اسلایدر اقلیت‌های قومی

خلیلی و عبور از خط قرمز

کریم خلیلی در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در قول خویش حصه اول بهسود دیده به جهان گشود، خواندن و نوشتن را آنجا یاد گرفت و سپس رهسپار کابل شد و شامل یکی از مدارس دینی شد. این درزمانی بود که تفتیش و شورش حکومت خلقی‌ها ای مردم و مخالفین و فعالین شدت گرفته بود و افراد زیادی از نزدیکان وی توقیف شدند. کریم خلیلی در جوانی جسور بود و به‌شدت فعال، این مسئله باعث که خود وی نیز تحت تعقیب قرار گرفت. مجبور شد کابل را ترک کند. رفتند در بهسود و پروان سنگر نبرد و جنگ راه‌اندازی کردند. بدین لحاظ وی از آموزش و تحصیل پیشرفته و آکادمیک بازماند و کریم جسور مرد سنگر شد.
از بانیان سازمان نصر شد و مبارزاتشان را جدی‌تر و فراگیر  ساختند. کریم خیلی از همان بدو تأسیس سازمان نصر بنا بر زیرکی، جسارت و فهمی که داشت همیشه در مرکز ثقل معاملات سیاسی حضور داشت و دخیل بود و هنوز نیز بر سفر صفره کاروان پیروز است. کارنامه سیاسی وی باشد سر جایش، چه در بامیان است، چه در کابل و چه در اسلام. فرصت بحث روی این موارد نیز می‌رسد. در این نوشته کوتاه اشاره داریم عمل کرد مد و جذر دار وی با جنبش عدالت‌خواهی روشنایی.

پس از مزاری، رهبریت جامعه هزاره به کریم خلیلی رسید. وی در مدت کوتاه رهبریت وقتی با گروه طالبان در بامیان روبرو می‌شود زمینه را غیرممکن می‌بیند از اینکه با طالبان کار کند و شریک قدرت باشد، بامیان را با بودا و یکاولنگ و طول عرض‌اش به طالبان فروخت. پس از خیانت بامیان و شکل‌گیری نظام پسا‌طالبانی که به تشخیص وی ماندگاری این نظام متصور بود، با زیرکی تمام و تعریف اصطلاح “کاروان پیروز” در دوران پس از مزاری و نظام پساطالبانی همیشه شریک سفره دولت و قدرت بوده است. اما به‌طور کلی کارنامه وی به حیث یک رهبر سیاسی و مردمی در پرتو تاریخ سیاه و ناکام است. گرچند وی با زیرکی‌اش هیچ‌گاهی از کاروان پیروز بازنمانده است ولی مهم پی‌آمد کار و نتیجه است که ایشان در تمام زمینه‌ها ناکام بوده است، صرف در زمینه منحل کردن شاخه‌ای نظامی حزب وحدت که این مسئله نیز ضررهای هنگفتی را برای جامعه هزاره رقم است و امروز ما هستیم و گلوگاهی پرخطر جغرافیای هزاره نشین. در مدت‌زمان که ایشان در قدرت شریک کرزی بود، اضافه‌تر از ۱۰۰ میلیارد دالر برای توسعه و بازسازی داخل افغانستان شد، وی به حیث سومین فرد این مملکت، برای ملت و مردمی باید پاسخگو باشند، بخصوص برای جغرافیای پر ظلمت هزاره‌نشین که با این کمک‌های جامعه جهانی چه کردند. هزینه ساخت تمام اروپا پس از جنگ جهانی دوم به ۵۰ میلیارد دلار نرسید ولی این پول هنگفت از لحاظ توسعه، انکشاف و اقتصاد نتوانت افغانستان را آباد و به‌سوی یک تغیر مثبت پیش ببرد. علت‌اش نیز همین رهبران دولت و حکومت‌اند که یا دزد اند و یا بیکاره.

خلیلی به حیث میراث دار بابه مزاری به پیشگاه تاریخ مردم ما شرمنده و شرم‌سار است. وی با فرصت‌های ایجادشده جدید که کسی حتا خوابش را نمی‌دید چه کرد و این فرصت‌های ایجادشده را چگونه مدیریت کرد؟ مردم ما از فرصت‌های ایجادشده چقدر سود بردند و در این مدت چه طرح‌ها، برنامه‌های استراتژیک و چشم‌انداز برای رفع ظلمت در این خاک و مردم ما رویش بحث شد؟ به‌طور فشرده میتوات گفت جواب هیچ‌کدام از این پرسش‌ها قناعت بخش و امیدوارکننده نبوده و نیست. می‌آییم روی مسئله جنبش روشنایی. جنبش روشنایی از یک مسئله جبریت و ظلمت بر خواسته است و از یک حقارتی که علیه آرام‌ترین و مدنی‌ترین مردم از سوی حکومت‌شان می‌خواهد رقم بخورد. بدون هیچ تردیدی علت شکل‌گیری اعتراض و ایجاد جنبش روشنایی، حکومتی است که سومین گرداننده آن جناب خلیلی بودند که در طول نزدیک به ۱۴ سال حضور در رهبریت دولت نتوانست حتی یک پروژه حیاتی برای مناطق هزاره‌نشین طرح‌ریزی و اجرا کند. همه‌ای این نادیده انگاری‌ها و رواداری تبعیض حاکمیت علیه مردم و جغرافیایی هزاره‌نشین باعث گردیده است شورش مدنی و یا جریان اعتراض به راه بی‌افتد که یکی آن جنبش روشنایی است که مشخص در زمینه‌ای دست برد حکومت به پلان توزیع برق کشور است که ولایات مرکزی را دارند از انرژی برق محروم می‌کنند.
در جوامع که افکار و اندیشه‌های زیست جمعی به شکل سنتی کار می‌کند، در آن جامعه امر رهبریت مردمی معنی پیدا می‌کند و وقتی کسی می‌آید بر سکو و یا کرسی رهبریت یک جامعه و مردم تکیه می‌زند، کوچک‌ترین حرکت و اندک‌ترین سخن او بر روی تمام آن جامعه اثر گزار است. افغانستان، قلمرو زیست ما، یکی از سنتی‌ترین جوامع بشری امروز است که معادلات و معاملات بستگی به رفتار جمعی ندارد و یا می‌شود گفت رفتارهای جمعی توده که حاکمی در قبال آن پاسخ‌گو باشد و از آن بترسد یک امر قبول‌شده اجتماعی نیست، اینجا در رأس سنت‌ها رهبر است و معادلات و معاملات بستگی به رهبر دارد. در این میان خلیلی به حیث یک رهبران جامعه هزاره افغانستان تا هنوز همین رفتارها را داشته است، بجای اینکه حرف توده را بشنود و تصامیم سیاسی‌اش برمبنای آن اتخاذ کند، تک‌رو بوده است. اینجا مسئله، مسئله لا ادراکی سیاسی و مشکل فهم وقایع نیست، بل برخوردهای رهبران مبتنی محور منافع شخصی‌شان دور می‌زند – مسیری را که مدان طی کرده‌اند.

 

 ارتباط خلیلی با جنبش روشنایی

ایام نخست: اعتراض توسط جوانان دلسوز مردم ما در این زمینه از اداره امور نشأت گرفت، مسئله با استاد دانش و آقای خلیلی در میان گذاشتند، دانش کارش را کرد، زورش نکشید و ارجاع داد به مردم، اما خلیلی کاری نکرد. وقتی نسل سومی متعهد شدن که در این زمینه می‌ایستند که کسی نباید به پلان برق دست برد بزنند، سعادتی نماینده وی در خانه بهزاد حضور داشت. عهد و پیمان بستند که دیگر ظلم و ناروایی را لااقل در این زمینه نباید قبول کرد. سعادتی تا دقیقه ۹۹ با شور تمام ایستاد بود و سوگند یاد کرده بود که تا آخرین لحظه عمر روی این اعتراض ایستاده خواهد بود. آن‌های که در جلسات اولیه در مسجد باقرالعلوم شرکت می‌کردند بیانیه‌های داغ و پرشور سعادتی را حتماً بیاد دارند که می‌گفت: “هر که از جنبش می‌رود، خدا پشت‌وپناه‌شان، ما اینجا عهد بسته‌ایم که تا آخرین لحظه حیاتمان از آن خواست مان دفاع می‌کنیم”.

متن اعتراضات: خلیلی وقتی دید صبر مردم از حق تلفی‌ها دیگر بسر رسیده است، تا این عقده‌ها را به خیابان نریزند قابل‌کنترل نیست، در مسجد و مصلی در بین مردم آمد. جلیقه پوشیده به دهمزنگ رفت. از انبوه جمعیت بهت‌زده شد و حرف گفت. گفت: “خیزش مردمی (جنبش روشنایی) غیر از عدالت چیزی دیگری نمی‌خواهد” آن‌های را که علیه جنبش سخن گفته بود کور و کر خواند. وی در ادامه سخنانش افزوده بود: « تا زمانی که خواست مردم که عبور لین برق پروژه توتاپ از مسیر بامیان است، تحقق نیابد، اعتراضات مدنی به شکل محکم‌تری ادامه می‌یابد».
خلیلی در سخنرانی‌اش تأکید کرد بود که مردم از تهدید و فشار ترس ندارند و آماده‌اند در این راه قربانی بدهند.
بعد از تظاهرات پرشکوه ۲۷ ثور که وی از آن روز شگفت‌زده شده بود از سیاست ماکیاولیستی اش کار گرفته در مصلی بابه کنار دیگر اعضای جنبش روی خاک نشست و از حضور گسترده مردم در تظاهرات ۲۷ ثور تشکر  کرد و از سایر شهروندان کشور نیز خواست به این جنبش بپیوندند.
خلیلی آن روز وعده‌های رهبران حکومت را پوشالی خواند و گفت از آغاز حکومت وحدت ملی تاکنون هیچ پروژه انکشافی در مناطق مرکزی طرح و آغاز نشده است و پروژه‌هایی که هم‌اکنون زیر کار هستند توسط حکومت قبلی آغازشده‌اند. وی با خطاب قرار دادن دولت‌مردان گفته بود: «هیچ راهی جز تن دادن به خواست مردم برای حکومت وحدت ملی نمانده است». بعد از نشست مصلا تمام سران هزاره در دفتر وی جلسه برگزار کردند و جهت ادامه اعتراضات توافق نظر صورت گرفت. این مسئله باعث شد « تیم ارگ» سراغ تک‌تک آدم‌ها را بگیرند و ازجمله آقای خلیلی با گروهش به‌تنهایی با افراد موظف شده ارگ نشست. معاملات سر گرفت و در فردای که قرار بود تظاهرات برگزار گردد و همه منتظر که تصمیم جمعی چه می‌شود، تیم وی اعلامیه انصراف از تظاهرات را صادر کرد و این مسئله باعث شد حقارت‌ها در ذهن و روان جنبشی‌ها تبلور کند. رهبری که در دقیقه ۹۹ به مردم اش پشت کرد مردم و جوانان را در میدان دهمزنگ تنها گذاشت؛ این است سیاست ماکیاولیستی در دقیقه ۹۹ . جوانان پای عهدشان ایستادند، و در این راه قربانی دادند. خون این ۸۶ جوان ما بجای اینکه ریشه درخت استبداد را بشکند، به برکه خون خلیلی ریخت تا تقی خلیلی به سفارت‌اش باقی بماند و خودش به کرسی شورای عالی صلح برسد. اگر این امت فروشی نیست، نتیجه آن کنفرانس‌ها و نشست‌های که با «کمیسیون دولت» گرفتند کجا شد؟ چرا بامیان صاحب برق نشد؟ چرا اعتراضات عالی‌جنابان بعد از رسیدن به شورای عالی صلح خاموش شد؟