ادبیات اسلایدر حقوق بشر زنان فرهنگ و هنر

حضور طالبان مجال تولید، پرورش و رشد هنری را از بین برد

گفت‌وگویی با زهرا زاهدی، شاعر و نویسندۀ معاصر افغانستان، در مورد وضعیت ادبی و فرهنگی زنان در دوران طالبان و مجموعه شعر «چهل شعر هم‌زخم» سومین اثر مهتاب ساحل

عصمت الطاف

۱.خانم زهرا زاهدی، در قدم نخست، تشکر می‌کنم از شما که وقت‌تان را برای ما دادید تا در مورد مجموعه شعر «چهل شعر هم زخم» اثر مهتاب ساحل و وضعیت ادبی و فرهنگی زنان در این یک سال‌و‌اند دوران طالبان باهم صحبتی داشته باشیم. پیش از همه می‌خواهم بپرسم، در این یک سال‌واندی که حکومت جمهوری اسلامی  افغانستان سقوط کرده و امارت اسلامی طالبان در افغانستان روی کار آمده‌ است، فعالیت‌های ادبی و فرهنگی، و تولیدات ادبی زنان شاعر و داستان‌نویس در افغانستان بوده‌اند؟ تا آن‌جایی که شما در جریان هستید، بفرمایید.

پاسخ: واضح  است که تحولات سیاسی در هر سرزمینی، ارتباط مستقیم با تولید متن دارد. می‌تواند متوقف‌کننده یا تأثیرگذار در تولید متن باشد. از این رو آثار تولیدشده در عرصۀ هنر و ادبیات در هر دوره‌ای از نظر محتوا، مضمون و اندیشه، شاخصه‌های منحصر به همان دوره‌ها را دارند. خاصه در افغانستان که تولید متن متأثر از گسست‌های پی در پی سیاسی و اجتماعی بوده است. پیش از سقوط جمهوریت، فعالیت‌های فرهنگی و ادبی به صورت عام وجود داشته است. از جمله برگزاری جلسات متعدد ادبی، چاپ کتاب و نشریات مرتبط با ادبیات، نقد و رونمایی آثار و  فعالیت‌هایی از این قبیل که توسط حلقات ادبی، انجمن‌ها و نهادهای مرتبط انجام می‌گرفت. از نظر محتوا و درونمایه اما هنر و ادبیات افغانستان در طول سال‌ها علاوه بر دغدغه‌های شخصی شاعران و نویسندگان، زبان اعتراض، انتقاد و دادخواهی در برابر جنگ، ناامنی و حوادث بوده است. اگر به طور خاص نگاهی به آثار زنان داشته باشیم، فارغ از جنسیت و دغدغه‌های مشترک و عام، زنان تلاش کرده‌اند تا فراتر از الگوهای متداول حرکت کنند و خوانش تازه‌ای از زنانگی و خواست‌های خود داشته باشند. نگاهی به آثار منتشرشده می‌تواند بیانگر این موضوع باشد. اما این حرکت تازه، مجال آن را نیافت تا از شاخصه‌های ابتدایی عبور کند و تبدیل به یک جریان یا تفکر مشخص شود. حضور طالبان مجال تولید، پرورش و رشد اجتماعی و هنری را از بین برد. حذف زنان از تحصیل، مشاغل و حضورشان در اجتماع علاوه بر خانه‌نشینی و مهاجرت، پیامدهای ناگوار روانی به دنبال داشته است. با این حال شاهد بودیم که با وجود خفقان و فشار طالبان بر زنان، اولین معترضان به وضعیت موجود، زنان بودند. به خیابان آمدند، شعار دادند، در رسانه‌ها سخن گفتند و نوشتند. زندانی و شکنجه شدند، اما از پای ننشستند. گاهی نیز نوشتن تنها سلاح زنان بوده است. اگرچه در طول یک سال و اندی با حضور طالبان فضای نشر و تولید متن ادبی در افغانستان رو به افول رفت، اما  آن‌هایی که مجال گفت‌وگو داشتند، با وجود تهدیدهای امنیتی سخن گفتند. در این میان، کسانی که  توانستند از افغانستان خارج شوند، با تشکیل جلسات آنلاین شعرخوانی، انتشار فراخوان و برگزاری دوره‌های آموزشی به صورت مجازی  برای دختران افغانستانی سهم گرفتند و این‌ بار مبارزۀ زنان شکل دیگری به خود گرفت.

۲.در این مدت، آیا در افغانستان شاهد فعالیت حلقه‌های ادبی‌ای بوده‌اید که زنان یا در رأس آن باشند یا هم به عنوان اشتراک‌کننده در آن‌ها اشتراک کرده باشند؟ مثلاً حلقۀ شعرخوانی، داستان‌خوانی یا فعالیت‌های فرهنگی دیگر. یا هم خود زنان حلقه‌های خاص خودشان را ایجاد کرده باشند و گردهم آمده تا شعر یا داستان خوانده باشند.

پاسخ: با توجه به شرایط کنونی، تا جایی که من اطلاع دارم، امکان برگزاری جلسات به صورت علنی و با شکلی که در گذشته در افغانستان برگزار می‌شد، بسیار سخت و غیرممکن به نظر می‌رسد. اما به صورت پراکنده، زنان در منزل شخصی خودشان گرد هم می‌آمدند و جلساتی را ترتیب می‌دادند و با حفظ هویت در فضای مجازی منتشر می‌کردند یا در حلقات خانگی به صورت دورهمی در اعتراض به قوانین حذف زنان و حضور طالبان سخن می‌گفتند و نشر می‌کردند. جلسات کتاب‌خوانی در برخی ولایت‌های افغانستان به صورت خودجوش  و غیرعلنی برگزار می‌شد. برخی از زنان در راستای کار فرهنگی به آموزش مجازی به صورن آنلاین روی آوردند یا در دوره‌های آموزشی شرکت کردند، چه کسانی که در داخل افغانستان هستند و چه آن‌هایی که در خارج از افغانستان زندگی می‌کردند. اما در این یک سال‌و‌اندی متاسفانه جز چند مورد انگشت‌شمار که در خارج از افغانستان اثر مکتوب چاپ کردند، در داخل افغانستان تولید مکتوب وجود نداشت.

۳.یکی از کسانی که در بیرون از افغانستان اثری چاپ کرده است، خانم مهتاب ساحل است. او به تازگی مجموعه شعر «چهل شعر هم‌زخم» را در تهران منتشر کرده است. می‌خواهم در مورد این مجموعه به ما بگویید؛ این‌که شعرهای این مجموعه بیشتر چه زمان‌هایی سروده شده‌اند و عمدتاً چه قالب‌های شعری را در بر می‌گیرد؟

پاسخ:چهل شعر هم‌زخم در برگیرندۀ چهل غزل است که با موضوع اجتماعی و عاشقانه سروده شده‌اند. انتشار این اثر از چند منظر اهمیت دارد؛ نخست این‌که اثرِ مکتوب به مثابۀ هویت و شناسنامۀ آفرینندۀ اثر و موجودیت وی و اندیشۀ اوست. این کتاب در شرایطی منتشر شده است که طالبان در صدد حذف و انکار زنان در جامعه هستند؛ دوم، از نظر زمانی، اشعار کتاب به سال‌ پیش از سقوط جمهوریت برمی‌گردد و بازتاب وضعیت اجتماعی آن روزهاست. هم‌چنین به عنوان  یک شاعر موفق و پرکار که پیش از این، دو مجموعه شعر منتشر کرده است، ظرفیت این را دارد که با سیر موشکافانه و تحلیلی در مورد اشعار این چند مجموعه سخن گفته شود و از منظرهای مختلف روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و شاخصه‌های شعری مورد بررسی قرار بگیرد.

۴.مجموعه شعر«چهل شعر هم‌زخم» از نگاه محتوایی، بیشتر به چه پرداخته است؟ تا آن‌جایی که با شعرهای ساحل رفت‌وآمد دارم، انتقاد از بی‌عدالتی‌ها و نارسایی‌ها و ستم‌هایی که بر مردم افغانستان می‌روند، در آن‌ها کم دیده نمی‌شود. با توجه به این‌که این مجموعه در شرایطی منتشر می‌شود که در افغانستان طالبان بر سر قدرت‌اند، آن‌ها زنان و دختران افغانستان را از تحصیل و کار باز داشته‌اند و تمام آزادی‌های آن‌ها را گرفته‌اند، می‌خواهم از شما بشنوم که این مجموعه هم، چنین است؟

پاسخ: بلی. اعتراض و انتقاد نسبت به وضعیت حاکم، بسامد بالایی در اشعار مهتاب ساحل دارد. حتی در بخش‌هایی از کتاب که سخن از عشق و دلدادگی است، شکایت و انتقاد به وضعیت موجود، آمیخته با عاطفه و زبان شاعر است. نفرت از جنگ، ستایش ایستادگی، سرکشی، اعتراض و حتی دوست داشتن، رابطۀ تنگاتنگ با جهان درونی شاعر دارند. شاعر این مجموعه، تنها  تماشاگر خود نیست، آیینۀ زخم‌های جامعه است و حتی در پس نجواهایش با خود، به بیرون نگاه می‌کند و از اجتماع سخن می‌گوید: «بستر خارزار من کابل، قلب پر انفجار من کابل/گریه و میز کار من کابل، جای خالی یار من کابل» یا در شعری که در اعتراض به نابرابری و تبعیض سروده شده، چنین می‌گوید:«گیرم که قتل‌عام کرده‌ای چراغ را ببین/شب‌‌پرست پیر با ضمیر روشنم چه می‌کنی؟» و زن، چهره‌های گوناگون دارد در شعرهای این مجموعه؛ زن عاشق، زن سرکش، زن مهربان، زن مادر، زن جنگ‌جو، دلداده، حسود، ناامید، معترض و خشمگین است: « واضح نشد این زندگی با زن چه خواهد کرد/ با زن در این دنیای پردشمن چه خواهد کرد». تمام مضامینی که ارتباط مستقیم با زندگی اجتماعی شاعر دارند یا حاصل تجربه‌های جمعی و فردی وی هستند، در اشعار نمود پیدا کرده‌اند.

۵.مجموعۀ «چهل شعر هم‌زخم» از نگاه زبانی و نوآوری‌هایی که در بخش تصویرپردازی، ترکیب‌سازی و… می‌تواند اتفاق بیفتند، چگونه است؟ آیا این کار خانم ساحل نسبت به کارهای قبلی ایشان در مجموعه های «لاله‌ها لب‌های مجروح من‌اند» و«سورۀ گیسو» تفاوتی دارد یا نه؟ آیا اصلاً نوآوری رخ داده است؟

پاسخ: نظر من این است که وقتی شاعر سومین اثر خود را منتشر می‌کند، به آن مرحله از پختگی رسیده است که انتظارهای اولیه مخاطب را برآورده کند. ساحل در سورۀ گیسو، به مثابۀ شاعری که به هویت شعری خودش دست یافته باشد، ظاهر شد. در سوره گیسو نهایت پختگی و کمال شاعر را نسبت به مجموعۀ ابتدایی‌اش می‌بینیم. جهان شاعر، کلماتش و اندیشه‌اش قابل فهم و قابل  دیدن و خواندن است. می‌توان به یک فهم روشن با شاخصه‌های منحصر به خودش در آن مجموعه رسید. بنابراین، در مجموعۀ سوم شاعر، من به عنوان مخاطب  دنبال شاخصه‌های ابتدایی در شعر نیستم، در جست‌وجوی من پنهان شاعر و جهان فکری او هستم. چیزی که بتواند پیوند مرا با درون شاعر حفظ کند. در چهل غزل هم‌زخم علاوه بر فضای عاطفی قوی، ترکیب‌سازی‌های هوشمندانه و منحصربه‌فرد که در کتاب وجود دارد، پیوند میان شاعر و مخاطب برقرار می‌شود و این موفقیت کمی نیست. مخاطب، خود را بیگانه‌ای در سرزمین سخن‌سرایان نمی‌داند، بلکه قدم‌به‌قدم همراه شاعر است و حتی دردهای شخصی او را لمس می‌کند و می‌فهمد.

۶.با توجه به این‌که شاعر این مجموعه یک زن است، «زنان» در این مجموعه چه جایگاهی دارند؟

پاسخ: در سؤال پیشین به بخشی از این پرسش اشاره شده است. ابتدا، موجودیت خود شاعر به عنوان یک زن در این مجموعه مطرح است و بعد موجودیت زنان دیگر. شاعر، هم «خود» است و هم از زبان زنانِ دیگر سخن می‌گوید. هم عاشق است، هم مبارز. هم بازنده است و هم قهرمان. گاهی تفکیک منِ شخصی شاعر از من یا مای اجتماعی او سخت است، اما می‌توان فهمید که حتی بین این دو، مرزهای باریکی وجود دارد:«در من زنان بی‌شماری خودکشی کردند/ گشته‌ست گورستانی در آرایشم پنهان» یا «غزنی منم، زیبازنی در چنگ نامردان/ غم پا نهاده در تنم، در کفش و کالایم» یا  در شعر دیگر که می‌گوید:«جنگ، شغل شریف مردانه، قهرمانی مقام ترسوهاست/ من زنم آن‌قدر که با مستی وسط سنگسار می‌رقصم» یا در این‌جا: «گر ببرّی دوباره لب‌هایم/ با لبان بریده می‌خندم» و «من آن درخت زخمی سبزم که ناگهان/ هر شاخه‌ام تبر شد و  بر ریشه‌ام نشست» یا «همشیرۀ دوشیزگان کابلم گاهی/ اسپندم و بر روی فرش قوغ می‌رقصم/ معشوقم از میل تفنگ آواز می‌خوانَد/ می‌بندد از زر بر گلویم یوغ، می‌رقصم» در این مثال‌ها می‌توان من و مای شخصی و جمعی را در کنار هم دید. اما جایی که شاعر توأمان سرسخت، لطیف، سرکش، یاغی و مهربان و معترض است، هنگامی است که او عاشق است و با تمام زنانگی خود حضور پیدا می‌کند: «می‌خواهمت ای گرم آغوش پذیرنده/ دنیا برای این زن گمراه زیبا نیست» یا «نامت که می‌برم دهنم شیشه‌ایست از/ عطری که با تمامی گل‌هاست آشنا» و «همه تن لب شده از بوسه لبالب، بشتاب/ بلخ اندام مرا میلۀ نوروز ببر» و «یک بغل باغ انارم به پذیرایی تو» و «ماهی‌ستم در دیگی از روغن/ وقتی تو را آغوش می‌گیرد/ من شعله‌شعله آتشم وقتی/ یک‌جای با تو دوش می‌گیرد» و «تا طعم لب‌های تو را در خود بسوزانم/ لاجرعه‌های آخری را تلخ می‌نوشم» و نمونه‌های فراوان از این دست که می‌توان برشمرد.

در تمام شعرهای اجتماعی شاعر، زن و مسائل زنان چه به صورت عام و چه به صورت شخصی، موتیف تکرارشونده است. اعلام موجودیت و هویت زنانه، مبارزه با سنت‌های حاکم در اجتماع و بیان دردهای زنان عمده‌ترین وجه شعرهای وی هستند.

۷.نقش شاعر به عنوان زنی که در جامعۀ مردسالار زندگی می‌کند و با انواع نارسایی‌ها و ستم‌ها روبه‌رو بوده است، فعالانه است یا منفعلانه؟ می‌خواهم بگویم که آیا شاعر راهی برای بیرون رفت از این وضعیت پیش پای زنان ستم‌دیدۀ افغانستان می‌گذارد یا نه؟

پاسخ: من فکر می‌کنم کار شاعر اصلاح امور نیست. کار شاعر و هنرمند، بیان است. بیان، نوعی اعتراض است. سخن گفتن، کنش است. آیا شاعر مصلح اجتماعی است؟ آیا شاعر و هنرمند سیاستمدار است؟ کلام، خواه ناخواه تأثیرگذار است. کار متن با اندیشه است و هر کلامی که انسان را وادار به اندیشیدن کند، مؤثر خواهد بود. شاید منظور از این پرسش این باشد که آیا شاعر در آثار خودش این اقبال و توجه را داشته است که طوری سخن بگوید، که مخاطب خودش را به فکر وا دارد یا خیر؟ فارغ از کارکرد اولیه شعر که اثرگذاری بر عاطفۀ شنونده است، چنین به نظر می‌رسد که در دنیای امروز، شعر و انواع دیگر هنر از کارکردهای اولیه خود آن‌چنان که در گذشته به آن تکیه می‌شد، دور شده است یعنی  هدف از نوشتن، صرفاً ایجاد لذت، تأثیر عاطفی بر مخاطب با تکیه بر فنون بلاغی و بیانی نیست، بلکه هنر به مثابه ابزاری برای گفتن و نمایاندن است. دست‌کم در جامعۀ امروز افغانستان که واقعیت با عریانی‌ تمام در برابر انسان افغانستانی ایستاده است، شعر تنها مانند شیء لوکس تزئینی در گنجۀ خانه‌ها نیست که در اختیار طبقه یا جمع خاصی باشد، شعر محصول اجتماع خویش است و به همان اندازه در تفکر فردی و جمعی ما راه یافته است. شعر در جامعۀ امروز افغانستان، دهمزنگ است، جنبش روشنایی است، فرخنده و رخشانه است، شکریه تبسم است، کودکان کشته‌شده در بطن مادر است، کودکان کشته شده در مکتب است، سازهای شکسته است، نان، آوارگی، فقر و خودکشی است. امید و ناامیدی است. این‌ها را نمی‌توان  برای لذت بردن از عاطفه و خیال گفت. فاجعه عمیق‌تر از شعار دادن است. این‌گونه است که امروزه هنر صرفاً بیان احساسات نیست و کارکرد فرای این مسائل دارد. بنابراین، می‌توان گفت که شاعر نمی‌تواند مانند یک روانشناس، جامعه‌شناس و سیاستمدار رفتار کند، اما می‌تواند نگاه و اندیشۀ انتقادی داشته باشد و کنش و مشی او در برابر سیاست، فاجعه و رنج معنادار باشد.

۸.خانم زاهدی، دوباره سپاسگزاری می‌کنم از وقتی که برای این گفت‌وگو گذاشتید. استفاده کردم و لذت بردم از صحبت‌های خوب شما. در اخیر، اگر حرف ناگفته‌ای مانده باشد و شما بخواهید بیفزایید، در خدمتم.

سپاس از شما. می‌خواهم تمام حرف‌ها را در بیتی از کتاب «چهل شعر هم‌زخم» خلاصه کنم:

بنشین و با ویرانگی‌هایم  مدارا کن

با مهربانی زخم‌هایم را تماشا کن

سپاس از لطف تان.