اسلایدر ترجمه

تعهد و شکست برنامه‌های مدرنیزاسیون شاه امان الله در افغانستان

نویسنده: اندرو چیوا
مترجم: علی عالمی کرمانی
مقدمه
تقریباً، یک قرن پیش از آن که ایالات متحده، وظیفه خطرناک تبدیل افغانستان به یک کشور و ملت مدرن را آغاز کند، پادشاه امان الله رؤیای الحاق کشورش به صفوف کشورهای مدرن را به سر می‌پروراند و برنامه‌های گسترده‌ای را برای مدرنیزه کردن افغانستان راه اندازی نموده بود. طی ده سال، جایی از جامعه باقی نمانده بود که اصلاحات امان الله به آن جا نرسیده و موفق نشده باشد؛ اصلاحاتی که تصور می‌رفت افغانستان به یک دولت و ملت مدرن نوع غربی آن مبدل می‌شود. با این وجود ، تا سال (۱۹۲۹)، «انقلابی خودخوانده» مجبور به تبعید گردید و هرگز به کشور محبوب خود بازنگشت و اصلاحات او هم لغو شد. در این مقاله به بررسی سیاست‌ها و اهداف برنامه نوسازی امان الله پرداخته شده است. در این مقاله استدلال می‌شود که امان الله روند اصلاحات را به پیمانه‌ای غلط اداره می‌کند تا تقریباً هر گروه از جامعه را بیگانه سازد. این اقدام امان منجر به شورش قبیله‌ای می‌گردد که هم به سلطنت امان الله پایان می‌دهد و هم به برنامه‌های نوسازی او.
بیش از ده سال از حمله ایالات آمریکا به افغانستان، به منظور شکستن طالبان و تأسیس یک کشور مدرن می‌گذرد. مقامات آمریکایی تازه دریافته‌اند که دستیابی به اهداف مدرنیزه کردن ملت افغان، کار دشواری است و در تلاشند، اگر مقدور باشند، به موفقیت‌های محدودی بسنده نموده، افغانستان را ترک کنند. اوضاع کنونی افغانستان نمایانگر بخش دیگری از گذشته این کشور است. برنامه نوسازی شاه امان الله که بیش از یک قرن قبل در طی یک دهه سلطنت خود (۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹) در صدد تبدیل جامعه ای روستایی و قبیله‌ای به یک کشور و ملت مدرن از بالا به پایین بود. ایالات متحده مانند امان الله در افغانستان پس از (۲۰۰۱)، نوع مدرنیته‌ای با رویکرد غربی محور را در پیش گرفت؛ زیرا، تصور می‌کرد می‌تواند در همه جنبه‌های مادی و غیرمادی جامعه و حکومت غربی توانایی هماهنگی با نگرش‌های اسلامی را دارد. به هرحال، شورشی در خوست در سال (۱۹۲۴) و شورش قبیله‌ای در (۱۹۲۹)، منجر به خود تبعیدی امان الله در ایتالیا تا زمان مرگ وی در (۱۹۶۰)، و برچیدن برنامه نوسازی گردید.
این مقاله استدلال می‌کند که هدف امان الله از تبدیل افغانستان به یک کشور مدرن از طریق اصلاحاتی که می‌توانست صلاحیت‌ها را متمرکز کند، جامعه‌ای با جزایر قدرت را متحد نماید و اقتصاد را به سوی صنعتی شدن سوق دهد، نه تنها امیدوارکننده که قابل دستیابی هم بود. به هرحال، امان الله در تطبیق اصلاحات مورد نظرش دچار سؤ مدیریت گردید و با اکثر اقشار جامعه در افتاده، آن‌ها را از خود بیگانه نمود. به دور از دیوان سالاری‌های مؤثر برای انتقال و اجرای برنامه اصلاحاتی او، معدودی از مردم افغانستان، اصلاحات را درک کردند و در جهت تطبیق برنامه‌های اصلاحاتی به امان الله مؤثر واقع شدند. با این وجود، بیشتر هزینه پرداخت مالیات بر آنها تحمیل تلقی می‌گردید. همچنین امان الله با مهار قدرت رهبران قبیله‌ای و مذهبی، بدون حفظ منافع آن‌ها و بدون دادن حق امتیازی به آن‌ها، دشمن‌سازی نموده، آن‌ها را وادار به مخالفت علیه خود نمود. بالاخره، اصلاحاتی که برای تقویت ارتش صورت گرفته بود، به صورت فاجعه باری، ارتش را فلج و از خود بیگانه کردند، و امان الله را در برابر خشم گسترده‌ای که خود به صورت غیر عمدی و ناخواسته ایجاد کرده بود، آسیب‌پذیر نمودند.
جاده مدرنیزاسیون
اگرچه برنامۀ مدرنیزاسیون، بعد از رسیدن امان الله به تاج و تخت، فقط مرحله آغازین خود را به آزمون گرفت، بذر آن، اما، ده‌ها سال قبل در زمان حبیب الله خان، پدر و پیشکسوت امان الله که از سال (۱۹۰۱ تا ۱۹۱۹) در کشور حکمرانی می‌کرد، کاشته شده بود. با از بین رفتن حکومت سرکوبگر عبدالرحمان، که از (۱۸۰۰ تا ۱۹۰۱) حاکمیت را در اختیار خود داشت، حبیب الله به خلاف پدر خود، عبد الرحمان، یا همان، به اصطلاح «امیر آهنین»، حاکمیت خود را با نگرش اصلاحی، هرچند در مقیاس محدودی، در افغانستان در پیش گرفت. جاده‌ها، کارخانه‌ها و اولین بیمارستان و نیروگاه برق افغانستان ساخته شد. حبیب الله تنها به برنامه‌های اصلاحاتی اقتصادی بسنده نکرد، بلکه اولین مرکز آموزشی جدیدی را تحت نام کالج حبیبیه را در افغانستان با برنامه‌های درسی به سبک اروپایی در سال (۱۹۰۴) تأسیس کرد. علاوه بر این، وی به تبعیدی‌های سیاسی اجازه بازگشت به وطن را داد. یکی از تبعیدیان برجسته که به کشور برگشت، محمود طرزی بود؛ او که در زمان اقامت خود در خارج از کشور به شدت تحت تأثیر عقاید اصلاح طلب جنبش جوان‌ترکیه قرارگرفته بود. طرزی بعد از بازگشت به وطن، روزنامه «سراج الاخبار» را تأسیس کرد تا دیدگاه خود در مورد «مدرنیزاسیون اسلامی» را ترویج کند؛ یعنی بازگشت به ایام خلافت عباسی را، که اسلام می‌توانست با جامعه مدرن و مترقی آن روز از درب همزیستی وارد شود. روشن اندیشان جدید افغانستان که بیشتر از دانشجویان لیسه حبیبیه تشکیل می‌شدند، با الهام از ایده‌های طرزی در مورد ناسیونالیسم و ​​نوسازی افغانستان، در سال (۱۹۰۹)، جنبشی اصلاح طلبی جوانان افغانستان به نام «جوانان مشروطه خواه افغان» را پدید آودند. شاهزاده امان الله از همان ابتدای شکل‌گیری تشکل «جوانان افغان» با این جریان همراه بود و به ویژه رابطه‌اش با طرزی خیلی نزدیک به نظر می‌رسید. امان الله در مورد آینده افغانستان، نه تنها تحت تأثیر دیدگاه طرزی قرار گرفت، بلکه با یکی از دختران او، ملکه آینده کشور، ملکه ثریا، ازدواج کرد. امان الله سال‌ها از وضعیت کشورش در رنج بود و حتا در کودکی، او «از شدت عقب ماندگی افغانستان» خجالت می‌کشید. با مرگ حبیب الله در سال ۱۹۱۹، امان الله شانس خود را برای اصلاح مسایل کشور با همکاری طرزی به عنوان مشاور و وزیر امور خارجه آزمود و نقطه نظر خود را، مبنی بر این که افغانستان «جای مناسب خود را در بین قدرت‌های متمدن جهان» به زودی خواهد یافت، مشخصاً رسانه‌ای نمود.
متمرکز کردن صلاحیت‌ها و ادارات
تنها هدفی که هیچ کدام از حاکمان افغان واقعا به ان دست نیافت، اتحاد کشور تحت یک دولت مرکزی و تاسیس یک کشور و ملت مدرن بود. توماس بارفیلد خاطرنشان کرده است که اختیارات دولت مرکزی به صورت تمام و کمال فقط در مناطق شهری اعمال می‌گردید. زیرا، اکثر مناطق روستایی تا حد زیادی به صورت خودمختار اداره می‌شدند. ماهیت شکننده دولت‌ها در افغانستان به صورتی بوده که تمرکز و اتحاد به صورت موقتی و مقطعی وابسته به یک رهبر قوی تامین می‌شده و تا زمانی مرگ او ادامه می‌یافته است. پس از مرگ او جنگ داخلی می‌شده تا زمانی که رهبر قوی دیگری ظهور می‌کرده است. به هر حال، امان الله در سال (۱۹۱۹) هنگامی که جنگ سوم انگلو-افغانستان را آغاز کرد و استقلال افغانستان را از انگلیس اعلام نمود، توانست این چرخه را بشکند. با داشتن سرمایه سیاسی قابل توجهی که امان الله از این موفقیت در دست داشت و به انچه که پیشینیان او در انجامش ناکام بودند، دست یافت و تلاش کرد افغانستان را به یک ملت مدرن سوق دهد.
امان الله به منظور متمرکز کردن کارکردهای اداری و اقتدار سیاسی، برای نخستین بار در تاریخ افغانستان کابینه و قوه مقننه برای کمک در حاکمیت سلطنت، ایجاد نمود. در سال (۱۹۲۳)، قانون اساسی ایدال، ایین نامه‌های اساسی دولتی در سطح عالی با کمک کارشناسان ترک برای افغانستان تهیه شد و چندین قلم مفاهیم جدیدی را حاکمیت تحت مدیریت امان الله به کشور معرفی کرد. مفاهیمی چون، ازادی دین و مذهب، ازای ​​بیان و ازادی مطبوعات و رسانه‌های جمعی از موارد مهم به حساب می‌امدند. در این ایین نامه‌ها، همچنین حاکمیت قانون و مفهوم سلطنت مشروطه به تصویر کشانده می‌شدند که براساس آن‌ها، مشروعیت شاه دیگر بر بنیان ایدیولوژی اسلامی تکیه نمی‌زد؛ زیرا، مردم بود که با رای خود به حاکمیت مشروعیت می‌دادند.امان الله همچنین اصلاحاتی در سیستم قضایی به وجود آورد که از جمله ان اصلاحات، وضع قوانین جدید بر اساس ایین نامه‌های سکولار ترکیه و جمع و تدوین قوانین شریعت بود؛ رویکردی که فقط در سیستم جدید دادگاه‌های سکولاریستی معمول است.سرانجام، اصلاحات سیاسی و قضایی به صورتی برنامه‌ریزی گردید که قدرت عوامل مذهبی (علما)، که به خاطر توانایی تفسیر از شریعت، تاثیر زیادی در جامعه آن روز افغانستان داشتند، به سلطنت و دولت مرکزی منتقل شود.
