اسلایدر تحلیلی

چرخه‌ی باطل رنج؛ آیا زنان افغانستان به‌عصرِ «امارتِ ظلمت» برمی‌گردند؟

سخن گفتن از جنبش زنان در افغانستان آن‌گونه که در غرب و حتی در ایران رایج می‌باشد، دشوار می‌نماید و اگر به‌صورت جدی‌تر بدان نگاه کنیم، چیزی به‌نام «جنبش زنان» اساساً در این کشور وجود نداشته است. با اندکی تسامح می‌توان گفت، نخستین سنگ‌بنای فعالیت زنان در افغانستان در دوران امان‌الله خان گذاشته شد. پیش از این دوران فقط در دوران امیر عبدالرحمن، امیرِ ستمگرِ تاریخِ سیاهِ این سرزمین، می‌توان از همسرِ او بی‌بی حلیمه نام‌برد که در نقشِ مشاورِ شاهِ مستبد وی را متقاعد می‌کند تا برخی از حقوق ابتدایی زنان را در چوکاتِ قانون به‌رسمیت بشناسد. از بابِ مثال می‌توان از ثبت رسمی ازدواج، حق دختر در سر باز زدن از ازدواج اجباری، حقِ طلاقِ زنان در صورت بدرفتاری همسر و عدم دریافت نفقه یاد نمود.
با به قدرت رسیدن امان‌الله خان، مجله‌ی «ارشادالنسوان» برای نخستین‌بار به نشر آغاز کرد و همین‌طور در منطقه‌ی شهرآرای کابل اولین مکتب زنانه تأسیس شد که اداره و تدریس آن‌را اسما رسمیه طرزی، همسر محمود طرزی به‌عهده داشت. اسما رسمیه طرزی، دختر شیخ‌محمد صالح و زن دوم طرزی بود که در دمشق به‌دنیا آمده بود و با حمایت دخترش ملکه ثریا، همسر شاه‌امان‌الله خان توانست، روزنه‌ی هرچند کوچکی را به‌روی زنان افغانستان باز کند. رخداد برجسته‌ی دیگری که در عصرِ پادشاهی امان‌الله خان اتفاق افتاد، برداشتن برقع از سر توسط ملکه ثریا بود، که با کنار گذاشتنِ حجاب توانست دیوارِ ستبر سنت را تکان دهد. این رخداد با تمام اهمیتی که داشت، بازهم نتوانست فراتر از دیوارِ دربارِ شاهی برود و در میانِ توده‌ها نفوذ کند. از سوی دیگر، همین مسئله سبب شد که بهانه به‌دست گروه‌های مخالف شاه دهد و زمینه‌ی تکفیر او از سوی نیروهای مذهبی را فراهم نماید و بالاخره دولت امانی را به‌کامِ سقوط فروبرد. گروهی از ملاها به روایت میرغلام محمد غبار، مهم‌ترین خواست‌های‌شان را این‌گونه عنوان کرده بودند: «نکاح صغیره جایز است؛ زن نباید در خارج از خانه تحصیل کند؛ ازدواج یک مرد با چهار زن درست است؛ تمام مکاتب دخترانه باید تعطیل گردند و دختران محصل افغان از ترکیه پس فراخوانده شوند و حجاب به شکلِ سابق اعاده شود.» (غبار، ۱۳۴۶: صص ۱۲۵۴-۱۲۵۵)
با نشستن محمدنادرشاه بر اریکه‌ی قدرت، تمامِ این دستاوردها دود می‌شود و به هوا می‌رود. مکاتب زنان بسته می‌شود. انجمن‌ها و جریده‌های زنان تعطیل می‌گردد. حجاب اجباری می‌گردد و اعلام می‌شود که هیچ زنی اجازه ندارد بدون برقع از خانه بیرون رود. دوباره روزگارِ تاریکِ گذشته بر زندگی زنان حاکم می‌شود و وضعیت به‌گونه‌ای رقم می‌خورد که انگار هیچ تحولی رخ نداده است و زنان افغانستان از بدو به دنیا آمدن شان محکوم به‌زیستن در شرایط طاقت‌فرسا، که کاملاً با ذهنیت مردسالارانه بر آن‌ها تحمیل شده است، می‌باشند. در دوران ظاهر‌شاه تغییرات قابل‌ملاحظه‌ای رونما نمی‌گردد که بتوان از آن یاد کرد. مهم‌ترین فصل تاریخ زنان افغانستان، عصرِ حاکمیتِ چپی‌ها است. در همین زمان است که «سازمان دموکراتیک زنان افغانستان» ایجاد می‌شود و برای نخستین بار از هشت مارچ، روز همبستگی زنان، در افغانستان از سوی اناهیتا راتب‌زاد و برخی از زنان دیگر تجلیل به‌عمل می‌آید. راتب‌زاد و دوستان‌اش از نسل درد و درک بودند. نسلی که تلخی‌های مبارزه را به‌‌شیرینی راکد بودن ترجیح دادند و به‌پای هدفی که به‌خاطر آن مبارزه می‌کردند تا پای جان ایستادند. مبارزات پارلمانی اناهیتا راتب زاد، رقیه‌ابوبکر، خدیجه‌احراری، معصومه‌عصمتی و… یک فصل درخشان در تاریخ حرکت برابری‌خواهی زنان افغانستان است. شجاعت آن‌ها به انسان غیرت و جسارت می‌بخشد. دردها و گفتارهای‌شان انرژی آدم را برای مبارزه به‌خاطر حقوق زنان‌ستم‌دیده‌ی این سرزمین دو برابر می‌کند. بعد از راتب‌زاد و یاران‌مبارزش ما با یک نسل‌فاقدِ آرمان در میانِ زنان افغانستان مواجهیم. نسلی که به‌رهایی نمی‌اندیشد و نان را بر آزادی ترجیح داده اند.
با سقوطِ حاکمیتِ چپی‌ها بازهم روزگارِ سیاهِ زنانِ افغانستان فرا رسید. با ورود به عصرِ مجاهدین زنان دوباره در پستوی خانه‌ها زندانی شدند. جنگ‌های داخلی از زنان بیش‌ترین قربانی را گرفت و نماینده‌گانِ خدا از «پیکرِ زن به‌مثابه‌ی میدان نبرد» استفاده کردند. در‌حالی‌که، زنان در هیچ‌جنگی سلاح به‌دست نگرفتند و در ویرانی‌های کابل و سایر شهرها سهم نداشتند. در مناطقِ تحت حاکمیت جهادی‌ها، به زنان و کودکان تجاوز شد. نسیمه، زنی بود که در منطقه‌ی افشارِ کابل، شوهر و فرزندا‌ن‌اش در مقابل چشمان‌اش سربریده شد و بعد به‌خودش تجاوز گردید. طالبان، زن را به «ابزارِ لذت»، «سوژه‌ی سکس»، «حیوان‌خانه‌گی» و «ماشین جوجه‌کشی» تقلیل دادند. شلاقِ طالبان را هیچ‌زنی نمی‌تواند از یاد ببرد که چگونه‌بر تن‌های نحیفِ آن‌ها فرود می‌آمدند و سنگ‌سار سرنوشت‌محتومِ زنان افغانستان شده ‌بود. شاید نتوان زنی را پیدا کرد که از دورانِ طالبان، خاطره‌ی تلخی نداشته باشد. اکنون که ایالات متحده امریکا توافق‌نامه‌ی صلح را با طالبان امضا کرده و گفت‌وگوهای بین‌الافغانی در دوحه نیز به‌مرحله‌ی حساس رسیده و قرار است طالبان در حکومت آینده ادغام شوند و حتی برگشت آن‌ها به‌قدرت متصور است، چه‌ضمانتی وجود دارد که گروه‌ طالبان‌بازهم دورانِ تیره‌تار دهه‌ی هفتاد را بر زنان افغانستان تحمیل نکنند؟
از سال ۱۳۸۱ بدین‌سو که فضای دموکراتیک در کشور باز شد و تا حدودی برخی از آزادی‌ها برای زنان به‌رسمیت شناخته‌شد؛ یک جنبش نیرومند که بتواند از دستاوردهای زنان افغانستان محافظت کند، شکل‌ نگرفت. قرائت مادی از حقوق زنان باعث شد که بازار پر رونقی به‌راه‌بیفتد و کالای آن «حقوق زن»، «تن زن» و «کفش‌های پاشنه‌بلندِ زن» باشد. در این دوران نهادهای زنان در حقیقت نردبان‌هایی بودند که چند‌زن انجوباز را به‌بالا صعود داد و بخش عظیمی از قشر زنان هم‌چنان محروم و در حاشیه باقی ماند. دولت افغانستان نیز در این سال‌ها با رویکرد سهمیه‌ای زیرعنوان «تبعیض مثبت»، زنان را از دور رقابت با مردان خارج کرد و با گزینش‌های سلیقه‌ای در ادارات و نهادهای حکومتی به‌نحوی سدی در برابر رشد نیروهای زنانه ایجاد نمود. زنان در دوران پساطالبان یک سوژه‌ی جذاب برای نهادهای بین‌المللی و سفارت‌خانه‌های کشورهای خارجی از جمله ایالات متحده امریکا بوده است اما هیچ کار جدی برای حفاظت از ارزش‌های زنانه صورت نگرفت. زنان در این دوران بیش‌تر ابزاری برای تبلیغات و پروژه گرفتن بوده است تا نیرویی که بتوانند تغییرات بنیادی ایجاد کنند. هرچند برخی از دستاورها را نمی‌توان انکار کرد اما در کل جنبشی که بتواند از حضور و مشارکت زنان حفاظت و حراست کند، شکل نگرفت.
متأسفانه، به‌نظر می‌رسد دموکراسی در افغانستان شکست خورده است. وسعت ترورهای زنجیره‌ای هر روز بیش‌تر می‌شود. هدف اصلی این ترورها نیروهای دیگراندیش و فعال در عرصه‌های رسانه، آزادی بیان و ارزش‌های چون انتخابات و حقوق زنان است. در تازه‌ترین مورد، فرشته کوهستانی فعال مدنی و حقوق زن در ولایت کاپیسا ترور شده است. خاموش ساختن این صداها، در حقیقت به‌معنای آماده‌سازی برای حضور گروه‌های واپس‌گرا و ضد دموکراسی است. با ادغام طالبان به‌بدنه‌ی نظام کنونی و حتی امکان به‌قدرت رسیدن آن‌ها، آزادی‌های کنونی که‌برای زنان کشور وجود دارد، محدود خواهند شد و تمامِ آرزوهای آن‌ها به‌بادِ فنا سپرده می‌شود. نسل جدید افغانستان، اعم از زن و مرد در بیست سال پسین، بد رقم باختند و حالا مجبور اند، میدان را برای طالبان خالی نمایند و خود یا به‌حاشیه پناه ببرند و یا کشور را ترک کنند. هدف از ذکر این نکات هرگز سیاه‌نمایی نیست. اما حقیقت ماجرا نیز این است، که چراغِ امید رو به خاموشی است و درصورتی‌که یک اجماع نیرومند سیاسی از سوی زنان و نسل جدید پساطالبان برای حفظ دستاوردهای بیست‌ساله به‌وجود نیاید، تاریخ بر زنان و دیگراندیشانِ افغانستان تکرار خواهند شد و چرخه‌ی باطلِ تباهی و ناامیدی هم‌چنان ما را مانند موجوداتِ فاقد اراده به‌هرسو خواهند برد و به‌مکان‌های نامعلومی پرتاب خواهند کرد. به‌قول علامه بلخی: «دیگران را به‌فلک سبقت دانش به‌دوام/ رفتن ما به‌عقب هم به‌دوام است این‌جا» .