اسلایدر حقوق بشر زنان

نایره کوهستانی؛ راوی سرزمین سوخته


هنوز کودک است که خانواده‌اش از وحشت طالبان به ولسوالی کوهستان کاپیسا پناه می‌برد. در سپتمبر ۱۹۹۶، زمانی که طالبان از کوه‌ها وارد کابل می‌شوند، داکتر نجیب، رییس‌جمهور وقت افغانستان را اعدام می‌کنند و هراس این وجود داشته که مسئولان امنیتی دولت او را نیز بکشند؛ چیزی که باعث شده پدر نایره که در خاد، سازمان اطلاعات دولت نجیب، کار می‌کرد، از کابل به زادگاهش برود. او که شاهد اعدام داکتر نجیب‌ توسط گروه طالبان بوده، پس از فرار به کاپیسا، از آن جا به خانواده‌اش خبر می‌دهد که هرچه عاجل کابل را ترک کرده و با او در کوهستان یک‌جا شود. «پدرم قصه می‌کند که در راه وظیفه بوده که طالبان دکتر نجیب را در چهارراه ‌آریانا، مقابل ارگ ریاست‌جمهوری اعدام کرد.»

نایره می‌گوید که طالبان بعد از مدتی، پدرش را از کاپیسا بازداشت می‌کنند و او برای ۴۰ روز در زندان این گروه می‌ماند. «پدرم را بازداشت کرده بودند. ۴۰ روز زیر شکنجه‌ی طالبان ماند. خانه که آوردند، شناخته نمی‌شد. شکمش ورم کرده بود و سرش را تراشیده بودند. قسمت سرش هم پاره شده بود. نمی‌توانست راه برود، روی چپرکت خانه آورد. پس از آن، پدرم در ایران آواره شد.»

طالبان و شهرت سرزمین سوخته
نایره کوهستانی، راوی تاریخ سیاه و سرزمین سوخته و ممنوعه‌ی شمالی‌ است؛ سرزمینی که طالبان انگورهای آن را حرام و گنجشک‌های آن را دشمن اعلام کرده بودند. طالبان در دوره‌ی قبلی امارت سیاه شان، پس از تسلط بر کابل، به شمالی حمله کرده، مردان، زنان و کودکان زیادی را کشتند، باغ‌ها، خرمن‌ها، جنگل‌ها و تاکستان‌ها را آتش زدند، کاریزهای آب را تخریب کردند و دیوارها را با بمب به خاک‌وخاکستر یک‌سان کردند. به روایتی، پس از حمله‌ی طالبان به شمالی، بیش از ۲۰۰ هزار باشنده‌ی پروان، کاپیسا و شمال کابل به پنجشیر آواره شده و شمار زیادی هم ناپدید شدند. سازمان ملل متحد نیز، گفته بود که طالبان ۴۰۰ هزار نفر را از شمالی به کوچیدن از محل زندگی شان وادار کرده ‌اند. هم‌چنان جبریت کومین، سخن‌گوی سازمان ملل متحد در امور مهاجران در آن زمان، در ژنو گفته بود: «طالبان این افراد را به ‌زور سوار کامیون‎ها و اتوبوس‌ها کردند و به کابل و جلال‌آباد انتقال دادند. طالبان زنان و اطفال را از مردان جدا کردند.»

نایره به یاد می‌آورد که در شب و روزهای لشکر کشی گروه طالبان به شمالی، او با مادر و خواهرانش به پنجشیر فرار می‌کنند. او می‌گوید که طالبان به خانه‌ای آن‌ها بمب گذاشته بودند و بخش از حویلی آن‌ها تخریب می‌شود. «ساعت‌هایی از شب بود که از طریق مسجد به مردم اطلاع دادند که طالبان وارد کاپیسا شده اند. مردم با خانواده، با گاو و گوسفندهای شان به طرف پنجشیر حرکت کردند. رفتیم رفتیم…صبح به پنجشیر رسیدیم. در مسیر راه بخشی از مواشی مردم در دریا غرق شدند. دره تنگ بود و هجوم مردم زیاد.»

در مسیر فرار مردم ستمدیده‌ی شمالی به پنجشیر، صحنه‌های تراژیک و غم‌انگیز زیادی رخ می‌دهد. نایره به نقل از مادرش، می‌گوید که در مسیر راه با دختر هشت‌ساله و یک کودک ‌نوزاد سر می‌خورند که هیچ هم‌راه دیگری نداشتند. این دختر، به مادر نایره می‌گوید که مادر و برادر او، به رودخانه افتاده و او با این نوزاد تشنه و گرسنه مانده است. «چند ساعت می‌شد که آن کودک شیر نخورده بود. از مادرم خواهش کرده بود که به او شیر بدهد. بعد همان دختر گفته بود که نمی‌تواند این کودک را با خود ببرد. شاید به دریا بندازد. مادرم به آن کودک شیر داد. پس از آن معلوم نشد که او با چه سرنوشتی مواجه شد. همه به فکر نجات خود بودند. کس از حال کس خبر نداشت.»

چیزی‌که طالبان از شمالی ساخته بود، سرزمین سوخته و مردم گرسنه. نایره، قصه می‌کند که پس از حمله‌ی طالبان به شمالی و آتش‌زدن تاک‌ها و باغ‌های مردم توسط این گروه، باشندگان این مناطق با قحطی شدیدی درگیر شدند. گاهی هم می‌شد که نان گندم در خانه‌ی مردم پیدا نمی‌شد و کودکان با شنیدن بوی نان گندم و برنج پلوی، دیوانه می‌شدند. کودکان زیادی نیز از سوء‌تغذیه جان می‌دادند. نایره، می‌گوید که تنها توت و تلخان بود که کمک می‌کرد مردم به زندگی نگون‌بار شان ادامه بدهند. «تنها چیزی که بین مردم پیدا می‌شد، توت و تلخان بود. توت، میوه‌ و غذای مردم شده بود.»

نایره کوهستانی که آموزگار تاریخ است، با نگاه انتقادی، می‌گوید که تاریخ رسمی افغانستان، دروغ، جعل و تحریف است. به باور نایره، جنایت‌های دوره‌ی قبلی طالبان، مستند نشده و او در هیچ جای تاریخ، نخوانده که جنگ‌جویان این گروه، با موتر دختران کاپیسا را می‌بردند و هرگز بر‌نمی‌گشتاندند. «دختران از روستاها گم می‌شدند. گاهی طالبان آنان را به نام صلیب‌ سرخ می‌بردند. نمی‌دانم که به پاکستان می‌فروختند یا عربستان.»
نایره می‌گوید که در کاپیسا سه سال صنف اول مکتب را خوانده است؛ به این دلیل که طالبان هرازگاهی با راکت به مکتب آن‌ها فیر می‌کردند. راکت‌های ویران‌گر طالبان، باعث می‌شود که نایره در نُه‌سالگی صنف اول مکتب را تمام کند. او می‌گوید؛ تنها روزهایی که ساحه به دست نیروهای جبهه‌ی مقاومت، به رهبری احمدشاه مسعود قرار می‌گرفت، دروازه‌های مکاتب باز می‌شدند و دختران آزادانه مکتب می‌رفتند. «وقتی کاپیسا بودیم، گاهی بخش از ولایت دست مقاومت به رهبری مسعود قرار می‌گرفت. در همان روزها دروازه‌ی مکاتب به روی دختران باز می‌شد. وقتی خط می‌پرید، راکت طالبان به مکتب اصابت می‌کرد. برای مدت طولانی دروازه مکتب بسته می‌شد.»

سقوط طالبان؛ صعود زندگی
طالبان در ۲۰۰۱ توسط نیروهای ناتو از افغانستان رانده شدند و به جای امارت، نظام جمهوری در کشور مستقر شد. پس از سرنگونی رژیم طالبان، پدر نایره از ایران به کشور برمی‌گردد و در کابل به کسب‌وکار خصوصی شروع می‌کند. کسی که در دولت نجیب در خاد کار می‌کرد، این بار مهندس برق می‌شود. نایره نیز با مادر و خواهرانش، از کوهستانِ کاپیسا به کابل می‌آیند و زندگی در این شهر را از صفر شروع می‎کنند. او مکتب و دانشگاه را در کابل به پایان می‌رساند و سپس تشکیل خانواده می‌دهد. او، در یکی از مکتب‌های خصوصی آموزگار می‌شود و یگانه آرزویش این بوده که ورزش‌کار حرفه‌ای شود، تا برای زنان مدال و افتخار کسب کند. «در صنف دهم، به ورزش روی آوردم. عضو تیم ورزشی لیسه‌ام شدم. در آن جا یک استدیوم ورزشی بود که طالبان در دوره‌ی اول امارت شان، زنان و مردان را در آن جا سنگ‌سار و تیرباران می‌کردند. دوست داشتم که در همان جا مسابقات ورزشی برای دختران برگزار کنم. مدال‌آور ورزش شوم.»

پانزدهم آگست؛ اُفت زندگی
نایره در صنف سرگرم تدریس تاریخ است که سرمعلم، دروازه‌ را می‌زند و آهسته به او می‌گوید که کابل سقوط کرده و نیروهای طالبان وارد شهر شده اند. سرمعلم تاکید می‌کند که تا دانش‌آموزان از مکتب تخلیه نشده، کسی بیرون نشوند.

نایره که دوره‌ی قبلی طالبان را تجربه کرده بود، با شنیدن این خبر، بدنش از ترس سست می‌شود و به زمین می‌خورد. به سختی به خودش تکان می‌دهد، از جایش بلند می‌شود. سرمعلم به نایره می‌گوید که با تکسی به‌خانه برود. او نمی‌پذیرد و می‌گوید که اول باید دانش‌آموزان تخلیه شود. تمام دانش‌آموزان رخصت می‌شوند و او با حال پریشان و ترسی وصف‌ناشدنی، به سمت خانه‌ می‌رود.

نایره می‌گوید که در روزهای اول تسلط طالبان، روند تخلیه جریان داشت و کشورهای غربی، افرادی که در خطر بودند را از فرودگاه کابل تخلیه می‌کردند. پدر نایره که تجربه‌ی تلخ زندان و شکنجه‌ی طالبان را داشت نیز، تصمیم می‌گیرد که کشور را ترک کند. نایره می‌گوید که برای گرفتن گذرنامه به پدرش، به ریاست پاسپورت می‌رود و در آن جا با صف انبوه مردم مواجه می‌شود. طالبان برای شکستن صف، مردم را با کیبل برق لت‌وکوب می‌کردند. نایره می‌گوید که طالبان بدون این‌که به زنان و کودکان رحم کنند، آن‌ها را مثل مردان زیر شلاق می‌گرفتند. در همان لحظه، یک طالب با چهره‌ی خشن می‌آید و چندین کیبل به شانه‌های نایره می‌زند و او از شدت درد به زمین می‌افتد. نایره به سختی خود را از بین انبوه مردم بیرون می‌کشد و با عجله تکسی می‌گیرد و به طرف خانه‌اش در سرای شمالی می‌رود. «وقتی خانه رسیدم، مادرم در را باز کرد، به زمین افتادم. دوباره به هوش آمدم. شانه‌هایم سرخ و سیاه شده بود. جای کیبل خون‌گره شده بود.»
نایره از فردای همان روز تصمیم می‌گیرد که با طالبان در خیابان‌های کابل تصفیه‌ی حساب کند. او می‌گوید: «همین درد باعث شد که به خیابان بروم. به خانه هم اخطار دادم که کسی مانعم نشود. فکر کردم که تنهای تنها استم. دختران معترض را پیدا کردم و پیوستم به جمع آنان. شب، هدا خموش مرا به گروپ وتس‌اپ زنان معترض اضافه کرد. فردای همان روز خیابان رفتم. چیزی هم برای باختن نداشتم؛ نه کاخ داشتم و نه قصر. نه طلا و نه زیورات. معلم ساده بودم که طالبان همین را هم از من گرفته بود.»

در پیوند به منع آموزش دانش‌آموزان دختر بالاتر از صنف ششم، شماری از زنان تصمیم می‌گیرند که در شهرنو کابل یک راه‌پیمایی اعتراضی راه‌اندازی کنند. نایره می‌گوید که اولین معترضی بوده که ساعت شش‌ونیم صبح، از خانه به سمت شهرنو حرکت می‌کند و ساعت ۸بجه صبح آنجا می‌رسد؛ روزی که او، تنها ۵۰ افغانی در جیب دارد. ۴۵ دقیقه پس از نایره، سایر معترضان زن جمع می‌شوند و اعتراض شان را با شعار «نان، کار، آزادی» شروع می‌کنند. نیروهای طالبان، این اعتراض را با خشونت سرکوب می‌کنند و معترضان به خانه‌های شان برمی‌گردند.

نایره می‌گوید که در کنار اعتراض‌های خیابانی، شب‌ها در شبکه‌ی پیام‌رسان اکس (تویتر قبلی) علیه طالبان فعالیت می‌کرده و برخی شب‌ها، قهوه می‌خورده تا خواب نرود و تویت‌های بیش‌تری علیه این گروه نشر کند. «شب‌ها در تویتر فعالیت می‌کردیم. سپِس‌های تویتری برگزار می‌کردیم. در مورد اهداف و برنامه‌های ما صحبت می‌کردیم. از تهدیدات مان حرف زدیم. قهوه می‌خوردیم که خواب نرویم. روزهایی که در خیابان برای اعتراض می‌رفتیم، چندین لباس و چادر با خود می‌بردیم تا چهره‌ی خود را تغییر دهیم. تظاهرات که تمام می‌شد، از مسیرهای مختلف خانه میامدیم.»

نایره، به اعتراض‌های خیابانی‌اش علیه طالبان ادامه می‌دهد، تا این که توسط نیروهای استخبارات این گروه شناسایی و تعقیب می‌شود. او، ناچار می‌شود که محل زندگی‌اش را تغییر دهد؛ اما هرگز از مبارزه و اطلاع‌رسانی علیه طالبان دست بر‌نمی‌دارد. «تا مارچ ۲۰۲۲ کابل بودم. به بیش‌تر از پنج اعتراض خیابانی شرکت کردم. اعتراض در فضای سربسته راه‌اندازی کردیم. کانفرانس‌های خبری و برنامه‌های فرهنگی گرفتیم. در پیوند به حجاب اجباری به چادری نه گفتیم.»

نایره کوهستانی که آموزگار تاریخ است، با نگاه انتقادی، می‌گوید که تاریخ رسمی افغانستان، دروغ، جعل و تحریف است. به باور نایره، جنایت‌های دوره‌ی قبلی طالبان، مستند نشده و او در هیچ جای تاریخ، نخوانده که جنگ‌جویان این گروه، با موتر دختران کاپیسا را می‌بردند و هرگز بر‌نمی‌گشتاندند.

نایره می‌گوید؛ شبی که تمنا زریاب پریانی و خوهرانش بازداشت شدند، با بی‌بی‌سی گفت‌وگو داشته و خبرنگار بی‌بی‌سی در مورد ویدیوهای نشرشده توسط پریانی از او پرسیده است. هنگامی‌که طالبان وارد خانه‌ی پریانی شدند، او ویدیو نشر کرد و در آن از مردم کمک می‌خواست و می‌گفت که همین اکنون، نیروهای طالبان تلاش دارند تا وارد خانه‌اش شوند.
در جریان مصاحبه، نایره از طریق شوهرش آگاه می‌شود که چندین رنجر طالبان داخل کوچه‌ی آن‌ها شده و ممکن او را باز داشت کنند. در همان شب، تویتر نایره نیز توسط طالبان حک می‌شود و نیروهای اسخبارات این گروه، ممکن نشانی خانه‌ی او را از همین طریق پیدا کرده بودند. نایره می‌گوید که شب به خانه‌ی همسایه‌اش می‌رود و از آن جا فرار می‌کند. او، مدتی در خانه‌ی مادر شوهرش پناه می‌برد و سپس، نهادهایی که برای تأمین امنیت معترضان زن کار می‌کردند، نایره را با جمعی دیگر از معترضان، به خانه‌ی امنی در شهرنو کابل منتقل می‌کنند. به گفته‌ی نایره، مرسل عیار، یکی دیگر از معترضان، در این خانه رفت‌وآمد داشت و طالبان او را از خانه‌اش بازداشت می‌کند. نایره می‌گوید که هفت بار موقعیت آن‌ها را تغییر دادند و مرحله‌ی آخر، در خانه‌ای امنی در شیرپور کابل منتقل می‌کنند که نایره و تعدادی دیگر از معترضان زن از آن جا بازداشت می‌شوند. نایره می‌گوید: «شیرپور خانه‌ی هفتم بود که ما منتقل شدیم. طالبان ما را از آن جا بازداشت کردند. ۱۵روز من با دو کودک و شوهرم در زندان ماندیم. شوهرم را بسیار لت‌وکوب و شکنجه کرده بودند. او خون‌ریزی کرده بود.»

وقتی نایره از زندان آزاد می‌شود، با ایندیپندنت فارسی در مورد زندان و بازداشت زنان صحبت می‌کند. این باعث می‌شود که طالبان بیش‌تر در مقابل او حساس شود. پس از آن تصمیم می‌گیرد که کشور را ترک کند. نایره می‌گوید که ساعت چهار صبح، با پسرش از خانه بیرون می‌شود و به طرف مرز تورخم حرکت می‌کند. «ساعت چهار صبح بیرون شدم. با یک کتاب، یک جوره لباس و پسرم. دخترم و شوهرم کابل ماند. آن‌ها پاسپورت نداشتند. شش ماه بعد دخترم که هنوز کودک است با من یک‌جا شد. طالبان دخترم را چهار ساعت در مرز تورخم بازداشت کرده بودند. هشت ماه طول کشید که شوهرم به جمع ما پیوست.»

آوارگی در پاکستان برای نایره، زندگی در همان گورستانی است که طالبان در اسد ۱۳۷۸ در کاپیسا و کوهدامن خلق کرده بودند و این بار در پانزد‌هم آگست در کابل. نایره و دیگر زنان افغانستانی آواره در پاکستان، چیزی شبیه همان دردی را تحمل می‌کنند که در افغانستان به آن محکوم بودند؛ تنها با این تفاوت که این بار باید این ستم‌ها را در جغرافیای دیگری دوام بیاورند.

دشواری‌های مهاجرت، نمی‌تواند مانع اعتراضات نایره علیه طالبان شود. او با شماری از فعالان زن در پاکستان دست به اعتصاب غذایی می‌زنند. آنان خواستار به رسمیت شناخته‌شدن آپارتاید جنسیتی در افغانستان و قطع حمایت‌های سیاسی و مالی جهان از طالبان هستند. اعتصاب غذایی در شهر کلن آلمان توسط تمنا پریانی، یکی از دختران معترض راه‌اندازی شده است.