امان الله همچنین در پی آن بود که مدیریت آموزش و پرورش، تحت کنترل دولت مرکزی باشد. او باور داشت که بی سوادی و «جهل» مردم افغانستان مسوول عقب ماندگی کشور است. بنابراین، اصلاحات آموزشی «نزدیک‌ترین مورد به [قلب] او بودند” پیش از سال (۱۹۲۰)، آموزش و پرورش را علما در اختیار داشتند و عمدتا شامل یادگیری متون مذهبی و اثار کلاسیک می‌شد. میزان سطح سواد کشوری دو درصد بود. در کنار برنامه درسی سکولاریستی، مضمون‌های دینی هم معرفی گردیدند و مدارس جدید برای ارایه آموزش‌های حرفه‌ای تاسیس شدند. مدارس جدیدی برای عرضۀ آموزش‌های حرفه‌ای تاسیس شدند. آموزش اجباری نیز در سال (۱۹۲۴) معرفی شد. اگرچه به دلیل کمبود منابع، کل کشور را نتوانست پوشش دهد، امان الله، اما، تلاش کرد گزینه‌های بیشتری را در دسترس قرار دهد. به عنوان مثال، مدارس ابتدایی و متوسطه جدید ساخته شدند و کلاس‌های سوادآموزی شبانه برای زبان اموزان بزرگسال راه اندازی گردیدند، که در مواردی، خود شاه امان الله نیز به تدریس می‌پرداخت. برای تاکید بر اهمیت آموزش، امان الله مدال آموزش را به بالاترین دکوراسیون در کشور درآورد.
کشوری با نظامی متمرکز در کنار دیگر نیازمندی‌ها به یک ارتش نیز نیاز داشت؛ ارتشی که به دولت مرکزی وفادار می‌بود. به هرحال، ارتش اسلاف امان الله را بیشتر سربازانی تشکیل می‌دادند که رهبری قبایل آن‌ها را معرفی می‌کردند و آن‌ها هم وفاداری به قبیله خود را حفظ می‌نودند. علاوه بر این، ارتش ثابت کرد که قادر به دفاع از ملت در برابر تهدیدات خارجی نیست. به عنوان نمونه، زیان‌هایی که در جنگ سوم انگلیس و افغانستان، ارتش متحمل شد، خیلی مشهود بود. افغانستان ممکن بود بدون کمک قبایل وزیرستان و محسود شکست بخورد . در تلاش برای بهبودی ارتش، امان الله به پیشنهادات طرزی و مشاوران نظامی ترکیه، برای ایجاد ارتش حرفه‌ای، از طبقه مردان همۀ جمعیت افغانستان، نیرو استخدام نمود تا تنها از قبایلی که وفادار به دولت مرکزی بودند. سربازان وظیفه عمومی برای کلیۀ مردان ۲۱ ساله به مدت دو سال در نظرگرفته شد و بعدها به سه سال افزایش یافت. از ان جا که بیشتر سربازان ارتش، کهنه سرباز و در برابر تغییر مقاوم بودند، امان الله دستمزد آن‌ها را چهار برابر، تقریبا چهار روپیه در ماه کاهش داد تا به این ترتیب، سربازان مسن خود از ارتش خارج شوند. برای جبران این پرداخت پایین، قرارشد به سربازان بسته‌های امتیازی دیگری مثل غذای پخته و یونیفرم داده شود. امان الله با الهام از بریتانیایی‌ها، که در جنگ سوم انگلیس و افغانستان از نیروی هوایی استفاده کردند، و با کمک شوروی‌ها، نیروی هوایی ای با ۱۳ هواپیما جنگی ایجادکرد و همچنین، افرادی را در روسیه جهت آموزش خلبانی فرستاد.
اتحاد جامعه
حاکمیت ملی‌ای که امان الله به سرو می‌پروراند، نمی‌توانست تنها با نوع نظام ریاستی و تمرکز قدرت قابل دستیابی باشد. آن همچنین لازم بود اتحاد «جامعه چند قومی، چند زبانه و چند مذهبی» را که در گذشته به طور موقت و فقط با استفاده از زور متحد شده بود، به همراه داشته باشد. امان الله سعی داشت با از بین بردن برده‌داری و غیر قانونی کردن کار کودکان، اختلافات طبقاتی را کاهش دهد. همچنین، ازادی مذهبی به اقلیت‌ها داده شد تا به این ترتیب آن‌ها را تشویق به ایفای نقش فعال در دولت کرده باشند. مثلا، امان الله به سیک‌ها و هندوها اجازه داد تا برای آموزش به عنوان فرمانده ارتش در مدارس نظامی ثبت نام کنند و برای این جامعه فرصتی برای پیشرفت اجتماعی ارایه داد. امان الله، همچنین، به منظور کمتر نشان دادن اختلافات اجتماعی، لباس غربی را به جای لباس‌های سنتی ترغیب می‌کرد.
مهم‌ترین و بحث برانگیزترین بخش اصلاحات اجتماعی، جهش حیرت برانگیز امان الله به سمت رهایی زنان بود. برای اولین بار در تاریخ افغانستان، و در بیشتر مناطق جهان اسلام، به زنان حق انتخاب در ازدواج، حق برابری در وراثت، و تعیین حداقل سن برای ازدواج به منظور حمایت قانونی از سو استفاده اعطا گردید در روند اعطای حقوق زنان، ملکه ثریا یکی از چهره‌های اصلی بود، و او علنا از تغییر نقش و، همچنین، حقوق زنان در حوزۀ آموزش و پرورش، اشتغال و طلاق حمایت کرد. اولین مدرسه ابتدایی دختران در سال (۱۹۲۱) افتتاح شد که اولین دوره دیگری را در تاریخ افغانستان رقم زد. به منظور دوری از علنی شدن این اصلاحات و پیگیری پنهانی نگرش سکولاریستی در این حوزه، تلاش‌های زیادی صورت گرفت تا این بخش از اصلاحات با مفاهیم و اصطلاحات اسلامی توجیه شود. به عنوان مثال، برای رهایی از تعدد زوجات، امان الله استدلال می‌کرد که تک همسری خیلی اسلامی‌تر است. زنان نیز به بی‌حجابی تشویق می‌شدند و سعی می‌گردید تا حجاب به جای این که یک شرط اسلامی به حساب بیاید، به عنوان یک «رسم قبیله‌ای» به تصویر کشانده شود. در یک سخنرانی عمومی، ملکه ثریا استدلال کرد که این اصلاحات در سطح امور زنان به این منظور بوده، که زنان افغانستان بتوانند در جامعه مشارکت داشته باشند. به همان شیوه‌ای که زنان صدر اسلام داشتند.
دانه‌های صنعتی سازی
برنامه بزرگ امان الله برای نوسازی افغانستان در تمام قلمروها، نیاز به مبالغ هنگفتی داشت، کمک‌های خارجی، اما، پس از جنگ سوم انگلیس و افغانستان دیگر گزینه قابل قبولی محسوب نمی‌شد. بریتانیایی‌ها نه تنها یارانۀ مالی سالانۀ خود را متوقف نمودند، که حتا سایر قدرت‌های جهانی را، نیز، از کمک به امان الله منصرف کردند. اتحاد جماهیر شوروی ان سامان، قول مساعدت فنی و مالی به امان الله داد تا از این طریق بتواند، یارانۀ سالانۀ انگلیس را جبران کند. این وعده‌ها، اما، تا حد زیادی عملی نگردیدند. برای ایجاد استقلال اقتصادی در افغانستان، امان الله اصلاحات اقتصادی‌ای را منظور نمود که هدف از ان شروع روند صنعتی شدن اقتصاد بود. او با سازماندهی مجدد و عقلانی‌سازی سیستم مالیاتی، به شمول لغو مالیات‌های دل‌بخواهی، مانند مواردی که به عنوان «روغن برای موهای ملکه» جمع آوری می‌گردید، کار اصلاحات اقتصادی خود را شروع کرد. وی همچنین اولین بودجه ملی در تاریخ افغانستان و واحد پول کشور، افغانی، را معرفی نمود. افغانی یک ارز جدیدی بود که جایگزین روپیه عمدتا بی ارزش می‌گردید. به منظور تامین مالی صنعتی سازی، امان الله تصمیم گرفت تا رونقی برای محصولات کشاورزی ایجادکند. اجرای این امر را از طریق سیاست اصلاحات ارضی آغاز نمود؛ بدانسان که زمین‌های عمومی با قیمت پایین ده افغانی در هر جریب (نیم هکتار) زمین ابیاری به دهقانان فقیر فروخته می‌شد.
امان الله همچنین با برنامه‌ریزی ساخت شبکه‌های ارتباطی مادر، مانند جاده‌ها، خطوط تلگرافی و تلفن و خدمات پستی، تصمیم داشت زیربنایی یک اقتصاد صنعتی را آغاز کند. محور توسعه زیرساخت‌ها، جاده بزرگ شمال بود که سرانجام ارتباط مستقیمی بین شمال و جنوب افغانستان را از طریق هندوکش برقرار می‌کرد. تا اواخر دهه (۱۹۲۰)، افغانستان نیز از طریق هوا به تاشکند، تهران و هند وصل گردید. امان الله تجهیزاتی برای ایجاد یک بخش صنعت سبک از جمله صنایعی مانند نجاری، منسوجات و کاغذ سازی خریداری کرد. دانشجویانی برای کار به عنوان کاراموز در کارخانه‌های اروپایی و ایرانی، و به دست آوردن مهارت‌های فنی به خارج از کشور اعزام شدند که این امر می‌توانست برای توسعه صنایع جدید در افغانستان خیلی مفید تمام شود.
بیگانه کردن جمعیت
برنامه نوسازی امان الله چنان گسترده بود که اجرای آن حتی در کشوری با نوع نظام متمرکز دشوار بود، چه رسد به افغانستان عمدتاً روستایی و نظام ملوک الطوایفی و قبایلی. برای اجرای اصلاحات در سراسر کشور، نیاز به دیوانسالاری متمرکز بود؛ همانند آن نمونه‌ای که آتاتورک در ترکیه و رضا شاه در ایران برای تطبیق برنامه‌های اصلاحی و نوسازی خود به کارگرفته بودند.
به هرحال، امان الله پیش از دنبال کردن برنامه اصلاحاتی خود، نه فراستی برای این کار داشت و نه توانمندی و صبری برای برنامه‌های توسعه‌ای. حتی تجربه سیاسی و سیاست برنامه نوسازی امان الله، کاملاً، براساس نظریه‌ای بود که او «به صورت تئوریک از کتاب‌ها آموخته بود.» از همه گذشته، او به جای این که شرمساری خود را از داشتن کشوری همانند افغانستان، با طرح و اجرای برنامه‌های اصلاحی درازمدت، به حافظه تاریخ بسپارد، تقلای نافرجامی را در پیش گرفت تا نشان دهد «کشوری به نام افغانستان در نقشه جهان وجود دارد.» به عنوان نمونه، از میان ۷۶ فرمان صادره با امضای امان الله در تمام دوران سلطنت وی که همه جنبه‌های برنامه نوسازی را شامل می‌گردید، ۵۷ مورد قبل از شورش خوست در سال ۱۹۲۴، صادر شده است. اگر امان الله به هشدار پدربزرگ خود، عبد الرحمن، مبنی بر این که اصلاحات نباید با عجله‌ای انجام شود که مردم بر خلاف حاکم خود دست به قیام بزند؛ ممکن بود از شورش سال ۱۹۲۹، جلوگیری می‌گردید.
امان الله در تلاش برای اصلاحات در افغانستان، چگونگی اجرای اقدامات، به ویژه مواردی را که برای منافع مردم باید در نظر گرفته می‌شد، نادیده گرفت. در واقع، بسیاری از اصلاحات امان الله تأثیر اندکی در خارج از مناطقی داشت که تحت کنترل مستقیم دولت مرکزی بود. مثلاً، از بین بردن برده‌داری و کار اجباری، فقط در کابل و شاید ولایت‌های همجوار آن تطبیق گردید، ولی در ولایت‌های دور دست نایده گرفته شد. قوانین سختگیرانه امان الله هرگز نتوانست اخاذی مقامات محلی را کنترل کنند و فساد همچنان توسعه پیداکرد. تا سال ۱۹۲۸، امان الله عملاً عاجزانه از افغان‌ها می‌خواست تا با وی در برنامه‌های اصلاحی و توسعه‌ای همکاری کنند و ابراز تاسف می‌نمود که «وی به شما توصیه می‌کند، به شما استغاثه می‌کند و شما را تحت فشار قرار می‌دهد، اما فراتر از آن هیچ کار دیگری نمی‌تواند».
فقدان دیوان‌سالاری کارا نیز به این معنی بود که امان الله هیچ وسیله‌ای برای ارتباط مستقیم با اکثریت قریب به اتفاق ملت افغانستان نداشت تا در مورد هدف و دامنه اصلاحات خود با مردم سخن بگوید. به علاوه، بیشتر اخبار در مورد برنامه نوسازی و ابلاغ آن به توده مردم افغانستان، در قالب شایعات، ذهنیت سازی‌ها و سؤ تفاهم‌های پُرشمار عرض اندام می‌کردند. به عنوان نمونه، پشتون‌ها، که به رسوم سخت قبیله‌ای (پشتونوالی) بسته بودند، زنان را چون دارایی خود دانسته به شدت به محافظت آن‌ها می‌پرداختند. زمانی که دولت اعلام ممنوعیت حجاب را در ادارات اجباری نمود و قبلاً، یک چنان سیاستی وجود نداشت، مردان پشتون وحشت کردند. زمانی که امان الله، با این استدلال «عمامه نیاز به پارچه وارداتی زیادی دارد»، تصمیم داشت کلاه را جایگزین آن نماید؛ مسلمانان محافظه کار ترسیدند که مبادا این یک اقدام ضد اسلامی باشد و آن‌ها را از سجده کردن و فشار دادن پیشانی‌های شان بر روی زمین در هنگام نماز بازدارند. در حالی که بسیاری از اصلاحات امان الله را افغان‌های محافظه کار و روستایی نامطلوب می‌دانستند، تیراژ شایعات و اغراق‌های بی‌حد و حصر، باعث افزایش بی اعتمادی و خصومت، نسبت به امان الله و برنامه‌های اصلاحی وی می‌گردیدند.
اگرچه بیشتر اصلاحات امان الله برای افغان‌هایی که در خارج از مناطق شهری زندگی می‌کردند، سود کمتری به بار می‌آوردند، این توده مردم بودند که از هزینه‌های مالی ناراحتی داشتند. امان الله به آرزو هرچه زودتر مدرن کردن ظاهر افغانستان، پروژه‌های پرهزینه‌ای از جمله پای تخت جدید قصر دارالامان، که ده میلیون روپیه هزینه، یک سوم درآمد سالانه دولت را تشکیل می‌داد، در دست اجرا گرفت. لئون پاولادا از «شاهکاری قابل توجه» امان‌الله در تأمین بودجه داخلی کل برنامه نوسازی که کمک خارجی‌ها خیلی اندک بود، سخن می‌گوید. در واقع، این شاهکاری با افزایش قابل توجه مالیات به دست آمده بود. در طول ده‌سال سلطنت امان الله، مالیات زمین چهار برابر افزایش یافت، در حالی که مالیات دام‌ها دو تا پنج برابر ارقام قبل از حاکمیت وی را نشان می‌داد. سرانجام، تأثیر اصلی اصلاحات امان‌الله بر مردم عادی افغانستان، بار مالیاتی سنگین‌تر بود. پس جای تعجب نداشت که این نارضایتی در بین دهقانان باعث شود تا آن‌ها هم، آنسان که روزنامه شوروی آسیای میانه‌ای پراودا وستوکا، در آن زمان یادآورشده بود، از شورش قبیله‌ای و مذهبی علیه امان‌الله حمایت کنند. در واقع، قیام ۱۹۲۹، با حمله عشایر شینواری به ماموران گردآوری مالیات دولت امان الله کلید خورد.
بیگانه شدن قدرت سنتی
برنامه اصلاحاتی امان‌الله نه تنها از محبوبیت وی در بین توده مردم کاست، بلکه وی را با دشمنان قدرتمندی در بین رهبران قبایل، علما و مراکز سنتی قدرت در افغانستان رو به رو کرد که بیشترین منافع خود را با اجرای برنامه اصلاحاتی امان الله برای متمرکز کردن قدرت از دست می‌دادند. همانطور که ولفگانگ زاپف خاطرنشان می‌کند، نوسازی «نه یک روند پذیرفته شده، که رقابت بین تجدد گرایان، محافظه کاران و تماشاگران» بود، و با زیان دیدن امان الله به پایان رسید. حاکمان قبلی کاملاً از قدرت فرماندهی نیروهای سنتی در کشور آگاه بودند و با آن‌ها یا با یارانه‌های مالی و تقسیم قدرت همکاری می‌کردند، یا آن‌ها را با سرکوب بی رحمانه نموده از بین می‌بردند. امان الله با اصلاحات خود، هیچ کاری نکرد. فقط به سرعت قدرت خود را گسترش داد و همین موضوع، شورش بالاجباری را رقم زد.
دولت مرکزی کابل با اتخاذ مسؤولیت وظایفی که قبلاً در سطح محلی انجام می‌شدند؛ از قبیل سربازگیری و جمع آوری مالیات، رهبران قبایل را در شرایطی قرار داد که رهبران قبایل، قدرت و موقعیت خود را برای فساد اداری از دست رفته یافتند. براثر تلاشی که امان‌الله برای اولویت بندی هزینه‌ها به کارگرفت، یارانه‌های قبایلی را که حاکمان قبلی ایجاد کرده بودند، قطع گردید. به این ترتیب، نه تنها جیب بری‌های رؤسای قبیله مورد حمله قرار گرفت، بلکه غرور آن‌ها نیز به چالش کشیده شد. نام‌ها و عنوان‌های سنتی که همسازی با روحیه مساوات طلبی نداشتند، از بین رفت و بسیاری از رؤسای قبیله در برنامه ضد فساد اداری امان الله مورد هدف قرار گرفته، راهی زندان شدند. مثلاً، سرور خان که رییس قبیله درانی در آن زمان بود، به زندان افتاد. این یک نقض آشکاری روابط قبایلی و خویشاوندی، و نقض وفاداری به سنت‌های قبیله‌ای بود.
رابطه سلطنت و علما مدت‌ها به نظر می‌رسید که بحث برانگیز شده است و ناتوانی امان الله در تشخیص تهدید بالقوه علما برای سلطنت و برنامه‌های اصلاحاتی‌اش، عمل‌زدایی او را به اثبات رسانید. اگرچه امان الله سلطنت و پیروزی خود در برابر انگلیسی‌ها را با حسن نیت قابل توجهی علما شروع کرد، ولی رسانه‌ای شدن سیاست خارجی دولت او باعث شد بسیاری از حسن نیت‌ها به سرعت از بین بروند؛ زیرا، سیاست خارجی وی در قبال ترکیه، ایران و اتحاد جماهیر شوروی به دلیل سکولاریست و ضد دین بودن آن‌ها بهانه‌ای در دست سنت گراها داد. علما مانند رؤسای قبیله، سیاست‌های متمرکز امان الله و اصلاحات اجتماعی او را که به‌عنوان هجوم دولت در مناطق تحت نفوذ سنتی خود تلقی می‌کردند، مورد هتک حرمت قرار داده در نتیجه، همکاری با سلطنت امان‌الله را حرام اعلام کردند. مثلاً، سیستم قضایی نظام متمرکز و سکولاریست، منابع مهم درآمد مقامات مذهبی را که به حل و فصل اختلافات و سایر مسائل حقوقی محلی می‌پرداختند، تهدید می‌کرد. قانون اساسی و قوانین دیگری که امان الله آن‌ها را همگانی کرده بود، نیز تهدیداتی برای نفوذ و قدرت علما که همان تعریف و تفسیر احکام مذهبی و شرعی بود، محسوب می‌شدند.
مهمتر از همه، امان الله نتوانسته بود میزان تسلطی که پیشینیان‌اش به علما داشتند، حفظ کند. زیرا، برنامه نوسازی وی تهدیدی بزرگی علیه قدرت علما محسوب می‌شد، که با هیچ کار دیگری که قبلاً انجام داده بود، قابل مقایسه نبود. پادشاهان قبلی، شیویه وادارکردن علما را به تسلیم شدن می‌فهمیدند و حتی از بهره‌گیری زور برای رسیدن به این امر، نیز، دریغ نمی‌کردند. مثلاً، عبدالرحمان آخوندهایی که مخالف وی بودند، با تبعید یا اعزام به جهان دیگر، تهدید می‌کرد. همچنین، حبیب الله، آخوندهایی که علناً با پاسخ مثبت او به انگلیسی برای دعوت وی به هند، مخالفت کرده بودند، فوراً، اعدام نمود. امان الله، اما، به جای اجبار علما به تسلیم و همدلی آن‌ها با برنامه‌های توسعه‌ای‌اش در اوایل سلطنت خود، که هنوز سرمایه سیاسی کافی داشت، کاری نکرد. زمانی که با شورش آشکار آن‌ها روبرو شد، دیگر دیر شده بود.
امان‌الله در تلاش خود برای توسعه دادن و مدرنیزه کردن افغانستان، به صورت منظم، قدرت و حق امتیاز دارندگان قدرت سنتی در کشور را تضعیف کرد. این، اما، در حالی بود که هیچ جای گزین دیگری برای نگرانی‌های آن‌ها در نظرگرفته نشد، یا در عوض محدودکردن منابع اقتصادی آن‌ها، هیچ گونه امتیاز دیگری برای شان منظور نگردید. براساس همین نارضایتی‌ها بود که علمای محلی و رهبران قبیله، خیلی به راحتی علیه دولت مرکزی دست به یکی کردند، که اولین اثر ناخوشایند آن ائتلاف در سال ۱۹۲۴ نمودارگردید؛ همان زمانی که ملا عبدالله، معروف به ملای لنگ، موفق شد تا قبایل منگل و جدران را در خوست تحریک نمود و شورشی را سامان داد که ۱۴۰۰۰ کشته از مردم دو قبیله گرفتند. برای مقابله با بحران، امان الله خواستار تشکیل مجلس کلان ملی (لویه جرگه) شد که متشکل از علمای برجسته و رؤسای قبایل بود. امان الله در ازای حمایت شرکت کنندگان آن نشست از وی در برابر شورش قبایل منگل و جدران، امتیازاتی به آن‌ها داد که از جمله آن امتیازات، لغو محدودیت‌های تعدد زوجات و بازگرداندن قدرت قضات مذهبی را می‌توان نام برد.
در حالی که تمام توجهات به اصلاحاتی دوخته شده بود که امان الله مجبور شد در لویه جرگه ۱۹۲۴ آن را قربانی کند، چنان که خانم سنسیل نوید، آن را «پیروزی قاطع» برای علما قلمداد می‌کند، کمترین توجه به مواردی شد که امان مجازبود آن‌ها را حفظ کند. بخش عمده‌ای از اصلاحات امان‌الله در زمینه‌های نظام اداری، آموزش و پرورش، مالیات و سربازگیری (نظام وظیفه) به صورت دست نخورده باقی ماند. در حالی که سران قبایل و علما، به صورت قطع، ترجیح می‌دادند به هیچ وجه اصلاحاتی تحقق نیابد، در عین حال معلوم بود که آن‌ها مایل‌اند تا زمانی که منافع شان حفظ شود، مصالحه کنند. امان الله، اما، از امتیازدهی به رؤسای قبایل و ملاها امتناع ورزید و پس از سفر تاریخی‌اش به اروپا در سال ۱۹۲۸، سرعت و دامنه اصلاحات خود را افزایش داد. امان الله به جای این که به دنبال همکاری‌های علما باشد، آن‌ها را «فاسد» و «تنگ نظر» می‌خواند و پرداخت جیره‌های دولتی آن‌ها را متوقف نمود و کلیه مقامات مذهبی را وادار نمود تا به مراکز آموزشی زیر نظر دولت جذب شده و به آن‌ها در آن جا آموزش داده شود. از پیامدهای نامطلوب لویه‌جرگه سال ۱۹۲۸ آن بود که امان‌الله، رهبران قبایلی و مذهبی را با اجبار به پوشیدن لباس‌های اروپایی، تحقیر کرد. در سال ۱۹۲۸، زمانی که قیام قبیله ای جلال آباد حاکمیت امان الله را به چالش کشاند، اکثر علما از آن حمایت کردند و امان الله را به عنوان کافر معرفی نمودند. امان الله سعی کرد با تکرار چندین اصلاحات بحث برانگیز اجتماعی و مذهبی، مخالفان خود را آرام کند، زمان، اما، خیلی دیر شده بود. او تاج و تخت را در ژانویه سال ۱۹۲۹ رها کرد.
بیگانه کردن ارتش
اگرچه امان الله خشم مردم عادی و رهبران قبیله ای و مذهبی را برانگیخته بود، اما، اگر او حمایت همه جانبه‌اش را از مهمترین نهاد حاکمیت، ارتش، حفظ می‌کرد، می‌توانست حکومت و اصلاحات خود را از فروپاشی نجات دهد. از آنجا که شورش‌هایی که حکومت وی ​​را سرنگون کردند، عمدتاً، در مناطق تحت اشغال پشتون‌ها محلی شده بودند، یک ارتش کارا و وفادار باید می‎‌توانست به راحتی آن‌ها را سرکوب کند. از مدت‌ها به این سو، ارتش در تقویت حکومت پیشینیان امان الله نقش فوری و فوتی خود را نشان داده بود، و از طریق پشتیبانی همین ارتش بود که امان الله پس از مرگ پدر موفق شد تاج و تخت را تصاحب کند. هنگامی که امان الله با آتاتورک در ترکیه دیدار نمود، به او اخطار داده شد که موفقیت برنامه نوسازی وی نیازمند حمایت ارتش قدرتمندی است که بتواند هرشورشی را سرکوب کند. در عوض، ارتش امان الله در هر دو شورش خوست در سال ۱۹۲۴ شکست خورد، جایی که تنها مداخلات قبیله‌ای موجب نجات روز و شورش نهایی در سال ۱۹۲۸ شد.
در حالی که امان الله اصلاحاتی را ایجاد کرد که یکی از اهداف آن ایجاد ارتش کارا و وفادار بود، سهل انگاری وی در اجرای اصلاحات، اما، عملاً، بساط ارتش را برچید و در فرجام این نهاد ملی به سوی نابودی سوق داد. تصمیم برای پاکسازی ارتش از سربازان کهنه کار به منظور ایجاد یک نیروی برجستۀ حرفه‌ای با آموزش کافی دنبال نشد. در نتیجه، ارتش بی‌تجربه‌ای عرض اندام کرد که در مقایسه با پیشینیان خود خیلی بی کیفیت‎‌تر می‌نمود. مزایای اختصاص یافته مانند غذا و مسکن، که برای جبران کاهش دستمزدها در نظر گرفته شده بودند، به دلیل کاغذبازی‌های بی‌مورد و فساد اداری به تأخیر می‌افتادند و موقع داده نمی‌شدند. این اهمال کاری‌ها باعث شدند روحیه و نگرش حرفه‌ای در ارتش از بین برود. به خصوص که بسیاری از سربازان برای امرار معاش، مجبور بودند به سراغ شغل دیگری بروند. توجه ویژۀ امان الله به مربیان نظامی خارجی ترکیه نیز در بیگانه کردن سربازان و افسرانی که خود به یک فرهنگ قبیله‌ای نظامیگری می‌بالیدند، کمک نمود و منجر به ایجاد روحیه ای شود که بسیاری از آن‌ها یادگیری تکنیک جنگی از بیگانگان را توهین تلقی کنند. اصلاحات نظامی امان الله باعث مشکلات در استخدام و در نتیجه، به بیابان زایی گسترده منجر گردید و ارتشی که در زمان عبدالرحمان بیش از ۶۰،۰۰۰ مرد جنگی داشت، در سال ۱۹۲۸ به ۱۱۰۰۰ نفر رسید. ارتش کوچک و بی‌تجربه نه تنها نمی‌توانست با قیام‌های قبیله‌ای مقابله کند، بلکه امان الله خود نیز ارتش را تا حدی از وفاداری به قدرت مرکزی بیگانه کرده بود؛ آنسان که سربازان به راحتی و به سادگی از شورشیان دفاع می‌کردند.
پولادا، اما، از تأثیر اصلاحات امان اللهی در ارتش دفاع کرده، اظهار می‌دارد که وی تلاش قابل ستایشی را برای اصلاح ارتش انجام داد، ولی «موفقیت او را از بین بردند». ناکامی ارتش در زمان شورش خوست، اما، باید به امان الله نشان می‌داد که تجدید نظر در برنامه نظامی وی ضروری است. امان الله به توصیه‌های وزیر جنگ خود نادرشاه گوش نکرد، با این نادر در مورد اهمیت ارتش به امان الله هشدار داده بود. با کمال تعجب ، غفلت امان الله در حفظ ارتش از این باور ناشی می‌شد که فکرمی‌کرد همیشه قادر به جمع آوری قبایل برای مقابله با تهدیدات نظامی است. آن چه امان الله، اما، در سال ۱۹۲۹ کشف کرد، لزوماً، خلاف باورهای قبلی اش بود.
نتیجه
بسیاری از ناظران به این نتیجه رسیده‌اند که تلاش کنونی برای «ملت سازی» در افغانستان محکوم به شکست خواهد بود، و حتی به تلاش‌های شکست خورده تجددخواهی امان الله به عنوان نمونه و مورد مشابه وضعیت حاضر برای نشان دادن بیهودگی این تلاش‌ها اشاره کرده‌اند. اگرچه برنامه‌های اصلاح طلبی امان الله ناقص بود، تجربه‌های او، اما، حکایت از غیر ممکن بودن یک چنین امری نداشت. از این گذشته، سلطنت امان الله، علیرغم افزایش خصومت نسبت به اصلاحات وی، یک دهه زمان را به خود اختصاص داد. امان الله توانایی آن را داشت که حتی در مواقع بحرانی مانند شورش خوست، دست استمداد به طرف رؤسای قبایلی و رهبران مذهبی، نیز، درازکند. متأسفانه، اعتقاد قاطع امان الله به ضرورت و فواید مدرنیزاسیون، وی را کور کرده بود تا مشکلات و سختی‌های اقتصادی ناشی از اصلاحات، که گریبانگیر مردم شده بودند و نیز میزان قدرت و مزایایی که رهبران قبیله و علما در یک افغانستان مدرن از دست می‌دادند، را هرگز نبیند. مهمتر از همه، امان الله نتوانست اذعان کند که حمایت از ارتش قوی و وفادار برای محافظت برنامه اصلاحات خود در برابر هر نوع شورش ضداصلاحاتی، لازم و ضرور است. اگر برنامه مدرنیزاسیون بهتر مدیریت می‌شد و حساسیت‌های فرهنگی، قبیله‌ای و مذهبی را، امان الله در نظر می‌گرفت، ممکن بود هم حکومت امان الله و هم اصلاحات او ادامه می یافت. به هرحال، امان الله نتوانست این کار را انجام بدهد و بالاخره، سلطنت و اصلاحات وی در سال ۱۹۲۹ به پایان رسید.

کتابشناسی
Ahmad, ND. The Survival of Afghanistan, 1747–۱۹۷۹٫ Lahore: Institute of Islamic Culture, 1990.
Barfield, Thomas. Afghanistan: A Cultural and Political History. Princeton, NJ: Princeton University Press, 2010.
Baynard, Sally Ann. ‘Historical Setting’. In Afghanistan, A Country Study, edited by Richard F Nyrop & Donald M Seekins. Washington, DC Foreign Area Studies, The American University, 1986.
Burki, Shireen Khan. ‘The Politics of Zan from Amanullah to Karzai’. In Land of the Unconquerable: The Lives of Contemporary Afghan Women, edited by Jennifer Heath and Ashraf Zahedi. Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 2011.
Christensen, Asger. Aiding Afghanistan: The Background and Prospects for Reconstruction in a Fragmented Society. Copenhagen: NIAS Publishing, 1995.
Dessaso, Christopher D. Toward Development of Afghanistan National Stability: Analyses in Historical, Military and Cultural Contexts. Kansas: School of Advanced Military Studies, United States Army Command and General Staff College, 2010.
Dupree, Louis. ‘Afghanistan, 1880–۱۹۷۳’. In Commoners, Climbers and Notables, edited by CAO Nieuwenhuijze. Leiden: EJ Brill, 1977.
Emadi, Hafizullah. Repression, Resistance and Women in Afghanistan. Westport CT: Praeger, 2002.
Ewans, Martin. Afghanistan: A Short History of its People and Politics. New York: HarperCollins, 2002.
Felbab-Brown, Vanda. Afghanistan Ten Years after 9/11: Counterterrorism Accomplishments while a Civil War is Lurking? Brookings Institute (2011). http://www.brookings.edu/research/opinions/2011/09/06-afghanistanfelbabbrown (accessed 1 October 2012).
Gregorian, Vartan. ‘Mahmud Tarzi and Saraj-ol-Akhbar: Ideology of Nationalism and Modernization in Afghanistan.’ Middle East Journal 21, No. 3 (1967): 345–۶۸٫
——. The Emergence of Modern Afghanistan. Stanford: Stanford University Press, 1969.
Jalali, Ali A. Rebuilding Afghanistan’s National Army. Carlisle: US Army War College, 2002.
Malik, Aqab M. The Modernisation Process in Afghanistan — A Retrospective. Islamabad: Institute of Security Studies Islamabad, 2012.
Nawid, Senzil. ‘The Khost Rebellion: The Reaction of Afghan Clerical and Tribal Forces to Social Change’. Review of the Department of Asian Studies and the Department of Studies and Research on Africa and Arab Countries 56, No. 3 (1996): 311–۱۹٫
Olesen, Asta. Islam and Politics in Afghanistan. Richmond: Curzon Press, 1995.
Poullada, Leon B. Reform and Rebellion in Afghanistan, 1919–۱۹۲۹٫ Ithaca and London: Cornell University Press, 1973.
Overby, Paul. Amanullah: The Hard Case of Reform in Afghanistan. Occasional Paper 31. New York: The Afghanistan Forum, 1992.
Rasanayagam, Angelo. Afghanistan: A Modern History. London: IB Tauris, 2003.
Roberts, Jeffery J. The Origins of Conflict in Afghanistan. Westport, CT; London: Praeger.
Saikal, Amin. Modern Afghanistan, A History of Struggle and Survival. London and New York: IB Tauris, 2004.
Shahrani, M Nazif. ‘King Aman-Allah of Afghanistan’s Failed Nation-building Project and its Aftermath’. Iranian Studies 38, No. 4 (2005): 661–۷۵٫
Suhrke, Astri and Borchgrevink, Kaja. ‘Negotiating Justice Sector Reform in Afghanistan’. Crime, Law and Social Change 51, No. 2 (2008): 211–۳۰٫
Tomsen, Peter. The Wars of Afghanistan. New York: Public Affairs, 2011.
Weber, Max. ‘Politics as a Vocation’. In Max Weber: Essays in Sociology, edited by HH Gerth. London: Routledge, 1948.
Wilder, Andrew and Gordon, Stuart. ‘Money Can’t Buy America Love’. Foreign Policy (2009). http://www.foreignpolicy.com/articles/2009/12/01/money_ cant_buy_america_love(accessed 02 October 2012).
Zapf, Wolfgang. Modernization Theory — And the Non-western World. Emeriti Projekte: Wissenschaftszentrum Berlin für Sozialforschung, 2004.

This text taken from The ANU Undergraduate Research Journal
Volume Five 2013, published 2014 by ANU Press, The Australian National University, Canberra, Australia.

در مورد نویسنده

علی عالمی کرمانی

نظر بدهید

برای ایجاد نظر اینجا کلیک کنید