اسلایدر حقوق بشر زنان

سمیه شیرزاد؛ معترضی که پایش شکست، اما اراده‌اش نه!

روزهای ششم، هفتم و هشتم سپتمبر ۲۰۲۱، شماری از زنان و دختران در شهر مزارشریف، مرکز بلخ برای اعتراض در برابر سیاست آپارتاید جنسیتی و سرکوب طالبان، به خیابان‌ها می‌روند و شعار می‌دهند:«شهر تک‌جنسیتی، بوی تعفن دارد.»

سمیه، یکی از باشندگان مزارشریف، از نخستین دختران در این شهر بود که به خیان می‌رود و در برابر روی‌کرد زن‌ستیزانه‌ی گروه طالبان، فریاد اعتراض سر می‌دهد. او، می‌گوید که با جمعی از دختران، یک گروپ مسنجر می‌سازند و در کنار آن، کمیته‌های مختلف ایجاد می‌کنند تا شعارهای شان را چاپ، تکثیر و در شبکه‌های اجتماعی نشر کنند. « در اعتراض ۶سپتامبر اکثراً معترضان، زنان و دختران دانش‌جو و کارمند نهادهای دولتی و خصوصی بودند.»

در ششم سپتمبر ۲۰۲۱، سمیه با جمعی از زنان و دختران برای اعتراض در برابر سیاست‌‌های طالبان، به خیابان می‌روند و شعار می‌دهند.«زنان حذف‌شدنی نیستند.» راه‌پیمایی معترضان از روزه‌ی شریف شروع می‌شود و به سمت دفتر مقام ولایت بلخ که در اختیار طالبان قرار دارد، راه می‌افتند. نیروهای طالبان شماری از خبرنگاران محلی را که برای پوشش راه‌پیمایی اعتراض زنان آمده بودند، بازداشت می‌کنند. سمیه می‌گوید که هشدار بعدی این بود که هر کسی اعتراض زنان را پوشش خبری دهد، زندانی می‌شود. «به چند خبرنگار خارجی، اجازه دادند که وارد تجمع اعتراضی زنان شوند و عکس بگیرند. آنان کارت‌های شان را به نیروهای طالبان نشان دادند و احتمالاً از رسانه‌های معتبر جهانی بودند.»

به دنبال آن، شماری از معترضان زن برای آزادی خبرنگاران، به سمت دفتر مقام ولایت می‌روند. سمیه، می‌گوید که طالبان به آن‌ها گفته بودند که با مقام‌های محلی این گروه گفت‌وگو کنند و پس از آن، به اعتراض شان پایان دهند. «دختران به طالبان گفتند که تا خبرنگاران آزاد نشوند، به اعتراض شان پایان نمی‌دهند.»

معترضان زن در این راه‌پیمایی که شمار شان به ۴۰ تا ۵۰ نفر می‌رسید، از داخل دفتر مقام ولایت بیرون می‌شوند و به سمت جاده‌ی احمدشاه مسعود در شهر مزارشریف، راه می‌افتند. سمیه، می‌گوید که زنان تصمیم داشتند در این جاده به اعتراض شان پایان دهند و تا فردا به خانه‌های شان برگردند. طالبان در این جا نیز، به معترضان حمله می‌کنند، کامره‌‌ی یکی از خبرنگاران را می‌شکنند و او را زیر شلاق می‌گیرند. سمیه، می‌گوید که طالبان به زنان گفتند: «شما کسانی استید که جامعه را با فحشا و منکرات آلوده می‌کنید. جای زنان در خانه است.»

سمیه، مزار شریف را با دل‌دادگی و دل‌رفتگی‌هایش ترک می‌کند و برای مدتی به کابل پناه می‌برد؛ جایی که سران ارشد گروه طالبان، اداره‌های دولتی را اشغال کرده و بر گرده‌های مردم سوار شده اند؛ رسانه‌ها را سرکوب می‌کنند و معترضان دختر را به زندان می‌اندازند.

بی بی سی نیز در گزارشی نوشته بود که «گروهی از زنان در شهر مزارشریف، مرکز ولایت بلخ، روز ۱۵ سنبله ۱۴۰۰ برابر با  ۶سپتامبر ۲۰۲۱ در یک راهپیمایی اعتراضی خواستار برقرار ماندن حقوق و آزادی‌هایی شدند که در دو دهه گذشته به دست آورده‌اند».

یکی از دختران معترض به بی‌بی‌سی گفته بود که نیروهای طالبان معترضان و خبرنگاران را لت‌و‌کوب کردند. «ما را فحش دادند و ناسزا گفتند و گفتند باید سریع پراکنده شویم. اگر نه تا حد مرگ می‌زنیم‌تان…تا مسیری هم ما را تعقیب کردند و باز تهدید کردند که اگر فیلم بگیریم موبایل‌های‌تان را می‌شکنیم و شما را هم لت می‌کنیم.»

اعتراض ششم سپتمبر زنان در مزارشریف، همین گونه به پایان می‌رسد و دختران، خسته و افسرده به خانه‌های شان برمی‌گردند. فردای همان روز یعنی در هفتم سپتمبر، گروه دوم زنان که همه دانش‌جو بودند، برای دادخواهی وارد خیابان می‌شو‌ند. سمیه، می‌گوید که چندین گروه ساخته بودند تا به نوبت به خیابان بروند. آن‌ها، برنامه داشتند که خیابان را خالی نگذارند و همه‌روزه صدای دادخواهی شان را بلند کنند.

فردای همان روز، زنان معترض بار دیگر به خیابان می‌ریزند. تظاهرات ۷ سپتامبر، در جاده‌ی احمد شاه مسعود واقع در شهر مزار شریف برگزار می‌شود. زنان معترض خواهان مشارکت زنان افغانستان شدند. در این اعتراض، یکی از دوستان سمیه، توسط ملیشه‌های طالبان بازداشت می‌شود. او، در گروه وتس‌اپ مشترک میان معترضان، پیام می‌گذارد که توسط نیروهای طالبان بازداشت شده و سپس، شماره‌اش خاموش می‌شود. حوالی چاشت همین روز، او دوباره آنلاین می‌شود. سمیه، وقتی به او پیام می‌گذارد، می‌بیند که پیام‌ها خوانده می‌شود؛ اما جوابی دریافت نمی‌کند.« برایش تماس گرفتیم. وقت جواب داد، دیدیم که صدا بیگانه است. متوجه شدیم که یک طالب است. پس از آن از طریق خانواده‌اش باخبر شدیم که در قید طالبان به سر می‌برد.»

در هشتم سپتمبر، گروه سوم زنان که شامل دانش‌جویان، نظامیان پیشین و کارمندان زن بودند، برای اعتراض در برابر سیاست زن‌ستیزانه‌ی زنان به خیابان می‌روند. این وضعیت، طالبان را به این ترس می‌اندازد که مبادا باشندگان مزارشریف، علیه این گروه شورش کنند؛ زیرا سه روز پی‌هم است که زنان در اعتراض به روی‌کرد طالبان، به خیابان می‌روند. از سوی دیگر، طالبان به خاطر داشتند که در دور اول حکومت شان، از مزارشریف تجربه‌ی خوشی نداشتند. طالبان از مردم هراس داشتند و مردم نیز زخم‌های عمیقی از دور قبلی حاکمیت این گروه، در سینه و حافظه داشتند. قتل‌ عام ۱۳۷۷طالبان در مزارشریف، هنوز از حافظه‌ی تاریخی هزاره‌ها و شیعیان این شهر حذف نشده‌ است. آن روزهای تلخ و ترس‌ناک را همه به یاد داشتند.

سمیه شیرزاد می‌گوید که روز هشتم سپتمبر، مزارشریف حالت نظامی به خود گرفته بود و نیروهای طالبان، در همه بخش‌های شهر جابه‌جا شده بودند. «مزار به شهر وحشت و دهشت تبدیل شده بود. شهر پر از تروریست؛ شبیه شهر اشباح.» در این روز، دختران در جاده‌ی مسعود گرد هم آمده بودند و با بلندکردن پلاکاردها، در برابر طالبان شعار می‌دادند که «حکومت همه‌شمول، بدون حضور زنان معنا ندارد.» دختران در پلاکارد دیگری نوشته بودند:«چادری نمی‌پوشیم. چهره‌ی ما هویت ماست.» سمیه می‌گوید که نیروهای طالبان با تفنگ و شلاق، از چهار سمت معترضان را محاصره کرده بودند و آن‌ها مانند پرندگانی در فقس گیر مانده بودند. «کیبل‌هایی با خود داشتند که کسی حیوان را با آن نمی‌زنند. با همین کیبل‌ها، زنان معترض را لت‌وکوب می‌کردند.»

سمیه که در همه اعتراض‌هایش در برابر طالبان، پشتیبانی خانواده‌ به ویژه مادرش را باخود داشته است. او، در اعتراض ۸سپتامبر با برادرش تا محل گردهم‌آیی معترضان می‌رود و در آن‌جا، از موترسایکل برادرش پیاده می‌شود. سمیه می‌گوید که طالبان در اطراف دختران حلقه زده بودند و او، نمی‌توانست خود را به جمع آن‌ها برساند. سمیه، پس از مدتی موفق می‌شود که خود را در میان معترضان برساند؛ اما دوست دیگرش به نام عاطفه که پایش شکسته بود و عصاچوبی با خود داشت، با همین مشکل روبه‌رو می‌شود. نیروهای طالبان، نمی‌گذارند که او به جمع معترضان بی‌پیوندد. سمیه، می‌گوید که نیروهای طالبان با ضرب کیبل و شلاق، مانع عاطفه به جمع معترضان شده بودند.

سمیه در حالی که پلاکارد اعتراضی در دست داشته، تلاش می‌کرده که از خشونت طالبان در برابر زنان، فیلم و عکس بگیرد؛ اما نمی‌تواند. می‌گوید که دوربین صفحه‌ی گوشی هم‌راهش در حالت سلفی قرار گرفته بود و او به دلیل لرزش دستش در اثر ترس زیاد، نمی‌توانست آن را تنظیم کند. سرانجام، با تلاش‌های زیاد موفق می‌شود که از جریان اعتراض‌ها چند عکس و ویدیو بگیرد؛ اما در همان لحظه، نیروهای طالبان متوجه می‌شوند که او در حال گرفتن عکس و ویدیو است. «طالبان آمد مرا زیر کیبل گرفت. فرار کردم؛ اما وقتی با قنداق تفنگ زد، با رویم به زمین افتادم. عینک زانویم به سخره‌های جاده خورد و پاهایم زخم برداشت. پس از  آن، به زبان پشتو فحش می‌داد و ضربات کیبل را بیش‌تر می‌کرد. پاهایم سست شد. خودم را به گوشه‌ای کشاندم. به یک موتر مسافربری نشستم، به طرف خانه فرار کردم.»

سمیه، با دل‌وپای شکسته از این اعتراض، به ‌خانه می‌رود. برادر و مادرش او را دل‌داری می‌دهند و نوازشش می‌کنند. به او می‌گویند: «شما صدای مردم استید، صدای زنانی که محروم و مظلوم اند. سکوت خیانت است و پذیرفتن ظلم ظالم، خیانت بزرگ‌تر. خوش‌حالم که دخترم صدای عدالت را بلند کرده است.»

سمیه می‌گوید که در حال فرارکردن از دست طالبان، متوجه می‌شود که نیروهای این گروه، تعدادی از معترضان دختر را بازداشت و به جای نامعلومی منتقل می‌کنند. «در حالی که معترضان پلاکارد در دست داشتند؛ اما نیروهای طالبان گروه گروه دختران را به موترهای شخصی و رینجر بلند می‌کردند و با خود می‌بردند. همان صحنه را فیلم‌برداری کردم، طالبان متوجه شدند و من فرار کردم.» عکس‌هایی که سمیه با هفته‌نامه جاده‌ی ابریشم شریک کرده نیز، نشان می‌دهد که نیروهای طالبان معترضان دختر را به موترها سوار می‌کنند.

سمیه در حالی که پاهایش شکسته بود و به درمان نیاز داشت، اما با ترسی که از بازداشت‌شدن از سوی طالبان داشت، نمی‌تواند به شفاخانه‌ برود. او، چند روز با دردی که در پاهایش دارد، در خانه می‌ماند؛ زانوهایش را در بغل گرفته و زخم‌هایش را اشک می‌ریزد و هر لحظه، به یاد شب‌های تاریک دخترانی می‌افتد که توسط طالبان بازداشت شده بودند. سمیه که شلاق طالبان را در خیابان خورده، در خانه به این فکر می‌کرد که دختران در زندان این گروه، به چه سرنوشت وحشت‌ناک و غم‌انگیزی دچار خواهند شد. درد پایش شدت می‌گیرد و ناچار می‌شود که به پزشک اورتوپیدی مراجعه کند. یکی از دوستانش باخبر می‌شود که طالبان پای سمیه را شکستانده، او را به یکی از شفاخانه‌های خصوصی می‌برد و پایش را درمان می‌کند. در حالی که او هنوز از درد پا رنج می‌برد؛ اما به اعتراض‌هایش در برابر رژیم آپارتاید طالبان ادامه می‌دهد.

سمیه وقتی درد پایش اندکی فروکش می‌کند، به اعتراض‌هایش از خانه شروع می‌کند و در میان شعارهایش می‌گوید که «زن، انسان دوم نیست.» سمیه روزهای بدی را در مزارشریف سپری می‌کند که حتا بستگان و دوستانش از او فاصله می‌گیرند، سلام می‌کند، جوب سلام را نمی‌شود؛ وقتی درخواست پناه‌گاه می‌کند، با سکوت مواجه می‌شود. بستگان سمیه نه تنها به او پناه نمی‌دهند که او را مسخره نیز می‌کنند، کنایه می‌گویند و او را «معترض علیه نظام» صدا می‌زنند. این روزها، به معنای کامل کلمه، روزهایی بدی برای سمیه می‌شود که برادر ندارد. وضعیتی که سمیه در آن قرار گرفته و فریادی که در درونش خفه شده، باعث می‌شود که مزار برای او و پسر کوچکش تنگی کند. او، این شهر را با دل‌دادگی و دل‌رفتگی‌هایش ترک می‌کند و برای مدتی به کابل پناه می‌برد؛ جایی که سران ارشد گروه طالبان، اداره‌های دولتی را اشغال کرده و بر گرده‌های مردم سوار شده اند؛ رسانه‌ها را سرکوب می‌کنند و معترضان دختر را به زندان می‌اندازند.

معترضان زنی که در کابل به سر می‌بردند، به سمیه می‌گویند که به کابل بیاید، شهر بزرگ است، و طالبان به راحتی شناسایی نمی‌توانند. او، مدتی در خانه‌ی یکی از معترضان زن در کابل می‌ماند و پس از آن، به یکی از خانه‌های امن در کابل منتقل می‌شود. وقتی سمیه به یکی از خانه‌های امن در کابل منتقل می‌شود، طالبان اطلاع می‌یابند که شماری از معترضان دختر  مزار به کابل آمده اند. طالبان، ۲۹ معترض زن را از خانه‌ی امنی در ساحه‌ی شیرپور کابل، بازداشت می‌کنند که سمیه نیز، در جمع آن‌ها زندانی می‌شود. «۱۵روز در زندان طالبان در کابل ماندم. ساعت چهارونیم بجه ظهر بود که با ضمانت برادر و مادرم آزاد شدم. آن‌ها خبر شدند که من زندانی شدم، از مزار به کابل آمده بودند.» سمیه می‌گوید که آن‌چه در زندان طالبان در کابل تجربه کرده است را نمی‌تواند به زبان بیاورد.

سمیه که از زندان طالبان در کابل آزاد می‌شود، به خانه‌ی یکی از بستگانش در این شهر می‌رود؛ مدتی آن جا می‌ماند؛ اما برایش می‌گویند که از این جا برود تنها به این دلیل که ممکن است، آن‌ها از جرم سمیه در آتش طالبان بسوزند؛ جرمی که جز عدالت و دادخواهی برای حقوق انسانی زنان، نبوده است. سمیه، ناچار می‌شود به مزار برگردد و از آن جا تصمیم نهایی‌اش را می‌گیرد. سه روز بعد دوباره کابل بر می‌گردد. چهار ماه در این شهر شبح می‌ماند. مرحله‌ی بعدی به بیرون از کشور تبعید می‌شود.

سمیه پیش از فروپاشی جمهوری در یک دفتر خارجی کار می‌کرد و در فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌ نیز به گونه‌ی رضاکار سهم می‌گرفت. او، در یک سروی کوتاه‌مدت با کودکان کار در خیابان‌های مزارشریف کار کرده است که به گفته‌ی خودش، از لحظه‌های خوشایند و شیرین زندگی‌اش بوده است.

 

در مورد نویسنده

عادله آذین نظری

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید