اسلایدر تحلیلی گزارشها

غروب زندگی آخرین بازمانده‌ی ملکه‌ی نواندیش و امیری نوگرا

رسانه‌ها در ۲۲ میزان ۱۴۰۲، گزارش داد که شاهدخت اندیا، دختر امان‌الله‌خان پاشاه فقید افغانستان، در ۹۴سالگی چشم از جهان بست. او، برخلاف پدرومادرش چندان مشهور نبود؛ اما انعکاس مرگش در رسانه‌های خبری به ویژه در فضای مجازی، نسبتاً گسترده بود و حس تأسف بسیاری‌ها را برانگیخت. پدرش با این ‌که‌ امیری خوش‌نام و‌ نسبتاً محبوب بود و مادرش ملکه‌ی بسیار روشن‌فکر؛ اما هر دو‌، چنان ‌که از سوی امپراتوری بریتانیا مقدر شده بود، در انزوا، گم‌نامی و غربت از جهان رفتند.

شاهدخت اندیا، آخرین فرزند امیر امان‌الله‌خان بود؛ امیری که فرزند خلفی برای پدرش نشد و بر ضد برنامه‌های غیرانسانی جدش، عصیان کرد. او که در جوانی تحت تأثیر تحولات سیاسی و اجتماعی ترکیه و ایران قرار گرفته بود، راه و روش جد و‌ پدرش را ادامه نداد و با وجود مساعدنبودن شرایط اجتماعی و اوضاع سیاسی افغانستان برای پذیرش ساختار پیش‌رو، بی‌گدار به آب زد و به زعم فهم خود، طرحی نو‌ در افگند.

شاهدخت اندیا که هم‌زمان وارث عبدالرحمان وابسته به استعمار انگلیس و امان‌اللهِ استقلال‌طلب بود، در عمر نسبتاً طولانی خود، مانند مردم عادی به سختی زندگی کرد؛ زیرا نه از جلال‌وجبروت غیرانسانی جدش به او‌ چیزی رسیده بود و نه تاج‌وتخت به‌بادرفته‌ی پدرش، برای او‌ چیزی به ارمغان آورد.

امیر امان‌الله‌خان مغضوب هم‌زمان امپراتوری بریتانیا، قبیله‌گرایان پشتون و جامعه‌ی افغانستان بود و ملکه ثریا نیز، نماد رسوایی غیرت افغانی در جامعه‌ی سنتی افغانستان.

پشت‌پازدنِ هم‌زمان به شریعت اسلامی و نادیده‌انگاشتن عرف و مقررات پشتون‌والی، بزرگ‌ترین گناه غیر قابل بخششی بود که پادشاه و ملکه‌ی آن روز افغانستان مرتکب شده بودند. این موضوع حتا زمانی که امیر و‌ ملکه‌ی افغانستان، با رضاشاه پهلوی دیدار کردند، شگفتی شاه تازه به قدرت رسیده‌ی ایران را برانگیخت و به موازات ایده‌ی کشف حجاب در ذهنش شکل گرفت. اندیا نهمین و آخرین فرزند این خانواده‌ی به ‌غرب گرویده و‌ مشتاق پر‌و‌پا قرص نوگرایی بود که پنج ماه پس از کناره‌گیری پدرش از قدرت، در ۱۴ ژوییه ۱۹۲۰ در شهر ممبی هند به ‌دنیا آمد و پس از آن، با خانواده‌‌اش به ایتالیا مهاجرت کرد. اندیا در اروپا تحصیل کرد و برای نخستین ‌بار در ۱۹۶۸ (حدود ۵۴ سال پیش «در دوره‌ی دهه‌ی دمکراسی» که افغانستان از استبداد نادرخانی و هاشم‌خانی عبور کرده بود)، به ‌عنوان یک شهروند عادی و هم‌راه با پیکر بی‌جان مادرش به افغانستان سفر کرد. اندیا در آن زمان در اوج جوانی قرار داشت و اگر می‌خواست در این جا بماند، باز هم طبقه‌ی حاکمه به او روی خوش نشان نمی‌داد و هرگز به ایده‌هایش احترام نمی‌گذاشتند. در واقع تضادی که در کردوکارهای سیاسی و ویژگی‌های شخصیتی عبدالرحمان و امان‌الله بروز کرده بود، پیامدش ناخواسته، دامن اندیا و سایر خواهران و برادران او را نیز گرفت و در کل، نوادگان عبدالرحمان از سرزمین و تاج‌وتختی که برای آن‌ها باقی مانده بود، طرفی برنبستند و خیر چندانی ندیدند.

اندیا به ‌عنوان شاه‌دخت افغانستان، حتا از زندگی در وطن خویش محروم شد؛ زمین‌های پدرش را نادرشاه و هاشم‌خان مصادره کرده و‌ به اعوان و انصار خود بخشیدند و پدرش غریبانه و منزوی، روزگار به سر برد و مادرش که تا آن‌ زمان نوگراترین ملکه‌ی مسلمان به‌ شمار می‌رفت، تا آخر عمر مثل یک زن خانه‌دار عادی زندگی کرد و فرزندانش تقاص جنایات جد امجد شان را پرداختند؛ اما زندگی آن‌ها در سایه‌ی ارزش‌های انسانی‌ای که مادر و‌ پدر شان به آن‌ها معتقد بودند، توأم با شرافت و رعایت قراردادهای اجتماعی مدرن به سر رسید و فرزندان شان، تقریباً در فرهنگ جوامع غربی هضم شدند.

