گزارشی از هفتمین برنامۀ «از دیار بلخ»؛ گپوگفت با سلمانعلی ارزگانی، خوشنویس افغانستان
برنامۀ «گپوگفت با سلمانعلی ارزگانی، خوشنویس پیشکسوت افغانستان» روز جمعه، ۱۷ آذرماه ۱۴۰۲خ. در فضای سرد پاییزی در محوطۀ عمارت بلخ، با حضور جمعی از مشتاقان هنر و فرهنگیان افغانستانی در تهران برگزار شد. این برنامه که از سوی عمارت بلخ برگزار شد، هماهنگی آن را علیمدد رضوانی، شاعر افغانستانی، به عهده داشت.
برنامه با گردانندگی محمدحسین احمدی، خوشنویس دیگر افغانستانی، آغاز شد. اولین سخنران برنامه محمد ارزگانی، یکی از خوشنویسان مهاجر افغانستانی در ایران بود. او از سابقۀ آشناییاش با سلمانعلی ارزگانی گفت و اینکه چگونه و در کجا اتفاق افتاد. وی گفت: «یک روز صبح زود، در سال ۱۳۷۵ خ. شبکۀ پنج، یک گزار خیلی کوتاه پخش کرد و تصاویری از نمایشگاه استاد ارزگانی را نشان داد. گزارشگر گفت که در فرهنگسرای خاوران تهران نمایشگاهی از یک هنرمند افغانستان برپاست. من هم ذوقزده شدم و هم تعجب کردم. تا آن زمان هنرمندی را که بتواند به تنهایی نمایشگاه برگزار کند، ندیده بودم. چون در آن زمان امکانات ارتباطی مثل امروز نبود که آدم بتواند راحت اتفاقات و رخدادهای فرهنگی را رصد کند. الآن هر اتفاقی که در هر گوشۀ دنیا میافتد، ما در این گوشۀ دنیا از آن باخبر میشویم.»
محمد ارزگانی گفت که آن روز من به اولین روز کاریام نرفتم و با ماشین خود را به محل برگزاری نمایشگاه رساندم. این اولین دیدارمان بود که آنهم هنگام خارج شدنم از نمایشگاه اتفاق افتاد.
محمد ارزگانی در ادامۀ صحبتهایش نگاه تندوتیزی به سیر خوشنویسی در افغانستان انداخت و اظهار داشت که کشور افغانستان و ایران، در یک برهۀ تاریخی، تاریخ مشترک خوشنویسی دارد. در واقع همۀ هنرهای ما مشترک بودهاند که جداناپذیر است. افغانستان در حیطۀ خوشنویسی افراد مطرحی داشته است. در هنرهای تذهیب، خوشنویسی، نگارگری و دیگر هنرها صاحب مکتب است. در هرات، در زمان تیموریان اوج هنر اسلامی را در زمینههای مختلف چون؛ تذهیب، خوشنویسی، نگارگری، معماری، و… شاهدیم. آثاری که در این زمینهها باقی ماندهاند، از شاهکارهای هنر اسلامیاند.
در بخش خوشنویسی هم در آن دوران کسانی مثل میرعلی هروی میزیست و کار میکرد. به باور ارزگانی: «تا قبل از استاد میرعماد حسنی، او یکی از زبدهترین و چیرهدستترین خوشنویسان خط نستعلیق بود که در آن زمان رایجترین شیوه هم شیوۀ ایشان بود.»
به قول ارزگانی، بعد از ختم دوران شکوهمند تیموریان، این هنرها به سمت مرز ایران امروزی آمد. مثلاً در قزوین استاد میرعماد حسنی ظهور کرد که از قلههای پرافتخار خوشنویسی است. و همینطور در دوران قاجار در اصفهان هم استادان مطرحی را در زمینۀ خوشنویسی داریم؛ اما در ایران شرقی یا افغانستان، بعد از شکوه هنر خوشنویسی در عصر تیموریان، هنر خوشنویسی کمکم رو به افول گذاشت. انگشتشمار استادانی را داریم که در برهههای مختلف تاریخی هنوز خوشنویسی کار میکنند و این چراغ را همچنان روشن نگهداشتهاند؛ اما آنقدری که این هنر در ایران غربی رونق میگیرد و هنرمندان بنامی رشد میکنند و آثاری میآفرینند؛ در ایران شرقی(افغانستان) خوشنویسی رونق پیدا نمیکند. از رونق افتادن هنر خوشنویسی در ایران شرقی یا افغانستان کنونی، به خاطر تشکلهای سیاسی و حکومتهایی متعصبی رخ میدهد که سعی میکردند زبان فارسی را از رونق بیندازند. وی افزود: «طبیعتاً هنر خوشنویسی و خط نستعلیق با ادبیات عجین بوده است. وقتی آنها تلاش میکردند که زبان فارسی کمرنگ شود، بدون شک هنرهای مرتبط با آن هم متأسفانه کمرنگ شدند.»
به گفتۀ ارزگانی علیرغم این بیمهریها و بیمروتیها بازهم تکوتوک استادانی را در حیطۀ خوشنویسی داشتیم. وی از میر عبدالرحمان حسینی، عطامحمد حسینی، میرزا یعقوب مفلس، حاج محمد حسینی، سید محمد عثمان، سلطانمحمد خندان، عبدالرشید، حسن خان شاملو و… یاد کرد که در فاصلههای زمانی مختلف در ایران شرقی (افغانستان) خط کار میکردند و خط را به حد کمال رساندند.
ارزگانی از خطاطان و خوشنویسان معاصر هم یاد کرد. به گفتۀ وی در این دوران هم کسانی بودند که این میدان را خالی نگذاشتند و همچنان علم این هنر را بر شانه کشیدند. او از فوفلزایی و آخوند هروی و… یاد کرد. به گفتۀ وی فوفلزایی یکی از زبدهترین خوشنویسانی بود که خط را به کمال (هفت قلم) مینوشت. و همینطور آخوند هروی هم یکی از خوشنویسان مطرح این سالها بود. وی از ملاقات و آشناییاش با آخوند هروی در سال ۱۳۷۱خ. در صحن آزادی آستان قدس رضوی هم یاد کرد.
ارزگانی یادآور شد که سیر خوشنویسی در افغانستان فرازونشیب زیاد داشته است. در دوران مهاجرت، بعد از دهۀ پنجاه تعداد زیادی از هنرمندان و شاعران و نویسندگان مهاجر شدند و به گوشه و کنار جهان پناه گزیدند. در دنیای مهاجرت هم کسانی به فراگیری هنرهای مختلف، از جمله خوشنویسی آغاز کردند. به گفتۀ محمد ارزگانی «استاد سلمانعلی ارزگانی جزو پیشکسوتانی این نسل است که در دهۀ شصت وارد انجمن خوشنویسان ایران شد و از استادان مطرحی چون استاد اخوین، استاد امیرخانی، استاد حیدری استاد یدالله کابلی و… خط را فراگرفت و در سال ۱۳۶۴ موفق شد که رتبۀ ممتاز را کسب کند. از آن زمان تا کنون در این هنر قلمفرسایی میکند.»
به باور ارزگانی هنر خوشنویسی یکی از سختترین هنرها بین هنرهای تجسمی است. خود اثر میگوید که آفرینندهاش چندمرده حلاج است و چه چیزی برای گفتن دارد: «استاد ارزگانی از جمله کسانی است که میتوانم ادعا کنم صاحب خطی شده است که حتا اگر امضایش پای کارش نباشد، بازهم هر بینندهای میفهمد که این خط از آقای سلمانعلی ارزگانی است. چرا؟ چون خط شخصی شده است. به آن جایگاهی رسیده است که بتواند کار خودش را ارائه بدهد.»
به گفتۀ محمد ارزگانی، یکی از ویژگیهای ارزگانی در طول سالهایی که خط کار کرده است و خوشنویسی کرده، این بوده که تلاش کرده است کار خودش را ارائه کند و در هنرش سعی کرده است که خودش باشد و درد و رنج مردمش را منعکس کند.
به باور ارزگانی هنر از درون هنرمند و از درون اجتماع سرچشمه میگیرد. چیزی را که هنرمند میآفریند، متأثر از اوضاع و احوال اجتماع او است. هنرمندی که در جامعۀ پر از درد و رنجی مثل افغانستان زندگی میکند، طبیعتاً آثارش بازتاب هنرمندانۀ همین درد و رنج و مصیبت است. از این رو، آثار ارزگانی همیشه بازتابدهندۀ درد و رنجی بوده که گریبانگیر جامعۀ افغانستان بوده است و مردم این سرزمین با آنها گلاویز بودهاند.
مهدی میرزایی، خوشنویس افغانستانی مقیم تهران، سخنران دیگر برنامه بود. او در مورد هنر خوشنویسی و کار ارزگانی صحبت کرد. به گفتۀ او هنر خوشنویسی دوبعدی است؛ از یکسو با ذوق و عشق همگام است و از سویی با دانش و خرد. و هنرمند خوشنویس از طریق این دو (ذوق و عشق، و خرد و دانش) راه کمال را طی میکند. میرزایی اظهار داشت که یکی از خوبیهای هنر خوشنویسی این است که با کلام هنری و گفتههای بزرگان و آیات و احادیث سروکار دارد و از این طریق همیشه بازتابدهندۀ زیباییها و معرفت و اخلاق بوده است.
میرزایی در بخش دیگری از صحبتهایش به کارهای ارزگانی پرداخت. به گفتۀ وی آثار ارزگانی گذشته از بحث خوشنویسی و زیبایی، مفاهیم و مسائل عمیق معرفتی را به مخاطب عرضه میکنند. به گفتۀ وی این خیلی ارزشمند است که استاد ارزگانی از طریق آثارش به ما معرفتی را انتقال میدهد.
میرزایی با تأیید بر اینکه آثار ارزگانی همیشه روایتگر درد و رنج جامعهاش بوده است، یادآور شد که هنر خوشنویسی برای ارزگانی راز و رمزی بوده است که او بتواند درد جامعهاش را بشناسد و آن را هم برای زمانهاش و هم برای تاریخ روایت کند. وی افزود: «ما قدر استاد سلمانعلی ارزگانی را میدانیم و میفهمیم که جایگاه هنریشان والا است. میدانیم که آقای ارزگانی در این سالهای پر از خشم و کینه و نفرت، با تمام وجود سعی کرده که زیبایی را بازنمایی کند و خشونتها را با زیباییها از بین ببرد. او سهم فراوانی در هنر خوشنویسی افغانستان دارد که بنده به عنوان شاگردشان از ایشان تشکر میکنم.»
وی سخنانش را با این شعر به پایان برد: «دید مجنون را یکی صحرانورد/ در میان بادیه بنشسته فرد؛ کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم/ میزند با اشک خونین این رقم؛ گفت ای مجنون شیدا، چیست این؟/ مینویسی نامه، بهر کیست این؟؛ گفت مشق نام لیلی میکنم/ خاطر خود را تسلی میکنم…»
محسن سعیدی، شاعر و پژوهشگر سخنران دیگر برنامه بود. وی نگاه تاریخی به پدید آمدن خط و نقش آن در تکامل بشر انداخت. به گفتۀ سعیدی در زندگی بشر رویدادهای معدودی داریم که به عنوان نقاط عطف بزرگ در مسیر تکامل بشر، او را به سوی تکامل امروزی به پیش راندهاند. به باور وی اختراع زبان اولین رویداد مهم در مسیر تکامل بشر است، بشر نااندیشمند را تبدیل به بشر اندیشمند و خردمند کرد. و باعث شد که تجربهها و سرگذشتهایشان ثبت شوند و به نسلهای بعدی برسند.
به گفتۀ سعیدی رویداد دیگری که بشر را در مسیر تکاملش بسیار یاری رساند، اختراع خط بود. بشر با اختراع خط به مرحلۀ تاریخیاش گام گذاشت: «به همین دلیل، موجودی را ما تاریخی میگوییم که وارد خط شده باشد و مکتوب شده باشد. اسم و وجودش در یک جایی، در سنگنوشتهای ثبت شده باشد و قابلاثبات باشد. »
سعیدی به نقل از فیلسوفان زبان، زبان را خانۀ وجود دانست؛ زیرا جهان انسانی زبانبنیاد است. اگر زبانی نباشد، پس درک و فهمی هم وجود ندارد: «زبان است که جهان انسان را میسازد.»
وی اظهار داشت که خط برای زبان، همان جایگاهی را دارد که زبان برای انسان. زبانی که وارد مرحلۀ خط نشده باشد، وجود خارجی ندارد. به گفتۀ وی خط در کاربرد اولیهاش وسیلۀ کاربردی است برای انتقال پیام و امکان دیداری ساختن زبان را فراهم کرده است؛ اما این خط کاربرد ثانوی هم دارد و آن کاربرد هنری آن است. بشر خلاق از آن به شکل هنری استفاده میکند، خوشنویسی را اختراع میکند و از این رهگذر زیبایی میآفریند. بشر این ابزارهای دم دستی را جولانگاه خلاقیت خود قرار میدهد.
به گفتۀ سعیدی، در اول زبان به وجود آمد، بعد خط اختراع شد و در بستر خط خوشنویسی پدید آمد. در جریان زمان اما عکس این نیز میتواند اتفاق بیفتد: «یعنی وجود خوشنویسی دوام خط است. دوام خط در واقع دوام زبان است.»
به گفتۀ سعیدی یکی از عوامل مهم بقای خط، خوشنویسی است. فرقی نمیکند چه نوع خط است. هر خطی که باشد، خوشنویسی باعث دوام آن خواهد شد. از سویی، اگر خط نباشد، زبان حتماً از بین میرود. وی افزود: «پس به یک معنا این طوری میشود گفت که بشر با اختراع زبان و خط و خوشنویسی، با نابودی مبارزه کرده است. امروز نوشتن با خط فارسی و خط اسلامی، نوشتن با نستعلیق و شکستهنستعلیق در حقیقت مبارزه با نابودی و فراموشی است؛ مخصوصاً در جایی مثل کشور ما.»
به گفتۀ سعیدی در کشور ما نه عوامل طبیعی، بلکه گروههای خاص انسانی، تقریباً از یک قرن پیش تا اکنون کمرشان را از هفت جای بستهاند تا زبان و خط فارسی را نابود کنند. اینها فکر میکنند که این زبان و خط از ما نیست، در حالی که همۀ ابنای این اقلیم فرهنگی در پدید آمدن و دوام این زبان و خط نقش داشتهایم. وی افزود: «اینها با پیروی از استعمارگران غربی به این فکر افتادند که ما چیزی بسازیم به نام ملت افغان، سرزمین افغان، جغرافیای افغان و تاریخ افغان؛ افغانبنیاد. یعنی همه چیزش افغانی باشد و هر چه افغانی نیست، از ما نیست. یک کلانپروژهای به اسم افغانیت و افغانیسم و افغانیسازی را کلید زدند و این را به جد پیگیری کردند. به رغمی که شکست خوردهاند؛ اما تا امروز هم ناامید نشدهاند.»
به گفتۀ وی عدم ناامیدی این کلانپروژه و دستاندرکارانش است که ملای «دیوبندی» میآید و ادعا میکند که ما ملتسازی را ادامه میدهیم. وی افزود: «ملتسازی نام دیگر افغانیسازی است و نام دیگر پشتونیزاسیون است.» به باور سعیدی اینها به افغانیسازی ادامه میدهند تا بیشتر زبان فارسی، خط فارسی و تمدن زبان فارسی را نابود کنند.
آقای سعیدی در ادامۀ سخنانش به دو نکتۀ تاریخی اشاره کرد. به گفتۀ وی مرحوم ندیم کابلی در دوران حبیبالله خان، پسر عبدالرحمان خان، برای دانش آموزان لیسۀ حبیبه کابل، کتابی تحت عنوان «دستور زبان فارسی» نوشت. همزمان با او استاد دیگر این لیسه به نام مولوی یا قاری صالحمحمد قندهاری، از شاه (حبیبالله خان) دستور میگیرد که برای زبان افغانی (پشتو) دستور بنویسد و او نیز همین کار را میکند. در مقدمهای که به زبان فارسی و به خط زیبای نستعلیق نوشته است، از حبیبالله خان تشکر کرده است که او را به نوشتن دستور زبان ملی امر کرده است. این کتاب زیر نظر انجمن معارف کابل که یک نهاد رسمی و دولتی بود، منتشر شد. و نیز مولوی صالحمحمد قندهاری در مقدمهاش مینویسد که تا قبل از فرمان اعلیحضرت سراجالملت و الدین، حبیبالله خان این زبان جزو زبانهای مرده و فراموششدۀ دنیا به حساب میآمد؛ یعنی دستوری را که او مینویسد، اولین دستور است و اولین کتابی است که به زبان افغانی نوشته شده است.
به باور سعیدی این همان زمانی است که بنیان افغانیزاسیون گذاشته میشود و از این زمان است که تلاش میشود همه چیزمان افغانی شود و در واقع، شمشیر به رخ زبان فارسی و تاریخ و تمدن زبان فارسی گرفته میشود. حاکمان افغانتبار (پشتونتبار) با این فکر آمدند که گذشته هرچه هست، مال ما نیست. ما چیز تازهای میسازیم که همۀ عناصر و جزئیات آن افغانی باشد و تاریخ پنج هزار سالهای هم برایش میسازیم.
به اعتقاد سعیدی آنها میخواستند زبان ما را نابود کنند و فرهنگ مشترک و گذشتۀ مشترک ما را از بین ببرند. آنها زمانی به این کارشان اقدام کردند و اولین گامها را برداشتند که زبان افغانی را زبان ملی ساختند و یکسری اصطلاحات مندرآوردی را وارد سیستم اداری و رسمی کشور کردند و اصطلاحات زبان فارسی را کنار گذاشتند و گفتند که اینها خارجیاند. این در حالی بود که تا حال زبان پشتو وارد مرحلۀ خط نشده بود، خط نداشت و دستوری برایش نوشته نشده بود. اولین گامها برای تاریخی کردن این زبان برداشته میشد و خطی بر مبنای خط زبان فارسی برایش تهیه میگردید.
به باور سعیدی اهمیت کار ارزگانی و امثال ایشان این است که با خوشنویسی، با این پروژۀ افغانیسازی و حذف خط و زبان فارسی مبارزه کردهاند. ارزگانی طی این سالها یکتنه علمدار مبارزه با پروژۀ حذف بوده است و پرچم عدالتخواهی را به دوش کشیده است. عدالتخواهی چیزی نیست که درِ گوشی باشد، بلکه صدای رسایی است که از دل تاریخ شنیده میشود. عدالت و عدالتخواهی یعنی اینکه هم من باشم و هم تو، هم زبان و فرهنگ و تاریخ و گذشتۀ من باشد و هم زبان و فرهنگ و تاریخ و گذشتۀ تو.
سعیدی در ادامۀ سخنانش به خاطرهای اشاره کرد و گفت، زمانی که من نقدگونهای بر قانون اساسی سال ۱۳۸۲ نوشتم، ارزگانی تبصره یا کامنتی نوشت و یادآور شد که کسانی از دستگاه دولتی، قانون اساسی را برایم آوردند که آن را خوشنویسی کنم؛ اما من نپذیرفتم و به این کار تن ندادم؛ زیرا از نظر من این طرح مزورانه برای تداوم سلطۀ قبیلهای بود؛ ابزاری مؤثر که پروژۀ استحالۀ فرهنگی را تکمیل میکرد. سعیدی خطاب به ارزگانی افزود: «همۀ نوشتههایت که نور چشم و دل ما هستند، یک طرف و این ننوشتن و نه گفتن به آن پیشنهاد شیطانی یک طرف.»
سخنران دیگر برنامه آقای سلمانعلی ارزگانی بود. او از تمام کسانی که در برگزاری برنامه سهم داشتند، مجموعۀ عمارت بلخ، سخنرانان و اشتراککنندگان تشکر کرد و از تدارک چنین برنامه و حضور در چنین جمعی اظهار خرسندی و خوشحالی کرد.
ارزگانی با اشاره به کارهای هنری مهدی میرزایی، عنصر عشق را در دنیای هنر بالاترین و قویترین نیرو و انگیزه دانست و یادآور شد که عشق هدیۀ الهی است و تفاوت انسان و ملائکه هم در داشتن عشق است. ملائک از این حس محروماند؛ اما بشر این سعادت را دارد که آن را تجربه کند. به باور ارزگانی در کار خوشنویسی تا عشق وجود نداشته باشد، نمیتواند اثری خلق شود. این عشق و جنون به کار خوشنویسی و هنری است که هنرمند را انگیزه و نیرو میبخشد.
ارزگانی به محدودیتهای دنیای خوشنویسی هم اشارۀ کوتاهی کرد. به گفتۀ وی در دنیای خوشنویسی آدم با محدودیتهای مالی و دشواریهای دیگر روبهرو میشود. خوشا به حال کسی که با وجود چنین سختیهای اقتصادی و معیشتی، بازهم قلم را نمیفروشد. وی اظهار داشت: «خوشبختانه من به خاطر تأمین معیشت زندگی هیچگاه محتاج زر و زور و تزویر نشدم و زیر بارش هم نرفتم.»
ارزگانی به فعالیتهای فرهنگیاش در راستای ایستادگی علیه نابرابری نیز اشاره کرد. به گفتۀ وی علیرغم نارضایتی و خصومت خیلیها، من از متعصبان و فاشیستان بد گفتم و علیه آنها موضع گرفتم. با زبان هنر از آنها انتقاد کردم و هرگز در گوشۀ انزوا نرفتم.
برنامۀ «گپوگفت با سلمانعلی ارزگانی، خوشنویس پیشکسوت افغانستان، با اهدای هدایایی از سوی میرزایی به قلم سلمانعلی ارزگانی و علیمدد رضوانی، هدیۀ محسن سعیدی، به سلمانعلی ارزگانی و هدیۀ سلمانعلی ارزگانی به مهدی میرزایی، به پایان رسید.
در این برنامه محمد ارزگانی، خوشنویس، مهدی میرازیی، خوشنویس، محسن سعیدی، شاعر و پژوهشگر، سلمانعلی ارزگانی، خوشنویس پیشکسوت افغانستان صحبت کردند و تعدادی از شاعران حاضر در برنامه نیز شعر خواندند.
عکس: آصف غزنوی
نظر بدهید