اسلایدر سینما و موسیقی فرهنگ و هنر

روایت محلی از یک رویداد تاریخی؛ گفت‌وگو با عباس رضایی، کارگردان مستند اطلاعات ‌روز

فیلم مستند «اطلاعات ‌روز»، به عنوان نامزد بهترین فیلم اول در جشن‌واره‌ی فیلم «ایدفا»، به نمایش درمی‌آید. این فیلم به کارگردانی عباس رضایی و تهیه‌کنندگی ذکی دریابی و عباس رضایی، به وقایع داخلی روزنامه‌ی اطلاعات ‌روز می‌پردازد. در بین این وقایع، ما با گوشه‌هایی از سقوط دولت افغانستان و حضور طالبان در کابل در آگست و سپتمبر ۲۰۲۱ نیز، روبه‌رو می‌شویم. فیلم، هم‌چنین روایتی از شکنجه‌ی دو تن از خبرنگاران روزنامه‌ی اطلاعات ‌روز از سوی طالبان را نیز، با خود دارد. به بهانه‌ی نمایش اروپایی این فیلم در جشن‌واره‌ی فیلم‌های مستند آمستردام هلند موسوم به IDFA، با کارگردان این فیلم گفت‌وگو کرده ‌ام.
حسین بیوک/ خبرنگار

 

عباس رضایی را بیش‌تر با شعرهایش می‌شناسم، چه طور می‌شود با فیلم‌هایش شناخت؟
در واقع، ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که چرا شناخت یک هنرمند مهم است. هنرمند، بازتاب ذهنیت‌هایی از واقعیت‌های موجود در یک جامعه است. این که جامعه با چه واقعیت‌هایی روبه‌روست و جان این جامعه، به چه حالت در هنر و هنرمندی متبلور می‌شود. مثل زمانی‌ که یک انسان با اندوهی سخت روبه‌رو باشد، آن چه که دیگر انسان‌ها را قادر به درک وضعیت او می‌کند، مقیاسی است که هر کدام از ما درد شخصی ‌مان در آن چنان وضعیت مشترکی داریم. شناخت هنرمند از خود و شناخت جامعه از هنرمند، راه بردن به این مقیاس‌ها است؛ اما در باره‌ی سوال شما، این که جان من، تغییری نکرده است. تعامل من با پیرامونم، همواره یک تعامل حساس و شاعرانه بوده است. گاهی این حساسیت به سمت حیات اجتماعی‌ام رفته و گاهی به سمت وضعیتم در جهان؛ اما تقلای دیدن متفاوت و عمیق‌تر، همیشه با من بوده است. آن چه تغییر کرده، حاصل این دریافت‌ها است که از قالب کلمات، به قالب تصاویر و روایت‌های بصری رفته است؛ بنا بر این، انتخاب پدیده‌ها و کدهای ساختاری، همان است که بود؛ چینش و روایت، بر همان منوال پیشین است. آن چه فرق کرده، قالب است که البته نتایج حیرت‌انگیزی را محصول کرده است. دنیای امروز، بیش از هر زمان قبل از خود، به کمک ابزار و دانش، به تصویر دست یافته و از آن استفاده می‌کند. شعر محدودتر است و سینما گسترده‌تر. تلاشم در همه کارهایی که در حوزه‌ی تصویر انجام داده‌ ام، پای‌بندی به اصول هنری مرسوم اعم از تولید آثاری دارای بدعت و نظم و روح بوده است.

چه خوب! چه طور به فکر ساخت فیلم شدید؟
ساختن فیلم، بخشی از مسیری است که در هنر دنبال کرده ام. برای من، هنر با تکرار سنخیتی ندارد. تجاربی که از زیست در وادی هنر به هنرمند اضافه می‌شود، خود بخشی از وجود او است. شعر، بیش‌تر تقلایی درونی بود. دانشی عمیق و منظم، از گذشتگان ما در ادبیات و شعر به ارث رسیده است. زبان فارسی، به خاصیت شعری‌اش در جهان فرهنگ‌ها شناخته می‌شود. ما بی‌شمار بزرگان بی‌همتا در شعر فارسی داریم که هر کدام، برای یک ملت و فرهنگ کافی است؛ اما شناخت زمانه و پیش‌رفتن، وظیفه‌ی هر هنرمندی است. رفتن من به سمت سینما از همین ایده شروع شد.
زندگی کسی که در افغانستان زندگی می‌کند، بیش از اندازه تابع اتفاقات اطراف او است. دیدن وضعیت زیستی در افغانستان، درک تاریخ از وظیفه‌ی خود به عنوان یک هنرمند و تلاش برای داشتن یک روایت شخصی از زمانه، خود علت‌های اصلی‌ام برای ساختن این فیلم و فیلم‌های دیگری شده که انجام داده ام. این فیلم از آن بابت برایم مهم بود که می‌توانستم، سهم خود را از روایت تاریخ کشور داشته باشم. مطمئناً به عنوان یک علاقه‌مند و مطالعه‌کننده‌ی تاریخ، ایرادهایی به نوع روایت‌ها داشتم و به این وسیله، می‌توانستم محدودیت‌ها و توانایی‌های خود را در این عرصه بیازمایم.

روایت‌های زیادی از سقوط افغانستان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ وجود دارد؛ حرف متفاوت مستند شما، چیست؟
قصه این است که همه‌ی ما در ۲۰ سال اخیر، می‌دانستیم جایی از کار اشتباه است. همه می‌دانستیم که این پالان کج، قرار نیست بار ما را به جایی برساند؛ اما آن چنان منطق‌ها و منظرهای مان را کور کرده بودیم که کودکان نابالغ نمی‌توانند. هنر هم زمینه‌ای بود که در ۲۰ سال به‌اصطلاح‌جمهوری دچار همین ابتذال و بازی‌گری و بازی‌گردانی شده بود. ما در ۲۰ سال اخیر، درخت‌هایی را از جاهای دیگر آوردیم، بی‌ریشه در گلدان‌های کشور کاشتیم؛ قطعاً انتظارداشتن از درخت‌های بی‌ریشه برای میوه‌ی مرغوب، بیهوده است. با همه تلاش‌ها، سینمای افغانستان فرصت نداشت و نتوانست نقش پررنگی در روایت‌های عمومی افغانستان داشته باشد. رسانه‌زدگی، پروژه‌زدگی و عدم موجودیت انگیزه‌های اصیل هنرمندانه، باعث شد که مانند ادبیات و سایر بخش‌ها، سینما هم، در حد یک تقلید باقی بماند. می‌خواستم علاوه بر این که یک روایت محلی از ماجرای سقوط داشته باشم، یک ایده و ساختار هنری محلی نیز از اتفاقاتی که رخ می‌داد، داشته باشم. تصور کنید که اگر یک فیلم‌ساز خارجی یا دیگر فیلم‌ساز افغانستانی، این ماجرا را روایت کند، به چه شکلی به آن می‌پرداخت. پرداختن، کلمه‌ی بسیار مهمی در هنر است؛ پرداختن، به معنای انتخاب‌هایی است که شما برای تولید یک اثر انجام می‌دهید. این انتخاب‌ها، از کلیات فرمیک تا جزئیات تزیینی یک اثر را در بر می‌گیرد. متأسفانه در افغانستان، ما از این مباحث تا حد زیادی دور استیم. هنرمند ما، بودگی خود را به درستی درک نکرده است. این درک‌نکردن، در اصالت کار قطعا اثرگذار است. من تلاش کردم تا روایتی محلی و از مردمانی محلی در باره‌ی یک اتفاق تاریخی ارائه کنم.

برای ساخت این مستند، با چه امکانات و محدودیت‌هایی سردچار بودی؟
بزرگ‌ترین محدودیت، تهدید حضور طالبان در کابل بود. شما می‌دانید و در فیلم هم دیده می‌شود که کارکردن یک فیلم‌ساز، یا خبرنگار یا هنرمند محلی، تا چه حد خطرناک و تحمل‌ناشدنی است؛ این امر، می‌تواند به ازدست‌رفتن زندگی منجر شود. طالبان به خوبی می‌دانند که منطق شان، با منطق جهان مدرن در تضاد است و آن کی تشت رسوایی شان را از بام می‌اندازد، همانا هنرمند و خبرنگار است، مخصوصاً اگر این هنرمندان و خبرنگاران، از گروه ملت‌هایی باشند که قرار است حذف شوند، یا به شکل کامل، وادار به تمکین شوند. وقتی آن روزها در دفتر اطلاعات روز کار می‌کردم، هر بار که صدای زنگ دروازه می‌آمد، جانم هشدار می‌داد که گروهی از ملیشه‌های بی‌مسئولیت، داخل ساختمان روزنامه خواهند آمد و بر همه‌ی ما، گلوله‌باری خواهند کرد و این تهدید، کاملا جدی و منتظر می‌نمود.

اگر قبول کنیم که تاریخ افغانستان پر از نقطه‌های تاریک و سوراخ است، مستند اطلاعات ‌روز ، بیش‌تر کدام نقطه‌ی تاریخ افغانستان را روشن می‌کند؟
وضعیت انسانی که در طول تاریخ افغانستان برای حرکت به سمت مدنیت داشته، در برابر انسانی که می‌خواسته به گذشته برگردد، همواره مغفول مانده است. ما آمار کشتارهای بی‌رحمانه‌ی زیادی را داریم؛ از عبدالرحمان‌خان تا خاندان حقانی، کشتار کرده اند؛ خلقی‌ها و پرچمی‌ها و مجاهدین هم؛ اما، ما تصویری از چرایی و وضعیت کسانی که قربانی شده اند نداریم. من تلاش کردم تا یک تصویر انسانی را به تاریخ تباه کشور افغانستان وصله بزنم؛ نشان بدهم که میان این جدال قرون وسطایی، چه آدم‌ها، چه ارزش‌ها و چه مسیرهایی نابود می‌شوند.

