اسلایدر تحلیل جامعه و سیاست

اعمال سیاسی بودیزم بر تاریخ بامیان

«صلصال و شهمامه دو تصویر و تشبیه از دو انسان قدرتمند ماقبل بودیزم است»

بر اساس قانون کلی که فرهنگ‌ها باهم دیگر ممزوج شده، فرهنگ‌های قوی‌تر و متأخرتر، فرهنگ قبل‌تر را می‌بلعد، مردمان هم زودتر با فرهنگ‌های مختلف خو می‌گیرند، عین همین قانون کلی بر تاریخ بامیان به تعبیر روشن‌تر آن بر عنعنات و فرهنگ هزاره‌جات صورت گرفته است.
آنچه از رفتارها و رواج‌ها، جابه‌جایی مناطق هزاره‌نشین برمی‌آید و در عین‌حال از چهره‌ی باستانی بامیان کسب می‌شود، نتیجه چنین حاصل می‌شود که فرهنگ و تاریخ قدیم بامیان و هزارستان بر اثر انکشاف و گسترش بودیزم کم‌رنگ و به باد فراموشی سپرده‌شده است. بدان ملحوظ امروزه تمام اسناد و آبدات باستانی موجود بامیان در عهد بودیزم برچسپ زده می‌شود، بسیاری‌ها می‌پندارند که صلصال و شهمامه دو میراث هنری عظیم بامیان است و عده‌ای آثار دیگر، متعلق به عهد بودیزم بوده و به دستورکنشکاه کبیر این‌همه میراث فرهنگی هنری تاریخ باستانی بامیان در پرتو آئین بودا ایجادشده است؛ اما این دیدگاه چندان درست به نظر نمی‌رسد؛ وجود صلصال و شهمامه آدمی را به یک واقعیت ژرف‌تر فرامی‌خواند، صدها سال قبل پدران هزاره‌های امروزی در بامیان می‌زیستند و اینان آئین دیگری داشتند و به‌احتمال‌زیاد توتم پرست بودند، حتا امروز عده‌ای از هزاره‌های شیعه‌مذهب در غزنی و یکه­ولنگ هستند که از خوردن سر بز اجتناب کرده، آن را مکروه می‌دانند که خود نشانی از توتم پرستی است. گر چند بامیان از مراکز مهم بودیزم بوده است؛ ولی صلصال و شهمامه دو تصویر و تشبیه از دو انسان قدرتمند ماقبل بودیزم است.
از جانبی هم، آئین بودیزم معتقد به یک ناجی آن‌هم سیدارتا معروف به بودا، حکایت از یک ایدئولوژی خشک و عاری از معاشقه و عزت‌نفس داشته و کمال انسانی را در پرتو ریاضت کشیدن و پرهیز از عزت‌نفس می‌دانند. از سوی دیگر نگاره­هایی که در رواق اصلی پیکره­ی بزرگ بامیان وجود دارد، نشانگر محفل اشراف وشاهزادگان است نه محفل ریاضتکشی بودایی. احتمال می‌دهد که طرفداران نظریه­ی بودا بودنِ تندیس‌های بامیان، تعمداً آنرا به بودا نسبت داده باشند چنان­که در زمینه شاری نقل می‌کند:«جالب است که طرفداران نظریه­ی بودا بودنِ تندیس‌های بامیان نیز به این عکس‌ها توجه کرده است و از ماهیت اشراف آن سخن گفته‌اند:‌«در دوطرف مجسمه رواق بودا خانواده­های شهزادگان جلوه می­نماید که عبارت از مردان و زنان و طفل­های دارای هاله می‌باشند».(شاری ۱۳۹۵ ص ۱۴۹ و دهخدا، لغت­نامه ذیل کلمه­ی بامیان به نقل از مجله عرفان، چ افغانستان، شماره ۴ سال ۱۳۴۱ صص ۶۷-۶۹).
پس وجود تندیس­های صلصال و شهمامه در ایدئولوژی بودایی بی‌مفهوم است چون وجود تندیس شهمامه نشانی از لذت و عزت‌نفس و مخالف ریاضت کشیدن است، شیوائی که آئین دموکرات‌تر و آزادمنشانه‌تر نسبت به بودیزم است چنین چیزی را در آن نمی‌بینیم. نکته‌ی دیگر اینکه نام­های صلصال و شهمامه مطابقتی با بودیزم ندارد طوری­که شاری می‌نویسد: «زن بودن دو پیکره­ی نسرم و خِنگ­بُد به روشنی فرضیه­ی بودا بودنِ این پیکره­ها را رد می­کند؛ ساخت پیکره­ی خِنگ­بُدِ معشوق و زن، نشان می­دهد که پیکره ربطی به بودا ندارد. این پیکره مربوط به فرهنگ و دیانتی است که زن جایگاه بسیار ارزشمندی داشته و نخست تندیس زن ساخته شده است »(شاری: ۱۳۹۵ صص۱۳۸ -۱۳۹).
بنابراین وجود صلصال و شهمامه دو میراث بزرگ با عظمت هنری کم‌نظیر در تاریخ دنیا واقعیتی است که بر مبنای حاکمیت تام سیاسی ایجادشده است تا انگیزه‌ی اعتقادی، اگر به روایات موجود در میان مردم محلی بامیان مراجعه کنیم نیز گواه بر این مطلب است که: در اعصار قدیم بامیان را پادشاهی قدرتمندی بوده است او روزی در کنار دیوار هندوکش غربی (مرکز بامیان) می‌ایستد و دستور می‌دهد که هنرمندان تصویر او و ملکه‌اش را بر روی دیوار کوه حکاکی کنند، نظیر آن اهرام ثلاثه‌ی مصر، باغ‌های معلق بابل، تاج‌محل هند، دیوار چین و بسا میراث‌های تاریخی دیگر، مبنی بر انگیزه سیاسی ساخته‌شده‌اند و ستون فقرات صدها انسان مستضعف برای اِعمار آن زیرخاک‌های مصر و بین‌النهرین ریزریز شدند و نظیر نزدیک دیگر دیوار میان شرق و غرب کابل یک‌زمانی بر اساس انگیزه‌ی سیاسی اعمارشده بود، اگرچند بعضی اماکن بودیزم مانند سموچ‌ها و معبدها در بامیان که متعلق به عهد کوشانیان است به‌خصوص در زمان کنشکاه کبیرکه وی مظهر انکشاف بودیزم در غرب هند بود، همه در مراحل بعدتر از تندیس‌ها ساخته‌شده‌اند، پس دیدگاه نسبت دادن ساخت صلصال و شهمامه به عهد کنشکاه یک اعمال سیاسی بودائی است. باید گفت دیگر از موضوعاتی­که بودا نبودنِ تندیس‌های بامیان را تثبیت می‌کند، هویت و دیانت و حکومت کوشانی­ها است. طوری­که در زمینه مورخین می‌نویسند: «در دوره­ی کوشانی­های بزرگ از قرن اول تا سوم میلادی، تعدد عقیده و مذهب مثل سابق محترم و طریقه­های زردشتی، برهمنی و بودایی مساویانه تحت حمایت دولت قرار داشت. کانیشکا در مسکوکات خود تقریباً تمام ارباب انواع مشهور مملکت را نمایش می­داد؛ در دوران کوشانی از نظر دین و پرستش آزادیِ تام در آن مراعات می­شد»(غبار:۱۳۴۶ ص ۵۱، شاری ۱۳۹۵ ص ۱۴۴ وحبیبی: تاریخ مختصر افغانستان صص ۶۰-۶۹).
کوشانی­ها بالغ بریک قرن حکومت کرده اند حال­آنکه با یک پلورالیسم دینی رفتار کردند هیچ امکان ندارد که صلصال وشهمامه را ساخته باشند. حرف اصلی اینجاست که مورخین صد سال اخیر در تلاش کِتمان کردن یک سری حقایق تاریخی بوده اند. چنان­که شاری می­نگارد: «حبیبی و غبار با تحریف واژه­ی غرجستان و غرستان وساختن آن در پی افغانیزه کردن پیشینه­ی سرزمین­های هزارگی غور و غرجستان هستند، آنان را با بودا، بودایی و کوشانی جلوه دادن تمدن بامیان در پی گستراندن پای سنگ افغانیزه کردن هستند». (شاری ۱۳۹۵ ص ۱۴۲).
از طرف دیگر در عهد کوشانی، بامیان مرکز کوشانی­ها نبود بلکه در حاشیه­ی امپراطوری کوشانی واقع شده است. طوری­که شاری می­نویسد: :«بامیان در حاشیه­ی دولت کوشانی قرار داشته است. همچنین کوشانی­های کوچی در یک مدت کوتاه قابل قبول نیست که هم مدنی شوند وهم به ایجاد چندین تندیس عظیم که قرن‌ها چکُش هنرمندان را می­طلبد گمارده باشند و مطابق شواهد تاریخی به‌جز از کنیشکاه بقیه­ی کوشانی­ها دیانت خاص نداشتند و با ادیان واعتقادات مختلف با تساهُل و مدارا و انعطاف برخورد می­کردند». (شاری ۱۳۹۵ ص ۱۴۱).
این دو تندیس عظیم مظهر حکمرانی مقتدر در تمدن قدیم هزاره‌ها بوده است، بنا بر اعتقاد عبدالحسین مقصودی یکی از نویسندگان تاریخ هزاره‌ها، مردم هزاره در حدود ۱۵۰۰۰ پانزده هزار سال قبل از میلاد در هزاره‌جات امروزی زندگی می‌کردند؛ وی می‌نویسد: «قسمی که در لابلای تاریخ اشارت شده آمد مردمان هزاره از حدود ۱۵۰۰۰ سال قبل از میلاد در این سرزمین سکونت داشته و شواهد انکارناپذیر ۱۵۰۰۰ سال قبل از میلاد را در قلب کوهساران خود حفظ کرده است. ازاین‌رو کسانی که فکر می‌کنند این مردم باقی‌مانده لشکر چنگیزخان یا اولاده جوجی خان اند اشتباه پیموده‌اند». (مقصودی، ۱۳۶۸، ص ۱۹).
ولی در مرور زمان مهاجرت‌ها و حذف‌های سیاسی هویتی چون: توسعه‌ی روزافزون آئین‌های شرقی برهمنیزم و بودیزم، چنگیزی، عبدالرحمانی، خاندان نادری و طالبانیزم فرهنگ ایشان را ممزوج و یا هم بلعیده، تاریخ آنان فراموش و بلا تحقیق مانده است، لذا اهل تحقیق را به کنجکاوی بیشتر می‌طلبد.
اما هیچ یکی از تاریخ نگاران، جغرافیدانان، جهانگردان، فرهنگ نویسان قدیمه و شاعران پیشگام فارسی و عربی دوره اسلامی، تندیسهای ایستاده بامیان را تندیس گئوتمه بوداGautama Buddha نگفته اند؛ بلکه همه آنها این تندیس‎ها را به نام صلصال و شهمامه و یا «سرخ بت» و «خِنگ بت» نوشته اند.
دوم اینکه: تندیس‌های بامیان چهره‌ی زن و مرد را نشان میدهد که عاشق و معشوق هم باشند. سرخ بت عاشق و خنگ بت معشوق، و از طرفی میان مردم محل نیز به نامهای ذکور و اناث شهرت دارد. به نظر میرسد پیکره‌ی سرخبُد پیکره‌ی الهه‌ی مهر و پیکره‌ی خِنگبُد پیکره‌ی ایزدبانو اناهیتا و خداوند آب‌ها است؛ چون در ایوان پیکره‌ی ۵۳ متری سرخبُد، رب‌النوع آفتاب نقاشی شده که نشان دهنده‌ی تندیس مهر و در ایوان پیکره‌ی ۳۵ متری خِنگبُد، نگاره‌ی رب‌النوع ماه ترسیم شده است که نشان دهنده‌ی فرهنگ بومیِ آریایی است».(شاری ۱۳۹۵ ص ۱۵۱، حبیبی ص ۲۹، هاکن ص ۷۹ و (کیانی، ۱۳۹۸، ص ۱۲۰ تا ۱۲۶).
نکته‌ی مهمی که در اینجا قابل‌یادآوری است تفاوت عمده میان تصاویر و تندیس‌های بامیان و غوربند و کاپیسا دیده می‌شود و این نشان می‌دهد که همه‌ی این تصاویر و تندیس‌ها مربوط به یک دوره و یک مذهب نیستند. هم‌چنین چهره‌ی تندیس‌های بامیان با تندیس‌های کوشانیان در هده و گندهارا متفاوت است طوری که در این زمینه نیز کیانی می‌نویسد: «از سکه‌ها و مجسمه‌های باقی‌مانده در هده وگندهارا از کوشانیان معلوم می‌شود که آنان دارای چشمان درشت و بینی بلند به چهره‌ی تخاری و اروپائی بودند. در حالی‌که تندیس‌های بامیان دارای چشمان بادامی و بینی کوتاه شبیه چینی‌ها و هزاره‌های امروزی‌اند».(کیانی، ۱۳۹۶ ص ۷۵).
گر چند کهزاد و فوشه و مقلدین آن‌ها هنر و فرهنگ بامیان را به کوشانی‌ها محدود و منحصر می‌کنند؛ ولی این نظر فاقد دلایل علمی و جفای بزرگ به تاریخ پیشینیان مردم بامیان است.
جلال‌الدین صدیقی می‌نویسد: حتا از روی لباس و آلات و ابزار و تصاویر دیوار و هیکل‌های زیبای باقی‌مانده‌ی آن روزگار می‌توان به چنین استنباطی دست‌یافت که هزاره‌های زحمت‌کش، بافرهنگ و هنرپرور بر مناطق بودوباش‌شان از روزگار کهن با عشق و محبت فراوان می‌نگریسته‌اند.
ادبیات که یکی از قدیم‌ترین و مهم‌ترین ویژگی‌های تمدن بشری است، پیش از قلم و نوشتار، اشعار در میان مردمان مختلف دنیا رواج بود. بسیاری از سروده‌ها سینه به سینه چندین قرن منتقل شدند تا با پیدایش نوشتار، مکتوب شدند. ادبیات فارسی و شاعران بزرگ آن نیز، از بت‌های بامیان یاد کرده‌اند که گفته‌ی فوق را تایید می‌کنند. در زبان دری واژه‌ی بت به معنی مجسمه‌ی زیبا، صنم زیبا و معشوقه به‌کار رفته است. طوری که در ابیات زیر اشارت شده است:
نباشد چو آن بت به کابل نگار
نه در چین‌ستان و نه در قندهار
یا اینکه دقیقی بلخی می‌گوید:
بتی باید کنون خـورشیـــد چـهره
مهی گـــر دارد از خـورشید پشتـی
بتی رخســــار او همرنگ یـــاقــــــوت
میی بــــر گونه‌ی جـــامــه کنشتـی
یا همچنان سوزنی سمرقندی می‌گوید:
گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد
توسرخ بتی اسمی بنگار به صبح اندر
کردی میان سرخ بت بامیان ستیغ
باشی که بران که خنگ بتی را کنی به چنگ
تاریخ اعمار مجسمه‌های بامیان به دوره‌های بسیار دور برمی‌گردد؛ اما هر مدنیتی و رژیمی که در این سرزمین آمدند از داشته‌های آن به نفع خویش استفاده کردند.
طوری که قبلاً هم متذکر شدیم می‌دانیم که بودا، چنان‌که نهرو در کتاب کشف هند می‌نویسد: (سیدهارتا) نام داشت. به نظر میرسد که آنچه که نهرو می‌نامد درست‌تر باشد (سیدهارتا) نام وی بوده و در سایر کتب نیز به همین نام یادشده است. لقب سیدهارتا، یعنی بودا چنانکه در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده است به معنی { بیدار، آگاه، زرنگ، خردمند} می‌باشد دهخدا نیز نام بودا را «سیدارتمه گوتمه» یاد می‌کند، بنا بر آن، بودا که لقب سیدهارتا است، نام خانوادگی او ساکیامونی بوده است، در تاریخ به اسم خاص او تبدیل یافته است. چنان­که می‌دانیم اسم خاص تغییرناپذیر است. نمی‌شود که احمد را محمود گفت و محمود را احمد نامید. بودا در تمام تواریخ به نام بودا یادشده است. هیچ ممکن به نظر نمی‌آید که اگر تندیس‌های بودا می‌بودند، آن‌ها را (خنگ بت) و یا (سرخ بت) بنامند. در این صورت خنگ بت و سرخ بت شخصیت جدا از بودا در بامیان بوده است.
وجود مجسمه‌های متعدد در سرزمین بامیان که جمعاً چهار بت در دل هندوکش صلصال (همان معنی لات)، شهمامه، تندیس ۳۰۰ متری خوابیده‌ی نسرم که بیانگر تصویر یک پیره‌زن است و ود که در دره‌ی ککرک است، میزان وفاداری مردم این سرزمین را در برابر باور‌های دینی شان‌نشان می‌دهد.
اشارات تاریخی مبین آن است که در روزگار کوشانی‌ها همه‌ی مردم به آیین بودائی معتقد نشده بود. از سوی دیگر دین بودائی حتا در سرزمین هند نتوانست که بیشتر از هشت، نه قرن دوام بیاورد. در حالی‌که ساخت‌وساز پیکره‌های بامیان دست‌کم چند صدسالی را می‌بایست در برگرفته باشد.
بدین گونه ملاحظه می‌شود که مردم خراسان در زمان کوشانی‌ها دین بودائی نداشتند، تنها برخی از شاهان از جمله کنیشکا پیرو دین بودائی بود. و مجسمه‌های صلصال و شه‌مامه دست‌ساخته‌ی اجداد هزاره‌های بومی این سرزمین اند که تاریخ ایجاد آن به چندهزار سال پیش از امروز می‌رسد و هیچ ربطی به بودای ساکیامونی ندارد.

در مورد نویسنده

احمد بامیانی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید