برای دانلود نسخهی پی دی اف، روی کلمهی برچی کلیک کنید.
حافظ
۱- روایت گذرا از وضعیت کلی
«دشتی هموار، بینشان و آفتابسوخته،
بیهیچ ساقهی علف یا نشانی از همسایگی،
نه چیزی برای خوردن و نه جایی برای نشستن،
با این همه بر پهنهی برهوتش،
جمع عظیم گرد آمدهاند،
یک میلیون چشم، یک میلیون چکمه در صف،
بی هیچ احساسی در چهره، منتظر علامتی ایستادهاند».
( دبلیو. اچ. اودن)
تا آنجا که به روزگار زنان برمیگردد، به طور کلی و کوتاه افغانستان تحت کنترول طالبان همان «دشت خالی از زندگی» شعر اودن است. احتمالا اودن از چشماندازِ گمشدهی اخلاقیِ زمان جنگ سخن میگفت. از جایی که چکمههای صفکشیده و طولانی جنگ هیچچیزی برای زندگی باقی نگذاشته بود. دشتها خالی، بینشان، آفتابسوخته و خشک بود. اما بر پهنهی برهوت همان دشتهای خالی، گروه گروه، میلیونها چشم و میلیونها چکمه بیهیچ احساسِ شرم و شرافت، منتظر علامت و دستوری ایستاده بودند تا کجا یک جای دیگر را نیز از زندگی خالی کنند.
در افغانستان تحت کنترول طالبان زنان یکسره از صحنهی عمومی زندگی حذف و از تمام حقوق انسانی برابر با مردان محروم شدهاند. از چشمانداز فمینیستی، این دشتهای صحنهی جولان طالبان، یکدَم خشک و بینشان و آفتابسوخته است. جاییست که تمام احساس و ارزشهای سبز زنان زیر چکمههای طالبان با خاک برابر شده است. تا چشم کار میکند صف طولانی از تفنگ و طالب است و همهی این طالبان تا به دندان مسلح، در برهوت خالی از زندگی هردم از نو منتظر علامتاند که کجا دری را به روی زنان ببندند و کجا سر مویی از لباس و حجاب زنان را باز ببینند. وانگه تفنگ و چکمه و شلاق و قنداق است. کار، تفریح، رقص، آوازخوانی، معاشقه، سفر، تحصیل، رانندگی… همه برای زنان ممنوعاند.
۲- روزهای ازدسترفتهی دشتبرچی
در دشت برهوت طالبان قرا و قصباتی هم بودند که چندان متغییر نشدند. در بسیاری از ممالک پشتوننشین، از ولایات تا خانههای گلی پایتخت، بودند مردمانی که زنانشان را به آموزشگاه، کار و بازار نمیفرستادند. بحث پوشش اختیاری از ابتدا برایشان مساله نبود و با آمدن طالبان با قیودات تازه و پرسشبرانگیزی روبرو نشدند. این فرهنگ سلطه و سرکوب پیش از طالبان هم آنجاها حاکم بودند و زنانِ محروم از کار و تحصیل هرگز با صورت باز بیرون نمیشدند. دغدغهی ورزش و دوش و سینما و موسیقی برای زنان در بسیاری از خانوادههای پشتون به کلی وجود نداشتند.
اما برچی سیمای یکسره متفاوت بود. در برچی اندکاندک جنگ جنسیت از میان میرفت و کارها بستگی به زن و مرد، به دختر و پسر نداشت، بستگی به استعداد و امکانات داشت. مهم نبود که تو پسر بودی یا دختر، مهم نبود که زن بودی یا مرد، همین که استعداد و امکانات ورزش، استعداد و امکانات درس، استعداد و امکانات موسیقی یا هر کار دیگر را میداشتی میتوانستی مطابق میل و امکانات کار کنی.
حضور طالبان در برچی تمام این تفاوتها را ناگهان برهم زد. درست همچون صبحی که از خواب بیدار شوی و ببینی که ناگهان همهجا را یخ بسته است، طالبان برچی را به فصل سرد و قعر زمستان بردند. شاید برای خود طالبانی که در برچی زندگی نکرده بودند و برای تمام کسان و از جمله برای تمام پشتونهایی که در حواشی شهر با همان فرهنگ مسلط سلطه و سرکوب بزرگ شده بودند وضعیت فعلی دشتبرچی چندان تاسفبار و غمانگیز به حساب نیاید، اما برای کسانی که این تفاوتها را دیده و فهمیده و زیسته بود، آن رشد دردناک سپیدارهای باغ که اکنون یکیک از فصلهای خشک گذر میکنند بسیار غمانگیز است.
۳- سرکوبهای متمرکز، مقاومتهای پنهان
گزارشهای جدیدی در دست است که طالبان در مسایل کلیدی حکومتداری دچار اختلافهای حلناشدنیست. در بسیاری از امور طالبان بین هم اختلاف نظر دارند. اما با تمام پراکندگی، در یک چیزی که طالبان متمرکزند و دستکم در بیرون یکدست عمل میکنند سرکوب و حذف زناناند.
در بیشتر از دو سال طالبان تا اکنون در سرکوب زنان، یکدست و متمرکز بودهاند. اما زنان نیز در اوج سلطه و سرکوب مقاومتهای پنهان اما مثالزدنیای داشتهاند.
یکی از انواع مقاومتهای زنان، به خصوص در این اواخر آموزشهای پنهانی دختران در غرب کابل بود. پس از موج بازداشت و اختطاف بیدلیل دختران جوان و نوجوان که در دشت برچی از سوی طالبان شروع شدند، بسیاری از دختران نتوانستند دیگر کورس و آموزشگاه بروند. حتا برای چندین هفته نمیتوانستند از خانه بیرون شوند و تا نانوایی سر کوچه بروند.
همین دخترانی که در برچی متولد شده بودند، یا حداقل از هرجایی که آمده بودند سیمای متفاوت برچی را زیسته و فهمیده بودند. در برچی یک خودآگاهی عمومی پیدا شده بود و مردم میفهمیدند که راه را درست میروند. اما درست در همان روزهایی که موج بازداشت زنان شروع شد و کورسها از حضور آنان یکسره خالی شد، بسیاری از همان دخترانی که سیمای متفاوت برچی را فهمیده بودند، همان روزها هم مقاومتهای پنهانشان را شروع کردند. آنان آن رشد سپیدارهای باغ که اکنون از فصلهای خشک گذر میکردند را میفهمیدند و صحنه را یکسره متروک و خالی نگذاشتند.
شاید برای طالبانی که به هرقیمتی میخواهند دختران را از آموزش محروم کنند بسیار خشمگینکننده و برای کسانی که اینقدر شوق و تلاش و تقلا را میفهمند بسیار غمگینکننده باشند که دخترکان جوان و نوجوان برچی پنهان پنهان و با ترس و لرز در یک گوشهای، در یک اتاق تنگ و سرد و بیبرق و بیبخاری جمع میشدند و با همدیگر زبان میخواندند. میدانستند که زنانِ تنها در آغاز فصل سردند، اما از زیر زمین همان زمستان سرد به بلندای آسمان گرم فردا سلام میدادند.
بختبیگم حیدری یکی از دخترانی بود که در همان روزها با چند نفر از دوستانش که از رفتن به کورس وحشت داشتند در زیر زمین خانه زبان میخواندند. میگوید «وقتی که دیدیم اینهمه دختر ناگهان از درس و کورس منع شدهاند، نتوانستیم فضا را تعطیل بگذاریم. گفتیم درست است که ما در تهدید هستیم، درست است که ما را نمیگذارند بخوانیم اما ما هم شروع میکنیم».
همزمان با آنان دختران زیادی در دشت برچی غرب کابل به آموزش خانگی و به مقاومت پنهان شروع کردند. این حرکت خودجوش بود. از طرف هیچ نهادی، از طرف هیچ مرجع بالاتری مدیریت و حمایت نمیشدند. دختران بیخبر از همدیگر در یک برنامهی موازی پیش میرفتند و برای آیندهی یک زندگی ممنوعشده تلاش میکردند.
در همین روزهایی که آبهای کشور بیحساب به کشورهای همسایه سرازیر میشوند، در همین روزهایی که معادن چپ و راست استخراج میشوند، در همین روزهایی که تجمع تروریستان روز به روز افزایش مییابند و در همین روزهایی که تمام زنان خانهنشین و عموم جوانان و نسل تحصیلکرده فراری میشوند، هنوز زنان و دخترانی در غرب کابل میدان را خالی نکرده و پنهان و لرزان، بیکار و گرسنه در زیر زمینهای خانهشان جمع میشوند و برای فرزندان فردای این ملک برنامه و آموزش و امید دارند. این همه اما در حالی است که طالبان همه در ماموریت «بیاب و بزن» هر دم از نو بهانهای پیدا میکنند تا یک قیدوبند تازهای علیه زنان و دختران وضع کنند. نگاه کنید به زنان تنها در آغاز فصلِ سرد!
نظر بدهید