تنها ترجمه می‌تواند خیانت کند، بدون این‌که لزوماً تضادی را القا کند که از آن دور می‌شود؛ زیرا هر ترجمه درصدد این است که زمینه‌ا‌ی را مساعد سازد برای درک و پذیرش مخاطب، هم برای درک مخاطب از زبان، و هم برای پذیرش از جهت هنری بودن. مترجم‌ در یک‌ چنین موقعیت نظیر واصف باختری عمل می‌کند، زمینه‌سازی تولید یک شعر جدید می‌شود.
به این ترجمۀ واصف باختری از شعر حسن دیاموک شاعر ترک دقت کنید.

تفنگ‌ها:
شما به غرش خود هم‌چنان ادامه دهید
ولیک من که از این های‌ و هوی بیزارم
هنوز نغمۀ جان‌بخش عشق و آزادی
هنوز نغمۀ آزادگی به لب دارم
و تانگ‌ها که چو برزیگران پولادین
به کار شخم زمین‌ها و کشتزارانید
گلوله‌ها که ز آسیب‌تان شکوفۀ سرخ
به خاک تیره برافگند رخت و پرپر شد
شما به غرش خود هم‌چنان ادامه دهید
ولیک من
هنوز نغمۀ جان‌بخش صلح می‌خوانم
به‌ سوی ساحل زرین صلح می‌رانم
و خون خویشتن این عطر پاک هستی را
بر آستانۀ شب می‌فشانم از شادی… (باختری، ۱۳۷۹: ۸۱).

این یکی از اشعار کامل ترجمه‌شدۀ آقای باختری است، با روش ترجمۀ بینا‌نشانه‌ای؛ زیرا تانگ ممکن است نشانۀ مشترکی میان دو شاعر باشد؛ ولی حضور وزن و فرمِ بسیار محکم و منسجم، نشان می‌دهد نوع ترجمۀ بینازبانی نیست. گاهی تصور می‌کنم با مقابلۀ این دو کار ممکن است فهم‌پذیری جهان این دو شعر در تقابل اگر قرار نگیرند، در زاویه‌های متفاوتی خواهند ایستاد. در چنین وضعیتی ما حق را نمی‌توانیم از مترجم در راستای خلق یک اثر بکر و بدیع بگیریم. او در چنین موقعیتی کاملاً حق دارد. آن‌چه ساختار می‌پذیرد و به ‌صورت کامل سروده می‌شود، بسراید. فرقی نمی‌کند اگر شعر زبان اصلی در یک فاصلۀ دور از شعر (ترجمه) زبان مقصد قرار گرفت، اساساً یک تعداد ترجمه‌های آقای باختری که ناسیونالیسم تند دارد، در این بخش از آفریده‌های مترجمانه‌اش قرار می‌گیرند.
این‌ غزل‌ از آن جمع‌ است.

ایا‌ که بی‌خبری از سرشت‌ میهن‌ من
به دست کس نفتد سرنوشت میهن من
هزار واحۀ دیگر در این بیابان است
تو خوش‌ که شعله فشاندی‌ به کشت‌ میهن من

او آرمان‌گرایی خودش را به شعر دیگر که همانا ترجمۀ شعر عرب باشد، اعمال می‌کند؛ چون در مسیر ترجمه مواجهه‌ها گوناگون‌اند. گاهی حتی متن‌های اصلی ترجمه‌پذیری خود را محقق نمی‌توانند، یا مانند آن شعر بیدل بسیار پیچیده و غامض‌اند یا بسیار ابتدایی و سطحی. باختری البته به اشعار از نوع دوم برای ترجمه نزدیک نمی‌شد؛ ولی برای‌ اینکه زبان اصل را در مواردی خوب بلد نبود، ممکن ترجمه‌پذیر جلوه کردن عده‌ای از کارهای سبک او را‌ در زبان‌ انگلیسی‌ از کار ترکی‌ یا عربی متمایل به ترجمه کرده باشد که در این‌چنین کارها من مطمئن هستم، زبان مقصد (ترجمه) کارش بهتر از زبان اصل ساختار و بافتار یافته است. به این ‌یکی به ‌عنوان حسن ختام دقت کنید:

