اسلایدر حقوق بشر نسل‌کشی هزاره‌ها

حاکمان جدید افغانستان؛ طالبان زمین‌های روستانشینان را از آن‌ها می‌گیرند

عکس: جان کالوس/اشپیگل
تاریخ نشر: ۰۶٫۱۰٫۲۰۲۱
مترجم: محمدسخی رضایی
منبع: هفته نامه اشپیگل آلمانی

نویسندگان: کرستوفر روتر و تور شرودر-دایکندی افغانستان

در منطقه‌ای دورافتاده و کوهستانی، حاکمیت طالبان، سرنوشت اسف‌باری را برای مردم رقم زده است. قدرت‌مندترین گروه قومی افغانستان؛ پشتون‌ها، خانه‌ها و زمین‌های هم‌وطنان شیعه‌ی خود را از آن‌ها می‌گیرند. این کار، می‌تواند آغاز پاک‌سازی قومی در این منطقه باشد.
جاده‌‌ی باریک و ناهموار، ساعت‌ها در دنیایی از سنگ می‌پیچد که تنها با سرعت حلزون، می‌توان راه پیمود. صخره‌های سنگی و هوازده در امتداد افق قرار گرفته‌اند؛ رنگ‌های آن‌ها از کم‌رنگ تا گرانیت تیره، در زیر نور خورشید درخشان قرار دارد. گویا همه‌ی زندگی در این جا، مدت‌ها پیش خاموش شده است؛ تنها چند کلاغ را می‌توان دید که در امتداد دیواره‌های صخره‌ها بر روی حرارت بالا می‌آیند. این باعث می‌شود که وقتی یک پیچ را دور می‌زنیم، چیزی که بسیار پایین‌تر به نظر می‌رسد، شدیدتر می‌شود. یک نوار سبز زمردی درخشان از درختان، کشت‌زارها و فضای سرسبز در امتداد آب‌راهه‌های پرپیچ‌و‌خم؛ بهشت پنهانی‌ای که در چهار دهه توسط کشاورزانی که چاه‌ها و صدها متر کانال زیرزمینی را حفر کرده‌‌اند و این دره را به زمین‌های کشاورزی قابل کشت تبدیل کرده‌اند، ایجاد شده است؛ اما پایین، در دره‌ی تگابدار، در میان درختان انار، کشت‌زارهای جواری و بوته‌های شاه‌توت، بزرگان خانواده‌های پدرسالار، با ترس از خانه‌های خود بیرون می‌روند.

خانه‌ای در تگابدار که توسط طالبان تخریب شده است. «هیچ کس توجه خاصی به ما نکرد.»

سعید اقبال، رییس روستا، می‌گوید: «۱۶ روز قبل، در داستانی که چند کشاورز منعکس می‌کردند، طالبان سوار بر موترهایی که مربوط به نیروی پلیس پیشین بود، در روستا ظاهر شدند. مردانی مسلح، مردان دهکده را جمع کردند و به آن‌ها اولتیماتوم دادند. به آن‌ها گفته شد که همه باشندگان، ۱۵ روز فرصت دارند تا خانه، زمین و دارایی خود را ترک کنند و از آن جا گم شوند. به آن‌ها گفته شد، دره‌ای که آن‌ها چندین دهه کشاورزی کرده بودند و هرگز مورد ادعای دیگران نبوده است، دیگر متعلق به آن‌ها نیست. طالبان به آن‌ها دستور دادند که خود شان آن جا را ترک کنند؛ در غیر این صورت، با زور بیرون رانده خواهند شد؛ یعنی در صورت نیاز، از نیروی قهریه استفاده خواهند کرد.»

یکی از مردان روستا، گفته است که «ولی ما کجا برویم؟» پاسخ طالبان این بوده است که «برای ما فرقی نمی‌کند. تنها این باغ عدن را که توسط چشم‌اندازی ناخوشایند احاطه شده است، ترک کنید.» آن گاه، طالبان منطقه را ترک کردند. اولتیماتوم طالبان ظاهراً دیروز تمام شده است. گفته می‌شود تعدادی از خانواده‌های این روستا که مجموعاً شامل ۳۰۰ خانواده می‌شود، نزدیک به ۲۰۰ نفر، قبلاً روستای تگابدار را ترک کرده‌‌اند. آن‌هایی که هنوز در روستا با قی مانده‌اند، با ترس به صدای هر موتری که به روستا نزدیک می‌شود، گوش می‌دهند.

چهار روز پس از بازدید خبرنگاران اشپیگل از این روستا، باقی باشندگان روستا به زور از روستا بیرون رانده شدند و به خانه‌های بستگان شان در روستاهای دیگر، به شهرها و یا محله‌های فقیرنشین کابل پناه بردند.

روند غصب ظالمانه‌ی زمین‌های مردم در روستای تگابدار و دو روستای دیگر در این منطقه، در اوایل سپتمبر شروع شد. در هفته‌های بعدی، روند اخراج مردم گسترش پیدا کرد و شامل ده‌ها روستا در مناطق دور از دست‌رس کوه‌های دایکندی، یکی از ولایت‌های مرکزی افغانستان شد. در مجموع، این روند، منجر به درگیری می‌شود که در نهایت می‌تواند به پاک‌سازی قومی در سراسر کشور بینجامد؛ زیرا بزرگ‌ترین قوم افغانستان؛ پشتون‌ها، با پیروزی طالبان، برای غصب زمین و سلب حقوق اقلیت‌های دیگر جرأت پیدا کرده و احساس مصونیت می‌کنند.

شکستن چرخه‌ی خشونت

افغانستان از زمان به‌دست‌آوردن استقلالش در ۱۹۱۹، نه تنها به خاطر باورهای مذهبی متفاوت باشندگان آن، یک کشور ازهم‌پاشیده بوده است، بل که گروه‌های قومی این کشور که در تضاد با یک‌دیگر قرار داشته‌اند، بارها باهم جنگیده‌‌اند. اغلب با این باور که انتقام بی‌عدالتی‌ای که نسبت به آن‌ها انجام شده است را باید بگیرند، بی‌عدالتی‌های بیش‌تری انجام شده است.

اگر طالبان بخواهند قدرت را حفظ کنند و فراتر از آن، صلح را در کشور برقرار کنند، باید این چرخه‌ی خشونت را بشکنند؛ اما قربانیان اخراج‌ها از دایکندی، تقریباً منحصراً هزاره‌ها بوده‌ اند، اعضای اقلیتی بیش‌تر شیعه که مدت‌ها است توسط طالبان، کافر و انسان‌های درجه‌دوم تلقی می‌شوند.

زمین‌های زراعتی روستای تگابدار

تاریخ معاصر هزاره‌ها تاریخ ترس و رنج است. گمان می‌رود که هزاره‌ها از زمان هجوم مغول‌ها در افغانستان مانده‌ اند و امروز، حدود یک‌پنجم جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند. آن‌ها، بیش‌تر در کوه‌ها و دشت‌های مرتفع مرکز افغانستان زندگی می‌کنند.
جمعیت هزاره‌ها، قبلاً بسیار بیش‌تر بوده است و آن‌ها در جاهای دیگر کشور نیز، زندگی می‌کردند؛ اما تاریخ رنج آن‌ها، با لشکرکشی‌های خشونت‌آمیز «امیر آهنین»؛ یعنی عبدالرحمان‌خان آغاز شد که در پایان قرن نوزدهم، همه گروه‌های قومی افغانستان را تحت کنترل خود درآورد و بر آن‌ها مالیات وضع کرد. بسیاری از هزاره‌ها، می‌خواستند استقلال عمل خود را حفظ کنند و علیه ارتش حاکم پشتون در کابل، شورش کردند؛ ولی هزاره‌ها در جنگ با ارتش عبدالرحمان، شکست خوردند و در نتیجه، صدها هزار نفر از آن‌ها قتل ‌عام، اخراج، یا به بردگی گرفته شدند. تا ۱۸۹۳ میلادی، بیش از نیمی از جمعیت هزاره‌ها، قتل‌ عام شدند یا از کشور فرار کردند.

در بخش‌های دورافتاده‌ی کشور، نظیر دایکندی، سلب حقوق مردم، دوباره به امری معمولی بدل شده و الگوی آن، تقریباً همیشه یک‌سان است؛ گروهی از طالبان، در روستا ظاهر می‌شوند و همه مردان را در مسجد یا میدان اصلی، دور هم جمع می‌کنند؛ سپس به آن‌ها اولتیماتوم داده می‌شود تا از روستا خارج شوند، با مهلتی بین پنج تا ۱۵ روز؛ در غیر این صورت، به آن‌ها گفته می‌شود با خشونت بیرون رانده خواهند شد.

خیال خام

در نخستین روزهای پس از تسلط طالبان بر افغانستان، بسیاری از آن‌ها از خود نرمش جدیدی را به نمایش گذاشتند؛ اما این بردباری، به محض این که نگاه جهان به سمت دیگری معطوف شد، تغییر کرد. به نظر می‌رسد که این راه‌برد حاکمان تندرو جدید افغانستان است که در ۱۵ آگست پس از فروپاشی دولت قبلی، قدرت را به دست گرفتند. آن‌ها در اظهارات و ظاهر اولیه‌ی خود -حتا روی بنری که بر فراز فرودگاه بازگشایی‌شده در کابل به اهتزاز درآمده بود- به دنبال ارائه‌ی تصویری از آرامش بودند که طالبان را به عنوان شریکان صلح‌آمیز در صحنه‌ی جهانی و حافظان امنیت در خیابان‌های افغانستان، نشان می‌داد؛ اما این تصویر، از آن زمان تا اکنون، تنها یک توهم بوده است. طالبان، ابتدا حکومتی متشکل از ملاهای افراطی تشکیل دادند؛ سپس، جسدهای افرادی که ظاهراً ربوده و بعداً کشته شده بودند را در خیابان‌ها به نمایش گذاشتند. در ادامه‌، اعلام کردند که اگر کسی دزدی کند، دستش قطع خواهد شد و اندکی بعد، دروازه‌های مکتب‌ها را به روی دانش‌آموزان دختر بستند. شروع جدیدی که طالبان وعده‌ی آن را داده بودند، قبل از این که دولت جدید حتا بتواند نخستین دور معاش‌های کارمندان خدمات ملکی را بپردازد، به پایان رسیده بود.

و در کوه‌های دورافتاده‌ی دایکندی، طالبان روی دیگر خود را کاملاً به نمایش گذاشته‌اند، گویا بر کشاورزان شرط بسته‌اند که در روستا‌های دورافتاده‌ی ‌شان، آبادی‌هایی که تا همین چند سال پیش، تنها می‌توانستند پس از چند روز سفر بر روی خر به آن‌ها دست پیدا کنند، به آرامی دست از کار می‌کشند. پشتون‌ها، گروهی که طالبان را تولید کردند، برای قرن‌ها در کنار هزاره‌ها در این جا زندگی کرده‌اند و بارها بر سر تصاحب زمین‌های کشاورزی کم‌یاب، با آن‌ها رقابت کرده‌اند.

در سال‌های اخیر، هزاره‌ها هم‌چنین به دلیل بی‌عدالتی‌هایی که دیگران مرتکب شده‌اند، مجازات شده‌اند. در ۱۳۶۷ خورشیدی (۱۹۹۷ میلادی)، پس از این که شبه‌نظامیان اوزبیک، سه هزار زندانی طالبان را در مناطق اطراف شهر مزارشریف، مرکز بلخ، در طول جنگ داخلی کشتند، طالبان در ۱۳۶۷، از گروهی که هیچ ارتباطی با قتل عام نداشتند، اما به هر حال از آن‌ها نفرت داشتند، انتقام گرفتند؛ هزاره‌ها. طالبان خانه به خانه به دنبال هزاره‌ها گشتند و کم‌ازکم دو هزار نفر را کشتند، گلوی آن‌ها را بریدند و با گلوله‌های ضدهوایی، به سمت گروه‌های غیرنظامی شلیک کردند.

کلان روستا و کشاورزی که زمینش را از دست داده است (سمت چپ) در روستای لوره‌شیو: «این زندگی من است. چه گونه رهایش کنم؟»

برای تشدید حمایت از قتل عام هزاره‌ها، ملا نیازی، والی طالبان در بلخ، اظهار داشت که هزاره‌ها کافر استند و از این رو، باید کشته شوند. در ادامه‌ی سیاست هزاره‌ستیزی طالبان، این گروه در ۲۰۰۱ میلادی، تندیس‌های مشهور بودا در بامیان، در قلب هزارستان که در دل صخره‌ها که از بیش از هزار سال قبل کنده شده‌ بود را منفجر کردند.

یکی از مدیران پیشین مکتبی به نام غلام‌حضرت محمدی، کانال غیرمنتظره‌ای را برای مقاومت در برابر حاکمان جدید انتخاب کرده است. او، اخیراً روستانشینان را جمع کرده تا یک ویدیوی اعتراضی بسازد و سپس آن را در فیسبوک منتشر کرد. با این که این کار او، تأثیر چندانی نداشته است، اما باشندگان روستا نمی‌خواهند به سادگی تسلیم شوند. آن‌ها، می‌خواهند از هر طریقی وضعیت امروز افغانستان را بازتاب دهند؛ درست مانند دهه‌ها پیش، طالبان می‌خواهند زمین‌ها را از کشاورزانی که هنوز زمین‌های‌ شان را به سبک قرن‌ها پیش کشت می‌کنند -با دست برداشت و با گاو شخم می‌زنند– غصب کنند؛ اما کشاورزان در پاسخ به آن کارزار رسانه‌های اجتماعی را راه‌اندازی می‌کنند. خود محمدی به کابل فرار کرده و برای درامان‌ماندن از دست طالبان، در حومه‌های پایتخت پنهان شده است.

مزیت انزوا

گروه اشپیگل، پس از دو روزونیم سفر، از کابل به دره‌ی تگابدار رسید. دو موتر آن‌ها در راه خراب شد، سلنسر آن‌ها، از جای خود خارج شد و کمک‌فنرها، قادر به مقاومت در برابر رانندگی در جاده‌های کوهستانی سرگیجه‌آور و پل‌های چوبی لرزان و از میان بسترهای خشک رودخانه، نبودند. گوشی‌های هوش‌مند در این دره‌ی کوهستانی که حتا با استندردها یا معیارهای افغانستان نیز، دور از دست‌رس به شمار می‌رود، هیچ گیرنده‌ای ندارد و به هر حال، برای مدتی یک مزیت بود.

یارمحمد، کشاورز هزاره، صاحب آخرین تکه‌زمین پر از درختان توت و بادام در دره، می‌گوید: «هیچ‌کس به ‌طور خاص در تشویش ما نبود.» در پشت کشت‌زار او، فضای سبز ناگهان به پایان می‌رسد، با کف دره‌ی صخره‌ای و بایر که چند صد متر دیگر تا دیواره‌های صخره ادامه دارد. «وقتی ۳۸ سال پیش از یک روستای نزدیک به این جا آمدم، همه جا به این شکل بود.» او می‌گوید که سال‌ها با کلنگ، بیل و سطل برای راه‌اندازی سیستم کاریز، کانال‌های سنتی قنات که آب‌های زیرزمینی را از ارتفاع‌های بالاتر به کشت‌زارها هدایت می‌کند، کار کردند. بعد، آن‌ها بالای این زمین‌ها، درختانی کاشتند که اکنون به اندازه‌ی کافی بزرگ شده و سایه انداخته‌اند و هر سال که می‌گذرد، زمین‌های شان حاصل‌خیزتر می‌شود. مرد ۶۶ساله با صدایی لرزان و اشک در چشمانش، می‌گوید: «این زندگی من است. چه گونه می‌توانم آن را رها کنم؟»

باشندگان روستای دهن‌ناله

طالبان چندین هفته پیش از تسخیر کابل، دایکندی را تصرف کردند. در جون، زمانی که زردالوها در حال پخته‌شدن بودند، دایکندی آرام بود. یارمحمد به یاد می‌آورد که در زمان برداشت گندم در جون، او خوابش را از دست داده بود؛ زیرا نخستین جنگ‌جویان طالبان به روستا‌های مجاور آن‌ها رسیده بودند و چند خانه‌ی متعلق به کارمندان دولت و اعضای نظامیان دولت پیشین را منفجر کرده بودند. با این حال، حتا در آن زمان، او امیدوار بود که طوفان به سرعت بگذرد؛ اما زمانی که کماندوهای طالبان برای دادن اولتیماتوم به باشندگان روستا‌ها وارد عمل شدند، برای او روشن شد که هیچ کس در امان نخواهد بود. او، با یادآوری اعلامیه‌ی طالبان متجاوز، می‌گوید: «آن‌ها گفتند که مالک واقعی زمین، اسنادی را به دادگاه طالبان ارائه کرده است که مالکیت آن‌ها را ثابت می‌کند. آن‌ها، سندی را در دست داشتند، اما کسی اجازه‌ نداشت برای خواندن آن، نزدیک شود و یا از آن عکس بگیرد.»
این کشاورز، می‌گوید که او و دیگر کشاورزان، اکنون امیدوارند که بتوانند در دادگاه طالبان، به ‌طور مسالمت‌آمیز از خود دفاع کنند؛ اما، هیچ کس در این جا معتقد نیست که دادگاه طالبان، بی‌طرف است. او، می‌گوید که مقاومت مسلحانه،‌ شبیه خودکشی است. مزید بر آن، آخرین باری که آن‌ها تقریباً ۳۰ سال پیش در قدرت بودند، طالبان سه کلاشینکوف او را که در جوانی در اختیار داشته، گرفته‌اند. از آن زمان، او می‌گوید که به سلاحی دست نزده است. «چرا باید من؟ هیچ کس این جا نیامد.»

هم‌سایه‌ی یارمحمد، سعید اقبال، رییس آخرین روستا قبل از پایان دره، از مخفی‌گاه خود برای آن روز بازگشته است. «اگر من و رییسان روستا‌های دیگر در هنگام بازگشت طالبان این جا باشیم، آن‌ها با خشونت ما را مجبور می‌کنند تا اسنادی را که ادعاهای مربوط به منطقه را به اجبار تأیید می‌کند، امضا کنیم، یا حداقل با اثر انگشت خود آن‌ها را مهر‌وموم می‌کنند.» سعید اقبال و دیگر روستا‌نشینان برای جلوگیری از چنین سناریویی، مخفی شده‌اند.

افزایش مقطعی خشونت‌ها

حالا اما اقبال، خانواده‌اش را مقابل خانه‌ی گلی خود جمع کرده است. توت، انگور و بادنجان رومی در آفتاب پس از چاشت، روی کاهی که در پشت بام پخش شده، خشک می‌شود. گوساله‌ای طناب خود را می‌کشد و جوجه‌مرغ‌ها در حال بال‌زدن استند. دود آشپزخانه، از زیر سقف ایوان آغشته به دوده بیرون می‌زند. مادرزن اقبال، زنی با حلقه‌ی بینی و چشمان آبی، انار، انگور، نان و شیر داغ را با عسل به ما آورد. اقبال، شانه‌هایش را بالا می‌اندازد. با وجود این که زندگی آن‌ها در خطر است؛ ولی فعلاً پذیرایی از مهمانان برای آن‌ها اولویت دارد.

«فعلا نظم و قانون اعاده شده است.» مقام‌های طالبان در گیزاب، از گروه اشپیگل پذیرایی می‌کنند. از چپ به راست، ملااحمد شاه، مسئول زیرساخت‌ها و ملا عبدالرحیم میوند، مسئول امنیت ولسوالی گیزاب.

اقبال سپس سر حرف را باز می‌کند. می‌گوید که نیم قرن پیش، پدربزرگش و شمار انگشت‌شماری دیگر از باشندگان روستای «سحور»، به این دره‌ی غیر‌حاصل‌خیز‌ آمدند. قبل از آمدن آن‌ها به این جا، مردم به دلیل دزدانی که به تاجران و حتا گله‌داران ره‌گذر حمله می‌کردند، در این منظقه زندگی نمی‌کردند. تقریباً به نظر می‌رسد که او داستانی از قرن‌ها پیش را روایت می‌کند؛ در حالی ‌که او در واقع در مورد زمان قبل از دهه‌ی ۱۹۷۰ حرف می‌زند.
او، می‌گوید که آن‌ها، می‌توانند ثابت کنند که زمین متعلق به آن‌ها است و یکی از کودکان را می‌فرستد تا قباله‌ی زمین را بیاورد. این یک سند تأییدشده است که با قلم نوشته شده و با اثر انگشت، تأیید شده است و نزدیک به سال ۱۹۸۳ برای پدرش حاجی نورمحمد صادر شده است. این سند، توسط یک فرمانده مجاهد به نام سعیدمحمد حسن مالاوی، امضا شده است. اقبال، می‌گوید که در این دره، ۲۴ سند برای ۲۴ روستا وجود دارد که هر کدام کانال آب‌یاری خاص خود را دارد.

در سال ۱۹۸۳ اما قدرت دولت در سراسر کشور، نافذ نبود. یک رژیم دست‌نشانده تحت کنترل مسکو در کابل قدرت را در دست داشت؛ در حالی که بخش‌های بزرگی از کشور توسط شورشیان مجاهد اداره می‌شد. از آن زمان، درگیری‌های داخلی افغانستان، بارها باعث فوران خشونت شده است، یک دور باطل از انتقام متقابل که توسط فهرستی از پیروزمندان در حال انجام است -که اکنون به طور ناگهانی به روستاهای دایکندی رسیده است. سعید اقبال می‌گوید: «اما از آن زمان، هر دولت اسناد ما را به رسمیت شناخته است. طالبان در آن زمان، بعدها کرزی و غنی؛ همه‌ی آن‌ها.»

این تعمیر در ولسوالی گیزاب در درگیری بین طالبان و نیروهای حکومت پیشین تخریب شده است.

او، می‌گوید که حتا قبل از این که طالبان اولتیماتوم خود را برای تخلیه‌ی این روستا‌ها به مردم صادر کنند، یکی از آشنایان قدیمی پشتون اقبال، از روستای مجاور آن‌ها به این جا آمده و با لب‌خندی بر لب، او را تهدید کرده است. «ما همیشه شما هزاره‌ها را در آرامش رها کرده‌ایم؛ حتی زمانی که طالبان در قدرت بودند؛ اما بعد دیدیم که چه گونه به امریکایی‌ها و دولت کابل کمک کردید. چه گونه دمکراسی و بدعت را گسترش دادید. با این کار، حق خود را از دست داده‌اید. اکنون ما می‌توانیم همه چیز را از شما بگیریم؛ حتا زندگی شما را. پس خودتان دست از کار بکشید و گم شوید.» اقبال، می‌گوید که او بعد از گفتن این، از روستای شان می‌رود.

هزاره‌ها پس از سال‌های وحشت‌ناک بیش از یک قرن پیش، همواره زیر سایه‌ی ترس از پشتون‌ها زندگی کرده‌اند. هنگامی که طالبان بار دیگر در اکتبر به قدرت رسیدند، هزاران هزاره از کشور گریختند و حتا بسیاری در پایگاه خود در بامیان مخفی شدند. آن‌ها تقریباً یک‌صدا می‌گویند: «ما به صلح اعتماد نداریم»، هرچند، هیچ گزارش عمومی از حمله‌ها در کابل یا سایر شهرهای بزرگ وجود ندارد؛ اما زندگی در مناطق روستایی، کمی متفاوت است.
بسیاری از باشندگان روستا‌هایی که در امتداد دره قرار دارند، داستان‌های مشابهی از تهدیدهای آشکار طالبان بیان و فضایی شبیه به قتل‌ عام را توصیف می‌کنند. با این حال، خود طالبان، روی‌کرد منعطف‌تری را در ظاهر در پیش گرفته‌اند. آن‌ها شعله‌های آتش را شعله‌ور می‌کنند؛ در حالی که طوری رفتار می‌کنند که انگار، هیچ نقشی در آن ندارند. آن‌ها می‌توانند با آن کنار بیایند؛ زیرا مالک ادعایی همه روستاهای دره‌ی تگابدار، مردی که طالبان بسیار مشتاق اجرای ادعاهایش استند، احتمالاً پشتون نیست؛ بل که یک شیعه است، درست مانند هزاره‌هایی که از آن رانده شده‌اند.

برداشت محصولات

روستانشینان، می‌گویند که ظاهرخان، مالک زمین، که ملکش به دامنه‌های بخش میانی دره چسبیده است، سال‌ها حامی پنهانی طالبان بوده است. یکی از نزدیکان او، دست راست والی جدید طالبان در دایکندی است. روستانشینان، می‌گویند که در جون، شاهد انفجاردادن خانه‌ی محمدی، مدیر پیشین مدرسه، هم‌راه با سه جنگ‌جوی مسلح به کلاشینکوف طالبان بوده است.

اکنون، این هم‌سایه‌ی آن‌ها که متحد طالبان است، می‌خواهد از مزایای اتحاد خود بهره‌مند شود و مالکیت زمین‌های کشاورزی در کف دره را به دست گیرد. به گفته‌ی باشندگان روستا، حتا زمانی که اولتیماتوم‌ها صادر شد، او یا پدرش نیز، حضور داشتند و تهدید می‌کردند که اگر مردم روستا به میل خود از روستا بیرون نشوند، استخوان‌های پدران شان را از گورستان بیرون می‌کشد. با این که برخی از کشاورزان، توانستند اسناد مالیاتی یا اوراق خرید زمین خود را که مالکیت قانونی آن‌ها حتا با امضای خود ظاهرخان تأیید شده بود را ارائه دهند، نادیده گرفته شد.

محمد صوفی، یکی از بزرگان روستای دهن‌ناله: «دو نفر ادعای ماکلیت زمین من را دارند.»

این که طالبان خود را غنی‌تر می‌کنند یا به پیروان خود، اجازه می‌دهند در ازای وفاداری سیاسی با غصب زمین‌های هزاره‌ها سود ببرند، برای هزاره‌ها، همان نتیجه‌ی همیشگی را در پی دارد. برای آن‌ها، این همان داستان قدیمی است؛ با آن‌ها به عنوان شهروند درجه‌دوم رفتار می‌شود و دست‌رسی‌ای به قانون ندارند.

در راه بازگشت از دره‌ی تگابدار، دو مرد اندکی قبل از غروب، در سایه‌ی درختان چنار غول‌پیکر منتظر استند، تا ما را به دره‌ی «لوره‌شیو» که از این جا دو ساعت با موتر فاصله دارد، ببرند. آن‌ها، می‌گویند که خوب نیست که خیلی زود با فرماندهان محلی طالبان سر بخوریم. اصرار دارند که بهتر است، هرگز در یک مکان زیاد نمانیم و دیر به جایی برسیم که شب را در آن جا سپری می‌کنیم. این یک زیگزاگ بین جبهه‌ها است. محل ملاقات ما در دهن‌ناله، یکی از نخستین روستا‌های دره‌ی‌ لوره‌شیو، در چمن‌زار کوچکی در میان کشت‌زارها جواری آماده‌ی برداشت است. به ما گفته می‌شود در صورتی که طالبان ناگهان ظاهر شوند، برای شب نیز امن‌تر است.

هم‌چنین، کشاورزان به اجبار از دهن‌ناله اخراج می‌شوند. دادگاه طالبان در شهر گیزاب، با صدور حکمی غیرمنتظره، گفته است که کشت‌های جواری و باغ‌های میوه‌ی این منطقه، متعلق به خانواده‌هایی نیست که دو نسل پیش آن‌ها را تأسیس کرده‌ و از آن زمان تا اکنون، در آن جا زندگی کرده‌اند. محمد صوفی، یکی از ریش‌سفیدان روستا، می‌گوید: «دو نفر ادعای مالکیت زمین ما را دارند. در واقع، سه نفر اند؛ ولی تنها یکی از آن‌ها، تا حالا ادعای خود را مطرح کرده ‌است.» صوفی، می‌گوید که هر دوی آن‌ها، پشتون‌هایی استند که حتا زحمتی برای اثبات ادعای خود بر اساس اسناد و مدارک نداده‌اند و در عوض، بر اساس روابط نزدیک خود با طالبان، او را تهدید می‌‌کردند. این داستانی است که در منطقه رایج شده است. دو مهمان، برای دو ساعت‌و‌نیم، از روستای کندیر تا این جا سفر کرده‌اند تا با ما صحبت کنند و داستان خود را از آن چه هنگام حضور در دادگاه طالبان رخ داده است، بیان کنند. آن‌ها می‌گویند که چندین هفته قبل، جلب احضاریه‌ای دریافت کرده‌اند که به بزرگان روستا دستور می‌دهد در دادگاه حاضر شوند، بدون این که دقیقاً دلایل آن به آن‌ها گفته شود. هفت نماینده‌ به سمت دفتر ولسوالی گیزاب حرکت کردند. «چرا فقط شما هفت نفر؟» قاضی با گفتن این جمله، همه‌ی آن‌ها را زندانی کرد. آن‌ها، می‌گویند که سه نفر از آن هفت نفر، هنوز در زندان استند. آن‌ها می‌گویند که چنین رفتار مستبدانه‌ای، ربطی به شریعت ندارد.

در اول صبح، بزرگان دهن‌ناله، می‌خواهند غرور روستای خود را به رخ بکشند. در واقع دلیل آن، در وهله‌ی نخست آن جا است که کاریز آن‌ها، یک کانال زیرزمینی تقریباً یک کیلومتری که آب را به کشت‌زارها و باغ‌های روستای آن‌ها می‌رساند. مردم این روستا در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ شروع به حفر چاه به عمق ۲۰ متر کردند و سپس حفر خندق برای کانال سرپوشیده را آغاز کردند. مفهوم دست‌رسی به آب‌های زیرزمینی در ارتفاع‌ها و سپس هدایت آن، به پایین دره از دوران باستان در ایران و خاورمیانه شناخته شده است. تکنیک‌های ساخت‌وساز مورد استفاده در دهن‌ناله، تقریباً با آن زمان‌ها تغییر نکرده است. محمد صوفی، با افتخار می‌گوید: «ما پنج سال روی این کانال کار کردیم، با بیل‌ها و سطل‌ها، در سه ردیف، یکی بالای دیگری که در هر ردیف، بیش‌تر از ۱۰۰ مرد کار می‌کردند.»

بازدید از مرکز ولسوالی

او می‌گوید برای اطمینان از این که آن‌ها هنوز در انتهای شفت نور دارند، تعدادی آیینه‌ را از بازار گیزاب خریداری کردند و آن‌ها را طوری قرار دادند که نور خورشید را به کانال منعکس کنند. «تنها کار یک مرد این بود که آیینه‌ها را به درستی قرار دهد.» او می‌گوید که در یک مقطع در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، گروهی از طالبان به طور اتفاقی، متوجه شدند که آن‌ها چه چیزی می‌ساختند. طالبان با آمیزه‌ای از احترام و تنفر، گفتند که هرگز چنین چیزی نمی‌سازند.
زمانی که از آن‌ها جدا می‌شدیم، از ما خواستند تا از مسئولان ولسوالی گیزاب بپرسیم که سه برادر آن‌ها که هنوز در آن ‌جا نگه‌داری می‌شوند، در چه حالی استند؟

این ساختمان دولتی در ولسوالی گیزاب در زمان جنگ بین طالبان و نیروهای دولت پیشین تخریب شده است.

سفر به گیزاب در واقع راه چندان دوری نیست؛ اما مثل همیشه، در این منطقه با مسیری سخت هم‌راه با موانع در کنار قله‌های کوه و در امتداد دره‌های عمیق باید راه پیمود –شش ساعت در مسیری اسفالت‌نشده باید سفر کرد، تا زمانی که در مقابل شما دشتی وسیع نمایان شود.

مرکز ولسوالی به شکلی ایده‌آل در وسط بزرگ‌ترین دره‌ی منطقه، واحه‌ای وسیع و سرسبز در میان کوه‌های متروک واقع شده است؛ اما این مکان، شبیه ترکیبی بین یک اسپاگیتی غربی و یک فیلم آخرالزمان است. ساختمان مقام ولسوالی، خرابه‌ای گلوله‌خورده است که در کنار خرابه‌ها، موترهای سبزرنگ پلیس قراردارد.

در طرف دیگر جاده‌ی اصلی غبارآلود، یک ساختمان بزرگ و منفرد قرار دارد؛ مکتب دخترانه. ظاهراً این ساختمان در ۲۰۰۲ توسط مرسی کورپس، یک سازمان امدادرسان امریکایی، به عنوان مکتبی برای دختران ساخته شده است؛ اما در واقع، هرگز مورد استفاده قرار نگرفته است؛ زیرا هیچ کس حاضر نبوده است تا سنت دیرینه‌ی خود را زیر پا بگذارد و دخترش را به این مؤسسه بفرستد. دلیل اساسی این روی‌کرد باشندگان محل، این است که طالبان زمانی که در اوایل جای پای خود را در گیزاب باز کردند، دختران را از رفتن به مکتب منع کردند.

حالا تنها مردها بعد از طلوع آفتاب، پشت دیوارهای مکتب پرسه می‌زنند و چند جای دیوار مکتب منفجر شده است. آن‌ها مدفوع خود را روی نوار سیمانی روی دیوار می‌گذارند تا از دید پنهان بماند. مانند یک ردیف بی‌پایان از بت‌کده‌های قهوه‌ای، انبوه‌ها، یکی پس از دیگری در ردیف قرار گرفته‌اند. بدتر از این، نمی‌توان در برابر کمک‌های آموزشی خارجی ابراز بی‌تفاوتی و آن را تحقیر کرد.

مدیر تنها هتلی که دیوارهای آن با گلوله‌ها سوراخ شده است، می‌گوید که ساخت‌وساز «هدردادن پول بود.» وقتی در مورد زمان کار دادگاه از او پرسیدیم، گفت که کار از ۰۸:۰۰ صبح در خرابه‌های ساختمان اداره‌ی ولسوالی که در ساختمان بعدی قرار دارد آغاز می‌شود.

استفاده از دوره‌ی قدرت

از یک‌سوم ساختمان، تنها آوار و میل‌گرد آویزان است که به طور مؤقت با تکه‌های ملات محصور شده است. ابتدا، نگه‌بان توضیح می‌دهد که طالبان شهر را در بهار تصرف کردند؛ سپس ارتش افغانستان به امید بیرون‌راندن طالبان، ساختمان را با راکت مورد حمله قرار دادند. به تدریج، هفت کوچ –که برخی از آن‌ها نیز پاره شده‌اند- از کارمندن دادگاه و عارضان پر می‌شود. وقتی از نفر اول دلیل آمدنش پرسیده می‌شود، می‌گوید: «دزدی زمین»؛ دومی، می‌گوید: «دزدی زمین» و سومی هم می‌گوید: «دزدی زمین.» آن‌ها می‌گویند که پس از تسلط طالبان، این مردان ناگهان در دادگاه ظاهر شده و با در نظرداشت روابط محکمی که با حاکمان جدید دارند، ادعا کردند که سال‌ها متعلق به کسانی دیگری که به امید عدالت روی مبل‌های در حال فروریختن نشسته‌اند، متعلق به آن‌ها است. هر دو طرف دعوا در صبح امروز، پشتون استند. این درگیری، دیگر به مبارزه علیه یک اقلیت قومی ربطی ندارد؛ همه چیز در مورد طمع و بی‌قانونی است.

این تلاش‌های خودسرانه برای دزدی، کل محیط وسط ساختمان اداری ازهم‌پاشیده، شبیه یک نسخه‌ی مینیاتوری از افغانستان به نظر می‌رسد. افراد مانند بلاک‌های بزرگ قدرت رفتار می‌کنند و به دنبال بهره‌برداری از دوره‌ی قدرت برای غنی‌سازی خود استند؛ در حالی که وطن خود را ویران می‌کنند.

به نظر می‌رسد که دستورهای رهبری طالبان مبنی بر این که با خبرنگاران خارجی، باید با نهایت ادب رفتار شود، حتا به این قرارگاه دورافتاده رسیده است: پس از یک لحظه سردرگمی کوتاه، با دیدن گروه اشپیگل، فرماندهان پلیس طالبان که وارد می‌شوند، می‌گویند: «صمیمانه‌ترین احترامات ما را پذیرا شوید!» در خارج از کشور، به ما حتا به عنوان انسان دیده نمی‌شود. بنا بر این، خوش‌حالیم که اینجا استید تا خود تان وضعیت را ببینید! مهم نیست که چه چیزی ممکن است، نیاز داشته باشید -چای، خربوزه، یک اسکورت امنیتی تا مرکز ولایت– هر امری بود در خدمتیم!

در این ساختمان دولتی در گیزاب، دادگاه به دعوای مربوط به غصب زمین رسیدگی می‌کند.

ولسوال، آمر استخبارات و قاضی که دستور اخراج مردم و زمین‌خواری را صادر کرده است، همه زمان زیادی برای پرسش دارند. هیچ اسباب دیگری در اتاق وجود ندارد: «همه چیز دزدیده شده است.» طالبی با ناخن‌های قرمز رنگ‌شده با حنا، چای سبز می‌ریزد و سپس ولسوال روایت خود را از وضعیت ارائه می‌کند. او با جدیت تمام، در باره‌ی کشاورزان دره‌ی تگابدار و روستا‌های دیگر، صحبت می‌کند. «این هزاره‌ها، ۴۰ سال پیش به این جا آمدند. آن‌ها بسیاری را کشتند، به زنان تجاوز کردند و حتا مردم را زنده‌زنده پوست کندند. آن‌ها جنایت‌کاران خطرناکی استند. کسی در سال‌های اخیر، جرأت رفتن به آن جا را نداشته است؛ اما اکنون، نظم و قانون دوباره در آن جا برقرار شده است.» این روایت کلاسیک ستم‌گر، از ظلم و بی‌عدالتی است، استفاده از هرنوع تحریف واقعیت برای نشان‌دادن خود به عنوان قربانی در راستای تغذیه‌ی گرسنگی برای انتقام‌گرفتن. چرخه‌ی باطل افغانستان، بار دیگر در این ولایت دورافتاده و کوهستانی در حال تکرار است.

قاضی محمد داوود، زمام امور را بر عهده می‌گیرد. «ظاهرخان، مالک زمین تگابدار، اسناد مالکیت قانع‌کننده‌ای از دوران سلطنت ظاهرشاه ارائه کرده است. این مصداق بارز دزدی اموال است!» او، می‌گوید که متأسفانه نسخه‌ای از سندی که هیچ‌کس در روستا‌ها ندیده است را در دست ندارد. قاضی اصرار می‌ورزد: «اما من آن‌ها را دیده‌ام.» او ادامه می‌دهد که دفتر ثبت املاک گیزاب نیز، متأسفانه در درگیری‌ها از بین رفت؛ اما او می‌گوید که در چنین مورد واضحی از دزدی زمین، قانون شرع استرداد فوری آن‌ها را پیش‌بینی کرده است. «اگر اخراج‌شدگان از روستا‌ها و زمین‌های شان با فیصله‌ی ما موافقت نکنند، می‌توانند وکیل بگیرند و شکایت خود را در کابل تسلیم کنند.»

و از زندانیان روستای کندیر چه خبر؟ بله! ما سه نفر را به عنوان تضمین گرفته بودیم؛ اما چند روز پیش آن‌ها را آزاد کردیم. یک ساعت پس از جلسه‌ی دادگاه، این سه مرد (زندانی) در جاده‌ی اصلی غبارآلود به سمت راننده‌ی گروه اشپیگل حرکت می‌کنند. می‌گویند که تازه از بازداشت آزاد شده‌اند؛ اما دلیل آن، به آن‌ها گفته نشده است.

برای دانلود نسخه پی دی اف این گزارش، روی جنایت خاموش کلیک کنید.