اسلایدر تحلیلی

کودک استثنایی کیست؟

 

به کودکی که غیرعادی باشد کودک استثنایی گفته می‌شود، چه کودکی دارای استعداد خارق العاده و یا کودکی که از نظر استعداد در سطح پایین‌تری نسبت به دیگر کودکان قرار دارد.
برای اینکه استعدادهای کودکان استثنایی را کشف کنیم و به آنها آموزش دهیم نیاز به برنامه‌های خاص و مختلف آموزشی داریم. می‌خواهم راهکارهایی را که برا ی آموزش دانش‌آموز استثنایی‌ام، تجربه کردم را با شما شریک کنم.
علی( اسم مستعار) هفت‌ساله که مشکلات گفتاری و پرخاش‌گری دارد، به‌خاطر استثنایی بودن‌اش، برای آموزش او نیاز به راه‌های خاص و متفاوت از دیگرشاگردان نیاز بود. به خاطر همین با کمک اداره مکتب باید از راه حمایت‌های روانی و گفتار درمانی آموزش علی را پیش می‌بردیم.
بعد ازاینکه برای تدریس انتخاب شدم دراوایل کار گه‌گاهی ناامید می‌شدم. دلایل که علی را مانند دانش‌آموزان نورمال قضاوت می‌کردم. اورا با سایر دانش‌آموزان هم‌سن وسالش مقایسه می‌کردم. ولی وقتی به این نتیجه رسیدم که علی یک کودک استثنایی هست و با کودکان دیگر فرق دارد و باید از او درحد یک کودک استثنایی انتظار داشته باشم و برخورد کنم. ادامه‌ی کارم راحت‌تر شد؛ چون توقعاتم نیز درحد پیشرفت اوپایین آمد. حالا از اینکه به نتیجه‌ی دلخواه خود زود نمی‌رسیدم شاکی نبودم؛ چون توقع نداشتم که علی با چند بار تکرار کردن یک کلمه مثل دیگر کودکان آن را به خاطر بسپارد و یاد بگیرد.
خواستم با او ارتباط دوستانه و مبتنی بر آموزش و مهربانی برقرار کنم و رابطه‌ام را با علی بهتر کنم و علایق و سرگرمی‌هایش را شناسایی کنم و از طریق همین بازی‌ها و سرگرمی‌هایی طراحی کنم که بتوانم از این طریق کلمات جدید و آواها و لغات آسانِ یک هجایی را به او آموزش بدهم.
ولی ارتباط برقرار کردن با علی کار آسانی نبود؛ چون اصلا تمرکز نداشت و همواره درحال بازی کردن و دویدن بود، اما چون تصمیم گرفته بودم که از اولین تجربه گفتار درمانی‌ام موفق بیرون شوم و تجربه مفید بدست بیارم و همچنان نمی‌خواستم که باعث نا امیدی اداره مکتب و خانواده علی از بهبودی او شوم.
بعد از مدتی رابطه‌ام با علی کمی بهتر شد. اینجا بعضی از سرگرمی‌ها و راه‌هایی که برای آموزش او آماده کرده بودم را با شما شریک می‌کنم شاید این راهکارها و روش‌ها برای سایر کسانی که می‌خواهند با شاگردان استثنایی کار کنند، مفید واقع شود. مطمین نیستم؛ زیرابه نظر من هر معلم و رهنمایی، شیوه خاص و متفاوت خود را برای آموزش و انتقال معلومات خود به دانش‌آموز را دارد.
این راهکارها هم وقت‌هایی که باعلی کار می‌کردم به ذهنم میامد. بعضی از طرح‌ها را عملی می‌کردم.
کارت‌های رنگی که از قبل روی آن کلماتی نوشته بودم را آماده کرده درحین دویدن روی صنف آن را تکرار می‌کردیم مثلا: هنگامی که باهم میدویدیم یک دفعه ایستاد می‌شدیم و یک کارت را که روی آن کلمه نوشته شده بود؛ مثلا جاکت نشانش میدادم و با صدای بلند می‌گفتیم جاکت! همین طور تکرار کرده میدویدیم و این بارکارت دیگر که روی آن کلمه دیگری نوشته بود نشانش می‌دادم و بلند تکرار می‌کردیم و دوباره به دویدن ادامه می‌دادیم، با این کار در طول دویدن دو یا چند کلمه را تکرار می‌کرد و بعضی رنگ‌ها را هم یاد می‌گرفت.
چشم پتکان
دراین بازی در یک گوشه‌ای از صنف خود را پنهان می‌کرد و من در قسمت پیدا کردن او آنقدر معطل می‌کردم که تا خودش مجبور شود و بگوید: بیا! یا هم می‌گفتم تا سه بشمار تا آمده تورا پیدا کنم.
فلش کارت
کارت ‌های رنگی که در یک طرف آن حروف الفبا و یک طرف دیگر آن کلمه‌های ساده یک هجایی همراه با شکل آن نوشته شده را نشانش می‌دادم تا همراه با من تکرار کند. مثلا : آ مثل آب، آ مثل آش، آ مثل آهو …
اسباب بازی مورد علاقه‌اش را جایی پنهان کرده از او می‌خواستم پیدایش کند و بعد رهنمایی‌اش می‌کردم تا بازیچه‌ای را پیدا کند.
گاهی هم در ساعت تفریح از علی می‌خواستم تا با بقیه دانش‌آموزان بازی کند تا خود را بین آنها مثل یک کودک عادی احساس کند و از آن‌ها کلماتی بیاموزد و گاهی هم برای تنوع در صنف آمادگی می‌رفتیم و درکنار دیگر شاگردان می‌نشستیم تا بتواند با دیگر شاگردان نیز رابطه برقرار کند و دوست شود.
با گذشت یک ماه و با طی کردن این مراحل اوضاع علی از قبل کمی بهتر شد و فهمیدم که راهکارها هم بی‌نتیجه نبوده است. بعد از دیدن تغیراتی در علی حتی با وجود اندک بودن آن امیدوار شدم و به این باور هستم که در هرکاری حتی آموزش نیاز به زمان و صبوری برای نتیجه گرفتن از آن دارد.
برای آموزش دادن به علی نمی‌توان انتظار داشت که خیلی سریع و زود شاهد تغیرات در رفتار و گفتار علی باشیم و خود پروسه آموزش و گفتار درمانی یک پروسه زمان‌بر هست و نیاز به زمان داریم تا کم کم آموزش‌ها نتیجه داده و شاهد تغیرات باشیم.