فصل هفتم
در این بخش کتابف به معرفی شخصیت، نقش و کارکردهای رهاییبخش پنج نفر از احیاگران هویت سیاسی و اجتماعی هزارهها پس از نسلکشی ۶۲درصدی توسط عبدالرحمان، اختصاص یافته است.
۱: از دیدگاه نویسنده، فیضمحمد کاتب هزاره، نخستین احیاگر هویت هزارهها است که هوشمندانه و متعهدانه، در انعکاس ستمگریهای بیسابقهی امیر عبدالرحمان علیه هزارهها قلم میزند و صبورانه و دوراندیشانه، نخستین گامها را در راستای احیای هویت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی هزارهها بر میدارد؛ زیرا کاتب با استفاده از اسناد دربار و نوشتنِ تاریخ معاصر افغانستان، رنج کشتار، بردگی و آوارگی ستمدیدگان سرزمینش را با دقت و وسواس عجیب و شرح همهجانبهی جزئیات، به تصویر کشید و جنایتهای ضدبشری عبدالرحمان و عمال او را نیز، مو به مو برای نسلهای آینده و وجدانهای منصف، افشا کرد. کاتب در لویهجرگهی پغمان، به نمایندگی از مردم هزاره و شیعیان افغانستان، از امیر درخواست کرد که مذهب جعفری را در قانون اساسی بگنجاند. او، در تألیف و تدوین کتابهای درسی مکاتب جدید و نظامنامههای دولتی، سهم عمده و اساسی داشت. با توجه به اینکه با تکیه بر وسعت معلومات خویش در مورد فقهی حنفی و جعفری، تعدادی از کتابهای مربوط به احکام شرعی را با همکاری علمای برجستهی اهل سنت به نگارش درآورد. با وجود این همه کار فرهنگی طاقتسوز تا آخرین فرصتهای زندگی، به نقد حکومت امیر امانالله خان پرداخته و ماهیتِ ارتجاعِ سقوی و پیامدهای آن را صریح و بیباکانه تحلیل کرد.
۲: عبدالخالق هزاره؛ به باور مؤلف، عبدالخالق در اوج اختناق و استبداد، محمد نادرشاه را کشت. این اقدام، از آن جهت مهم بود که پس از نسلکشی ۶۲درصدی هزارهها، عبدالرحمان، به اخلاف خود اطمینان داده بود که «من مردی در افغانستان باقی نگذاشتهام تا حکومت شما را تهدید کند»؛ اما عبدالخالق با اعدام انقلابی، حاکم مغرور عصر خود (پس از تشکیل حکومت حبیبالله کلکانی) این محاسبه و پیشبینی را شجاعانه به سخره گرفت و برای حکومت ستمگر و مردم ستمدیدهی افغانستان، نشان داد که هزارهها پس از تجربهی آن همه ستمهای هولناک و رفتارهای ضدبشری قشونِ تباهی، هنوز زنده اند و میتوانند برای ستمگران خطرآفرینی کنند.
با این وصف، نویسنده به دلیل، دسترسینداشتن به اسناد دست اول، نابودی عمدی اسناد مربوط به عبدالخالق توسط حکومت وقت و نبود اسناد در آرشیفهای شخصی،
گزارش روشن و دقیق، از زندگی و انگیزههای اصلی عبدالخالق برای اعدام محمد نادرشاه ارائه نمیکند. نویسنده در این بخش، به یادنامهی شهید عبدالخالق (نشر مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان)، گزارش رادیویی در آیینهی تاریخ (نوشتهی داود فارانی) و یادداشتهای حسین نائل، استناد میکند.
نویسنده، با تأیید همهجانبهی اقدام رادیکال و بیباکانهی عبدالخالق، این نکته را نیر یادآوری میکند که تصمیم عبدالخالق، نه تنها تغییری در رفتار حکومت با مردم ایجاد نکرد، بل که باعث شدت اختناق و سختگیری بر همه شهروندان افغانستان شده و فشارهای ناشی از مظالم حکومتی و بیدادگری کوچیها علیه جامعهی هزاره نیز، چندین برابر افزایش یافت و بار دیگر، حق حیات، حقوق اقتصادی، حقوق فرهنگی و حقوق سیاسی از هزارهها به گونهی کامل سلب شد؛ چنان که هاشمخان، به وزارت معارف تحت امر خود دستور داد که تعلیم و تحصیل هزارهها را قدغن کند و به موازات آن، بسیاری از خانوادهها برای رهایی از ظلم و ستم بیپایان، به اطراف و اکناف افغانستان متواری شدند.
۳: ابراهیم خان گاوسوار؛ فشارهای ناشی از عکسالعمل حکومت در برابر اقدام انقلابی عبدالخالق و فشارهای فزایندهی کوچیها، حامعهی هزاره را به ورطهی نابودی کشانیده بود که در ۱۳۲۳، ابراهیمخان، دست تعدی و تجاوز حکومت کلان دایزنگی و کوچیهای مسلح را از ولسوالیهای شهرستان و دایکندی کوتاه کرد تا مردم را از شر ستمهای سیستماتیک و بیپایان نجات دهد. در این اوضاع و احوال، حکومت، با توسل به شیوههای تهدید و تطمیع، تلاشهای زیادی را سامان داد تا ابراهیمخان و سپاه خودجوش قیام را متوقف کند؛ اما این تلاشها نتیجهای داد تا این که با استفاده از شیوهی سنتی ریشسفیدی و میانجیگری ابراهیمخان را به کمک و همکاری بزرگان مردم هزاره به پای میز مذاکره کشانید. ابراهیمخان در جریان مذاکره، اطاعت از حکومت و دستکشیدن از ادامهی جنگ را به پذیرش مطالبات ذیل از سوی نمایندگان حکومت، مشروط کرد: ۱: حوالهی روغن شرکت (کتهپاوی) لغو شود؛ ۲: ظلم و ستمی که مأموران حکومتی و کوچیها بر مردم هزاره روا میدارند، باید مورد پیگرد قضایی و بازخواست عادلانه قرار گیرد؛ ۳: همه نیروهایی که در جریان قیام همراهیام کرده اند، مورد عفو قرار گیرند.
هیئت حکومت، مطالبات ابراهیمخان را موقتاً قبول کرده و او را متقاعد کردند که همراه آنها به کابل بیاید. هرچند پروندهی قیام ابراهیمخان با پذیرش این پیشنهاد و عزیمت به کابل بسته شد؛ زیرا او با استقرار در پایتخت، خطری برای حکومت حساب نمیشد. واقعیت اما این است که اگر این قیام متهورانه اتفاق نمیافتاد، هزارهها در برابر آن همه ظلم و بیداد، تاب نیاورده و به مرور زمان نابود میشدند و همه زمینهای کمحاصل و چراگاهها و مرغزارهای سبز شان، به تصرف کوچیها در میآمد؛ زیرا بعد از این قیام و اقدام متهورانه، حکومت این واقعیت را درک کرد که چارهای جز توسل به مدارا و کاستن از شدت عمل ندارد. از این رو، حوالهی روغن شرکت، متوقف شد و برخورد مأموران حکومتی تا حدودی با مردم بهتر شد؛ تا آن جا که برخی آگاهان تاریخ، برکناری هاشمخان از نخستوزیری را نیز با قیام گاوسوار مرتبط میدانند.
۴: سیداسماعیل بلخی؛ کنشهای اصلاحگرانه و انقلابی بلخی بعد از ختم قیام گاوسوار، از آن جهت برای هزارهها اهمیت حیاتی داشت که بلخی برخلاف گاوسوار، با روحیات شهری بزرگ شده و در حوزهی دینی درس خوانده بود و از طریق ارتباط با جنبشهای روشنفکری و مبارزان اسلامی که مخالف حکومتهای محمدرضا شاه پهلوی و ظاهرشاه بودند، قدرت و تاثیرگذاری تبلیغات از طریق منابر، رسانهها و مطبوعات (بر ذهنیت عموم مردم) را به خوبی میدانست و پس از بازگشت به افغانستان و ملاقات با افرادی مثل ابراهیمخان گاوسوار و سایر مبارزان ضداختناق و استبداد، به این واقعیت تلخ پی برده بود که مبارزه علیه حکومتهای استبدادی مبتنی بر عصبیت قبیلهای اگر ملی و فراگیر نباشد، هرگز نتیجهبخش نیست.
به همین دلیل، از طریق مسافرتهایی به کندهار، بلخ و هرات، ملاقات با عالمان هزاره و شیعه، سخنرانیهای گرم و پرشور در میان مردم ضمن جذب هواداران زیاد، با مشکلات عدیدهی مردم از نزدیک آشنایی حاصل کرد. بعد از آن، در سال ۱۳۲۲ به کمک همفکرانش -که از میان اقوام مختلف افغانستان بودند- حزب ارشاد را تأسیس کرد و چند سال بعد (۱۳۲۹) قبل از این که طرح براندازی حکومت را از طریق ترور ظاهرشاه توسط ابراهیمخان گاوسوار عملی سازد، جزئیات طرح بلخی به دلیل این که از نقش عنصر قومیت در شکلگیری قدرت چنان که باید آگاهی نداشت یا غفلت کرد، توسط یکی از اعضای حزب ارشاد به نام گلجان وردک افشا شد؛ اما چنانکه انتظار میرفت، سرانجام بلخی و یارانش بدون محاکمه مدت چهارده سال از عمر شان را در زندان دهمزنگ گذراندند.
با این وصف، بلخی با وجود تلاشهایی که انجام داد، چنان که باید، نتوانست تبعیض و نابرابری اجتماعی علیه هزارهها را کاهش دهد؛ اما از آن جا که با تکیه بر نگرش ملیمحور و اشتراک نمایندگان همه اقوام در صدد عملیکردن برنامههای سیاسی خود بود، طرح براندازی او، پایههای حکومت جور را به شدت لرزانید و جایگاه واقعی هزارهها و شیعیان را در سطح ملی تا حدودی روشن کرد و بر اهمیت و تأثیرگذاری آن صحه گذاشت.
۵: عبدالعلی مزاری؛ به باور مؤلف، مزاری اگر پا به صحنهی مبارزه نمیگذاشت، تلاشهای فرهنگی کاتب، جانفشانی و عصیان خالق، مبارزات ابراهیمخان گاوسوار و اقدام و افکار انقلابی سیداسماعیل بلخی، هرگز به بار و باور نمینشست؛ زیرا، مزاری ضمن این که از لحاظ روش و منش شخصیتی، سنتزی از همه ویژگیهای چهار احیاگر قبلالذکر (خردمندی، صبوری و فرهنگدوستی کاتب، شهامت عبدالخالق، سرسختی گاوسوار و بلندپروازی و ملیاندیشی بلخی) بود، علاوه بر آن، از همه توان فکری، مالی و حیاتی خود مایه گذاشت تا در قالب ادبیات و کنش انسانی و ملیگرایانهی مبتنی بر عدالت اجتماعی، از حقوق مردم دفاع کند؛ اما تفاوت عمدهی مزاری با احیاگران یادشده این بود، که او مبارزههای خود را همزمان از هفت جبههی آتی آغاز کرد:
الف: ترویج آگاهی عمومی از طریق فعالیتهای فرهنگی؛
ب: همبستگی سراسری شیعیان و هزارهها در قالب سامانبخشی جریانی به نام حزب وحدت اسلامی؛
ج: احیای مرجعیت مذهبی شیعیان افغانستان؛
د: اتکا به اصلهای انسانی برادری و برابری؛
ه: ترجیح منافع علیای جمعی بر منافع شخصی؛
و: دفاع از اقوام محروم با تکیه بر اصل وحدت ملی؛
ز: تکیه بر مشارکت هزارهها در ساختار قدرت از طریق سهمگیری تعیینکننده در تصمیمگیریهای ملی.
با توجه به روشهای یادشده، مزاری مطالبات خود را با صراحت لهجه و صداقت رفتاری با انحصارگران و تبعیضپیشگان در میان نهاد و تا آخرین لحظهی زندگی خود، از این مطالبات حقانهی مردم، نه تنها عقبنشینی نکرد، بل که تا پای جان استوار و مقاوم ایستاد. در فرجام کار، همین تلاشهای ماندگار و بیسابقهی مزاری در همه عرصهها به ویژه مقاومت غرب کابل، باعث ارتقای خودباوری و اعتمادبهنفس نسل نوین هزاره در مواجهه با واقعیتهای سیاسی و اجتماعی شد. چنان که برای نخستین بار، در آغاز شکلگیری نظام دمکراتیک یک سیاستمدار هزاره کاندیدای احراز پست ریاستجمهوری افغانستان شد و مذهب اهل تشیع، در قانون اساسی به رسمیت شناخته شد و هزارهها در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، ورزشی، فرهنگی و غیره، خوش درخشیدند و برای این سرزمین افتخارات فراوانی کسب کردند. بخش عمدهای از تغییرهای یادشده را نمیتوان بدون ارتباط با مبارزاههای صادقانهی مزاری در راستای انسانیسازی سیاست، به درستی تحلیل و ارزیابی کرد.
پایان
نظر بدهید