ممکن است پایان این قصه، در کانتکس سنت جامعه‌ی پشتون کمی پرغصه و دردناک به ‌نظر برسد؛ اما اگر کمی دوراندیشانه نگاه کنیم، پیامد روی‌کرد این شاه و شاه‌بانو برای فرزندان و‌ نوادگان آن‌ها، خوب بوده است. به‌ ویژه این که پشتون‌ها بیش از دیگران قربانی دو‌ گزینه‌ی با هم همیشه موافق اسلام افراطی و مقررات پشتون‌والی‌ اند و در آینده نیز این دام، پشتون‌های بیش‌تری را قربانی کرده و فجایعی دردناک‌تری را برای بشریت خواهد آفرید.

تفاوت فرزندان پر تعداد امان‌الله‌خان با دیگر پشتون‌ها در همین نکته نهفته است. اگر امان‌الله‌خان و ملکه ثریا، آن‌ها را برای فراگیری باورهای افراطی دینی و سنت‌های قبیله‌یی تشویق کرده بودند، طی ده‌ها سال اخیر، شاهد موضع‌گیری ننگین آن‌ها علیه غیرمسلمانان و سایر اقوام افغانستان بودیم؛ چنانکه تا اکنون اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها، ماهیت خود را در موضع‌گیری‌های قوم‌گرایانه‌ی پس از تسلط طالبان بر افغانستان نشان داده‌ اند؛ حتا محبوبه سراج، دختر کاکای اندیا که مدعی دفاع از حقوق زنان است، برای سفیدنمایی عمل‌کرد طالبان حلقوم پاره می‌کند. شاه‌دخت اندیا اما در این اواخر به گروه مهاجران افغانستانی مقیم ایتالیا که برای احقاق حقوق زنان افغانستان دادخواهی می‌‌کنند، پیوست و تا آخرین روزهای زندگی، به ‌گونه‌ای رفتار کرد تا احترام خود و پدر و مادرش را به‌ خوبی حفظ کند. البته از شاهدخت اندیا جز این انتطاری هم نمی‌رفت؛ زیرا امان‌الله‌خان با این که استقلال افغانستان از انگلیس را اعلام کرد؛ اما با شکست پروژه‌ی نوگرایی‌اش توسط عمال انگیس، افغانستان دوباره تحت قیمومیت بریتانیا رفت و از چرخه‌ی تحولات گسترده‌ی جهانی در زمینه‌های مختلف منزوی شد. برای اندیا و سایر فرزندان امیر، نام نیک پدرومادر شان کافی بود تا در بزنگاه‌های مختلف سیاسی وارد بازی‌های سیاسی شوند؛ اما ناامیدی و رنجی که شاه و ملکه از اقدام عاجل و ‌دولت مستعجل شان تجربه کرده بودند، برای فرزندان و نوادگان آن‌ها هم انگیزه‌ی مبارزات سیاسی باقی نگذاشته بود.

خانم بتول حیدری، مقیم ایتالیا، در برگه‌ی فیسبوک خود چنین نوشته بود: «…در نشستی در شهر روم با حضور شاهدخت اندیا، دختر شاه امان‌الله‌خان و سفیر افغانستان خالد ذکریا و همسر شان به ‌هم‌راه تنی چند از فعالان زن در کنار جنرالان نظامی و کارمندان زن ارتشی که در افغانستان کار کرده بودند، به بررسی وضعیت زنان در افغانستان پرداخته شد و انتقاداتی به عمل‌کرد کشورهایی که در قالب دوست در حال بررسی شرایط افغانستان استند، توسط فعالان صورت گرفت و کم‌کاری آنان نسبت به شرایط زنان و دختران در افغانستان و کشورهای دوم گوش‌زد ش.. آن‌ها خواهان سریع پروسه‌ی تخلیه و توجه بیش‌تر سازمان‌های جهانی به آن چه در افغانستان بر زنان توسط طالبان می‌گذرد، شدند و در پایان حمایت بیش‌تر دولت ایتالیا را از مردم افغانستان در برابر طالبان خواستار شدن.»

صرف نظر از تفاوت میان گفتار و رفتار امیر در مواجهه با نوگرایی، امیر امان‌الله‌خان، میراث معنوی ارزش‌مندی مانند تصویب نخستین قانون اساسی، پایان‌دادن به برده‌داری، استقرار نظامی شاهی مشروطه، تفکیک قوا، اجباری‌شدن آموزش برای دختران و پسران، اصلاحات در نظام مالی، اعلام برقراری ارتباط با جهان، توسعه‌ی رسانه‌ها، استقلال‌طلبی و توجه به حقوق اجتماعی زنان را به یادگار گذاشت. گرچه این اصلاحات باعث مخالفت قوم‌گرایان، تندروان مذهبی، سیاست‌مداران وابسته به انگلیس و سایر اقشار اجتماعی شد و‌ حبیب‌الله کلکانی، با استفاده از همین فرصت، او را ناچار به کناره‌گیری از قدرت کرد؛ اما داعیه‌های او تا امروز طرف‌داران زیادی دارد.

با این همه، شاه‌دخت اندیا، دختر شاه و‌ ملکه‌ی آزادی‌خواه افغانستان، در حالی چشم از جهان فروبست که‌ کشورش توسط گروه معتقد به حکومت استبدادی تک‌قومی و اسلام افراطی و زن‌ستیز وابسته به پاکستان -که روزگاری بخشی از قلمرو حکومت بریتانیایی هند بود-، اداره می‌شود و دیدن این صحنه‌ها، برای کسی که پدرش تاج‌وتخت و اعتبار خود را بر سر آن قمار کرده بود، واقعا دشوار است؛ اما شاهدخت اندیا در همه‌ی عمر خود شاهد این سناریو بود و آرزوی استقلال افغانستان را مثل پدرومادرش و میلیون‌ها افغانستانی دیگر، با خود به سرای نیستی برد.

نگاهی به‌ خاطرات تلخ شاهدخت اندیا در غربت
اندیا همان گونه که در شرایط سخت و در روزهای زوال تاج و تخت پدرش در غربت هندوستان به دنیا آمد، در غربت غرب با دشواری بیش‌تری زندگی کرد. به گفته‌ی خودش، با وجودی که دختر یک شاه بود؛ اما در مسیر زندگی، روزگار سختی را پشت سر گذاشته بود. «زیاد به یادم نمی‌‎آید اما وقتی جنگ شد، وضعیت ما خیلی خراب شد، مادرم برایم می‌گفت که من ۴۰روزه بودم که به ایتالیا رسیدیم. من خیلی مُردنی بودم؛ چون در کشتی برایم شیر خراب داده بودند، در ایتالیا دکتران گفتند که می‌میرم؛ اما حالا می‌بینید که نمرده‌ام. وقتی در ایتالیا مستقر شدیم، برای خوردن اول چیزهایی داشتیم؛ اما آهسته آهسته کم شد. چون ما نُه نفر بودیم، مادرم هرچند ملکه هم بود؛ اما می‌رفت به بازار سیاه رُم و برای ما نان آماده می‌کرد؛ ولی نانی کم و غریبانه.»

اندیا در ایتالیا بزرگ شده و در آن جا درس خواند؛ اما روزهایی را به یاد می‌آورد که در کنار ۱۰ نفر دیگر و در کنار یک سفره‌ی خالی، با گرسنگی دست‌وپنجه نرم کرده بود! مرگ پدرو‌مادرش غم بی‌پایان دیگری بود که سختی‌های غربت را برای او و خواهران و برادرانش دو‌ برابر کرد. پدرومادر او در حالی از جهان رفتند که وضعیت افغانستان را با جهان مقایسه ‌می‌کردند و حسرت می‌خوردند.

بیماری و مرگ مادر اندیا که به سرطان مبتلا بود، یکی از خاطرات تلخ زندگی او بود که تا آخر عمر رهایش نکرد. او از این که توانسته‌ بود، خدمت مادرش را کند، از خودش راضی بود؛ اما از سرگذشت تلخی که تجربه کرده بود، دردهای زیادی داشت. او روزی را به یاد می‌آورد که به هم‌راه جنازه‌ی مادر خود به افغانستان آمد و ملکه‌ی روشن‌فکر و عصیان‌گر افغانستان را در ننگرهار، در کنار پدرش به خاک سپرد. «بار اول که به افغانستان آمدم، در کنار جنازه‌ی مادرم در هواپیما بودم، ساعت ۰۴:۰۰ صبح که شد، خلبان گفت وارد خاک وطن شدیم. من خیلی گریه کردم، هنوز که یادم می‌آید گریه می‌کنم.»

شاهدخت اندیا در دوران جمهوری به افغانستان آمد و با این که دختر شاه سابق بود، اما خانه‌ای برای زندگی نداشت و‌ تنها در هتل زندگی می کرد! با این حال، برای افراد بی‌بضاعت کمک می‌کرد. پس از سقوط رژیم جمهوری، دیگر به کابل نیامد و با گروه‌های مهاجر افغان در اروپا هم‌راه شد تا برای زنان افغانستانی دادخواهی کند. او، پیش از این که کار خاصی بتواند، از جهان رفت و به احتمال قوی، با رفتن ا‌و، روابط نوادگان امان‌الله‌خان با افغانستان قطع شد؛ اما افکار و ایده‌های نوگرایانه‌ی امیر و ملکه و اقدامات عملی آن‌ها، برای همیشه به عنوان الگوی مناسب تشکیل حکومت مبتنی بر رعایت حقوق گروه‌ها و اقشار گوناگون اجتماعی در خاطره و ذهنیت مردم افغانستان زنده خواهد ماند.

در مورد نویسنده

محمد انور رحیمی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید