یکی از ویژگیهای بدیهی تشکلهای سیاسی -سنتی و مدرن- اختلاف نظر میان اعضای اصلی آن است که بیشتر به انشقاق میانجامد. در تشکلهای سنتی، این اختلافها، گاهی تا مرز خشونت و درگیریهای مسلحانه، کودتا و شورش نیز، دامن میگسترد. از این رو، اختلاف آرای سران طالبان بر سر تقسیم قدرت هم، موضوع تازهای نیست؛ اما انتقاد صریح از عملکرد رهبر این گروه از طریق رسانههای جمعی، کمازکم در یک سالونیم گذشته در ظاهر امر، برای کسانی که درک درستی از ساختار قدرت در افغانستان ندارند، بیسابقه به نظر میرسد؛ اما به باور نگارنده، این اختلافها میتوانست خیلی زودتر از این و با شدت بیشتری بروز کند؛ زیرا دلیلهای سیاسی، اجتماعی و تاریخی قابل اعتنایی مبنی بر تأیید بروز اختلافهای سیاسی میان رهبران طالبان وجود دارد که مهمترین آنها را میتوان در زیر برجسته کرد.
الف: سران طالبان از لحاظ سیاسی، از سوی سازمانهای گوناگون استخباراتی منطقه و جهان حمایت میشوند و هر کدام از این سازمانها، با اتکا به نقش چند تن از رهبران این گروه، در تلاش تأمین منافع ملی درازمدت و کوتاهمدت خود استند. از این منظر، کنشهای سیاسی اعضای اصلی طالبان، خواهناخواه تابع اختلافهای سیاسی کشورهای دخیل در قضایای افغانستان قابل ارزیابی است.
ب: اختلافهای سران طالبان را نمیتوان بیرون از چارچوب منازعههای تاریخی میان دو قبیلهی نسبتا پرجمعیت درانی و غلجایی، بهتر فهمید؛ به ویژه این که در این اواخر پس از سرکوب نیروهای جبههی مقاومت در پنجشیر و اندرابهای بغلان، حملههای مسلحانه در برابر طالبان به شکل بیپیشینهای کاهش یافته است. در شرایطی که پای دشمن بیرونی در میان نباشد، بروز اختلاف قبیلهای میان غلجاییها و درانی، امری طبیعی است.
ج: در ساختار سیاسی قبیلهای همان گونه که خانوادهها ملزم به تأمین سرباز برای حمایت از حکومت صددرصد قومی استند، در تقسیم غنیمتهای ناشی از تسلط و چپاول نیز، شریک اند. آنها، از پرداخت مالیهها، به هر بهانهای طفره میروند و هرگز به خلعسلاح تن نمیدهند؛ چون در این ساختار بسته، قبیلهای که سلاح نداشته باشد، امنیتش توسط قبیلههای دیگر به خطر میافتد و اگر مالیه بپردازند، به دلیل وابستگی به سیستم اقتصاد غارتی، دلیلی برای تابعیت از خان کنفدراسیون قبیلهای ندارند. در این سیستم، همه گروههای انسانی خارج از قبیله، غیر/دشمن طبیعی شمرده میشوند و استیلا بر دشمن طبیعی و چپاول داراییهای منقول و غیرمنقول آنها، امر پذیرفتهشده است و افراد قبیله در این موارد، غالباً از هیچ گونه قانون -شرعی و عرفی- تابعیت نمیکنند؛ مگر این که گاهی پای مصالح سیاسی و به ندرت ملاحظههای مذهبی در میان باشد.
د: در جامعههای قبیلهای، هر فرد صاحب نفوذ در عرصهی سیاسی و اجتماعی، قبل از این که عضو یک تشکل سیاسی باشد، خان قبیلهی خود است. در این جوامع، هر یک از اعضای خانواده بر اساس شرایط سنی و جنسیتی در سلسلهمراتب مشخص و محول قرار میگیرند؛ در حالی که سلسلهمراتب اجتماعی فراقبیلهای در این گونه جامعهها اهمیت چندانی ندارد؛ چون در عرصهی عمل، هیچ ارزشی فراتر از ارزشهای قبیلهی قرار نمیگیرد. از زمان احمدشاه ابدالی تا دورهی ملا هبتالله، همان گونه که شخص حاکم خواهینخواهی نقش خانِ خانان قبیلههای پشتون را بازی میکرده است، به موازات آن، هریک از صاحبمنصبان تراز اول دربار و ولایتها نیز، حافظ منافع یکی از قبیلهها و طایفههای پشتون بوده اند. برابر این نگرش، ملاهبتالله، بایستی مثل عبدالرحمانخان و هاشمخان، بی هیچ ثبتوشرط، در نقش خان بزرگ کنفدراسیون قبیلهها ظاهر شود؛ یا به عبارتی، منافع قومی برخاسته از ارزشهای پشتونوالی را حتا نسبت به اعتقادهای افراطی مذهبی خود ترجیح دهد؛ در غیر این، ناگزیر مقام خانی را باید به فردی وفادار به منافع قبیلهها واگذار کند.
علاوه بر موارد فوق، آن چه از برآیند تاریخ روابط سیاسی افغانستان و جهان در جریان دو قرن اخیر میتوان دریافت، این است که هر نوع اختلاف یا همگرایی سیاسی، خارج از اراده کشورهای همسایه و جهان، در این سرزمین شکل نگرفته است. از این رو، بروز اختلاف میان سران طالبان را هم نمیتوان بیارتباط به مقتضای منافع سیاسی پاکستان، امریکا و سایر کشورهای دخیل در منازعهای دامنهدار افغانستان دانست، به ویژه این که تشدید تحرک طالبان پاکستان علیه حکومت این کشور، در ماههای اخیر دولتمردان در اسلامآباد را به ستوه آورده و آنها برای کنترل برخی اعضای طالبان که تعهد کمتری به تطبیق کامل برنامههای آیاسآی دارند و با روحیهی پشتونستانخواهی/وحدت لر و بر بیشتر موافق اند، چارهای جز تشدید اختلاف میان سران طالبان با رویکرد حمایت گروه کابل در برابر گروه کندهار ندارند.
با این همه، چیزی که اکنون مشخص است، گسترش دامنهی این اختلافهای درونگروهی کنترلشده از بیرون، هیچ تغییر مثبتی در ماهیت رژیم سیاسی امارتی و رفتار سران طالبان نخواهد آورد و تنها خاک آن، به چشم مردم افغانستان خواهد رفت و بهره و ثمری اگر داشته باشد، به تطبیق برخی پلانهای مربوط به استراتژی عمق خواهد انجامید.
نظر بدهید