پنجشنبه، نُه عقرب است و عقربههای ساعت، شش شام را نشان میدهد. محمدنسیم همراه پسرش مصطفا و مجید برادرزادهاش، لباس کار شان را عوض میکنند و از پلسرخ در کاستری به سمت پلسوخته راه میافتند. آنها تازه چهار روز شده بود که با هم در یک ساختمان در پلسرخ، ناحیهی ششم شهر کابل، کارگری میکردند. پس از این که به پلسوخته میرسند، سوار کاستر دیگری به سمت پایانی دشتبرچی، جایی که در آن زندگی میکردند، حرکت میکنند. هر سهی آنها، در یک چوکی کنار هم نشسته بودند و هنوز در ایستگاه مهتابقلعه، در روبهروی شفاخانهی علیجناح بودند که ماین مقناطیسیای که در موتر جابهجا شده بود، منفجر میشود. محمد نسیم و پسرش درجا کشته میشوند و مجید که هنوز به هوش بود، به حسینداد پویا، پسر کاکایش، تماس میگیرد و میگوید که موتر حامل شان تصادم کرده است.
حسینداد پویا، به جادهی ابریشم، میگوید: «مجید شخصاً به من زنگ زد که موتر ما پیش شفاخانهی علیجناح تصادم کرده، خودت بیا.» پس از این تماس، پویا بدون این که عضوی از خانواده را در جریان بگذارد، به سمت محل رویداد راه میافتد. همین که به محل میرسد، متوجه میشود که این رویداد تصادم نه بل که انفجار بوده است. «من کس دیگری را خبر نکردم؛ رفتم دیدم که انتحاری شده، هیچ کدام شان را ندیدم، به هر کدام اینها زنگ میزدم؛ ولی گوشی شان خاموش بود، فوراً در خانه به پدرم تماس گرفتم.» پویا پس از این که خانوادهاش را از این رویداد آگاه میکند، به شفاخانهی علیجناح میرود که در چندقدمی محل رویداد است. «بعداً رفتم شفاخانهی علی جناح؛ با دوستان داخل شفاخانه شدیم و نامهای این سه نفر را دادیم. داکتران بعد از یک ساعت انتظار، برایم فهرست قربانیان را خواندند.» پویا آگاه میشود که مجید، پسر کاکایش، زخمی است و به بخش عاجل شفاخانهی علیآباد منتقل شده است؛ محمدنسیم حیدری، پسر کاکا و مصطفا حیدری، نوهی کاکایش، جان باخته و جسدهای شان اکنون در طب عدلی است. او، به طب عدلی و سپس به شفاخانهی علیآباد میرود و تا ۱۱:۰۰ شب آن جا میماند. پس از تمامکردن طیمراحل پروندههای پزشکی شان، سمت خانهی پسر کاکایش میرود و با همراهی خانوادهاش، فردا صبح زود، محمد نسیم و پسرش را به خاک میسپارند؛ زندگیهایی را که هر کدام مسئولیت روی شانههای شان داشتند و رؤیایی در سر شان که میخواستند آن را دستیافتنی کنند. محمد نسیم ۳۸ سال داشت و تنها توانسته بود آموزشهای ابتداییاش را به پایان برساند. همهی زندگی او با کاگری گذشته بود؛ اما از درآمد اندکی که از آن به دست میآورد، فرزندانش را به مکتب فرستاده و آنها را به خواندن و نوشتن تشویق میکرد. مصطفا، پسر دوم محمد نسیم بود و دو ماه بود که با او سر ساختمان کار میکرد. مصطفا ۱۸ساله و دانشآموز صنف دوازدهم بود. او، تا چاشت در مکتب بود و پس از آن تا پایان روز، با پدرش سر ساختمان کار میکرد. مصطفا میخواست در دانشگاه رشتهی پزشکی را فرابگیرد و زندگی متفاوتی را برای خود و خانوادهاش بسازد. مصطفا دانشآموز ممتاز مکتبش بود و در آغاز سال، چهار ماه آمادگی کانکور خواند و در کانکورهای آزمایشی نیز، امتیازهای بلندی میگرفت. انتخابهای او، بیشتر متمرکز به پزشکی معالجهای، داروسازی و دیگر بخشهای پزشکی بود. مصطفا پس از این که کار با پدرش را آغاز کرد، دیگر صنف آمادگی را ترک کرد و تصمیم داشت زمستان به آن ادامه بدهد؛ اما زندگی دیگر مجال آن را به او نداد. با کشتهشدن محمد نسیم و مصطفا که دو نانآور خانواد بودند، چهار پسر و یک دختر بهجامانده از محمد نسیم، این روزها، روزگار به معنای واقعی کلمه بدی را سپری میکنند و نمیدانند از چه راهی نیازهای شان را فراهم کنند.
گلثوم، خانم محمد نسیم که ۳۵ سال دارد، این روزها در اندوه ازدستدادن همسر و پسر بزرگش، گوشهنشین شده، کمتر با دیگران حرف میزند و این اندوه جانسوزش را در خودش میریزد. پویا در مورد او میگوید: «هر چه برایش بگویی اصلاً نمیشنود.» گلثوم، مانند شوهرش سواد ندارد و در همه سالهای زندگی مشترک با محمدنسیم، مصروف انجام کارهای خانه بوده است.
در سوی دیگر این رویداد خونین، مجید است که پای راستش دچار سوختگی شدید شده و در کنار این، روانش چنان دگرگون شده که حتا از مرگ کاکا و پسرکاکایش، چیزی نمیداند. مجید که ۲۶ سال دارد، پس از یک سال جستوجو برای کار، تازه چهار روز میشد که توانسته بود، وارد کار شود؛ آن هم کارگری در ساختمان. مجید پس از آسیبدیدن در انفجار، برای یک هفته به کما میرود و به دلیل چرههای زیادی که بدنش برخورد کرده بود، چند روز پس از بههوشآمدن، در بخش عاجل بستری میشود. او، اکنون در شفاخانهی علیآباد، مراحل رواندرمانی را سپری میکند.
جعفر محمدی، برادر مجید با حانوادهاش در ایران زندگی میکنند و پس از این که از زخمیشدن مجید، آگاه میشود، با پنج میلیون تومانی که داشت، خودش را به کابل میرساند تا از برادرش مراقبت کند. او، نیز در هنگام کار در ایران، دستش زیر دستگاه رفته و انگشتانش را از دست داده است؛ چیزی که سبب شده دیگر نتواند هر کاری را انجام بدهد. ناداری و درماندگی این خانواده، آنها را ناچار کرده که برای درمان مجید، از دوستان و بستگان شان بدهی بگیرند. جعفر میگوید: «با قرضوقوال، او را تا حال تداوی کردیم.» فراهمکردن زمینههای درمان مجید از یک سو و نگرانی از فراهمکردن امکانهای گرمایشی در خانه در سوی دیگر، به اندوهی در جعفر بدل شده و او را از روزهای پیش رویش که نمیداند چه در انتظار شان است، بیشتر نگران کرده است. «اکنون که هوا سرد شده، در خانه چوب و زغال نداریم. من حیرانم وقتی او را از شفاخانه رخصت کند، در خانه چه گونه او را گرم نگه داریم.»
انفجار ۱۶ عقرب در دشت برچی؛ هفت کشته و ۲۰ زخمی برجای گذاشت
داعش مسئولیت حملهی ۱۶ عقرب سال روان بر موتر مسافربری نوع کاستر در ایستگاه مهتابقلعه در دشتبرچی را به عهده گرفت.
سایت اعماق وابسته به گروه داعش، اعلام کرده که این گروه انفجار -سه شنبه، ۱۶ عقرب- در جادهی شهید مزاری در دشتبرچی کابل را انجام داده است.
خالد زدران، سخنگوی فرماندهی طالبان، ساعتی بعد از انفجار، در صفحهی اکس خود نوشت که انفجار در یک موتر نوع کاستر رخ داده و در آن کمازکم، هفت تن کشته شده و ۲۰ زخمی برداشته است.
در همین حال، گواهان رویداد، به جادهی ابریشم، گفت که در انفجار شام گذشته در دشتبرچی کابل، بیش از ۴۰ تن کشته و زخمی شده اند.
یکی از دستفروشان نزدیک محل رویداد، میگوید که انفجار زمانی رخ داد که مردم از ساحهی پلسوخته به طرف خانههای خود میرفتند. او، افزود: «انفجار به اندازهای قوی بود که کاستر پر از مسافر را کاملاً تخریب کرد.»
این گواه رویداد، اظهار داشت که چندین موترسایکلسوار که در نزدیک کاستر در حرکت بودند نیز، در این رویداد کشته شده اند.
یکی از دکانداران نزدیک به محل رویداد نیز، به جادهی ابریشم گفت: «از شدت انفجار شیشههای دکانها شکست و وقتی به محل انفجار نگاه کردیم، کشته و زخمیهای زیادی در آن جا افتاده بود که بعداً مردم به شفاخانه انتقال دادند.»
بهگفتهی ساکنان محل، این انفجار شامگاه روز (سهشنبه، ۱۶ عقرب) در ساحهی مهتابقلعه در جاده عبدالعلی مزاری، در مقابل شفاخانه محمدعلی جناح رخ داده است.
توماس وست: حملههای بیرحمانه بر هزارهها باید متوقف شود
توماس وست، نمایندهی ویژهی امریکا در امور افغانستان، خواستار توقف حملهها در برابر شهروندان هزارهی افغانستان شد.
او، چهارشنبهشب -۱۶ عقرب- در واکنش به حملهی اخیر در دشتبرچی شهر کابل، در صفحهی اکس نوشته است: «از تلفات غمانگیز سومین حمله بر هزارهها در کمتر از یک ماه گذشته، سوگواریم. خواستار تحقیقات کامل هستم.»
ریچارد بنت، گزارشگر ویژهی حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان نیز، خواستار انجام تحقیقات برای شناسایی و پاسخگویی عاملان حملهی اخیر در دشتبرچی کابل شده است.
نظر بدهید