اولین نمایش جهانی فیلم در کدام فستیوال بود و با چه تأثیری بر مخاطب هم‌راه بود؟
اولین نمایش فیلم در فستیوال فیلم‌های مستند DMZ که بزرگ‌ترین فستیوال مستند آسیا است، در بخش رقابت آسیایی این فستیوال بود. استقبال از فیلم به علت تصویر متفاوتی که از سقوط افغانستان عرضه می‌شد، خوب بود؛ اما به علت بعد فاصله، انعکاس مناسبی در رسانه‌های افغانستان پیدا نکرد.

چه طور شد که فیلم به فیستوال هالند راه یافت و تا اکنون، در کدام فستیوال‌ها و جایزه‌های دیگری، اشتراک کرده است؟
فیلم اطلاعات روز، در بخش نامزد بهترین فیلم اول فستیوال فیلم ایدفا که بزرگ‌ترین رویداد فیلم‌های مستند جهان در هالند است، به عنوان یکی از ۱۱ فیلم برتر راه یافته است. هم‌چنین در بخش فرانت‌لایت که مختص به فیلم‌های مرتبط با اوضاع سیاسی اجتماعی کشورهای جهان است نیز، نمایش داده می‌شود. مسئولان فستیوال ایدفا در عنوانی دعوت از این فیلم برای نمایش در آمستردام، ذکر کرده بودند که این فیلم توانسته است صدا و روایت غیرغربی در مورد پدیده‌هایی که با آن‌ها روبه‌رو استیم، ارائه کند. فیلم اطلاعات روز به عنوان نماینده‌ی سینمای افغانستان در فهرست ابتدایی برگزیده‌ی انجمن مستندسازان جهان IDA نیز، قرار گرفته و صحبت‌هایی برای نمایش در بزرگ‌ترین فستیوال فیلم‌های مستقل جهان نیز در جریان است.

به عنوان مخاطب سینما، از مخاطبان چه‌ کاری برای این مستند ساخته است؟
هنر در جهان معاصر، علی‌رغم هجمه‌ی سوشیال‌میدیا، هنوز از اثرگذاری یگانه برخوردار است. آدم‌ها در سیر مدنیت شان، دچار سطوح مختلف ادارک می‌شوند و هنر، بالاترین ادراکی است که یک انسان می‌تواند نسبت به جهان داشته باشد. از همین رو است که با وجود پلتفورم‌های عظیم ویدیویی، هیچ از اهمیت سینما و مستندسازی کاسته نشده است. امر پسندیده در هنر، بر تعداد مخاطبان نیست؛ بل کیفتی است که مخاطب با خود برای دیدن اثر هنری می‌آورد. سینمای مستندسازی، گونه‌ی جدیدی از دانش انسان‌شناسی و تاریخ‌نگاری را اختیار محققین و جویندگان حقیقت می‌گذارد. مردم افغانستان به ویژه آن‌هایی که از کشور خارج شده اند، نیاز دارند برای درک بهتر جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنند، نگاه و ضرورت تازه‌ای در سبک زندگی شان احساس کنند. سینما، یکی از الزامات مهم درک ذهن انسان در قرن ۲۱ است.

به عنوان سخن آخر، اگر پرسشی جامانده و نپرسیده‌ام بفرمائید!
شعر، هنری فردی است در مرحله‌ی تولید خودش و سینما، به تمامی هنری است محصول کار یک تیم در مرحله‌ی تولید؛ اما آن چه به هر دو قوام و قدرت می‌دهد، پیش از مرحله‌ی تولید اتفاق می‌افتد. بدون درک خویشتن، هیچ راهی نیست که ما در جهان بیرونی خود مان راه ببریم. برای شناخت خود، کافی است که اولین پرسش را خلق کنیم. من کیستم؟ در جامعه‌ی افغانستان، این بدیهی‌ترین سوال در اغراض و مطامعی که ما را در برگرفته اند، لگدمال و مفقود شده است. زندگی انسان، بدون درک انسانیت خویش بی‌معنا است؛ تقلایی که قرار نیست، یک تعالی در پی داشته باشد. بدون تعالی، ما چون به‌دریاافتادگانی بی‌سرانجام، تا ابد سرگردان باقی خواهیم ماند. لازم است در پایان هم از کسانی که به هر شکلی در ساختن این مستند، به من کمک کردند، صمیمانه سپاس‌گزاری کنم. ممنون همه آن‌هایی استم که به من لذت یک تولید هنری جمعی را تقدیم کردند.
ممنونم از حوصله و وقت ‌تان.

در مورد نویسنده

مدیر وبسایت

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید