باتوجه به وضعیت غمانگیز کنونی و نیز خاموشی جامعه دانشجویی افغانستان در برابر آن باعث شد که در این نوشته به بازخوانی، تعریف و کارکردهای جنبشهای دانشجویی پرداخته شود. زیرا تاریخ کشورهای جهان نشان میدهد که مبارزه علیه استبداد در سیمای عصیانگر جنبشهای دانشجویی نهفته است که مانند شمعی در تاریکیهای سیاست و جامعه میتابد.
تعریف جنبشهای دانشجویی
داشمندان علوم اجتماعی به این باورند که برخی حرکتهای سیاسی مانند تظاهرات، تحصن و گیرد هماییها که توسط دانشجویان صورت میگیرد با جنبشهای دانشجویی یکی نیست. جنبش دانشجویی یکی از جنبشهای اجتماعی گفته میشود که در اعتراض به یک قانون و به منظور تغییر آن صورت میگیرد. این جنبش دارای جنبه اخلاقی و گاها ماهیت ایدئولوژیکی نیز دارد. هئر جنبشهای دانشجویی را مشمول قواعد شورش میداند و توضح داده است که شورش دو نوع است:
۱٫شورشهای مشروع
۲٫ شورشهای غیر مشروع
شورش غیر مشروع که تخطی و سرپیچی از قانون گفته شده، اما شورش مشروع اعتراض در برابر یک قانون به منظور تغییر و یا اصلاح همان قانون صورت میگیرد. این جنبش برای اصلاح نهادهای قانونی تبعیضآمیز بهصورت دوامدار کار میکنند.
جنبشدانشجویی و انقلاب
جنبشهای دانشجویی دایمی بوده و نیز خواست و مطالبات آنها تغییر میکند. دیگر اینکه جنبش دانشجویی با مطالبات بزرگ و معین شکل میگیرد که منجربه شکست و یا هم پیروزی میشوند. انقلاب عمل سریع و آنی بوده که از ابزارهای غیر قانونی استفاده میشود اما در جنبشهای دانشجویی از ابزارهای قانونی کار گرفته میشود. هدف انقلاب تغییر کل نظام است ولی هدف جنبش دانشجویی به اصل قانون تاکید دارد؛ قانون که در آن تبعیض و نابرابری وجود دارد باید تغییر کند.
کارکرد جنبشهای دانشجویی
جنبشهای دانشجویی که در فرانسه، امریکا و آلمان شکل گرفته بودند کار کرد ایدئولوژیکی داشتند. خصوصا از چپ نو تاثیر گذار بودند.
در فرانسه عناصر مائوئیسم در جنبشهای دانشجویی تاثیر گذار بود که این مساله باعث واکنش فیلسوفان چپ نو و سایر فیلسوفان شدند: مثلا آدرنو وهورکهایمر با جنبشهای دانشجویی آشکارا مخالفت کردند، اما برخلاف آنها سایر اعضای مکتب فرانکفورت مانند مارکوزه و بلوخ دفاع کردند. مارکوزه برای دفاع از جنبشهای دانشجویی چنان آستین را برزد و دفاع کرد که حتی دانشجویان را پرولتاریای عصر حاضرخطاب کرد.
هانا آرنت به این باور است که جنبشهای دانشجویی با اعتراض، گیردهمایی، تحصن و اعتصاب غذایی تفاوت دارد. جنبشهای دانشجویی اهداف بزرگ را دنبال میکنند و فراتر از دانشگاه، حتی جامعه را در بر میگیرد. جنبش دانشجویی تحت نام جنبش آزادی بیان در آمریکا و نیز جنبش رفع تبعیض سیاه پوستان در جنوب از قویترین جنبشهای دانشجویی بودند که فشارهای پی در پی بالای حرکتهای تبعیض آمیز حکومت وارد کردند. و اما هاناآرنت همچنان تاکید کرده است که برخی حرکتهای دانشجویی که مثلا در کارکرد دانشگاه دست میزنند خطرناکند، اما از سوی دیگر مشارکت سیاسی دانشجویان را حق بهجا میداند.
هانا آرنت نگران این نیز است که اگر دانشگاه مطلق سیاسی شود خطرناک است و دانشجویان بهجای اینکه به درس، پژوهش و تحقیق بی پردازند، عمل سیاسی را بهصورت مطلق جایگزین آن کنند. در این صورت طراوت اخلاقی آنان از بین میرود، به هدف شان نمیرسند، بی هویت و یک نیروی مخرب و ویرانگردر جامعه بار میآیند.
هابر ماس نیز جنبشهای دانشجویی را مظهری از جنبشهای جدید میداند که علیه قدرتهای شوم و استبدادی به میدان میآیند، جهتگیری عام و معطوف به علایق انسانی دارند.
افغانستان و ضرورت شکلگیری جنبشهای دانشجویی
افغانستان کشور کانون منازعات قومی، سیاسی و اجتماعی است. سیاست نفی و حذف و سرکوب تاریخ سیاسی این کشور را تشکیل میدهد. فرمانهای غرضآلود و تبعیضآمیز همه روزه توسط حکومت صادر میشود: تغییر مسیر توتاپ، تحمیل هویت افغانی(پشتون) بر تمام اقوام، سهمیهبندی کانکور، ادبیات اصیل افغانی و قرار دادن زبان فارسی در فهرست زبانهای خارجی از ابتکاراتی اند که رییس جمهور غنی درکارنامهاش دارد.
جنبشهای اجتماعی که در برابر چنین سیاستهای مخرب و ویرانگر تاکنون شکل گرفته برچسپ قومی خورده و سرکوب شدهاند. سه جنبش بزرگ و تاریخی و بیمانند تبسم، روشنایی و رستاخیز که در شهرکابل شکل گرفتند و حتی فراتر از مرزهای قومی و جغرافیایی نیز رفتند، اما حاکمیت مطالبات آنها را برچسپ قومی زدند و آنان را با کشتارهای بیرحمانه و وحشتناک سرکوب کردند.
بنابر این جنبشهای دانشجویی در تاریخ افغانستان نیز تا حدود ثابت کردهاند که حد اقل میتوانند قدرت را وادار به پاسخگویی و تمکین در برابر خواستها و مطالبات شان سازند. دانشجویان در افغانستان با قدرت میراثی، استبدادی، قومی و مذهبی مبارزه کردند و حامی ارزشهای جدید بودهاند که کانون آن لیسه حبیبیه و دانشگاه کابل است. در لیسه حبیبیه دو گروه سنت گرایان و افراطگرایان دانشجویی شکل گرفتند که یکی با رویکرد محافظه کارانه خواهان آوردن آرام و تدریجی مدرنیته بودند، اما افراطگرایانِ خواهان تغییرات سریع و پیاده نمودن هرچه زودتر مدرنیته و دنیای جدید در افغانستان بود. آنان خواهان پذیرش تجربیات جدید، اصلاحات در حکومت، تغییر نظام مطلقه به مشروطه و رفتار برمبنای قانون شدند.
مشروطیت اول برحول سراج الاخبار و لیسه حبیبیه شکل گرفت و در برابر عیاشی، خوشگذرانی، آزار و اذیت، چور و چپاول و استبداد سربلند کردند. در حالیکه مشروطیت دوم با شکست مواجه شد، اما از هردو گروه خواهان تغییر وضعیت موجود بودند.
وضعیت خفقان که نادر شاه خلق کرده بود، حرکت انقلابی عبدالخالق هزاره بود که شاه مستبد را کشت و به عنوان را دیکالترین حرکت دانشجویی در تاریخ کشور ثبت شده است.
دهههای ۴۰ و ۵۰ دانشگاه کابل نیز مرکز شکلگیری جنبشهای دانشجویی و احزاب سیاسی بود. نقطه عطف این جنبشها بر میگردد به سوم عقرب ۱۳۴۴ زمانیکه حکومت از سوی شورا رای اعتماد میگرفتند، تعداد دانشجویان پسر و دختر وارد شورا شدند تا به سخنان آنها گوش دهند اما این دانشجویان توسط رییس شورا اخراج شده و رایگیری را سری کردند.
دانشجویان در بیرون شورا به تحریک حزب دموکراتک خلق تظاهرات پنج هراز نفری را راه انداختند. تعداد زیاد از دانشجویان کشته شدند اما جامعه در مسیر دانشجویان حرکت کردند. حکومت مجبور شد که با تبدیل چهرهها در راس حکومت جنبش را خاموش کند.
در سال ۱۳۹۲ در حدود ۸۲ تن از دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل برعلیه برخوردهای تبعیضآمیز تعدادی استادان دست به تحصن زدند. این تحصن به زودترین وقت حمایت گستردهی مردم و توجه رسانههای داخلی و خارجی را به خود جلب کرد. بیشتر از ۲۰ روز طول کشید، اما حکومت را وادار کرد که به مطالبان شان گوش دهد و در حد فریب هم که شده در دانشکده علوم اجتماعی تغییرات بیاورد.
این جنبش دانشجویی تاحدود تبعیض قومی و فساد اخلاقی را در دانشگاه کابل کاهش داد و هراس بزرگ در دل استادانی خلق کرد که دست به چنین کارهای زشت و ناپسند میزدند.
وضعیت غمانگیز کنونی و حسرت جنبشهای دانشجویی
وضع قوانین تبعیضآمیز از سوی حکومت مانند سهمیهبندی کانکور و نیز افزایش حملات تروریستی بر مراکز آموزشی در کشور، اما از آن جنون و عصیان جنبشهای دانشجویی دیگر خبری نیست که در برابر چنین وضعیت غماندود ایستادگی و مقاومت کنند.
حمله تروریستی طالبان بردانشگاه کابل در کنار غم و اندوه ولی این امید را نیز به مردم خلق کرد که ممکن دانشجویان دانشگاههای کشور از خواب غفلت سر بلند کنند به گذشته نگاه کنند و یک حرکت بزرگ دانشجویی را در سطح کشور راه اندازی کنند که سومین جنبش دانشجویی ثبت تاریخ کشور گردد، اما دیده شد که دیگر از آن شور و هیجان معصومانه خبری نیست که نیست.
یک روز پس از حملهی تروریستی بر دانشگاه کابل دانشجویان ولایتهای بلخ، پکتیا و کابل طی تجمعاعتراضی آن را وحشاینه و غیر انسانی خواندند. آنان روی پوسترها شعار نوشته بودند که «ما را نکشید، گلوله کم میاورید و ما زیادهستیم» و نیز از حکومت خواستار تامین امنیت مراکز علمی و دانشگاهی شدند.
دانشجویان دانشگاه کابل در پایان یک گردهمایی مسالمتآمیز با نشر قطعنامهیی مطالبات شان را مطرح کردند. آنان خواستار تحقیقات فوری درمورد عوامل و دلایل وقوع این رویداد هراسافگنانه شدند وگفتند که نتایج تحقیقات باید هرچه زودتر با مردم شریک شود.
در قطعنامهی پایانی دانشجویان معترض در کابل از سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی خواسته شده است که طالبان و همپیمانانشان را در لیست گروههای تروریستی و سیاه سازمان ملل قرار دهند. دانشجویان گفتند که دانشگاهها، باید غیرسیاسی و غیرایدیولوژیک باقی بمانند و طرفهای درگیر در جنگ، از نهادهای تحصیلی و تعلیمی نباید به مقاصد جنگی و گروهی استفاده نمایند.
دانشجویان همچنان از حکومت خواستند که باید موزیم آثار، مناریادبود و تندیس برای قربانیان حمله تروریستی ۱۲ عقرب در دانشگاه کابل ساخته شود. در بخش قطعنامه آمده بود:«ما خواهان تاسیس موزیم آثار، منار یادبود و ساخت تندیس برای قربانیان حملۀ تروریستی بر دانشگاه کابل استیم.»
و اما روحیه مبارزاتی دانشجویان چنان افسرده شدهکه حتی همین مطالبان کوچک شان را نیز دنبال نکردند و در سکوت مرگبار به سر میبرند. انگار که دماسنج دانشجویان از کار افتاده و دیگر نمیتوانند تب و تاب جامعه و حکومت را بگیرند. این روحیه باید در بین دانشجویان احیا شود و در شرایط کنونی آخرین راه مبارزه علیه بیقانونی، آدمکشی، دیکتاتوری و فساد است.
نظر بدهید