اسلایدر حقوق بشر نسل‌کشی هزاره‌ها

گفت‌و‌گو‌ در پرده‌ی هفتم

عبدالرحمان شکست و برده‌سازی هزاره‌ها را به عنوان مدال بر سینه‌اش آویخت

مورخ: حالا روشن شده که عبدالرحمان هزاره‌ها را قتل عام کرد. به شهادت فیض محمد کاتب، که آثارش را زیر ریش عبدالرحمان نوشته، شاید بیشتر از ۶۰ فیصد هزاره‌ها در دوران حاکمیت او قتل عام شده باشند. گپ‌های عبدالرحمان در اثرش زیر عنوان «تاج التواریخ» ضد و نقیض است. از یک سو هزاره‌ها را «شجاع و زحمتکش» تلفی می‌کند و از سوی دیگر «خربارکش» می‌نامد. معلوم نیست که چه هدفی را دنبال می‌کرد. و اما، بسیار زیرک بود. می‌گویند که او مؤلف «تاج التواریخ» نیست.

عامی: خب، در افغانستان رواج بوده که برای هر قومی متلک و فکاهی بگویند:«پشتون غول»، «هزاره‌ی خر»، «ازبک کله خام» و …

مورخ: بلی، کتاب در اصل به گمانم به زبان انگلیسی نوشته شده است. مهم این است که عبدالرحمان آن اثر را به نام خودش نشر و تأیید کرده است. درست است که ما فکاهی و متلک برای هر قوم داریم، ولی هزاره‌ها بیشتر تحقیر شده اند.

نظاره‌گر: بلی، به همین دلیل باید توجه داشته باشیم که فکاهی و متلک گفتن درباره‌ی گروه‌های اجتماعی که بر آن آنها ستم و راسیسم اعمال شده بسیار تفاوت دارد تا به فکاهی و متلک گفتن درباره‌ی گروه‌های اجتماعی حاکم. و اما، استاد گرامی، از شما سوال کردم، چرا که از نظر من هیچ گروهی اجتماعی نمی‌تواند «نجیب» و یا «زحمتکش» باشد.

مورخ: هزاره‌ها زحمتکش هستند، چرا که به عنوان جوالی کار می‌کردند، ولی گدایی نمی‌کردند و نمی‌کنند.

عامی: در نوجوانی با یک روشنفکر و مورخ هزاره آشنا شدم. همین حرف شما را به او گفتم. می‌دانید پاسخ او چه بود؟ گفت: اگر هزاره‌ها گدایی کنند، کمتر کسی در کابل حاضر است که به آنها پول دهد. محبور هستند کار کنند. این حرف را او در زمان حاکمیت داوود به من گفت. واقعا تکان خوردم.

نظاره‌گر: عبدالرحمان شکست و برده‌سازی هزاره‌ها را به عنوان مدال بر سینه‌اش آویخت. در تاریخ هر فاتحی ادعا کرده که اقوام جنگجو و شجاع را شکست داده است. تعصب تنها منفی نیست. تعصب مثبت هم وجود دارد.

عامی: جالب است: تعصب مثبت و‌ منفی. منظور شما از این گپ چیست؟

نظاره‌گر: تعصب منفی پوشیده نیست، ولی تعصب مثبت پوشیده است. مثلا اگر بگویم: ترک‌ها در آلمان همه کباب فروش هستند و به همین دلیل زحمتکش و دوست داشتنی. آیا این گپ واقعیت اجتماعی ترک‌ها را در آلمان باز می‌تابد؟ آیا از این جملات تعصب مثبت به گوش نمی‌رسد؟ عبدالرحمان نگفته که هزاره را به «خربارکش» در کابل مبدل کرد، بلکه می‌گوید هزاره‌ها «خربارکش» هستند، یعنی برای جوالی‌گری آفریده شده اند.

عامی: بسیار جالب. همین حال یک متلک دیگر در ذهنم زنده شد: «اگر هزاره به قدرت برسد، خر را چپه نعل می‌کند.»

نظاره‌گر: آها، فکاهی و متلک‌ها را بابد جدی گرفت، چرا که پیش داوری‌ها را نشان می‌دهند. این متلک نشانگر وجدان ناراحت و هراس اکثریت حاکم است که دقیق می‌داند بر هزاره‌ها چه‌گذشته است و ترس دارد که مبادا به قدرت برسند و انتقام بگیرند. بگذارید درباره‌ی دوره حاکمیت عبدالرحمان صحبت ما را ادامه دهیم.

مورخ: خب، حالا می‌دانیم که آن «امیر آهنین» جنایت بزرگ را در حق هزاره‌ها مرتکب شده است. عبدالرحمان ترجیح داد که با انگلستان همکاری کند. او‌ پاسبان بسیار مناسب برای منافع انگلستان در کوه پایه‌های هندوکش بود. دقیقا همین شیوه‌ی سیاست را نادر نیز انتخاب کرد و در دوره‌ی حاکمیت ظاهر ادامه یافت.

نظاره‌گر: در این اواخر کتابی را خواندم که در آن آمده که به خاطر همسان ساختن یک جماعت و ایجاد همبستگی بین اعضای یک گروه‌ اجتماعی باید عنصری طرد و سرکوب شود. هزاره‌ها در آن زمان به خاطر منافع اقتصادی و استقلال نسبی شان در برابر دولت مرکزی در کابل مقاومت کردند. با سرکوب و قتل عام بود که احساس سرنوشت مشترک در آنها خلق شد. قبل از آن گروه‌های اجتماعی پراگنده بودند که خود را با قریه و دره‌ی شان تداعی می‌کردند. پس از شکست و قتل عام بود که «هزاره‌ها» به «هزاره» بدل شدند. متوجه هستید که چه می‌گویم؟ البته عبدالرحمان اقوام پشتون را هم سرکوب کرد، ولی فقط هزاره‌ها را برده ساخت. با برده‌سازی هزاره‌ها از سوی حاکمیت مقام اجتماعی آنها هم در جامعه تعیین شد. عبدالرحمان داغی بر پیشانی هزاره‌ها زد که در آینده هم پاک نخواهد شد، آنهم در جامعه‌ی سنتی همانند افغانستان. تهداب دولت مرکزی در دوره‌ی حاکمیت عبدالرحمان بر استخوان هزاره‌ها گذاشته شد. می‌بینید که برای ذی‌دولت شدن باید بهای گزاف پرداخت.

عامی: باور کنید که در زمان حاکمیت کرزی و اشرف غنی بارها در کابل شنیدم: هزاره‌ها کابل را دارند کاملا اشغال می‌کنند. دماغ آن‌ها حالا خیلی بالا است و به کسی تن نمی‌دهند.

مورخ: بلی، حالا روزنامه‌نگار، شاعر و نویسنده زیاد دارند. برای مدتی خوش درخشیدند. من در تظاهرات جنبش روشنایی یکبار شرکت کردم. در چند جلسه نیز بودم و متوجه شدم که اتفاق ندارند؛ متوجه شدم که اتفاق کرده‌ اند تا نفاق کنند. از همه بدتر: متوجه شدم که بعضی از پپیش‌روان جنبش روشنایی صادق نیستند. چه بگویم؟ خیلی ناامید شدم.

نظاره‌گر: بلی، بعد از مبارزه و مبارزه نمایی سر بعضی از آن‌ها از جاهای بلند شد که آدم نمی‌توانست باور کند. آشکارا خیانت کردند. کار روشنفکری با مأمور بودن در سازمان امنیت ملی سازگار نیست که دیگران را به دام اندازیم. شاید کسی بگوید: به تو چه؟ من می‌گویم به من ربط دارد، چرا که امر خصوصی نیست.

مورخ: در این روزها اثر جلال آل احمد زیرعنوان «در خدمت و خیانت روشنفکران» را می‌خوانم. همیشه روشنفکران و نخبگان سیاسی خاین بوده اند. مردم عامی که‌ نمی‌توانند خیانت کنند. و اما، هزاره‌ها ستم دیده اند و باید از این تجربه می‌آموختند.

نظاره‌گر: بلی، باید می‌آموختند، ولی متأسفانه نیآموختند. هزاره‌ها باید به تفاوت‌های اجتماعی در درون خود ‌هم‌ توجه‌ می‌کردند تا هر سر قبیله بر شانه‌های آن‌ها سوار نمی‌شد. محور اتحاد آنها باید تجربه‌ی ستم می‌بود و ‌نه روابط «خونی» و«نژادی» دروغین. تنها با این شیوه رهایی کل جامعه از بی‌عدالتی‌ها و نا برابری‌ها ممکن بود.
و اما، به اجازه‌ی شما باید یک بار دیگر بگویم: تجربه تا به حال هیچ کسی را نجات نداده، مگر اینکه تجربه همپای خرد و تأمل گام بردارد. و می‌بینید که تجربه‌ی ستم تا به حال هزاره‌ها ‌را هم نجات نداده است. از موضوع کمی دور می‌شویم ولی باید بگویم که من هزاره‌های را می‌شناسم که رمان خالد حسینی را بر او نمی‌بخشند.

ادامه‌ دارد