ادبیات اسلایدر فرهنگ و هنر

گزارشی از برنامۀ شرح آیینه؛ نکوداشتِ سه دهه فعالیت ادبی حمید مبشر

عکس: اسدالله خالقی

نزدیک محل برگزاری برنامه بودم که با تعدادی از دوستانی همراه شدم که از تهران و قم آمده بودند. بعد از بالا و پایین رفتن‌ها و پرس‌وجوهایی «سالن مهر» را پیدا کردیم؛ سالنی که تاکنون خانۀ ادبیات افغانستان هیچ برنامه‌ای را در آن برگزار نکرده بود و از این ‌جهت، برای همۀ اشتراک‌کنندگان ناآشنا بود و پیدا کردنش هم دشوار. من و دوستانی که تازه همراه شده بودیم، تقریباً جزو اولین کسانی بودیم که خودمان را به برنامه رسانده بودیم. ساعت چهارِ پس‌ازچاشتِ چهاردهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۲خ. آن‌جا رسیدیم. دست‌اندرکاران برنامه، دو گروه دونفرۀ خبرنگار که از دو تلویزیون بودند و چند اشتراک‌کنندۀ دیگر پیش از ما در سالن حضور داشتند. از میان اشتراک‌کنندگان جز استاد ابوطالب مظفری، دیگر هیچ کسی را نمی‌شناختم که همراه‌شان خوش‌وبِش کنم. بعد از احوال‌پرسی با ایشان در وسط ردیف دوم، متصل به راهرو جایی را انتخاب کردم که زاویۀ خوبی برای عکاسی هم داشته باشد که اگر عکسی گرفتم، بهتر باشد.
سالن مهر حوزۀ هنری انقلاب اسلامی را متوسط و منظم یافتم که از وسط با راهروی به دو بخش مساوی تقسیم شده بود و حدود ده تا دوازده ردیف چوکی شانزده نفره داشت. چوکی‌های سرخ‌رنگش از آن چوکی‌هایی بودند که در سالن‌های سینمایی می‌گذارند و نشیمن‌گاه‌شان به خاطر سهولت رفت‌ورو، خودبه‌خود قات می‌شود و فضای بیشتری برای رفتن از میان ردیف‌های چوکی به وجود می‌آید. هرگاه کسی بخواهد بنشیند، باید با دست آن را پایین بکشد تا جایی برای نشستن پدید آید. نرم و راحت بودند وقتی سر جایم نشستم.

چراغ‌های کمی از سقف می‌تابیدند و در سالن حالت سایه‌روشنی به جود آورده بودند. دو چراغ دیگر هم از گوشۀ دیگر سقف، در دو نقطۀ صحنه به شکل مایل می‌تابیدند؛ یکی بر میز سخنرانی و پرچم‌های کلان‌ ایستادۀ کنارش (پرچم افغانستان، پرچم خانۀ ادبیات افغانستان و حوزۀ هنری)، در گوشۀ راست صحنه و دیگری بر روی میز و چوکی‌ چوبی‌ای که در گوشۀ سمت چپ صحنه مانده شده بودند که بعداً گردانندۀ برنامه پشت آن نشست. دو تا پرچم کوچک؛ یکی پرچم سه رنگ افغانستان و دیگری پرچم سه رنگ ایران، بر روی میز هم دیده می‌شد. با دیدن پرچم سه رنگ افغانستان در دو نقطۀ صحنه دلم غنج زد و نسبت به آن احساس تعلق کردم و در نظرم دوست‌داشتنی و زیبا آمد. هنوز تابلوی تبلیغاتی برنامه را نیاویخته بود و یا تصویر آن را بر روی صفحۀ سفید پروژکتور نینداخته بود.

عکس: اسدالله خالقی

نیم ساعتی طول کشید تا سالن کم‌کم پر شد و نویسندگان، شاعران، هنرمندان، اصحاب رسانه‌، عکاسان و فرهنگیان افغانستانی و ایرانی حضور به هم رساندند. هرچند این طرف و آن طرف نگاه می‌کردم که حمید مبشر را ببینم ـ‌کسی که برنامه به خاطر تقدیر از سه دهه فعالیت‌های ادبی‌اش برگزار شده بودـ اما ندیدم. هنوز هم ناامید نشده بودم؛ چون قرار بود از قم بیاید و با خودم می‌گفتم که شاید به خاطر دوری راه و تأخیر حرکت و هزار اتفاق پیش‌بینی‌نشدۀ دیگر نرسیده باشد. شاید اندکی با تأخیر برسد. حتا پیش خودم تأخیر در شروع برنامه را هم به خاطر نرسیدن او پیوند می‌زدم. دو روز پیش در پایان تماسی که داشتیم، وقتی گفتم: «پنج‌شنبه در برنامه می‌بینیم به خیر.»، او هم بدون درنگ و مکثی گفت: «درست است، ان‌شاءالله خواهیم دید.» این یعنی که می‌آید و این، مرا امیدوارتر می‌کرد.

چراغ‌هایی که بر صحنه نور می‌پاشیدند، کاملاً روشن شدند. در فضای چوکی‌ها هم چراغ‌هایی بیشتری روشن شدند و سالن را روشن‌تر از قبل کردند. صفحۀ پروژکتور پایین آمد و سپس پُستِر تبلیغاتی برنامه بر آن نمایان شد. حمید مبشر در این تصویر عینکی با چوکات سیاه در چشم دارد و نگاهش به پایین است. عکاس از زاویۀ بلندتری عکس انداخته است؛ ازاین‌رو، فرق سرش هم دیده می‌شود و تصویر نسبت به موقعیت عکاس اندکی پایین‌تر به نظر می‌رسد. هرچند، این زاویه، زاویۀ مناسبی برای عکاسی نیست؛ اما این تصویر بد درنیامده است. مبشر کت سرمه‌ای و پیراهن آبی روشن به تن دارد. ریش و بروت پرپشتش کوتاه است و جوگندمی؛ اما برعکس ریشش، موهایش هنوز سیاه‌اند. شاید هم وسمه زده باشد که در تصویر اثری از آن دیده نمی‌شود.

زهرا زاهدی/عکس: اسدالله خالقی

با پیچیدن صدای سرود ملی کشور میزبان در سالن همه به احترام آن به پا ایستادیم. سرود ملی ایران تمام شد؛ اما ما هنوز ایستاده بودیم. ثانیه‌های بیشتری گذشت؛ اما خبری از سرود ملی افغانستان نشد. زهرا زاهدی، گردانندۀ برنامه چشم به سوی اتاق فرمان داشت و نگران می‌نمود. با خودم می‌گفتم که چرا دم دست‌شان نگذاشته که به تعقیب سرود اولی، فوری دومی را پخش می‌کردند. کسی در ردیف پیش رو، مأیوس شد و سر جایش نشست؛ از ردیف‌های سمت چپ، یکی به کناری‌اش پچ‌پچ کرد: «دوباره اذیت می‌شوی، اگر بنشینی.» شاید یکی آن‌جا هم نشسته بود یا می‌خواست بنشیند؛ اما من ناامید نشدم. با خودم می‌گفتم امکان ندارد که در چنین برنامه‌ای، در کنار سرود ملی ایران، سرود ملی افغانستان پخش نشود. هنوز فکرم تمام نشده بود که صدای سرود ملی افغانستان با ریتم بلند فضای سالن را پر کرد و دلم طوری دیگری شد:«دا وطن افغانستان دی، دا عزت د هر افغان دی» با ختم سرود ملی، همه سر جای‌مان نشستیم. خانم زاهدی، شاعر و گردانندۀ برنامه، ضمن خوش‌آمدگویی افراد حاضر در تالار و اظهار خرسندی، از دبیر اجرایی نشست خواست که در جایگاه قرار بگیرد و صحبت کند.

علی‌مدد رضوانی که در جایگاه قرار گرفت، می‌شد اضطرابش را در نفس‌هایی که کم می‌آورد، دانست. از ذهنم گذشت، از کسی که آن همه برنامه را گردانندگی کرده است، بعید است که هنگام گپ زدن به چنین حالتی بیفتد. پیدا بود که احساس راحتی نمی‌کند و نفس کم می‌آورد. از اشتراک‌کنندگان، نهادهای برگزارکننده (خانۀ ادبیات افغانستان، حوزۀ هنری و مرکز آفرینش‌های ادبی، مؤسسۀ فرهنگی و ادبی در دری، کانون ادبی کلمه و عمارت بلخ) و دست‌اندرکاران برنامه تشکر کرد. او نکوداشت از حمید مبشر را نکوداشت از زبان فارسی عنوان کرد و اظهار امیدواری کرد که این نشست گامی باشد در راستای معرفی حمید مبشر و هنر خلاقانه‌اش و آغازی باشد در راستای برنامه‌های دیگری از این دست، یا در واقع، این سلسله نشست‌ها.

علی مدد رضوانی/عکس: اسدالله خالقی

به دنبال او دکتر صادق دهقان، یکی از سخنرانان برنامه در جایگاه قرار گرفت و به صورت اجمالی در مورد سیر تاریخی ادبیات مهاجرت در ایران صحبت کرد. به باور او ادبیات مهاجرت افغانستان در ایران یکی از شاخه‌های ادبیات مهاجرت این کشور در جهان است؛ زیرا با سقوط نظام کمونیستی در اواخر دهۀ شصت خورشیدی و روی کار آمدن حکومت مجاهدان، تعدادی از نویسندگان و شاعران و قلم‌به‌دستان افغانستان به پاکستان نیز مهاجرت کردند و در آن‌جا دست به فعالیت‌های ادبی و انتشار کتاب‌ها و مقاله‌های‌شان زدند؛ هرچند به تناسب مهاجران افغانستانی در ایران، کم‌رنگ‌تر و نامنسجم‌تر. بخشی از همین نویسندگان و شاعران از طریق پاکستان به غرب کوچیدند و در غرب هم فعالیت‌های ادبی پراکنده‌ای داشتند و هیچ گاه نتوانستند که در دهۀ هفتاد و هشتاد و بعد از آن، مجموعه آثار منسجمی را تحت عنوان ادبیات مهاجرت خلق کنند. بخش باقی‌ماندۀ دیگر هم با روی کار آمدن نظام جمهوری و سرنگونی حکومت اول طالبان در پایان دهۀ هفتاد، پس به کشور برگشتند و در کشور به فعالیت‌هایشان ادامه دادند. بدین‌سان، تداوم ادبیات مهاجرت را در پاکستان و غرب کمتر می‌بینیم. هرچند در اواخر دهۀ نود و پس از سقوط، این فعالیت‌ها بیشتر شدند و رنگ دیگری به خود گرفت.

صادق دهقان/عکس: اسدالله خالقی

به گفتۀ دهقان تفاوت ادبیات مهاجرت افغانستان در ایران و حوزه‌های پاکستان و غرب، در این است که در ایران شاهد فعالیت‌های نهادمند و منسجم هستیم؛ چیزی که در دو حوزه‌ی دیگر نبوده است. او در ادامۀ سخنانش به فعالیت‌های مهاجران افغانستانی در ایران بیشتر تکیه کرد و از نشریه‌ها و نهادهای فعال در عرصۀ فرهنگی و ادبی و هنری نام برد؛ نهادهای مانند مؤسسۀ فرهنگی، ادبی و هنری «در دری»، خانه ادبیات افغانستان، کانون ادبی کلمه و… و نشریه‌های مانند گلبانگ، فصلنامۀ در دری، خط سوم، فرخار، روایت و… که هر کدام زمینه و بستری را برای رشد قلم‌به‌دستان، شاعران و نویسندگان مهاجر در ایران فراهم کردند. به گفتۀ وی فعالیت‌های این مهاجران، از دهۀ شصت به شکل فردی شروع شد و در دهۀ هفتاد با فعالیت‌های فردی و گروهی به انسجام و نضج بیشتری رسید و در دهه‌های هشتاد و نود به پختگی خودش ادامه داد و اکنون موجی دیگری به راه افتاده است که هنوز در اولش قرار داریم.

به باور او، مهاجران افغانستان در ایران، در نبود امکانات و پشتیبانی‌، کارهایی کردند و کم‌کم به جایی رسیدند که آثاری را در پایان دهه‌ی شصت و آغاز دهه‌ی هفتاد منتشر کردند. آنچه مهاجران این حوزه را نسبت به مهاجران دیگر حوزه‌ها متمایز می‌کند، روحیه‌ی خودباوری و امیدی است که همیشه در فعالیت‌ها، آثار و تولیدات آن‌ها و نهادهای فعال فرهنگی و ادبی بوده است.

گرداننده پس از او شاعرانی را در جایگاه دعوت کردند که با شعرهای‌شان روح و روان اشتراک‌کنندگان برنامه را نوازش کردند. کبری حسینی بلخی، الطاف زکی و مهتاب ساحل از این جمله بودند.
به تعقیب آن‌ها نوبت سخن گفتن به استاد ابوطالب مظفری، شاعر و پژوهشگر رسید. وی با این مقدمه که زندگی یک مهاجر به صورت خاص و زندگی همۀ انسان‌ها به صورت عام، با آفت‌ها و سختی‌هایی همراه است، در مورد شعر مبشر سخن گفت. به گفتۀ او این آفت‌ها همواره در کمین انسان نشسته‌اند و با به دست آوردن کمترین فرصت، بخشی‌هایی از وجود او را ذره‌ذره جدا می‌کنند. این تکه‌هایی که از وجود او جدا می‌شوند، روحیات او هستند. هرچند در بیرونش اتفاقی نمی‌افتد؛ اما درونش ویران می‌شود. این‌جاست که او به انزوا می‌رود و از عینیت جامعه دور می‌افتد و به انزوای درونی روی می‌آورد و دچار افسردگی می‌شود. به گفتۀ وی، حمید مبشر یکی از همان افرادی است که روحیات او آماج حملات این آفت‌ها و اتفاقات قرار گرفته و او را به انزوای درونی‌اش برده است.

سید ابوطالب مظفری/عکس: اسدالله خالقی

به گفتۀ وی شاعران مهاجر ما در چند طبقه قابل طبقه‌بندی‌اند. اغلب شاعران ما در این چهار دهۀ اخیر در حوزۀ مهاجرت، اجتماعی‌سرایند و سیاسی‌گرا. درون‌مایۀ اصلی کارشان اجتماع و سیاست است؛ اجتماع هم با دو گرایش ایدئولوژی و قومیت. در این میان افرادی هم هستند که از این گرایش‌ها فراتر رفته‌اند و حمید مبشر یکی از همین افراد است. سیاست‌زدگی و اجتماعی‌گرایی را چه از نوع قومیت و چه از نوع ایدئولوژیکی در شعر او کمتر می‌بینیم. مظفری ویژگی‌های شعر او را چنین برشمرد:
۱. در شعرهای مبشر ما با رگه‌هایی از معنویت روبه‌روییم؛ رگه‌هایی که هرچند شاید نتوان عرفانی‌شان خواند؛ اما در همان مایه‌ها سیر می‌کند. در شعرهای او با یک‌سری تکرارهایی در حوزۀ واژگان روبه‌روییم که شعر عرفانی و شعر سهراب سپهری را در خاطرمان تازه می‌کند.
۲. شعر مبشر زبان مهذب، پیراسته و اخلاق‌مند دارد. او برخلاف شاعران هنجارشکن، از واژگان ممنوعه استفاده نمی‌کند و شعرش زبان پالوده‌ای دارد.
۳. مبشر در شعرهایش نگاه متأملانه و متفکرانه‌ای نسبت به زندگی، دور و بر و وجود خود دارد. پرسش‌هایی نسبت به سرنوشت انسان مطرح می‌کند و مخاطبش را با طرح این پرسش‌ها به تأمل و تفکر وامی‌دارد.
۴. در شعر او شاهد امید هستیم. او با وجودی که مدت زیادی است که درگیر مریض‌حالی سختی است؛ اما بازهم نگاهش سیاه نیست و امید در کلامش دیده می‌شود. برای همین هیچ وقتی نایستاده است و هم‌چنان فعالیت ادبی دارد. این امید هم از همان نگاهی ناشی می‌شود که او نسبت به جهان دارد و از همان ویژگی معنوی او ناشی می‌شود.
علی داوودی، مدیر دفتر شعر حوزۀ هنری و یکی از هم‌دوره‌های حمید مبشر، گویندۀ دیگری بود که کوتاه در مورد برنامه و شعرهای مبشر گفت. به گفتۀ او این برنامه‌هایی در ادامۀ برنامه‌هایی است که به همت دوستان افغانستانی طی دهه‌های مختلف برگزار شده و ما از دوستان‌مان یاد گرفتیم که قدر هم‌دیگر را بدانیم تا وقتی که زنده هستیم.

علی داوودی، شاعر ایرانی/عکس: اسدالله خالقی

به گفتۀ وی ما (ایرانی‌ها) شعر افغانستان را عموماً با رویکرد اجتماعی می‌شناسیم. این هم به خاطر وضعیت و شرایط خاص زندگی‌ای بوده که در آن‌جا حاکم بوده. از این ‌رو شاعران افغانستان اجتماعی سروده‌اند و طبعاً باید همین‌طور می‌بود؛ اما حمید مبشر از همان آغاز یک مسیر دیگر را داشت و راه دیگری را می‌پیمود. او پس از این همه سال‌، هنوز شخصیت شعری‌اش تغییر نکرده و به همان شیوۀ سابق شعر می‌سراید. از آن‌جایی که سهراب سپهری، شاعر یگانه‌ای در دوران معاصر است که نوعی نگاه عرفانی را در شعرش می‌بینیم و از این ‌جهت، هر کسی که چنین نگاهی در شعرش وجود داشته باشد، ناگزیریم بگوییم که متأثر از سهراب سپهری بوده است؛ چنان‌که در دوره‌ای، آقای اخلاقی نیز به تأثیرپذیری از او آثار درخشانی خلق کرد. مبشر هم شاید بی‌تأثیر از این دو منبع نبوده باشد.

پس از او دکتر عباسی (یکی از شاعران ایرانی) فاطمه کاظمی، حکمت نظری، امین جاوید و سارا محمدی نیز شعر خواندند و حال و هوای برنامه را دیگر کردند. سپس آقای محسن سعیدی، شاعر، در جایگاه خواسته شد. ایشان که هنوز نفس راحتی نکشیده بود و به دلیل تأخیری که داشت، خستگی راه قم را از تن به در نکرده بود، فشرده در مورد شعرهای مبشر گپ زد. وی در آغاز سخنش از سلوک شاعرانه یاد کرد و یادآور شد که برای فهم شعر مبشر ما ناگزیریم که با سلوک شاعرانه آشنا باشیم و با درنظرداشت آن باید سراغ فهم شعر مبشر برویم.

محسن سعیدی/عکس: اسدالله خالقی

به گفتۀ سعیدی، در شعر مبشر ما شاهد نوع آزادگی هستیم که این هم از شیوۀ زیستی او ناشی می‌شود. او هیچ وقتی سراغ ارباب قدرت و ثروت نرفت؛ با وجودی که در آغاز روی کار آمدن نظام جمهوری چنین زمینه‌ای هم برایش فراهم بود؛ اما هیچ وقت تمایلی به این کار نشان نداد. به باور او، مبشر یکی از شاعران معترض عصر ما است و در واقع، یکی از سرآمدان این عرصه است.

در این زمان، چراغ‌های تالار خاموش شدند و یک‌باره تاریکی به داخل هجوم آورد. بعد گرداننده اعلام کرد که نوبت پخش کِلیپی رسیده است که توسط اسدالله خالقی، عکاس تهیه شده است. صفحۀ پروژکتور کم‌کم روشن شد و فیلم آغاز شد. مبشر خسته و از نفس‌افتاده از راه‌پله‌ها بالا شد و به چپ وارد اتاق رخت‌کن شد.

خالقی در این ویدئو مبشر را در شفاخانه دنبال کرده بود و نشان داده بود که گرده‌های او از کار افتاده‌اند و قادر به تصفیه و دفع مواد سمی خونش نیست. از این ‌رو، او مجبور است که هفتۀ سه بار به شفاخانه برود تا خونش دیالیز شود. از سختی‌ها و بی‌حالی این کار پرسیده بود و مبشر نیز در این ویدئو می‌گوید که در هفته سه بار این‌جا می‌آید و شش ساعت روی تخت دراز می‌کشد تا خونش وارد دستگاه شود و با آن تصفیه شود و بدین‌سان زندگی‌اش تجدید شود. تازه این پایان کار نیست. هفت تا هشت ساعت دیگر هم باید بی‌حالی این عمل را به جان بخرد تا حالش به روال عادی برگردد.

حمید مبشر، شاعر/عکس: اسدالله خالقی

هم‌چنین مبشر از سختی‌های زندگی‌اش به عنوان یک مهاجر در ایران می‌گوید؛ این‌که با این وضعیتش، بیمه ندارد، کار نمی‌تواند و درآمدی هم ندارد. او باقی سختی‌های زندگی‌اش را می‌گذارد به دوش بینندگان که خود تا آن‌جایی که فهم‌شان کار می‌کند، تصور کنند و دشواری‌های زندگی یک مریض مهاجر را که هر از گاهی با مشکل اقامتی نیز روبه‌رو است، از بیمه و دیگر سهولت‌ها هم برخوردار نیست، تحلیل و تجزیه کنند و تا عمقش پیش بروند.

او با این سخنانش همۀ دل‌ها را غمگین کرد. حاضران تازه می‌فهمیدند که او چرا امروز در جمع‌شان نیست و چرا این برنامه بدون حضور او برگزار شده است. او شاید در همان هشت ساعت پس از دیالیز به سر می‌برد که نای ایستادن و نشستن ندارد و باید دراز بکشد تا حالش جا بیاید و انرژی‌اش را باز یابد. سکوت و افسوس را می‌شد در چشمان همه دید. این را زمانی حس کردم که پس از ختم کلیپ و روشن شدن دوبارۀ تالار، به عقب برگشتم و نگاه گذرایی به افراد پشت سرم انداختم. اندوه پشت پلک‌ها خانه کرده بود.

بخشی دیگر برنامۀ نکوداشت حمید مبشر، شعرخوانی سعید بیابانکی (شاعر ایرانی) قنبرعلی تابش، آصف جوادی، سپاسگزاری دکتر مجتبی نوروزی (مؤسس عمارت بلخ)، آهنگ عارف جعفری، شاعر و آهنگساز بود که بر اساس یکی از شعرهای حمید مبشر تهیه کرده بود. آهنگ دلپذیر و زیبا که حال و هوای خاصی بخشید به برنامه.

عارف جعفری، آوازخوان افغانستانی مقیم ایران/عکس: اسدالله خالقی

در پایان، هدیه‌های نقدی و هنری هم از طرف افراد مختلف به حمید مبشر پیشکش شد که شاید زیباترین هدیه، تابلویی خطاطی‌ای بود از سوی محمدمهدی میرزایی، جوان خطاط مهاجر.

حمید مبشر زادۀ سال ۱۳۵۷خ. در ولایت غزنی افغانستان است که تحصیلات حوزه‌ای و دانشگاهی دارد. او در چندین کنگره‌ و همایش‌ مقام آورده و جایزۀ ادبی دریافت کرده است. از او تاکنون دو مجموعه شعر به چاپ رسیده است؛ یکی «گزیدۀ ادبیات معاصر»/۱۳۸۰ و دیگری «روایت تاریک غزل»/ ۱۳۹۰ و مجموعه‌ سومش هم در راه است و طی روزهای آینده در تهران، از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر خواهد شد.

پانزدهم ثور/اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲خ.