تحلیلی گزارشها

طالبان به روایت دشت برچی(۲)؛ لت‌وکوب و ایجاد وحشت و دهشت در فضای عموم

حافظ
شاید از هر گوشه‌ای که طالبان روایت شوند کماکان این فضای وحشت و دهشت وجود داشته باشد، در برچی اما نیز طالبان سراسر دنبال خلق وحشت‌اند.

طالبان دست به هر کاری می‌زنند تا در پیش چشم مردم بیدادی کنند و ازین طریق مردم را هرچه بیش‌تر بترسانند.

از رنجردوانی و موتوردوانی گرفته تا تلاشی بی‌مورد مردم و بردن دختران از جاده‌ها و بازداشت نظامیان از فضای عموم و بهانه پیداکردن و لت‌وکوب خیابانی مردم، همه دور یک محور می‌چرخند: ایجاد وحشت و حفظ قدرت.

اگر آمار بگیریم در غرب کابل کم نبوده است مواردی که طالبان در فضای عموم، بی هیچ دلیلی محضِ ترساندن مردم آدم کشته‌اند. بار بار مردم را با لینجر زیر گرفته‌‌اند. هنوز آن کودکی را که در پل خشک دشت برچی له کرده بودند به یاد داریم.

بارها در خیابان به مردم شلیک کرده‌اند. از نخستین روزهای که طالبان به کابل آمده بودند، شلیک خیابانی را هم شروع کردند. در همان روزهای اول یکی از اساتید دانشگاه کاتب را به خاطر پوشیدن کت‌وشلوار زخمی کردند. درست با مرمی به پای او شلیک کرده بودند که چرا کت‌وشلوار پوشیده است.
زینب عبداللهی را هم طالبان در خیابان کشتند. او با خواهر و یازنه‌اش از عروسی آمده بود و طالبان در ایستگاه انچی در دشت برچی به قلب او شلیک کرده بودند. حسن، یکی از نظامیان پیشین را هم در چهارراهی شهدای دشت برچی درست در وسط خیابان کشتند.

موارد لت‌وکوب هم بسیار و بی‌پیشینه بوده است. طالبان هربهانه‌ای که پیدا کنند مردم را می‌زنند. به خاطر فایل‌های شخصیِ مبایل‌های جیبی، مردم را زدند. به خاطر تراشیدن ریش مردم را زدند. به خاطر کرمچ پا مردم را زدند. به خاطر استایل موی مردم را زدند. به خاطر خال‌کوپی‌های دست مردم را زدند.

به دختران که برگردیم، از لباس و موی و حجاب و کفش گرفته تا به خاطر محض حضورشان در بیرون، به خاطر گشت‌وگذار محض از سوی طالبان مورد بازجویی و لت‌وکوب قرار گرفتند.

گذشته از نیروهای امر به معروف و نهی از منکر طالبان، سربازان طالب هم بارها به خاطر لباس و گشت‌وگذار به دختران فحش داده و آنان را تهدید کرده‌اند. بسیاری از دختران به یاد دارند روزهای آخری که دانشگاه‌ها به روی زنان بسته می‌شدند، برای آنان هر سرباز طالب یک نیروی امر به معروف بودند. شکریه می‌گوید «آخرین روزی که دانشگاه کابل رفتم سربازان جلو در دانشگاه به من فحش دادند که چرا جوراب بلند نپوشیده‌ام و بند پایم معلوم می‌شود».

همه‌ی این زدن‌ها و کشتن‌ها و تهدیدها و فحش‌ها در روز روشن، در وسط خیابان و جلو چشم مردم هستند. به این خاطر که مردم را هرچه بیش‌تر و بیش‌تر بترسانند تا رفته رفته مردم آن‌قدر ترس و تهدید ببینند که دیگر هیچگاهی نتوانند علیه طالب بایستند.

در آخرین مورد، تا آن‌جا که جاده‌ی ابریشم به منابع دسترسی داشت، طالبان دو شب پیش پسر نوجوانی را در ساحات مکتب معرفت در دشت برچی چهارنفره لت‌وکوب کرده‌اند.

یک منبع که خواست هویتش محفوظ بماند به جاده‌ی ابریشم گفت که حدود ساعت هفت شب در خانه بوده که از همان نزدیکی‌ها صدای لت‌وکوب و داد و فغان می‌آمده. «در خانه بودم که یک دفعه سروصدا بلند شد. اول از پنجره دیدم، تشخیص نشد. فقط همین‌قدر مشخص بود که صدا از خیلی نزدیک است. دویده پشت بام رفتم. تا پشت بام رسیدم صدای فیر هم آمد. صدای کشیدن ماشه‌ی تفنگ آمد و فهمیدم که باید همین جلو دروازه‌ی خانه‌ی ما باشد».

«دویدم خودم را پیش در رساندم دیدم که چهار نفر طالب یک پسربچه‌ی نوجوان را روی زمین خوابانده و از هر طرف با مشت، با لگد و با قنداق تفنگ می‌زنند. مرا گفت بروم وگرنه مرا هم مثل او می‌کنند».

منبع می‌گوید پسر را نمی‌شناخته و نمی‌داند که چه کار کرده بود. اما هرکاری که او کرده بود جایش لت‌وکوب و ایجاد ترس و وحشت جلو دروازه‌ی او نبوده است. «من نمی‌دانم جرم آن پسر چه بود، اما هرچه بود جای جزایش جلو در ما نبود. خانمم، همسایه‌هایم و تمام مردم آن حوالی ترسیده بودند و حالا که شب می‌شوند بچه‌ها از بیرون می‌ترسند که در بیرون طالب است».

این همه در حالی است که مردم هیچ منبعی ندارند که از بیدادی و زورگویی و بهانه‌گیری و خشم و کینه و قوم‌گرایی و خشونت و سرکوب طالبان شکایت کنند. طالبان به قول آن مثل معروف، هم قاضی‌اند و هم طرف دعوا.

موضوعات: طالبان، دشت‌برچی، ترس، تهدید، لت‌وکوب.