نوشته‌ست بر برگ‌های شقایق
که گل را نچینید
و این کودک نازپروده ز آغوش مادر نگیرید
و لیکن دریغا که باد
ندارد سواد (باختری، ۱۳۸۸: ۳۷۲)

باختری به این نکته اشراف دارد که ترجمه با زبان سطحی از عیب مصادره کردن زبان اصل در ترجمه به زبان مقصد به ‌مراتب بدتر است. همین فهم باعث می‌شود او روح زبان خود را چنان محفوظ دارد که مخاطب تحت اثر لذت از متن ترجمه پنداشته شده، صادق نبودن به اصل را متوجه نشود؛ این است که من می‌پندارم زبان ترجمۀ باختری نیز نوعی زبان نامیرای شعر اوست، و در راه ادامه دادن به حیات ادبی خود، تکثیر زبان نارسایی به وجود می‌آورد. باختری درصدد جمع‌وجور کردن این زبان است. آزمودن زبان ترجمه در راستای فعالیت‌های باختری، بیشتر برای ایجاد الگو اتفاق افتاده است تا کسانی که متأثر از او بودند، متوجه شوند که تا چه اندازه او زبان و لحن منحصربه‌فرد خود را زیر بار تأثیر زبان مبدأ می‌برد. تلاش شاعرانۀ باختری در ترجمه‌هایش چنان برجسته است که نیازی به این جستار ندارد، برای این‌که او با مراجعه به اشعار یک زبان دیگر، زبان خود را به سمت تکامل هدایت می‌کند، و از تضاد و برخوردن موج روحی و معنوی دو زبان، یا ادغام امور فرهنگی، و تداعی‌های‌ زبانی، سطرها و سلیقه‌های کاملی بیرون می‌جهاند که مخاطب می‌پندارد باختری برنامۀ برتری‌جویی و از لحاظ ایدئولوژیک بیان ناسیونالیسم فراگیری را در سر دارد، در حالی‌که چنین‌ نیست. او به آن‌چه‌ فرهنگ‌ ترجمۀ شعر ایجاد می‌کند‌، پا‌بند است. به قولی: «ترجمه از میان تمام فرم‌های ادبی، یگانه فرمی است که وظیفۀ خاص نظارت بر لحظۀ پختگی و بلوغ زبان بیگانه و دردهای هولناک تولد زبان خویش بدو محول گشته است» (مرادیانی، ۱۳۹۳: ۱۳۶) که این وظیفه را باختری به وجه احسن انجام داده است.

۶. نتیجه
واصف باختری با توجه به زمینه‌های مطالعاتی گسترده‌ از شعر غرب و ادبیات شرق، ضرورت ترجمه را در بازتولید‌ جرقه‌هایی‌ از روح‌ شرقی که در ادبیات‌ سایر‌ ملل‌ دمیده، جدی می‌پنداشت. تلاش او در امر ترجمه‌ بازتولید و آزادی مترجم‌ به ‌منظور آفرینشگری را مشروعیت می‌دهد. همین‌ امر موجب اتفاق‌های نادر در بخش آثار ترجمۀ او شده است. اصالت‌ کارهای او در این عرصه، گاهی در تفاوت قابل ‌ملاحظه‌‌ای از ترجمه‌ی شعر و زبان مبدأ‌ قرار می‌گیرد.

ترجمه‌های باختری آرمان‌گرایانه و درپی ایجاد اثر جدید با توجه به جرقه‌های ناسیونالیستی از اشعار منتخب‌ اوست. او که خود می‌گوید در گزینش اشعار سلیقۀ خاصی دارد، آثار و رد پای واقعی‌ این سلیقه در تک‌تک ترجمه‌هایش دیده می‌شوند. دوری از وطن، نکوهش استبداد، و ستایش آزادی و وطن‌خواهی او که سال‌های زیادی از زندگی را در غربت سپری کرده، به عنوان علایم فکری و فرهنگی در همه ترجمه‌هایش دیده می‌شوند؛ که نشان‌دهندۀ افق‌های جدیدتر نسبت به تکرار متون پیشین از او است، در این زمینه او را می‌توان با رابرت بلای مترجم بزرگ امریکا در قرن ۲۰ قابل قیاس دانست که به روح شرقی ادبیات فارسی وابستگی عمیق داشت، آقای واصف باختری به همان پیمانه که شعریت متن منتخب برای ترجمه را اهمیت می‌داد، چندین برابر، برای حاصل کار خود که در زبان فارسی آفریده، عمر و حیات در نظر می‌گرفت‌ که این موارد آگاهی و اشراف باختری نسبت به امر خطیر ترجمه‌ را نشان می‌دهد.

منابع و ارجاعات
۱. احمدی، پرخاش (۱۳۸۷). بررسی آب‌های شعر جهان آلوده نیستند، یادواره: نشر انجمن قلم و انستیتوت گوته. کابل.
۳. باختری، واصف (۱۳۷۹). در غیاب تاریخ. بنیاد نشراتی پرنیان، پیشاور.
———- (۱۳۸۸)۴. سفالینۀ چند بر پیشگاه بلورین فردا، انتشارات سعید، کابل.
۵. بخارا، شب واصف باختری (۱۴۰۲). ششصد و نود ویکمین شب از شبهای بخارا bukharamag.com
۶. ثروتی، بهروز (۱۳۸۶) مویه‌های پامیر، شعر فارسی در افغانستان امروز، انتشارات بین‌المللی الهدی.
———(۱۳۹۰) نگاهی به احوال و آثار واصف باختری، نشر امیرکبیر، تهران.
۷.بهره‌مند، شیما (۱۳۹۵). پایگاه خبری فرهنگ امروز، https://khabarfarsi.com/u/19736005
۸. زریاب، رهنورد (۱۳۹۳) چه‌ها که نوشتیم، نشر بنیاد آرمانشهر، هرات.
۹. حبیب، اسدالله (۱۳۶۶) ادبیات دری در نیممه اول سده بیستم، به اهتمام ضییاء الدین ضیا. نشر پوهنتون کابل.
۱۰.حبیبی، عبدالحی (۱۳۶۳). مشروطیت در افغانستان. انتشارات معارف، کابل.
۱۱. سعیدی، محمدشریف (۱۳۹۴) حریق لاله، انجمن قلم افغانستان، کابل.
۱۲. دهلوی، بیدل (۱۳۴۲). کلیات دیوان بیدل دهلوی. بخش نکات، به کوشش خال‌محمد خسته و خلیل‌الله خلیلی. جلد چهارم: نشر ریاست تألیف و ترجمه، دپوهنی وزارت. کابل.
۱۳.دهلوی، بیدل (۱۳۴۲). کلیات دیوان بیدل دهلوی. بخش غزلیات، به کوشش خال محمد خسته و خلیل‌الله خلیلی. جلد اول: نشر ریاست تألیف و ترجمه، دپوهنی وزارت. کابل.
۱۴. قویم، عبدالقیوم (۱۳۸۵). مروری بر ادبیات معاصر دری. انتشارات دانشگاه، کابل.
۱۵.مرادیانی، نصرالله (۱۳۹۳). لذت خیانت. نشر بیگدل، تهران.
۱۶. منشی، نصرالله (۱۳۹۲) کلیله ودمنه، به تصحیح مجتبی مینوی، چاپ دوم، نشر ثالت، تهران.
۱۷. احمدی، عبدالله، گفت‌وشنود با واصف باختری، تعاون، شمارۀ اول، سال دهم، حمل و ثور ۱۳۸۱٫
https: //amp.dw.com/fa-af/ …باختری در رسانه‌های خارجی