اسلایدر اقلیت‌های قومی

سردرگمی سیاسی شورای عالی مردمی

جنبش روشنایی در پیوند به تغییر مسیر توتاپ از سالنگ به بامیان- میدان شکل گرفت که حق شهروندی و قانونی مردم بامیان و درکل ولایات مرکزی افغانستان بودند. در طول یک ونیم دهه از عمر حکومت جدید، بامیان در تاریکی به سر می‌برد و این ولایت باستانی و توریستی افغانستان تا هنوز برق ندارد.
این تبعیض آشکار حکومت علیه بامیان و مردم هزارستان باعث شد که مردم به خیابان بیایند، عدالت را از خیابان فریاد بزنند، کاخ و قدرت را از خیابان به چالش بکشند، علیه تبعیض در خیابان مبارزه کنند، تاریخ را در خیابان رقم بزنند و از اینجا برای مغاره‌های تاریک بامیان روشنایی بخواهند.
جنبش روشنایی مدنی‌ترین حرکت دادخواهانه را در خیابان‌های داخل و خارج از کشور به نمایش گذاشت و یک حرکت ضد خشونت و تبعیض را با دسته‌های گل معنا کرد. نیروی‌های امنیتی را با دادن گل استقبال کردند و اشکِ سربازان را جاری، سربازانِ که در سخت‌ترین شرایط اشک نمی‌ریزند و آن‌روز اشک ریختند.
حکومت، اما خیابان‌ها را با «کانتینر» بروی مردم بسته کرد، مثل که دروازه‌ی کاخ و قدرت را بروی مردم بسته‌اند، اما جنبش روشنایی، هیچ‌گونه حرکتِ غیر مدنی را در برابر «کانتینرها» نشان نداد، حرکت کاملاً مردمی و خودجوش بود، هیچ گروه سیاسی و رهبر قومی پشت‌صحنه وجود نداشت که تظاهرات خیابانی مردم را به‌طرف خشونت سوق دهند. جنبش روشنایی نیز به این هدف شکل نگرفته بود که از درونشان رهبران جدید ظهور کنند تا جنبش را در قبضه گرفته و تجارت سیاسی نمایند.
بعد از تظاهرات میلیونی ۲۷ ثور، اما کم‌کم رهبران قومی و گروه‌های سیاسی، دکان تجارت سیاسی‌شان را از آدرس جنبش روشنایی باز کردند، آدرس مردمی گم شد، دیگر مردم و خیابان مطرح نبود، بلکه دکان کریم خلیلی، صادق مدبر و شورای عالی مردمی مشتری پیداکرده بود، هرکه بنام خود دکان باز کرد و هر گروه سیاسی مطاع خود را به حکومت می‌فروخت. خلیلی با توجه به زیرکی سیاسی و تجارب که در خریدوفروش کالای سیاسی دارد، دکانش مشتری بیش‌تر پیدا کرد و رفت‌وآمد حکومت در اینجا بیش‌تر شد، معامله صورت گرفت و خلیلی در دقیقه آخر به نفع حکومت کنار رفت و از «خط قرمز» عبور کرد.
«شورای عالی مردم» در واکنش به این کار خلیلی بر تظاهرات تأکید کرد، طرح حکومت را رد و ناقص خواند، تهدیدات امنیتی را نادیده گرفت، عجولانه و با هیاهو در دوم اسد دست به تظاهرات زد که منجر به خلق فاجعه دهمزنگ گردید.
«شورای عالی مردمی» که خودشان را داعیه‌دار برحق قربانیان دهمزنگ در دوم اسد می‌داند، کمک‌های میلیونی را از داخل و خارج کشور بنام قربانیان دهمزنگ جمع‌آوری کرد، اما تا اکنون هیچ کاری برای قربانیان دهمزنگ نتوانست، در سردرگمی سیاسی به سر می‌برد، نه یک تشکیلات مدرن سیاسی ساختند که دارای طرح، برنامه و خط مش مشخص باشند، نه در بین مردم نفوذ توانستند که با مردم در تماس باشند و نه یک کار فرهنگی و تحقیقاتی برای قربانیان دهمزنگ توانست که برای «تاریخ فاجعه» ماندگار بماند و نه چشم‌انداز برای آینده دارد که مردم امید وارد شوند.
«شورای عالی مردمی» هم مردم را فراموش کردند و هم‌خون قربانیان دهمزنگ را، صدای اعتراضی مردم را خاموش کردند، خیابان را برای همیشه از حضور مردم خالی ساختند و اکنون حضور حماسی مردم و خون قربانیان دهمزنگ را در پس دروازه‌های تیم کرزی، دوستم… خلاصه کردند. تصمیم گرفته نمی‌توانند که باکی‌ها باشند و باکی فاصله بگیرند. از آدرس یک حرکت میلیونی و تاریخی جنبش روشنایی با دانشجویان که تظاهرات رستاخیز و تغییر را راه‌اندازی کرده بودند، گفت‌وگو می‌کنند.
وقتی نگاهی به تاریخ نهادهای اجتماعی و جنبش‌های سیاسی اندازیم، تنها چیزی که در این جنبش‌ها دیده می‌شود خط مش، طرح، اهداف و چشم‌انداز برای اکنون و آینده است که حیات جنبش‌های سیاسی نیز روی همین موضوع می‌چرخد و استمرار پیدا می‌کنند، هیچ‌گاهی جنبش‌های سیاسی و اجتماعی با شعار، فحش و دشنام به حیاتشان ادامه داده نتوانسته است.
نهادهای اجتماعی و سیاسی با حرکت‌های زودگذر توده‌ی مردم فرق دارند، توده‌ها درواقع گروهی متشکل از روابط اجتماعی زودگذر و خودانگیخته است، اما نهادهای اجتماعی سیستم‌های هستند متشکل از اصول، قواعد، مراسم، عادات و سنت‌هایی که شکل ساخت‌های اجتماعی را معین و مشخص می‌کند، نهاد اجتماعی هرگونه ساخت اجتماعی منظم است که برای انجام دادن یک وظیفه معین، مطابق قواعد مستقل از اراده اعضای گروه و مشخص از روابط اجتماعی خودانگیخته، به وجود آمده است.
چیزی که «شورای عالی مردمی» ندارد درواقع همین تشکلات مدرن سیاسی‌ای است که دارای طرح، برنامه، اصول و قواعد می‌باشد، هرکس برای خود طرح و برنامه دارد و هرکس از آدرس خود در گروه‌های سیاسی ادغام می‌شوند و این نشان‌دهنده بی‌قاعدگی و بی‌برنامگی «شورای عالی مردمی» است، که این شورا نه ثبات دارند و نه استمرار ثبات. اگر قرار باشد که هرکس به فکر خود باشند، غارت‌گری، خشونت و تباهی، تنها وسائل مداومت زندگی می‌شود و امید پیشرفت به یاس مبدل می‌شود.
از سوی دیگر، «شورای عالی مردمی» با شعار عبور تأکید بر شفافیت فضای حقیقی و مجازی را پرکرده بود و گوش فلک را کر. شعر «تشکیلات مدرن سیاسی» را در کوچه و پس‌کوچه‌های شهر زمزمه می‌کردند، اما نه‌تنها تشکیلات و نهاد مدرن سیاسی ساخته نتوانست که میخ خلیلی و محقق را از گذشته محکم‌تر زدند، آن‌ها مثل «شورای عالی مردمی» بی طرح و برنامه نیستند که از باد «شورای عالی مردمی» بلرزند.

در مورد نویسنده

عبدالخالق هزاره

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید