ادبیات اندیشه فرهنگ و هنر

بازخوانی تحلیلی احیای ‌هویت؛ روی‌کرد راه‌بردی به نسل‌کشی (سرگذشت مردم بخت‌برگشته)

 

پاره‌ی نخست

عنوان کلی این کتاب «هزاره‌ها از قتل‌ عام تا احیای هویت» است. نویسنده‌‌، در مقدمه‌ی کتاب، هدف از نگارش آن را شرح و بیان گوشه‌هایی از قتل ‌عام، بردگی و آوارگی تاریخی هزاره‌ها به زبان ساده -برای عامه‌ی مردم- عنوان کرده است؛ اما با نگاهی گذرا به متن کتاب، در‌می‌یابیم که جان‌مایه‌ی اصلی این اثر از منظرِ نگاهِ انسانی، بازتاب دردمندانه و آگاهانه‌ی فهم نویسنده از تاریخ هزاره‌ها به ویژه رخدادهای مربوط به نسل‌کشی و آوارگی گسترده‌ی آن‌ها در پایان قرن نوزدهم توسط امیر عبدالرحمان است که از منظر روان‌شناختی، بیرون‌داد دردهای درونی مؤلف به حساب می‌آید.

منابع عمده‌ای که نویسنده با تکیه به آن‌ها، چه‌گونگی رخداد‌های فوق‌العاده دردناک مربوط به قتل‌ عام هزاره‌ها را روایت کرده، به ترتیب، عبارت اند از؛ ۱: یادداشت‌های روزانه‌ی کاتب زیر نام وقایع افغانستان؛ ۲: جلد سوم کتاب سراج‌‌التواریخ (اثر کاتب)؛ ۳: تاریخ ملی هزاره (نوشته‌ی تیمور‌خانف تاجیکستانی).

آن چه از ادعای مؤلف برمی‌آید، در روزگاری که او به نگارش این اثر دست برده، از یک سو فرهنگیان به آثاری مربوط به قتل عام هزاره‌ها دست‌رسی نداشته‌‌اند و در سوی دیگر، زمینه‌ی فهم آثار نسبتاً دشوار‌فهم کاتب هزاره، برای عامه‌ی مردم میسر نبوده/نیست.

از این ‌رو، سعی او در این اثر، معطوف به عمومی‌سازی جریان قتل عام ۶۲ درصد هزاره‌ها در پایان قرن نوزدهم است تا علاوه بر ارتقای فهم همگانی، حقوق‌دانان را ترغیب کند، تا با مطالعه‌ی آثار کاتب و با تکیه بر موارد نقض حقوق‌بشری که از سوی عبدالرحمان و عمال و نظامیان او علیه مردم هزاره انجام شده، در آینده داد‌خواهی کنند تا بازماندگانِ مرتکبان آن جنایت‌های ضدبشری را -که نه تنها بابت جنایت‌ها و ستم‌گری‌های بی‌شمار اسلاف‌ خود شرمنده نیستند، بل که با همه‌ی توان از نسل‌کشی و ستم‌گری‌های بی‌سابقه‌ی عبدالرحمان و صاحب‌منصبان اردوی او حمایت می‌کنند- به عذر‌خواهی از بازماندگانِ قربانیان و معذرت‌خواهی بابت جنایت‌های پیشینیان شان وادار کنند تا مردم افغانستان و نهاد‌های حقوق‌بشری جهان، نسبت به رویدادهای مربوط به نسل‌کشی هزاره‌ها توسط عبدالرحمان، وقوف کامل پیدا کرده و آن را مانند رخدادهای قتل‌ عام یهودیان توسط نازی‌ها، درس عبرتی برای جلوگیری از تکرار رویدادهایی از این دست بفهمند.

«هزاره‌ها از قتل‌ عام تا احیای هویت»، در هفت فصل تنظیم شده است.

 فصل نخست

در فصل نخست، به تاریخچه‌ی پناه‌‌گزینی اقوام افغانستان به ویژه هزاره‌ها در دوران حکومت نادرشاه افشار و احمدشاه ابدالی و سیاست زمین‌خواری عبدالرحمان و سرکوب هزاره‌های شیخ‌علی توسط ارتش او، می‌پردازد. نویسنده؛ مبانی فکری سیاست تصرف زمین از سوی عبدالرحمان را به مسائل ذیل حواله می‌دهد.

 ۱: تصرف اجباری زمین‌های حاصل‌خیز هزاره‌ها در زمان احمدشاه ابدالی آغاز شد که به موجب آن، زمین‌های هزاره‌های اطراف کندهار، به قبایل پشتون داده شد.

۲: عبدالرحمان، با سرزمین‌های شمالی افغانستان آشنایی کامل داشت و به همین‌ دلیل، با استفاده از فرصت سرکوب قیام اسحاق‌خان و قبل از حمله به هزارستان، قبیله‌های مختلف پشتون‌های هندی را در وادی‌های حاصل‌خیز شمال جا‌به‌جا کرد.

۳: شناخت دقیق از ویژگی‌ها و بافت‌های قومی و اعتقادی افغانستان، به عبدالرحمان توانایی داد تا برنامه‌ی قلع‌وقمع گروه‌های اجتماعی را با تکیه بر اصل سیاست استعماری (اختلاف بینداز و حکومت کن)، گام به گام به منصه‌ی اجرا بگذارد.

به این ترتیب، عبدالرحمان از روزهای آغازین حکومش، زیرکانه و کین‌توزانه در صدد زمینه‌‌سازی حمله به هزارستان بود؛ اما از آن جا که یک‌ نظامی کارکشته به حساب می‌رفت، احتیاط می‌کرد؛ زیرا از دشواری‌ها و خطرهای این اقدام آگاهی داشت. از این ‌رو، برای تطبیق راه‌برد حمله‌ی سراسری به هزاره‌ها، علاوه بر کسب اطلاع دقیق از میزان جمعیت، وضعیت جغرافیایی، نیروهای مسلح مخالف حکومت، باید از شورش‌‌ها و موانع احتمالی اطراف هزارستان اطمینان حاصل می‌کرد. به همین جهت، وقتی‌ که باغایله‌ی شورش سردار اسحاق‌خان پسر‌ عموی خود مواجه شد، از یک سو هواداران او را به شکل بی‌رحمانه‌ای سرکوب کرد تا هیچ کس دیگر علیه حکومت او سربلند نکند و در سوی دیگر، با استفاده از این موقعیت، با یک تیر، چهار نشان زد؛

۱: هزاره‌های شیخ‌علی را به بهانه‌ی این که متعرض کاروان‌های کابل-بامیان می‌شوند، به وسیله‌ی نیروهای دولتی و سربازان میران هزاره‌‌ی وابسته به خود، سرکوب کرد؛ در حالی ‌‌که شیخ‌علی در شمال‌شرق و شرق بامیان موقعیت داشت/دارد و و در آن هنگام، هیچ کاروانی از آن جا عبور نمی‌کرد؛ اما حدس و نیت اصلی عبدالرحمان در مورد هزاره‌های شیخ‌علی، این بود که ممکن است نیروهای او در جریان لشکرکشی به شمال و هزارستان، از ناحیه‌ی آن‌ها مورد حمله قرار بگیرد؛ لذا «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.» عبدالرحمان با تکیه بر همین بدبینی، هزاره‌های شیخ‌علی را سرکوب کرد و حتا آن‌هایی که با مهاجمان هم‌کاری کرده و تسلیم حکومت شده بودند را نیز، یا از دم تیغ گذرانید؛ یا به ولایت‌های جنوبی و مشرقی جا‌به‌جا کرد که در گذر زمان، تعدادی از آن‌ها تغییر هویت دادند و‌ تعدادی بر‌اثر فشارهای قبیله‌های پشتون، به کلی از هستی ساقط شدند؛

۲: طرح عبدالرحمان و مشاوران انگلیسی او، این بود که برای تشدید حساسیت اقوام سنی‌مذهب علیه هزاره‌ها، باید ابتدا مخالفان مناطق اطراف هزارستان را توسط نیروهای هزاره سرکوب کند و پس از نفرت‌پراکنی گسترده‌ علیه هزاره‌ها، از نیروهای مربوط به گروه‌های سرکوب‌شده، برای فتح هزارستان استفاده کند. بنا بر این، عبدالرحمان برای سرکوب هواداران سردار اسحاق‌خان، از نیروهای متحدان هزاره‌ی خود استفاده کرد و از ره‌گذر هم‌رأیی مؤقتی با خواست‌های کوته‌فکرانه‌ی میران هزاره، نخستین گام‌ها را در راستای تشدید اختلاف‌های قومی و نفرت‌پراکنی گسترده علیه هزاره‌ها و تسخیر هزارستان برداشت و بزرگان هزاره، بدون تأمل در این دامِ از قبل تعبیه‌شده گرفتار آمدند. به این ترتیب، زمانی که فرمان حمله به هزارستان صادر شد، کسانی که از نیروهای هزاره‌‌تبار متحد عبدالرحمان ستم‌ دیده بودند، برای جنگ با هزاره‌ها داوطلب شدند؛

 ۳: ایجاد نفاق میان میران هزاره؛ هم‌کاری برخی میران هزاره با عبدالرحمان در جریان قتل ‌عام مردم شیخ‌علی، باعث گسترش بی‌اعتمادی عمومی میان هزاره‌ها شد و در نتیجه، زمینه را برای تسخیر ارزگان و اجرستان و مالستان با هم‌کاری نیروهای پیش‌مرگ میران هزاره و در نهایت قتل‌ عام ۶۲ درصد هزاره‌ها و تصرف‌ زمین‌های کشاورزی، مراتع و بردگی و آوارگی آن‌ها مهیا کرد.

۴: عبدالرحمان، هم‌زمان با سرکوب اسحاق‌خان و هزاره‌های شیخ‌علی، جاسوسانی را به نام‌های سید نجف، سید بابا‌شاه، سید عبدالوهاب، سید نبی و محمدخان قزلباش، برای تحقیق در مورد وضعیت هزاره‌ها مأمور کرد و آن‌ها در زمانی‌که عبدالرحمان هنوز در شمال کشور بود، معلومات حاصله را به سمع او رسانیدند تا زمینه‌ی حمله به هزارستان کاملاً مهیا‌ شود.